eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.3هزار عکس
35.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
10 سلطان وام در ایران را بشناسیم!!! سرمایه 16هزارمیلیاردی بانک سرمایه بین چند نفر توزیع شد!!! حتما کلیپ رو ببینید تا بدانید این افراد چه کسانی هستند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرقت با بیل مکانیکی از بانک !! شیوه‌ای باورنکردنی از سرقت بانک سارقان با کمک بیل مکانیکی یک عابربانک را از جا کنده و با خود بردند !
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و چهارم نمی‌توانست تصور کند چه بلایی به سرم آمده که اینهمه ترسیدم و فقط با چشمانی که از غصه حال و روزم به خون نشسته بود، نگاهم می‌کرد. با یک دستش، دستم را گرفته بود تا خاطرم به همراهی‌اش جمع باشد و دست دیگرش را دور شانه‌ام گرفته بود تا تعادلم را از دست ندهم و پا به پای قدم‌های بی‌رمقم می‌آمد که دیگر نتوانستم خودم را سرِ پا نگه دارم و همه وزن بدنم روی دست مجید افتاد. حالت تهوع آنچنان به گلویم چنگ انداخته بود که گمان کردم تمام محتویات بدنم می‌خواهد از دهانم بالا بیاید. سرم به شدت کرخ شده و چشمانم دیگر جایی را نمی‌دید که بلاخره ناله زیر لبم خاموش شد. فریاد های گنگ و مبهم مجید را می شنیدم و فشار انگشتانش را روی بازوانم احساس می‌کردم و دیگر چیزی نفهمیدم. نمی‌دانم چقدر در آن برزخ بین مرگ و زندگی دست و پا زدم تا دوباره چشمانم را باز کردم و هنوز کاملاً به حال نیامده بودم که باز همه درد و رنج‌های زندگی به جانم هجوم آورد. در اتاق کوچکی، روی تختی افتاده بودم و به دستم سِرُم وصل بود. بدنم به تشک چسبیده و توان تکان خوردن نداشتم که صدای آهسته مجید در گوشم نشست: «الهه...» سرم را روی بالشت چرخاندم و دیدم با نگاه نگرانش به تماشای حال زارم کنار تختم نشسته و دستم هنوز میان گرمای محبت دستانش پناه گرفته است. سرم همچنان کرخ بود و نمی‌توانستم موقعیتم را درک کنم و فقط دل نگران حوریه بودم که با صدای ضعیفم پرسیدم: «بچه ام سالمه؟» مجید لبخندی لبریز محبت نشانم داد و به کلامی شیرین جواب دلشوره مادرانه‌ام را داد: «آره الهه جان!» سپس خونابه غم، نقش خنده را از صورتش بُرد و با صدایی گرفته عمق جراحت جانش را به نمایش گذاشت: «الهه! چه بلایی سرت اُوردن؟» که چشمانش از شبنم اشک تَر شد و با بغضی که گلویش را گرفته بود، گله کرد: «الهه! من فکر نمی‌کردم اذیتت کنن! بخدا فکر نمی‌کردم بابات باهات اینجوری کنه، وگرنه هیچ وقت تنهات نمی‌ذاشتم! من رفتم تا بابا آروم شه و کمتر باهات اوقات تلخی کنه! بهت گفتم می‌خوام بیام باهاش حرف بزنم، گفتم می‌خوام بیام عذرخواهی کنم تا کوتاه بیاد! ولی تو می‌گفتی صبر کن خودم خبرت می‌کنم!» سپس با نگاه عاشقش به پای چشمان بی‌رنگم افتاد و با صدایی دل شکسته سؤال کرد: «می‌خواستی صبر کنم تا کار به اینجا برسه؟ تا جنازه‌ات رو از اون خونه بیارم بیرون؟» تمام توانم را جمع کردم تا بتوانم در پاسخ دل لبریز دردش، لبخندی تقدیمش کنم که از اوج تأثر سری تکان داد و با حالتی درمانده، تصویر خودم را نشانم داد: «با خودت چی کار کردی الهه؟ وسط کوچه برای یه لحظه مُردی! رو دستای خودم از حال رفتی! رنگت اونقدر سفید شده بود که واقعاً فکر کردم از دستم رفتی...» و هنوز دردنامه دلش به آخر نرسیده، پرستار سالخورده‌ای وارد اتاق شد و همین که دید بیدارم، با ترشرویی عتاب کرد: «چند ساعته چیزی نخوردی؟» مجید مقابل پایش از روی صندلی بلند شد و من از چشمان دلواپسش می‌ترسیدم اعتراف کنم چه جنایتی کرده‌ام که بلاخره زیر لب پاسخ دادم: «از دیروز» و پرستار همانطور که مایع درون سِرُم را تنظیم می‌کرد، با تمسخری عصبی پاسخم را داد: «اگه می‌خوای بچه‌ات رو بکشی چرا خودت رو اذیت می‌کنی؟ برو سقطش کن!» مجید از شدت ناراحتی سر به زیر انداخته و کلامی حرف نمی‌زد تا پرستار همچنان توبیخم کند: «آخه دختر جون! تو باید مرتب یه چیزی بخوری تا قند خونت حفظ شه! اونوقت بیست و چهار ساعت چیزی نخوردی؟ همینه که غش کردی! هنوزم فشارت پایینه!» سپس به سمت مجید چرخید و با لحن تندی توبیخش کرد: «چه شوهری هستی که زن حامله‌ات بیست وچهار ساعت گشنگی کشیده؟ مگه نمی‌خوای بچه‌ات سالم به دنیا بیاد؟» و تا دستگاه فشار خون را جمع می‌کرد، در برابر سکوت سنگین مجید زیر لب زمزمه کرد: «حاشا به غیرتت!» و به نظرم به همان یک نظر، دهان زخمی و صورت کبودم را دیده بود که دیگر نتوانست خودش را کنترل کند و با زبان تندش، سر به سرزنش مجید گذاشت: «این صورت هم تو براش درست کردی؟ می‌دونی هر فشاری که بهش وارد می‌کنی چه اثری رو جنین می‌ذاره؟ از دفعه بعد وقتی خواستی کتکش بزنی، اول به بچه‌ات فکر کن! فکر کن وقتی دست روش بلند می‌کنی، اول بچه‌ات رو کتک می‌زنی، بعد زنت رو!» و لابد به قدری دلش به حالم سوخته بود که تا از اتاق بیرون می‌رفت، همچنان غُر می‌زد‌: «من نمی‌دونم اینا برای چی بچه‌دار می‌شن؟ اینا هنوز خودشون بچه‌ان! اول زن شون رو کتک می‌زنن، بعد میارنش دکتر!» https://eitaa.com/zandahlm1357 با ما همراه باشید🌹
جهاد با نفس 20.MP3
2.89M
🔰 سلسله جلسات 20 👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت 👈 تدریس کتاب جهاد با نفس ، کتاب مورد توصیه آیت الله بهجت جهت رشد معنوی و ترک گناه ❇️ جلسه 0️⃣2️⃣ 🎤 با تدریس از اساتید مهدویت 👈 در نشر این فایلها کوشا باشید حتی با لینک خودتان https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
CQACAgQAAx0CSmRjDAACOCdhOjmJV7VaQ1lV9f9GdMQYPXIhMgAC5SYAAmngSVOS1ESAwcd4xiAE.mp3
6.34M
🍃 قدم قدم برای برای اربعینت لحظه شمارم 🍃 حرم حرم بتونم مادر و حرم بیارم 🎤 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کتاب صوتی "صلح امام حسن علیه السلام" (پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ) اثر شیخ راضی ال یاسین ترجمه
Part13_صلح امام حسن.mp3
6.06M
*عبیدالله بین عباس *دسیسه های معاویه در اردوگاه امام *شایعه صلح امام حسن(ع) *نقطه ضعف اساسی عبیدالله بن عباس *نامه معاویه به عبیدالله بن عباس *یک میلیون درهم بهای دین عبیدالله *خیانت عبیدالله و پیوستن شبانه به معاویه *قیس بن سعد فرمانده جدید سپاه
