جهاد با نفس 52.mp3
3.58M
🔰 سلسله جلسات #جهاد_با_نفس 52
👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت
👈 تدریس کتاب جهاد با نفس ، کتاب مورد توصیه آیت الله بهجت جهت رشد معنوی و ترک گناه
❇️ جلسه 2⃣5⃣
🎤 با تدریس #استاد_احسان_عبادی از اساتید مهدویت
👈 در نشر این فایلها کوشا باشید حتی با لینک خودتان
https://eitaa.com/zandahlm1357
@shervamosigiirani - تصنیف ای آیتی ز رویت از استاد دوامی.mp3
612.4K
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
ای آیتی ز رویت حبیبم ز رویت
تاراج چین و ماچین
تاری ز تار مویت عزیزم باز مویت
خراج دین و آیین
تا بر تو برگشودم جانا دو چشم حق بین
دیگر گذشتم ای دوست از
از حق پرستی و دین..
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #کلیپ_تصویری | وسیله ای که بیشتر از پول، انسان ها را به شما جذب می کند...💗
❤️ #مقام_معظم_رهبری (حفظه الله)❤️
#درس_اخلاق
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: سرتان ميشكند! سرتان ميشكند! در دوران مبارزات طولاني در آن سالهاي اختناق- كه شماها در دن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آشنا آشنا:
دهه ي چهل و سفر به همدان اولين سفر من به همدان در سالهاي دهه ي ۴۰ اتفاقاً براي شركت در يك جلسه ي مربوط به جوانان بود. من تا آن وقت همدان نيامده بودم. همين آقاي آقامحمدي- كه الان اين جا هستند- آن وقت يك جوان شايد بيست ساله اي بودند. ايشان به تهران آمد و بنده را پيدا كرد؛ من هم آن موقع تصادفاً در تهران بودم. گفت ما در همدان يك مشت جوان هستيم، شما بياييد براي ما سخنراني كنيد. حالا چه كسي بنده را به ايشان معرفي كرده بود، من ديگر نمي دانم. پرسيدم وقتي به همدان آمدم، كجا بروم؟ آدرسي به من دادند و گفتند اين جا بياييد.
من در روز معين رفتم. حتي پول كرايه ي ماشين هم به ما ندادند! رفتم بليت اتوبوس گرفتم. عصر بود كه راه افتادم. پنج شش ساعتي شد تا به همدان رسيدم. شب بود. آدرس را دستم گرفتم و شروع كردم به پرس و جو. ما را به خياباني راهنمايي كردند كه از يك ميدان منشعب ميشد؛ همين ميداني كه پنج شش خيابان دور و بر آن هست. وارد كوچه اي شديم كه منزل آقاي سيدكاظم اكرمي در آن جا بود؛ همين آقاي اكرمي اي كه وزير و نماينده بودند و الان هم بحمدالله در تهران استاد دانشگاه هستند. ايشان
هم جوان بود؛ البته سنش بيشتر از آقاي آقامحمدي بود. ايشان معلم ساده اي بود در همدان. منتظر من بودند. معلوم شد شب، محل پذيرايي ما، خانه ي آقاي اكرمي است. فرداي آن روز بنده را به مسجد كوچكي بردند كه حدود بيست، سي نفر جوان در آن جا حضور داشتند و همه دانش آموز. وقتي اين جوان عزيز دانش آموز اين جا صحبت ميكردند، من به ياد آن جلسه افتادم و آن صحنه جلوي چشمم مجسم شد. آنها در سنين ايشان بودند. صندلي گذاشته بودند و من رفتم بحث گرم گيراي جذابي براي آنها انجام دادم. يك ساعت و خرده اي برايشان صحبت كردم. وقتي پا شدم بروم، اين جوانها من را رها
نمي كردند؛ ميگفتند بايد باز هم بنشينيم حرف بزنيم.
چون در شبستان نماز جماعت برگزار ميشد و بنا بود امام جماعت بيايد، اينها با دستپاچگي ميز و نيمكتها را جمع كردند و بنده را به اتاقك بالاي شبستان بردند. من ديگر زمان نمي شناختم؛ شروع كردم با اين جوانها مبالغي صحبت كردن. اين اول آشنايي من با همدان است. چند نفر از آن جوانها را كه من ميشناسم، امروز جزو برجستگان و فعالان كشور عزيز ما و نظام جمهوري اسلامي هستند. البته همدان آن روز به قدر امروز جوان نداشت. عده اي كه من آن روز با آنها ديدار كردم، يك هزارم جمعيت جوان امروز همدان نمي شدند. هزاران جوان در خيابانها حركت ميكردند بي هدف؛ درس ميخواندند بي هدف؛ فعاليت ميكردند بي هدف؛ دچار روزمرگي مطلق بودند. تازه همدان دارالمؤمنين بود. در ساير شهرها، مجموعه ي جوانها به طور مطلق- به جز استثناءهايي- درگير بي تفاوتي و بي هدفي و عدم درك چشم انداز آينده بودند؛ مثل ماشيني كه ماده ي خامي را
در آن ميريزند و محصولي از آن طرف بيرون ميآيد.
ديدار با جوانان، اساتيد، معلمان و دانشجويان دانشگاههاي استان همدان ۱۷/۰۴/۱۳۸۳
https://eitaa.com/zandahlm1357
#تدبر_در_قرآن
سوره نحل (آیه ۹۶)
مَا عِنْدَكُمْ يَنْفَدُ وَمَا عِنْدَ اللَّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِيَنَّ الَّذِينَ صَبَرُوٓا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (٩٦)
آنچه [از ثروت و مال] نزد شماست، فانی میشود و آنچه [از پاداش و ثواب] نزد خداست، باقی میماند، و قطعاً آنان كه [برای دینشان] شكیبایی ورزیدند، پاداششان را بر پایه بهترین عملی كه همواره انجام میدادهاند میدهیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عبدالباسط...📽 تصویری...اذا سماء