eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.3هزار عکس
35.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
کلاه ضد درد قیصر (پادشاه) روم نامه ای به حضرت علی (علیه السلام) نوشت، و در آن از صداع (سردرد) خود شکایت کرد، زیرا پزشکان از عهده معالجه آن برنیامده بودند، حضرت علی (علیه السلام) برای پادشاه روم کلاهی فرستاد و دستور فرمودند که هر گاه دچار سردرد شدی این کلاه را بر سرت بگذار تا نجات یابی. هنگامی که قیصر روم امر آن حضرت را اطاعت نمود، خدای توانا او را شفا مرحمت فرمود، چون این موضوع به نظر قیصر شگفت آور بود، دستور داد تا کلاه را شکافتند، پس از این کار با کاغذی مواجه شدند که در آن نوشته شده بود: «بسم الله الرحمن الرحیم» هنگامی که وی دریافت که شفای او به جهت این نام مبارک بوده است، اسلام آورد، ولی اسلام خود را پنهان می‌نمود. [۱] ---------- [۱]: . منهج الصادقین، ص ۳۳. https://eitaa.com/zandahlm1357
38.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درس هفدهم: آموزش قرائت حرکات با لهجه‌ی عربی برای اکمال نماز ْ °•ْ °•ْ •✾•✾••┄┄┄┄┄┄┄┄┄
44.9K
در شبهایی که دچار بی خوابی میشوم کدام یک از کارهای زیر بهتر است؟ 1- خواندن نماز شب 2- خواندن نماز های قضای پدر - من پسر بزرگتر نیستم 3- گوش کردن به سخنرانی مذهبی
داستان بسیار جذاب رمیله «رميله» يكى از اصحاب خاص امير المؤمنين عليه السّلام بود، از او روايت شده كه گفت: در زمان امير المؤمنين عليه السّلام سخت بيمار شدم، كم‏ كم حالم بهبود يافت و روز جمعه‏ اى احساس كردم،كمى سبك شده‏ ام با خود گفتم: بهترين كار اين است كه امروز غسل كنم و به مسجد بروم و پشت سر امام عليه السّلام نماز بخوانم، و اين كار را كردم. وقتى كه امام عليه السّلام در مسجد جامع كوفه، بر فراز منبر نشست، همان بيمارى به من عود كرد، پس از اينكه امام عليه السّلام از مسجد بيرون رفت، پشت سرش راه افتادم، نگاهى به من كرد، و فرمود: تو را افسرده میبينم؟ گویا كه بيمارى؟ و با خود گفتى: كارى بهتر از اين نيست كه غسلى كنى و براى نماز جمعه در مسجد حاضر شوى و با ما نماز بخوانى؟ و كمى احساس سبكى كردى و وقتى كه نماز خواندى و من به منبر رفتم، بيماريت عود كرد!. 👌👌 «رميله» گويد: به امام عليه السّلام عرض كردم، به خدا سوگند، از داستان من يك حرف كم و زياد نكردى؟! فرمود: اى رميله هيچ مؤمنى بيمار نمیشود، مگر اين كه ما هم به خاطر او بيمار میشويم و اندوهى به او نمی رسد، جز اين كه ما هم اندوهگين میشويم و هيچ دعايى نمیكند، مگر اين كه برايش آمين میگوييم و هر گاه ساكت باشد، ما برايش دعا میكنيم. يَا رُمَيْلَةُ لیس مِنْ مُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ يَمْرَضُ مَرَضاً إِلَّا مَرِضْنَا لِمَرَضِهِ وَ لَا يَحْزَنُ حَزَناً إِلَّا حَزَنَّا لِحُزْنِهِ وَ لَا دَعَا إِلَّا أَمَّنَّا عَلَى دُعَائِهِ وَ لَا يَسْكُتُ إِلَّا دَعَوْنَا لَه رميله گويد: عرض كردم، اين مسأله نسبت به كسانى است كه در اين شهر با شما ساكن هستند، ولى كسانى كه در اطراف جاهاى دور، سكونت دارند، چطور؟ ✅✅فرمود: اى رميله هيچ مؤمنى در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نيست، مگر اين كه او با ماست و ما با اوييم!. قَالَ : يَا رُمَيْلَةُ لَيْسَ يَغِيبُ عَنَّا مُؤْمِنٌ وَ لَا مُؤْمِنَةٌ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا إِلَّا وَ هُوَ مَعَنَا وَ نَحْنُ مَعَهُ كَذَا. ارشاد القلوب-ترجمه سلگى، ج‏2، ص: 142 https://eitaa.com/zandahlm1357
🔴🔴 لطفا ۱۰۰۰بار حداقل خوانده بشود🙏🔴🔴 دلیل سوم👇👇 ففط امر مجرد علت آرامش و برطرف کننده غم خواهد شد ✅👌👌آرامش یک امر مجرد است که منشاء و داروی آن فقط یک امر مجرد است 👈 امر مجرد به اموری گفته میشود که جا و مکان نمیپذیرد مثل خدا،روح،علم،غم،شادی،مثل دعا ... اما دعا که امر مجرد است 👇👇 ♨️بعضی وقتها در مفاتیح مثلا (به عنوان مثال گفتم خودتان نگاه بفرمایید)نوشته ۷بار سوره حمد را بخونید فلان درد برطرف میشود بعضی ها که اطلاعات خوبی ندارند میگویند سر درد چه ربطی به دعا کردن دارد❓❓🤔 👌👌👌جواب درد امر مجرد است و امر مجرد فقط میتواند آن درد را خوب و درمان بکند👇👇 👏👏مثلا درباره کشیدن تیر از پای امام علی علیه السلام در هنگام نماز که هیچ متوجه نشدن شنیده ایم آقا امیر المومنین علیه السلام درد را متوجه نشدند؟؟ جواب👇👇 👌👌👌👌👌👌✅✅چون مشغول گفتن اذکار مجرد بودند و فقط توجه به امر مجرد(خدا) داشتند لذا درد را حس نمیکنند این کار مخصوص معصومین و مسلمانان هم نیست حتی کفار هم میتوانند این کار را بکنند مثلا 👇👇 ♨️♨️داستان زلیخا و بریدن دستان زنان مصر را شنیده اید به نظرتون چرا آن زنان که مسلمان(که خیلی هاشون خدا باور شاید هم همشون) نبودند ولی متوجه دست بریدن نشدند؟؟ جواب👇👇 ✅✅چون فقط توجه به امر مجرد داشتند خود توجه و تمرکز هم مجرد است بذارد مثال راحتر براتون بزنم که در زندگی خودتان زیاد اتفاق می افتد ولی بعضا توجه و دقت نمیکنید و نمیکنیم👇👇 بارها برای ما اتفاق افتاده که یا سردرد یا شکم درد و...داشتیم ولی چون تلویزیون داره بازی فوتبال خیلی حساس یا فیلم خیلی جذاب را نشون میده اصلا متوجه درد نیستیم وقتی که بازی یا فیلم تمام شد تازه یادمان میاد که سرد درد داشتیم😄 چرا؟؟ چون ما به یک امر مجرد آن هم توجه متمرکز بودیم 👌👌👌👌👌👌مثال فراوان است فقط این را بدونید هدف غرب از این همه تلاش این است که ما از امور مجرد مثل دعا و قرآن و توسل و......فاصله بگیریم مراقب خودتان و خانواده محترمتان باشید
383.7K
چرا بین و این همه تفاوت گذاشته؟ در گرمای هوا زن با خیلی سخته ولی مردا با یک بلوز شلوار راحتن
288K
من در زندگی شخصی متاسفانه از اطرافیان زیادی دیده ام منشا این آزار هم متاسفانه یا خوشبختانه به این دلیل بوده که من جبران که نکرده ام که هیچ حتی در ظاهر هم به روی خودم نیاورده ام این باعث شده که آنها به رفتار خودشان با کمال آرامش ادامه دهند ولی قلبم به شدت شکسته و روحم به شدت خسته شده سوالم اینجاست در قران آمده فاعفو واصفحو الا تحبون ان یغفر الله لکم پس طبق این آیه باید کاملا ببخشم و تا خدا هم از من بگذرد پس هم در این دنیا زندگیم با تلخی بوده چون رفتار آنها را جبران نکرده ام که کمتر به آزار من ادامه دهند و هم در آخرت ایشان راحتند چون عملشان و صفح شده پس این من هستم که در آخرت هم میسوزم چون به واسطه فشار روحی با همسرم و بچه ها تندی کرده ام پس عمل آنها که قلب و روحم را نشانه گرفتند چه میشود؟
