eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.1هزار عکس
35هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: در حدیث حسن از حضرت صادق علیه السلام منقول است: لازم است که سواره با خبر کند پیادگان را که به ایشان آزار نرساند چهار پای او. فرمود: روزی امیر المؤمنین علیه السلام سوار شدند، جمعی پیاده با حضرت روان شدند. فرمود: آیا کاری دارید؟ گفتند: نه، ولیکن می‌خواهیم که در رکاب تو راه رویم. فرمود: برگردید، که راه رفتن پیاده با سواره باعث غرور و فساد سواره و موجب مذلت و خواری پیاده است. در حدیث دیگر از عبد اللَّه بن عطا منقول است که گفت: روزی به خدمت امام محمّد باقرعلیه السلام رفتم فرمود: دو چهار پا برای ما زین کن. رفتم الاغی و استری را زین کردم، استر را پیش بردم که آن حضرت سوار شوند، فرمود: الاغ را پیش بیاور، که بهترین چهار پایان نزد من الاغ است و استر را خود سوار شو. پس الاغ را آوردم و رکاب را گرفتم، چون سوار شدند، گفتند: «اَلحَمْدُ للَّهِ ِ الَّذِی هَدانا لِلاِسْلامِ وَعَلَّمَنا القُرآنَ وَمَنَّ عَلَیْنا بِمُحَمَّدٍصلی الله علیه وآله وسلم وَالحَمْدُ للَّهِ ِ الَّذِی سَخَّرلَنا هذا وَما کُنّا لَهُ مُقْرِنینَ وَاِنّا اِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ وَالحَمْدُ للَّهِ ِ رَبِّ العالَمِینَ» پس روانه شدند و در اثنای راه دیدم که الاغ، شوخی در رفتار می‌کرد، حضرت خود را به پیش زین چسبانید. عرض کردم: یا بن رسول اللَّه! مگر شما را آزاری هست؟ فرمود: نه، رسول خداصلی الله علیه وآله وسلم الاغی داشت که آن را عفیر می‌نامیدند و چون سوار آن می‌شدند از شادی آن که آن حضرت بر آن سوار شده است، شوخی در رفتار می‌کرد، که دوش‌های مبارک آن حضرت را به حرکت می‌آورد و آن حضرت خود را به پیش زین می‌چسبانیدند و می‌فرمودند: «اَلّلهُمّ لَیْسَ مِنِّی وَلکِنْ ذا مِنْ عَفیرِ؛ خداوندا! این از من نیست، ولیکن این خیلا و تبختر از عفیر است. من نیز چنین کردم». ای عزیزان! تفکر کنید که آن بزرگواران از خیلا و نخوت رفتار الاغ اندیشه داشته اند و به درگاه خدا عذر می‌طلبیده اند، پس آنان که بر اسب‌های تازی نژاد خوش رفتار به آن نخوت و غنج و دلال سوار می‌شوند و بر آسمان و زمین، به رفتار خود منّت می‌نهند و غیر خود، کسی را موجود نمی شمارند، چگونه عذر خواهند خواست؟ در حدیث معتبر از حضرت صادق علیه السلام منقول است: آیا شرم نمی کنید شما بر روی چهار پای خود خوانندگی می‌کنید و آن در زیر شما تسبیح پروردگار خود می‌گوید؟ امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: چهار پای من هرگز به سر در نیامد، زیرا که هرگز من بر روی زراعت کسی آن را نراندم و کشت زار کسی را پامال نکردم. https://eitaa.com/zandahlm1357
سلام استاد پوراحمد، ممنون از مطالب آموزندتون خدا قوت یه سوال داشتم ، همسرم دوست دارن از لباسهای خواب خاصی استفاده کنم، گاهی بهم پیشنهاد میدن که فلان نوع لباس رو بخرم نمیدونم دلیل این رفتارش چیه و گاهی هم ناراحت میشه که از این لباسها استفاده نمیکنم چون من کارمند هستم و گاهی واقعا حوصله این کار رو ندارم. من همسرم رو دوست دارم ولی نمیخوام تکراری بشم آخه میگن نباید جلوی شوهر همیشه لباسهای خاص پوشید ولی میدونم باید متنوع بود ممنون میشم راهنمایی کنید چکار کنم 🌸 پاسخ استاد پوراحمد