.......: والدين والدين پدر و مادرم، پدر و مادر خيلي خوبي بودند. مادرم يك خانم بسيار فهميده، باسواد، كتاب خوان، داراي ذوق شعري و هنري، حافظ شناس البته حافظ شناس كه مي‌گويم، نه به معناي علمي و اين ها، به معناي مأنوس بودن با ديوان حافظ – با قرآن كاملا آشنا بود و صداي خوشي هم داشت. ما وقتي بچه بوديم، همه مي‌نشستيم و مادرم قرآن مي‌خواند؛ خيلي هم قرآن را شيرين و قشنگ مي‌خواند. ماها دورش جمع مي‌شديم و براي ما به مناسبت، آيه‌هايي كه در مورد زندگي پيامبران هست، مي‌گفت. من خودم اولين بار، زندگي حضرت موسي، زندگي حضرت ابراهيم و بعضي پيامبران را ديگر را از مادرم – به اين مناسبت – شنيدم. قرآن كه مي‌خواند به اين جا كه مي‌رسيد، بنا مي‌كرد به شرح دادن. بعضي از شعرهاي حافظ را كه الان هنوز يادم است بعد از نزديك به سنين شصت سالگي از شعرهايي است كه آن وقت از مادرم شنيدم؛ از جمله اين يك بيت يادم است: سحر چون خسرو خاور عَلَم در كوهساران زد به دست مرحمت يارم در اميدواران زد *** دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند گِل آدم بسرشتند و به پيمانه زدند غرض، خانمي بود خيلي مهربان، خيلي فهميده و فرزندانش را هم البته مثل همه ي مادران دوست مي‌داشت و رعايت آن‌ها را مي‌كرد. پدرم عالمِ ديني بود و ملاي بزرگي بود. برخلاف مادرم كه خيلي گيرا و حراف و خوش برخورد بود، پدرم مرد ساكت و كم حرف بود، كه اين تاثيرات دوران طولاني طلبگي و تنهايي در گوشه ي حجره بود. البته پدرم ترك زبان بود. ما اصلا تبريزي هستيم؛ يعني پدرم اهل تبريز و خامنه است. مادرم فارس زبان بود؛ و ما به اين ترتيب از بچگي، هم با زبان فارسي، هم با زبان تكي آشنا شديم و محيط شلوغي بود، منزل ما هم منزل كوچكي بود. شرايط زندگي، شرايط باز و راحتي نبود. گفت و شنود رهبر معظم انقلاب با گروهي از نوجوانان و جوانان، ۱۴ بهمن ۱۳۷۶ https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 البته انسان را ما آفریده‌ایم و وسوسه‌های درونی‌اش را خوب می‌دانیم؛ چون‌که ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم! 📚سوره ق آیه ۱۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️فرازی ناب و ماندگار 🔸قاری: استاد عبدالمنعم طوخی 🔸سوره: رعد آیات 28 و29 🔸مدت فراز: 2دقیقه 🔸مکان اجرا: مسجد الاحمدی بطنطاء 📣شنونده این فراز ماندگار از استاد عبدالمنعم طوخی باشید. -=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: موضع گيرى پنجم امام (ع) چون به مرو رسيد ماهها بگذشت و او همچنان از موضع منفى با مأمون سخن مى گفت نه پيشنهاد خلافت و نه پيشنهاد ولايتعهدى هيچ كدام را نمى پذيرفت، تا آن كه مأمون با تهديد هاى مكررى به قصد جانش برخاست. امام با اين گونه موضع گيرى زمينه را طورى چيد كه مأمون را روياروى حقيقت قرار دهد. امام گفت: مى خواهم كارى كنم كه مردم نگويند على بن موسى به دنيا چسبيده، بلكه اين دنياست كه از پى او روان شده. با اين شگرد به مأمون فهماند كه نيرنگش چندان موفقيّت آميز نبوده، در آينده نيز بايد دست از توطئه و نقشه ريزى بردارد. درنتيجه از مأمون سلب اطمينان كرد و او را در هر عملى كه مي‌خواست انجام دهد به تزلزل درانداخت. علاوه بر اين، در دل مردم نيز عليه مأمون و كارهايش شك و بى اطمينانى برانگيخت. https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: در خواب حضرت رضا را زيارت كردم فرمودند: برگرد چون … يكي از اولياء خدا كه در همدان سكونت دارد، فرموده بود: يك بار كه در مشهد مقدس مشرف شده بودم، وقتي به مقصد رسيديم در