eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
50هزار عکس
36.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: المُؤمِن اِذا اَحسَنَ استَبشَرَ وَ اِذا اَساءَ استَغفَرَ گر ز بخت بد به كس بد كرده اى هان، مشو نوميد از درگاه ربّ مؤمن ار نيكى كند شادان شود ور كند بد، مى كند بخشش طلب به همسايه نيكى كن متن حديث لَيسَ مِنّا مَن لَم يأمَن جارُهُ بَوائِقَه به همسايه نيكى كن اى نيكمرد كه همسايه را بر تو حقها بوَد از آن كس كه همسايه ايمن نبُود بفرمود مولا: نه از ما بوَد امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: دستور دوری از واقفیه محمد بن عاصم می‌گوید: حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: به من خبر رسیده است که با واقفه همنشین هستی. عرض کردم: فدایت شوم من با آن‌ها همنشین هستم ولی با آن‌ها هم عقیده نیستم. حضرت فرمود: با آن‌ها همنشین مباش، خداوند عزّوجلّ می‌فرماید: در کتاب بر شما نازل شده است که چون شنیدید به آیات الهی کفر می‌ورزند و مسخره می‌کنند با آن‌ها منشینید تا به سخن دیگر پردازند وگرنه شما هم مثل آن‌ها خواهید بود. و منظور از آیات الهی، اوصیا هستند که واقفّیه به آن‌ها کفر ورزیدند. [۱] و این حدیث شریف و مانند آن، درسی است برای پیروان حضرت رضا (علیه السلام) که ازهمنشینی با کسانی که مخالف دین و یا اهل بیت (علیهم السلام) هستند، بپرهیزند و در محافل آن‌ها شرکت نجویند. ---------- [۱]: بحار، ج ۴۸، ص ۲۶۴. 📚حکایت آفتاب نگاهی به زندگی امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
👆👆👆 توصیه مهم رهبری که 10 سال از آن گذشته است.... 👆👆👆 🔰 واقعا کدام یک از ما رفتیم و این توصیه را عملی کردیم ؟؟؟ ✳️ مدام به مسئولین انتقاد می کنیم که حرف رهبری را گوش نمی دهند ، خوب است گاهی به خودمان هم تشر بزنیم که ما هم حرف رهبری را گوش نمی دهیم... 💠 10 سال قبل..... 🌀 اگر کسی از همان زمان می رفت دنبال این توصیه رهبری ، الان یک تئورسین بزرگ جریان انقلاب بود. 👈 از فضلای حوزه هم می توان به آیت الله مصباح ، آیت الله سبحانی ، ایت الله جوادی و... نام برد که کتبشان انسان را قوی و پر عمق و با معرفت می کند. 👈👈👈 همه چی مهیاست، هم نقشه راه ، هم لوازم ، اما تنبلی و برنامه نداشتن خودمان مانع راه است ! 👌 انقلابی باید قوی شود 🔰سیاست همراه دیانت🔰
9.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
↕️ جاسوسی که مهمترین اسرار سپاه را لو می‌داد 👈 خطرناک‌ترین جاسوس منافقین در اطلاعات سپاه پاسداران را بشناسید. 🔰سیاست همراه دیانت🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
.......: خورشيد بدر مهديقلي رضايي خستگي عمليات و سرماي شب بر تنم چيره گشته بود و بدن خيسم همراه با لباس غواصي احساس سرما را مضاعف مي‌كرد و دنبال جاي گرمي بودم كه... خورشيد بدر طلوع كرده بود و نظاره گر قهرماني‌هاي ياران خميني بود، من هم روي سيل بند نشسته بودم به اميد اينكه نور خورشيد نوازشم كند و سرماي شب گذشته را از بدنم دور نمايد. از دور روي سيل بند جمعي را ديدم كه به جايي كه نشسته بودم مي‌آمدند. در دلم احساس كردم اين سردار عاشورايي است كه با گامهاي استوار و پيروز و با دلي پر از توكل و يقين به خداوند مي‌آمد و به تنهايي خودش لشكري بود. رفتم جلو ديدم حدسم درست بوده، قبل از اين كه من سلام بدهم سلام را داد و خسته نباشيد را هم گفت. روبوسي با آقا مهدي خستگي تنم را به كلي از ميان برد و راجع به شب گذشته و پيشروي نيروها در شب سؤالاتي كرد كه جواب دادم. درخواست كرد كه همراه ايشان باشم تا در [ صفحه ۱۳۴] مواقع لزوم كار بكنم. همراه آقا مهدي به تپه اي مصنوعي كنار سيل بند كه عراقي‌ها يك چهارلول ضد هوايي روي آن گذاشته بودند، رسيدم. سيماي