سلام شبتون بخیر..استاد سوال من راجع به یکی از بستگانمون هست..ما برای امر خیر پیش قدم شدیم وکسی هم معرفی کردیم از لحاظ اعتقادی رفتاری تحصیلات وضع مالی کلا خوب هستن و اینم بگم قبل خواستگاری این خانم از اقا خوششون اومده بود و خیلی مشتاق بودن برای اشنایی ولی متاسفانه وقتی همدیگرو دیدن دختر خانم میگن به دلم نمیشینه وقبول نمیکنن باتوجه به شرایط الان همچین مورد قابل اطمینانی که هست براحتی جواب منفی میدن واینم بگم این خانم اصلا هیچی مشکلی با اقاپسر ندارن فقط میگن ب دلم نمیشینه همین..و ی‌چیز دیگه اینکه ایشون قبل معرفی خواستگار با یه اقایی اشنا شدن ومابهشون گفتیم وقتتو تلف نکن مگه شما از این اقای خواستگار خوشت نیمده و اسرار نداشتی که زودتر بیاد پس رابطه با کسی برقرار نکن و ایشون گفتن ی رفاقت سادس ولی متاسفانه این اشنایی باعث دلبسته شدن شد و اخر ماجراشون هم ب جدایی ختم شد..میخواستم بدونم شما راهکاری‌ دارین که ما بتونیم این دختر خانم رو راضی کنیم چون ایشون هیچی مشکلی با خواستگار ندارن فقط میگن ب دلم نمیشینه حس خوبی ندارم..ممنون از پاسخگوییتون 🌸 پاسخ استاد پوراحمد
سلام علیکم استاد وقت عالی بخیر خیلی ممنون از زحمات بی دریغتون استاد 2 تا موضوع میخواستم بپرسم خیلی ممنون میشم به دوتاش جواب بدید🙏 اول اینکه همسر من خیلی اهل بیرون رفتن نیستم و الان در تلاشم که به جاهای نزدیک و مورد علاقشون بریم ولی مشکلاتی پیشومده نشده.. مثلا من امروز خیلی دلم گرفته بود گفتم اگه میشه بریم بیرون جزوه پیاده میکردن برا دانشگاهشون گفتن نمیشه و خودمم الان دنیای درس دارم ولی اصلا حوصله شو ندارم .. نیاز به یه تفریح دارم.. یه چیزی که حالمو بهتر کنه.. همین امشب طرح خواسته هم کردم براشون و توضیحودادم که واقعا تفریح لازمم ...ممنون میشم راهکار بدید استاد سوال دومم اینکه من جهیزیه در حد معمول اوردم در حد توانایی.. با اینکه اصولا رف مردم برام چندان مهم نیست ولی یه وقتایی به این فکر میکنم که دراینده جاری دلر شم کسی نخواد مقایسه کنه... و از طرفی هم خودم دوست داشتم واسه همسرم جهازی بیارم که یه سری اقلام دیگه هم داشته باشه ولی بنا به دلایلی نشد... البته بگم همسرم اصلا اهل تجملات نیستن.. بیشتر جنبه دلی داره... ممنون میشم راهکار بدید.... متشکرم التماس دعا 🌸 پاسخ استاد پوراحمد
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت سیصد و بیست و هشتم خورشید دوباره سر به غروب گذاشته و کسی تاب توقف و میل استراحت نداشت که دیگر چیزی تا کربلا نمانده بود. نه فقط قدم‌های مجروح من که پس از روزها پیاده‌روی، همه خسته شده و باز به عشق کربلا پیش می‌رفتند و شاید هم به سوی حرم امام حسین (علیه‌السلام) کشیده می‌شدند. دیگر نگران پای برهنه مجید روی زمین نبودم که می‌دیدم تعداد زیادی از زائران با پای برهنه به خاک وصال کربلا بوسه می‌زنند و می‌روند. کمی جلوتر دو جوان عراقی روی زمین نشسته و با تشتی از آب و دستمال، خاک کفش‌های