143.3K
همسرم اهل نیست من اگه خرج نکنم پول ها جمع میشه ...بهم میگن لوستر و ... بخر چکار کنم؟
.......: 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357 🔹 عیسی به دین خود، موسی به دین خود، هم به جای خود! 😏شاید شما هم این جمله را زیاد شنیده باشید که بهشت زورکی نیست، هرکس آزاده هرجور میخواد زندگی کنه، یا خلاصه به دین خود، به دین خود. ❓آیا این حرفها یا این ضرب المثل معروف اشتباه است؟ هرگز، این حرفها مبانی عقلانی و قرآنی محکمی برخوردار است، اما در کنار این قاعده، اصل مهم دیگری هم وجود دارد که از اتفاق آن هم عقلانی و قرآنی است و آن است. ✅ قانون البته دو نوع داریم؛ الهی، بشری ◽️اما گاهی می‌شود که یک قانون الهی، بشری هم محسوب می‌شود و آن زمانی است که اکثریت مردم به قانونی الهی رأی داده باشند. 🔹قانون اساسی کشور ما که دو مرتبه با رأی اکثریت قاطع مردم تایید شده مبتنی بر آموزه‌های قرآنی و الهی است و از این رو احترام به آن نه تنها بر مسلمانان، بلکه بر تمام آحاد جامعه لازم است. ❓از حجاب و حتی روزه مهمتر نماز است، اما هیچ کسی در این باره تفتیش واجبار نمی‌شود، چرا؟ چون نماز یک رفتار اجتماعی محسوب نمی‌شود. 🔻حجاب و روزه داری، مقوله هایی صرفاً اعتقادی نیستند که کسی بخواهد آن را شخصی یا غیر قابل اجبار بخواند، بلکه به دلیل نمود اجتماعی آن، قوانینی دارد که باید رعایت شود.🔺 🔸 پس باید گفت: چه روزه می‌گیری و چه روزه نمیگیری، اما قانون را رعایت می‌کنی؛ ✅ چه حجاب را قبول داری، چه نداری به با احترام به قانون، فرهنگ خود را نشان می دهی، ✍ حجت‌الاسلام دکتر قربانی مقدم 👈 پاسخ‌به‌شبهات‌ https://eitaa.com/zandahlm1357
•••🍃💚🍃••• 🌈 💟از جمله فطرتهایی که در انسان وجود دارد، فطرت زیبا گرایی است؛ بطوری که این واقعیت را در خود می یابد که به جانب آنچه زیباست جذب می شود.👣 💟مفهوم زیبایی، انسان را در ابتدا به یاد حُسن ظاهری موجودات می اندازد؛ حسن جمال، حسن صورت، حسن رنگ و خط، حسن هنر و نیکوییهای بسیار دیگر که در پدیده ها وجود دارد☀️، بطوری که به هنگام مواجه شدن با آنچه زیباست، آثار زیبایی را در خود می یابد.{☺️🍃} ✨ [ وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ ألْجَٰـهِلیَّةِ ألْأُولیٰ وَ أَقِمْنَ ألصَّلَوٰةَ وَءَاتِینَ ألزَّڪَوٰةَ ] 🍂و در خانه هایتان بنشینید، و مانند روزگارِ قدیم، "با آرایش ظاهر نشوید" و نماز به پا دارید و زکات بدهید...🌙 ۳۳ 💟اما در این بین افرادی هستند که در تمایل به زیبایی، افراط میکنند به گونه ای که دچار اشتباه شده و به «خودنمایی» میرسند. ☝️این چنین افراد در افراط به خودنمایی از هر روشی کمک میگیرند تا زیبایی‌شان را به نمایش بگذارند ، متاسفانه یکی از رایج ترین شیوه های خودنمایی "بی حجابی" است.(😓🙈) 💟طبق آیه‌ی فوق، قران کریم این کار یعنی زیاده روی در "زیبا گرایی" و "خود نمایی" راکه منجر به «آشکار سازی زیبایی وآرایش زنان مؤمن و همچنین موجب رواج فساد در جامعه و زیر پاگذاشتن دستورات الهی» میشود را "تبرّج" مینامد. تبرّج به معنای آشکار ساختن زیبایی است.❕ ✅قرآن کریم همواره به زنان مومن توصیه میکند که از انجام دادن این کار اجتناب کنند و زمینه گناه و معصیت را از خود دور کنند.[♥️] 🔰اما یک ☝️ بی حجابی چه مشکلاتی را برای زنان بی‌حجاب و جامعه به وجود می آورد؟! •● بدون تعارف باید دانست که بی حجابیِ یک بانو مساوی است با ازبین رفتن حصار امنیتی او... ❌و وقتی این حصار شکست زمینه ی فساد و گناه را درجامعه به وجود می‌آید. 🔅بانویی که بدون توجه به حضور مردان در جامعه ، با آرایش چشمگیر و لباس‌های جذاب در مکان های عمومی ظاهر میشود، نه تنها خود بلکه دیگران را به گناه می‌اندازد 🚫و با جلب توجه نامحرمان باعث لطمه زدن به حیای یک جوان مجرد یا سرد شدن کانون گرم یک خانواده می‌شود!! 🔅مورد دوم ✌️دقیقا از مهمترین مسائلی است که تمام خانم ها بدون استثناء به آن حساس‌اند و نمیخواهند همسرشان به زیبایی دیگران چشم داشته باشد، چون آن را تهدیدی برای گرمای محبتشان می‌دانند.{👫🍃} 🔅پس اگر بانوان موضوع حجاب را همانطور که "واجب" است جدی بگیرند ورعایت کنند ،خود و دیگر خانواده ها را از پیش آمدن چنین اتفاقاتی ،مصون میکنند...
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحه #حکایت... https://eitaa.com/zandahlm1357
آشنا آشنا: (32) امام زين العابدين عليه السلام و اهميت عبادت (35) فاطمه دختر علي عليه السلام روزي امام زين العابدين عليه السلام را ديد كه وجود نازنين او در اثر كثرت عبادت رنجور و ناتوان گرديده است. بدون درنگ پيش جابر آمد و گفت: - جابر! اي صحابه رسول خدا! ما بر گردن شما حقوقي داريم. يكي از آنها اين است كه اگر ببيني كسي از ما خود را از بسياري عبادت و پرستش به هلاكت مي رساند، او را تذكر دهي تا جان خود را حفظ نمايد. اينك علي بن الحسين عليه السلام يادگار برادرم خود را از كثرت عبادت رنجور كرده و پيشاني و زانوهاي او پينه بسته است. جابر به خانه امام چهارم عليه السلام رهسپار گشت. در جلوي در كودكي را همراه با پسر بچه هايي از بني هاشم ديد. جابر به راه رفتن اين كودك با دقت نگاه كرد و با خود گفت. اين راه رفتن پيغمبر است. سپس پرسيد: - پسر جان! اسمت چيست؟ فرمود: (من محمد بن علي بن حسينم). جابر به شدت گريست و گفت: - پدرم فداي تو باد! نزديك من بيا. آن حضرت جلو آمد. جابر دكمه هاي پيراهن امام باقر عليه السلام را باز كرد. دست بر سينه اش گذاشت و بوسيد و در اين حال گفت: - من از طرف پيغمبر صلي الله عليه و آله به تو سلام مي رسانم. حضرت به من دستور داده بود كه با تو چنين رفتار كنم. سپس گفت از پدر بزرگوارت اجازه بگير. حضرت باقر عليه السلام پيش پدر آمد و رفتار پيرمرد و آنچه كه گفته بود بر ايشان توضيح داد. امام فرمود: - فرزندم! او جابر است. بگو وارد شود. جابر وارد شد. امام زين العابدين عليه السلام را در محراب ديد كه عبادت پيكرش را در هم شكسته و ناتوان كرده است. امام عليه السلام به احترام جابر برخاست و از جابر احوالپرسي نمود و او را در كنار خود نشاند. جابر عرض كرد: اي پسر پيغمبر! تو كه مي داني خداوند بهشت را براي شما و دوستان شما آفريده و جهنم را براي دشمنانتان. پس علت اين همه كوشش و زحمت در عبادت چيست؟ امام عليه السلام فرمود: مگر رسول خدا صلي الله عليه و آله را نديده بودي با آنكه خداوند در قرآن به آن حضرت گفته بود همه گناهان تو را آمرزيده ايم باز جدم كه پدر و مادرم فداي او باد آنقدر عبادت كرد تا پا و ساقهاي مباركش ورم نمود. عرض كردند: شما با اين مقام باز هم عبادت مي كنيد؟ فرمود: (أفلا أكون عبدا شكورا) آيا بنده سپاسگزار خدا نباشم؟ جابر دانست سخنانش در امام عليه السلام اثر ندارد و باعث نمي شود كه از روش پرزحمت خود دست بردارد. عرض كرد فرزند پيغمبر! پس حداقل جان خود را حفظ كن زيرا كه شما از خانواده اي هستيد كه بلا و گرفتاري بواسطه آنان دفع مي شود و باران رحمت به بركت وجودشان نازل مي گردد. فرمود: جابر! من از روش پدرانم دست برنمي دارم تا به ديدار ايشان نائل گردم. جابر گفت: به خدا سوگند! ميان اولاد پيامبران كسي را مانند علي بن الحسين عليه السلام نمي بينم، مگر يوسف پيغمبر. قسم به پروردگار! فرزندان اين بزرگوار بهتر از فرزندان حضرت يوسف هستند و از فرزندان او كسي است كه زمين را پر از عدل و داد مي كند، بعد از آنكه پر از ظلم و ستم شود (اشاره به حضرت حجة بن الحسن ارواحنا له الفدأ). (36) جلد ۲ 📚داستانهای بحار الانوار https://eitaa.com/zandahlm1357
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و چهلم دلم پیش حوریه بود و نمی‌خواستم دخترم از دستم برود که بی‌پروا ضجه می‌زدم تا کسی به فریادم برسد و همه قلب و روحم پیش مجید بود و باورم نمی‌شد همسرم از دستم رفته که زیر آواری از درد، با صدای بلند گریه می‌کردم و میان ضجه‌هایم فقط نام مجید را تکرار می‌کردم. افراد دور و برم را نمی‌شناختم و فقط جیغ می‌کشیدم که از شدت درد، دیگر توانم را از دست داده و به هر چه به دستم می‌رسید، چنگ می‌زدم. زنی می‌خواست مرا از روی زمین بلند کند و من با هر دو دست روی زمین ناخن می‌کشیدم که دیگر نمی‌توانستم درد افتاده به دل و کمرم را تحمل کنم و طوری ضجه می‌زدم که گلویم زخم شده و طعم گرم خون را در دهانم احساس می‌کردم. نمی‌دانم چه مدت طول کشید و من چقدر با هیاهوی ضجه‌هایم همه جا را به هم ریختم که کسی مرا داخل ماشین انداخت. صدای مضطرب زنی را که کنارم نشسته بود، می‌شنیدم و صحنه گنگ خیابان‌هایی را می‌دیدم که اتومبیل به سرعت طی می‌کرد و باز فقط از منتهای جانم ناله می‌زدم که احساس کردم حوریه از حرکت افتاد. دستم را روی بدنم فشار می‌دادم بلکه مثل همیشه زیر انگشتانم تکانی بخورد، ولی انگار به خواب رفته و دیگر هیچ حرکتی نمی‌کرد که وحشتزده فریاد کشیدم: «بچه‌ام... بچه‌ام از دستم رفت...» دیگر نه به دردهایم فکر می‌کردم و نه حسرت مجیدم را می‌خوردم و فقط می‌خواستم کودکم زنده بماند و کاری از دستم بر نمی‌آمد که فقط جیغ می‌زدم تا پاره تنم از دستم نرود. حالا نه از شدت درد که از اضطراب از دست دادن دخترم به وحشت افتاده و از اعماق قلبم ضجه می‌زدم :«بچه‌ام تکون نمی‌خوره... بچه‌ام دیگه تکون نمی‌خوره... بچه‌ام داره از دستم میره... به خدا دیگه تکون نمی‌خوره...» ولی حرکت سریع اتومبیل، کشیدن برانکارد در طول راهروی طولانی بیمارستان و سعی و تلاش عده‌ای پزشک و ماما و پرستار، همه نوشداروی بعد از مرگ سهراب بود که دخترم مُرده به دنیا آمد. شبیه یک جنازه روی تخت بیمارستان افتاده بودم و اشک چشمم خشک نمی‌شد. بعد از حدود هشت ماه چشم انتظاری، عزیز دلم با چشمانی بسته و نفسی که دیگر بالا نمی‌آمد، از من جدا شده بود. حسرت لمس گونه‌هایش به دلم ماند که حتی نتوانستم یکبار ترنم گریه‌هایش را بشنوم یا تصویر رؤیایی لبخندش را ببنیم. بلاخره صورت زیبایش را دیدم که به خواب نازی فرو رفته بود و پلکی هم نمی‌زد. حالا به همین یک نظر، بیشتر عاشقش شده و قلبم برایش بی‌قراری می‌کرد که همه وجودم از داغ از دست دادنش آتش گرفته بود. هر چه می‌کردند و هر چقدر دلداری‌ام می‌دادند، آرام نمی‌شدم که صدای گریه‌هایم اتاق را پُر کرده و همچنان میان هق هق گریه ضجه می‌زدم: «به خدا تا همین یه ساعت پیش تکون می‌خورد! به خدا هنوز زنده بود! به خدا تا همین عصری لگد می‌زد...» و باز نفسم از شدت گریه به شماره می‌افتاد و دوباره ضجه می‌زدم که هنوز از مجیدم بی‌خبر بودم. هنوز نمی‌دانستم چه بلایی به سرِ مجیدم آمده و نمی‌خواستم باور کنم او هم رهایم کرده که گاهی به یاد حوریه ضجه می‌زدم و گاهی نام مجیدم را جیغ می‌کشیدم و هیچ کس نمی‌توانست آرامم کند که هیچ کس برای من مجید و حوریه نمی‌شد. آنقدر بی‌تابی مجید را کرده بودم که همه بخش از ماجرا با خبر شده و هر کس به طریقی به دنبالش بود. حالا لیلا خانم، مادر علی هم بالای سرم حاضر شده و او هم خبری از مجید نداشت. خانمی که به همراه شوهرش مرا به بیمارستان رسانده بود، وارد اتاق شد و رو به من کرد: «من الان داشتم با یکی از همسایه‌ها صحبت می‌کردم. می‌گفت کسی شوهرت رو ندیده.» و بلافاصله رو به لیلا خانم کرد: «علی کجا آقا مجید رو دیده؟» و لیلا خانم هنوز شک داشت که با صدایی آهسته جواب داد: «نمی‌دونم، می‌گفت چند تا خیابون پایین‌تر...» و کمی به حال خودم آمده بودم که لیلا خانم صدایم کرد: «الهه خانم! شماره آقا مجید رو می‌تونی بدی بهش زنگ بزنیم؟ شاید اصلاً علی اشتباه کرده! شاید با کس دیگه اشتباه گرفته!» و چطور می‌توانست اشتباه کرده باشد که با زبان کودکانه‌اش پیکر غرق به خون مجید را برایم توصیف کرد و از هول همین خبر بود که من گرانبهاترین دارایی زندگی‌ام را به پای مصیبت مجید فدا کردم و حوریه را با دستان خودم از دست دادم که باز از داغ دختر نازنین و همسر عزیزم، طاقتم طاق شد که با هر دو دستم ملحفه تخت را چنگ می‌زدم و گاهی به یاد حوریه و گاهی به نام مجید، ضجه می‌زدم. با ما همراه باشید