لاغر آقا مهدي و چهره نوراني اش انسان را به ياد ياران پيامبر در صدر اسلام مي‌انداخت. تانك‌هاي عراقي از قسمت جنوب منطقه به سمت شمال منطقه و پشت دجله در حال فرار بودند. با فرمانده گرداني كه در آنجا عمليات كرده بود تماس گرفت و گفت: نذارين تانك‌ها فرار كنن كه دوباره پاتك مي‌زنند... در اين موقع رستم خاني كه همراه آقا مهدي بود، گفت: «آقا مهدي من رفتم به آن سمت» بعد آقا مهدي گفت: به خط دوم عراق برويم. حركت كرديم و در آنجا حميد احدي فرمانده گردان امام سجاد را ديديم كه پشت خاكريز دوم نشسته و به سمت دجله نگاه مي‌كرد. ما بين خط دوم و دجله، قرارگاه (قواه ابراهيم) دشمن بود و عراقيها به شدت از آن دفاع مي‌كردند. به اين اميد كه شايد از پيشروي نيروهاي ما به سمت دجله جلوگيري كنند. وضعيت منطقه و حدود پيشروي نيروهاي لشكر را براي آقا مهدي توضيح دادم. با جان مايه طنز به سمت عراقي ها توي قرارگاه زمزمه مي‌كرد كه «مانع اين بسيجي‌ها نشين اينا مي‌خواهن كربلا را زيارت كنن. » گردان سيدالشهدا (عليه السلام) كه شب خط شكن بود و نبردي جانانه كرده بود جلو كشيده و در پشت خط دوم مستقر شده بود. آقا مهدي از روي خاكريز خط دوم عبور كرد و به طرف عراقيها حركت نمود پرسيدم: «آقا مهدي كجا مي‌رين؟ » گفت: «به نيروها بگو مهدي رفت شما هم بيايين» با گفتن اين جمله نيروهاي گردان سيدالشهدا با شور و شوق خاصي از پشت خاكريز بلند شده و پشت سر فرمانده [ صفحه ۱۳۵] رشيدشان به سمت دشمن حركت كردند. نيروهاي عراقي مستقر در قرارگاه و منطقه مقابل با ديدن عظمت نيروهاي ما فرار را بر قرار ترجيح داده و عده اي نيز تسليم شدند. وارد قرارگاه كه شديم هلي كوپترهاي دشمن به سوي ما حمله ور شدند. آقا مهدي باكري رو به من كرد و گفت: برو دوشكاي عراقي را كار بينداز. به كمك عده اي از برادران دو تا از دوشكاهاي عراقي را راه اندازي كرده و به سوي هلي كوپترها تيراندازي كرديم و بدون آنكه توفيقي بدست بياورند از آسمان منطقه دور شدند. هر دستوري كه آقا مهدي مي‌داد به جان و دل با پاي بدون كفش دنبالش مي‌رفتم و لباس غواصي اذيت بدنم را دو چندان مي‌كرد؛ اما مي‌خواستم ايشان احساس غريبي از شهادت عزيزاني همچون شهداي خيبر را ننمايد و حداقل غمي را از غم هايش كم نماييم؛ به سوي دجله حركت كرديم و بدون مقاومت دشمن مقاومت دشمن به دجله رسيديم. آقا مهدي باكري با قرارگاه تماس گرفت و خبر رسيدن به دجله را داد. آنها باور نمي كردند، مي‌گفتند: دوباره بررسي كنين كه در دجله هستين؟ » چون اكثر لشكرهاي عمل كننده هنوز در سيل بند اول درگير بودند. از دجله وضو گرفتم و سجده شكر كردم و بياد لبان تشنه امام شهيدان (عليه السلام) از دجله آب نخوردم. آقا مهدي صدايم زد و گفت: «با يعقوب شكاري به سمت جنوب بروين و گردان امام حسين (عليه السلام) را بيارين كنار دجله. چشم گفتم و حركت كرديم. خارهاي منطقه در پاهايم فرو مي‌رفت و دنبال سنگري بودم تا پوتين عراقي پيدا كنم و بپوشم. وارد سنگري شدم و مشغول جستجو... صدايي از بيرون سنگر، ما [ صفحه ۱۳۶] را متوجه خود كرد؛ مؤمن چكار مي‌كنيد؟ صداي آشناي آقا مهدي عرق شرمندگي را در صورتم جاري ساخت. با خجالت گفتم: مدارك عراقي را مي‌خواستم در اينجا بذارم تا موقع برگشتن بردارم. گفت: مدارك مهم نيست. جنگ مهم است. باز با پاي برهنه و همان لباس غواصي به طرف روطه حركت كرديم و گردان امام حسين (عليه السلام) را به دجله رسانديم. در روستاي همايون امام زاده اي در كنار دجله بود، زيارت نموديم و به تبرك، تربت كربلايي را نيز از آنجا براشتيم. كنار خط اول آقا مهدي را ديدم. ماوقع جريان را گفتم. او هم خسته نباشيدي گفت و متوجه شدم كه يك بلم و قايق جينكو به آب دجله انداخته اند و عبور نيروهاي اسلام به آن سوي دجله شروع