میهمانان امام حسین (علیه‌السلام) را پاک می‌کردند و آنطرف‌تر پیرمردی با ظرفی از گِل ایستاده بود تا عزاداران اربعین، سرهایشان را به خاک مصیبت از دست دادن پسر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) زینت دهند. آسید احمد ایستاد، دست بر کاسه گِل بُرد و به روی عمامه مشکی و پیشانی پُر چین و چروکش کشید و دیدم به پهنای صورتش اشک می‌ریزد و پیوسته زبانش به نام حسین (علیه‌السلام) می‌چرخد. مجید محو تشت گِل شده و سفیدی چشمانش از اندوه معشوقش به خون نشسته بود که پیرمرد عراقی مُشتی گِل نرم بر فرق سر و روی شانه‌هایش کشید و به سراغ زائر بعدی رفت تا او را هم به نشان عزای سید‌الشهدا (علیه‌السلام) بیاراید. مامان خدیجه به چادر خودش و زینب‌سادات خطوطی از گِل کشید و به من چیزی نگفت و شاید نمی‌خواست در اعتقاداتم دخالتی کرده باشد، ولی مجید می‌دید که نگاهم به تمنا به سوی کاسه گِل کشیده شده که سرانگشتانش را گِلی کرد و روی چادرم به فرق سرم کشید و می‌شنیدم زیر لب زمزمه می‌کرد: «یا امام حسین...» و دیگر نمی‌فهمیدم چه می‌گوید که صدایش در گریه می‌غلطید و در گلویش گم می‌شد. حالا زائران با این هیبت گل‌آلود، حال عشاق مصیبت‌زده‌ای را پیدا کرده بودند که با پریشانی به سمت معشوق خود پَر پَر می‌زنند. همه جا در فضا همهمه «لبیک یا حسین!» می‌آمد و دیگر کسی به حال خودش نبود که رایحه کربلا در هوا پیچیده و عطر عشق و عطش از همینجا به مشام می‌رسید. فشار جمعیت به حدی شده بود که زائران به طور خودجوش جمع مردان و زنان را از هم جدا کرده بودند تا برخوردی بین نامحرمان پیش نیاید و باز به سختی می‌توانستم حلقه اتصالم را با مامان خدیجه و زینب‌سادات حفظ کنم که موج جمعیت مرا با خودش به هر سو می‌کشید. بر اثر وزش به نسبت تند باد و حرکت پُر جوش و خروش جمعیت، حسابی گرد و خاک به پا شده و روی صورتم را پرده‌ای از تربت زیارت کربلا پوشانده بود. حالا دوباره سوزش زخم‌های پایم هم شروع شده و با هر قدمی که به زمین می‌زدم، کف پایم آتش می‌گرفت و از چشم مجید و بقیه پنهان می‌کردم تا دوباره اسباب زحمت‌شان نشوم. آسمان نیلگون شده و چادر شب را کم کم به سر می‌کشید که به سختی خودمان را از دل جمعیت بیرون کشیدیم و به قصد اقامه نماز مغرب به یکی از موکب‌ها رفتیم. هنوز صدای اذان بلند نشده بود که جوانی از خادمان موکب برایمان فرنی گرم آورد و چه مرهم خوبی بود برای گلوهایی که از گرد و خاک پُر شده و به خِس خِس افتاده بود. نماز مغرب را که خواندم، دیگر توانی برای برخاستن نداشتم که ساق پایم از چهار روز پیاده رویِ پیوسته به لرزه افتاده و به خاطر ساعت‌های طولانی روی پا بودن، کمر درد هم گرفته بودم، ولی وقتی چشمم به پیرزن‌هایی می‌افتاد که با پاهای ورم کرده به عشق کربلا می‌رفتند و حتی لب به یک ناله باز نمی‌کردند، خجالت می‌کشیدم از دردهایم شکایتی کنم که عاشقانه قیام کردم و دوباره آماده رفتن شدم. با ما همراه باشید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357
4_6021591080099646033.mp3
10.02M
۱۲ ❓مگر تفکر، چه تاثیری می‌تواند بر انسان، داشته باشد؛ که اهل‌بیت علیهم‌السلام، گاهی به جای خواندن نماز شب، تا اذان صبح، غرق در نگریستن به آسمان و اندیشیدن به خلقت آن، می‌شده‌اند؟! ❓چرا و چگونه، ساعتی... ثانیه‌ای... لحظه‌ای تفکر... می‌تواند از سال‌ها عبادت، ارزشمندتر باشد؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani-6 - تصنیف : شباهنگ.mp3
1.25M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 ترا من چشم در راهم شباهنگام که می گیرند در شاخ " تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم ترا من چشم در راهم. شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم ترا من چشم در راهم. 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
حضرت علی علیه السلام ۳۹. حضرت مهدی (عجّل اللَّه فرجه الشریف) به شما نشان خواهد داد که سیرت و روش عادلانه (در حکومت) چگونه است. نهج البلاغه ۴۰. حضرت مهدی (عجّل اللَّه فرجه الشریف)، آنچه را از کتاب و سنت متروک مانده، زنده خواهد کرد. نهج البلاغه https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پيام تسليت به آقاي محمود بروجردي به مناسبت درگذشت والده حجةالاسلام محمد حسين بروجردي بسمه تعالي جناب آقاي دكتر محمود بروجردي دامت تأييداته رحلت والده بزرگوار جناب مستطاب حجةالاسلام والمسلمين شيخ محمدحسين بروجردي را به شما و ساير بازماندگان محترم تسليت مي‌گويم. مغفرت و علو درجه براي آن مرحوم و صبر و توفيق براي شما و خاندان مصاب از خداوند متعال خواستارم. سيد علي خامنه اي ۳۰/۱۱/۶۸ مقام معظم رهبری https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رؤيت هلال استهلال چيز مهمي است. اول ماه، براي انسان چگونه ثابت مي‌شود؟ در اين خصوص، چند راه ذكر كرده اند: يكي رؤيت است. البته به شرط اين كه جاي ماه را بدانيد و وارد باشيد؛ يك مقدار آشنايي لازم دارد. يكي از علماي تهران - كه خداوند رحمتش كند - مي‌گفت: روي پشت بام مدرسه ي بزرگ آخوند در نجف، روز آخر ماه رمضان طلبه‌ها استهلال مي‌كردند. مرد مسني هم نشسته بود و بساط افطارش را پهن كرده بود؛ ولي او استهلال نمي كرد. طلبه‌هاي جوان يك طرف ايستاده بودند و به گوشه يي نگاه مي‌كردند؛ بعد هم ماه را ديدند و به همديگر نشان دادند. وقتي كه خواستند از پشت بام پايين بروند، از كنار آن مرد مسن عبور كردند. يكي گفت كه - مثلاً - آشيخ محمّد! تو نيامدي استهلال بكني؟ گفت: شما ماه را ديديد؟ گفتند: بله. گفت: كجا بود؟ گفتند: آن جا. پيرمرد سري تكان داد و گفت: حالا آن طرف را نگاه كنيد. وقتي كه طلبه‌ها نگاه كردند، ديدند كه ماه آن جاست! جالب است كه همه نيم ساعت خودشان را سرگرم كرده بودند، چيزي هم ديده بودند، به همديگر هم نشان داده بودند و باورشان هم آمده بود كه ماهِ خيلي بلند و خوب و روشن و بي غباري را ديده اند! غرض، يكي رؤيت خود انسان است كه ماه را ببيند و يقين كند كه ماه را ديده است. حتّي اگر حكم حاكم هم برخلاف اين بود، انسان بايستي به علم خودش عمل كند؛ يعني همان چيزي كه خودش ديده، ملاك است. سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم (روز سي‌ام ماه مبارك رمضان) ۶/۲/۶۹ مقام معظم رهبری https://eitaa.com/zandahlm1357