منزلي كه گرفته بوديم، خوابيديم، در خواب حضرت رضا عليه السلام را زيارت كردم، فرمودند: برگرد چون يكي از همسايگانت مي‌ميرد. از خواب بيدار شدم و فورا عازم همدان شدم، وقتي رسيدم خبري نبود تا اينكه فردا متوجه شديم، يكي از گداهاي محل فوت، كرده است چون شناسنامه و مدرك نداشت اجازه [صفحه ۸۸] دفن به او نمي دادند. پسرم را فرستادم كه از دكتر جواز دفن بگيرد، اما دكتر اجازه نداد تا اينكه نزديك ظهر دكتر از كوچه ما گذشت صدايش كردم منزل آمد، به او گفتم: جواز دفن اين همسايه ما را بنويس. ايشان بدون معطلي جواز دفن را نوشته فهميدم كه اگر در مشهد مي‌ماندم اين جنازه همين طور روي زمين مي‌ماند، تازه عنايت حضرت رضا عليه السلام را نسبت به بندگان خدا را متوجه شدم. بهر آهو تو ضامن شدي از كرم كن شفاعت مرا در صف محشرم حمد يزدان كنم چون تو را زائرم شو ببالين من لحظه ي آخرم https://eitaa.com/zandahlm1357
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 چرا امام علی که باید امام اول میشدن ساکت شدن و شدن چهارم؟ چرا مثل امام حسین به حق خواهی بلند نشدن؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 📖جواب سوال شما در قرآن هست وقتی که حضرت موسی آمد به هارون گفت که چرا وقتی سامری فتنه کرد تو سکوت کردی و چیزی نگفتی؟ هارون گفت ترسیدم که امت متفرق و پراکنده بشوند. این جواب در قرآن آمده. حضرت علی (ع) اگر آن زمان بر‌می‌خواست امت اسلام دچار تفرقه عجیبی می شد .. ⬅️روم پشت دیوارهای شام منتظر بود تا اسلام دچار تفرقه بشود حرکت کند بیاید، حکومت روم منتظر بود. آن زمان ایران هم بعضی ها.. چون حکومت ساسانی بود دیگر، منتظر بودن که علیه اسلام چیزی اتفاق بیفتد حمله کنند. چون روم و ایران از دشمنان اسلام بودن البته ایران آن زمان ایران طاغوتی ساسانی منظورم هست، کلیت ایران منظورم نیست. دشمنان اسلام بودن امثال خسرو پرویز و فلان و فلان.. اینها منتظر بودن که علیه اسلام حادثه‌ای پیش بیاید حمله کنند. ⚠️آنجا حضرت علی باید وحدت را حفظ می کرد. ارزش اسلام و ارزش کلیت اسلام خیلی بالاتر از این حرفهاست. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
به امام زمان (عج) قائم آل محمد می گویند؟ ✨ ابوحمزه ثمالی می گوید: از حضرت امام محمد باقر (ع) پرسیدم: اى فرزند رسول خدا! مگر شما ائمه، همه قائم به حق نیستید؟ فرمود: بلى! عرض کردم: پس چرا فقط امام زمان (عج) قائم نامیده شده است؟ فرمودند: هنگامى که جدّم امام حسین (ع) کشته شد فرشتگان گریستند و ضجّه زده و به درگاه الهى نالیده و گفتند: اى خدا و اى سرور ما آیا از کسى که برگزیده و فرزند برگزیده و بهترین خلق تو را کشته غافل هستى؟ خداى عزّ و جلّ به ایشان وحى نمود: اى ملائکه من آرام باشید قسم به عزّت و جلال خودم از قاتلین او انتقام خواهم گرفت اگر چه در زمان بعد باشد، سپس ائمّه ‏اى که از فرزندان امام حسین(ع) هستند را به ایشان نشان داد، آنها مسرور و خوشحال شدند در بین فرزندان حضرت یکى از آنها ایستاده و نماز مى‏ خواند، حقّ تعالى فرمود: با این قائم از قاتلین او انتقام خواهم گرفت. 📕 محمد بن على،ابن بابویه، علل الشرائع ، ترجمه: محمد جواد ذهنى تهرانى،ص531.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا