#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ماجرای تحول مریم خانم بزرگوار پیشنهاد دانلود👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
36.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان تحول خانوادگی
۵۹- درود بر شما که به اسرار آگاهید!
ابو هاشم میگوید:
امام حسن عسکری علیه السلام روزه میگرفت. وقت افطار آنچه غلامش برای او غذا میآورد ما هم با آن حضرت از آن غذا میخوردیم و من با آن حضرت روزه میگرفتم. در یکی از روزها ضعف بر من چیره شد. اتاق دیگر رفتم و روزه خود را با مقداری نان خشک قندی شکستم. [۱]
سوگند به خدا! هیچ کس از این جریان باخبر نبود. سپس به محضر امام حسن عسکری علیه السلام آمدم و نشستم حضرت به غلام خود فرمود: غذایی به ابو هاشم بده بخورد او روزه نیست من لبخندی زدم فرمود: چرا میخندی؟ هرگاه خواستی نیرومند شوی گوشت بخور، نان خشک قندی قوت ندارد گفتم: خدا و پیامبرش و شما راست میفرمایید (درود بر شما باد که به اسرار آگاهید). آن گاه غذا خوردم... [۲]
----------
[۱]: ظاهرا روزه وی مستحبی بوده؛لذا امام علیه السلام برایش آسان گرفتند.
[۲]: بحار: ج ۲، ص ۲۵۵.
جلد ۲
📚داستانهای بحار الانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا😌 قسمت چهل و نهم👇👇👇👇👇👇 بهوش بودم.. اما فرقی با مردگان نداشتم!چرا ک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا😌
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
قسمت پنجاه:
او با قربان صدقه های مادرانه اش مرا به اتاقم برد. به محض جا گیری روی تخت و خروج پروین از اتاق با دستانی لرزان گوشی را از روی میز قرض گرفتم. باید با یان یا عثمان حرف میزدم. تماس گرفتم اول با عثمان. یک بار.. دو بار.. سه بار.. جواب نمیداد و این موضوع عصبیم میکرد..شماره ی یان را گرفتم.. بعد از چندین بار جواب داد:( سلام دختر ایرانی..) صدایم ضعیف بود: ( بگو جریان چیه؟ تو کی هستی؟ ) لحنش عجیب شد:( من یانم.. دوست سارا..) دوست داشتم فریاد بزنم و زدم،هرچند کوتاه:( خفه شو..من هیچ دوستی ندارم.. من اصلا کسی رو تو این دنیا ندارم..)
( داری.. تو دانیالو داری..)
نشسته رویِتخت با پنجه ی
پایم گلِ قرمز رنگ قالی را هدف گرفتم
داشتم..دیگه ندارم.. یه آشغال مثه عثمان؛اونو ازم گرفت...
توام یه عوضی هستی مثه دوستت و همه ی هم کیشاش..اصلا نکنه توام مسلمونی؟)جدی بود:(سارا آرام باش.. هیچ چیز اونی که تو فکر میکنی نیست..از وضعیت لحظه به لحظه ات باخبرم. میدونم چه شرایطی رو از سر گذروندی. پس فعلا یه کم استراحت کن)از کوره در رفتم:( با خبری؟؟ چجوری؟؟ یان بیشتر از این دیوونم نکن.. این دوستی که تو ایران داری کیه؟ کسی که منو به اون آموزشگاه معرفی کرد کیه؟؟ کسی که پروینو آورد تو این خونه کیه؟؟ اسمش چیه؟؟ حسام؟؟ یان دارین باهام بازی میکنید.. اما چرا؟؟ )
گرمم بود!زیاد...به سمت پنجره رفتم تا بازش کنم.. چشمم که به تصویر خودم در شیشه افتاد میخکوبِ زمین شدم..
این من بودم؟؟ همان دختر مو بور با چشمان رنگی.. این مرده ی متحرک شباهتی به من نداشت..صدای الو الو گفتنهای یان را میشنیدم..اما زبانم نمیچرخید..گوشی از دستم افتاد. به سمت آینه رفتم..دیگر چیزی از آن دختر چند ماه پیش باقی نمانده بود جز چشمانی آبی رنگ. وحشت کردم... سری بی مو..چشمی بی مژه... صورتی بی ابرو...
ادامه دارد......
بامــــاهمـــراه باشــید🌹https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💠 #مبانی_دعا 🎤 با توضیحات #استاد_احسان_عبادی 🎬 جلسه 32 👈 بحث دعاهای شخصی و عمومی ❇️ 90 جلسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_253839723.mp3
3.2M
💠 #مبانی_دعا
🎤 با توضیحات #استاد_احسان_عبادی
🎬 جلسه 33
👈 تاثیر نفس ولی خدا در دعا
❇️ 90 جلسه
@shervamusiqiirani - دلنوازان - اساتيد : شهيدي و قوامي.mp3
4.33M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
بيا بيا که مرا با تو ماجرايي هست
بگوي اگر گنهي رفت و گر خطايي هست
روا بود که چنين بي حساب دل ببري
مکن که مظلمه خلق را جزايي هست
توانگران را عيبي نباشد ار وقتي
نظر کنند که در کوي ما گدايي هست
به کام دشمن و بيگانه رفت چندين روز
ز دوستان نشنيدم که آشنايي هست
کسي نماند که بر درد من نبخشايد
کسي نگفت که بيرون از اين دوايي هست
هزار نوبت اگر خاطرم بشوراني
از اين طرف که منم همچنان صفايي هست
به دود آتش ماخوليا دماغ بسوخت
هنوز جهل مصور که کيميايي هست
به کام دل نرسيديم و جان به حلق رسيد
و گر به کام رسد همچنان رجايي هست
به جان دوست که در اعتقاد سعدي نيست
که در جهان بجز از کوي دوست جايي هست
#سعدي
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357