eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.3هزار عکس
35.1هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
وجه خدا قوله علیه السلام: وَ بِجَلاَلِ وَجْهِکَ الْکَرِیمِ، الَّذِی لاَ یَبْلَی وَ لاَ یَتَغَیَّرُ، وَ لاَ یَحُولُ وَ لاَ یَفْنَی، أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ. بدان که: گاهی مراد به « وجه خدا » ذات او است که می‌فرماید: « کُلُّ شَیْ ءٍ هَالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ [۱] »، أی إلاّ ذاته. و جای دیگر: « وَ یَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلاَلِ وَ الاْءِکْرَامِ [۲] » که آن وجه باقی و ذات سرمد ذوالجلال است، یعنی صاحب جلال و صفات و اسماء قهریه است، چون قهّار و عزیز و منتقم و جبار و متکبر و ذوالجلال والاکرام است. یعنی آن ذات مجمع صفات و اسماء جمالیه است. کما قیل: ---------- [۱]: ۴ - سوره مبارکه قصص، آیه ۸۸. [۲]: ۵ - سوره مبارکه رحمن، آیه ۲۷. .......: 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
بهلول بهلول نشسته بود و کودکان اطراف او گرد آمده بودند و او را اذیت می‌کردند. بهلول مکرر می‌گفت لا حول و لا قوة الا باللّٰه، وقتی آزار آنها زیاد شد، بهلول با چوبدستی به آنها حمله کرد و گفت به سردار سپاه حمله می‌کنم و باکی ندارم کشته شوم یا بمانم. کودکان بر زمین می‌افتادند و او می‌گفت دشمن شکست خورد و به جنگ پشت کرد. امیرالمؤمنین ما را فرمان داده که دشمن را تعقیب نکنیم و مجروحان را آزار نرسانیم سپس می‌نشست و عصا را رها می‌کرد. صبر در دیوان منصوب به امام علی علیه السلام آمده است: از روزگار تجربه گرفته‌ام که صبر عاقبتی نیک دارد، پس تو بیتاب و درمانده نباش که پیروزی بین ناتوانی و بیتابی از بین می‌رود. انی رأیت فی الایام تجربة للصبر عاقبة محمودة الاثر لا تضجرنّ و لا یدخلک معجزه فالنجح یهلک بین العجز والضجر حکیمی گفته است: پیروزی بر دشمن آن است که او را دشمن نبینی. .......: شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357
🌴 🌹 و قال عليه‌السلام فَرَضَ‌ اللّهُ‌ الْإِيمانَ‌ تَطْهِيراً مِنَ‌ الشِّرْكِ‌، وَ الصَّلَاةَ‌ تَنْزِيهاً عَنِ‌ الْكِبْرِ، وَ الزَّكاةَ‌تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ‌، وَ الصِّيَامَ‌ ابْتِلَاءً لاِخْلاَصِ‌ الْخَلْقِ‌، وَ الْحَجَّ‌ تَقْرِبَةً‌ لِلدِّينِ‌، وَ الْجَهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلاَمِ‌، وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ‌ مَصْلَحَةً‌ لِلْعَوَامِّ‌، وَ النَّهْيَ‌ عَنِ‌ الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهَاءِ، وَ صِلَةَ‌ الرَّحِمِ‌ مَنَْماةً‌ لِلْعَدَدِ، وَ القِصَاصَ‌ حَقْناً لِلدِّمَاءِ، وَ إِقَامَةَ‌ الْحُدُودِ إِعْظَاماً لِلْمَحَارِمِ‌، وَ تَرْكَ‌ شُرْبِ‌ الْخَمْرِ تَحْصِيناً لِلْعَقْلِ‌، وَ مُجَانَبَةَ‌ السَّرِقَة إِيجاباً لِلْعِفَّةِ‌، وَ تَرْكَ‌ الزِّنَى‌ تَحْصِيناً لِلنَّسَبِ‌، وَ تَرْكَ‌ اللِّوَاطِ‍‌ تَكْثِيراً لِلنَّسْلِ‌، وَ الشَّهَادَاتِ‌ اسْتِظْهَاراً عَلَى الُْمجَاحَدَاتِ‌، وَ تَرْكَ‌ الْكَذِبِ‌ تَشْرِيفاً لِلصِّدْقِ‌، وَ السَّلاَمَ‌ أَمَاناً مِنَ‌ الَْمخَاوِفِ‌، وَ الْأَمَانَةَ‌ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ‌، وَ الطَّاعَةَ‌ تَعْظِيماً لِلْإِمَامَةِ‌. امام عليه السلام فرمود: خدا ايمان را براى تطهير دل از شرك، واجب كرده است، و نماز را براى پاك شدن از كبر و غرور، و زكات را سبب روزى قرار داده است، و روزه را به عنوان آزمايشى براى اخلاص بندگان، و حج را براى تقويت دين، و جهاد را براى عزت و سربلندى اسلام (و مسلمانان)، و امر به معروف را براى اصلاح تودۀ مردم، و نهى از منكر را براى باز داشتن بى‌خردان، و صلۀ رحم را براى افزايش نفوس، و قصاص را براى حفظ‍‌ خون‌ها (جان‌ها)، و اقامۀ حدود را براى بزرگ شمردن محرمات الهى، و ترك شرب خمر را براى حفظ‍‌ و سلامت عقل، و دورى از سرقت را براى حفظ‍‌ عفت (و پرهيز از آلودگى به اموال مردم)، و ترك زنا را براى حفظ‍‌ نسب‌ها، و ترك لواط‍‌ (و همجنس‌گرايى) را براى افزايش نسل، و شهادت و گواهى را براى اظهار حق در برابر انكارها، و ترك دروغ را براى احترام و بزرگداشت صدق و راستى، و سلام را امان در برابر ترس‌ها، و امامت را براى نظم و نظام امّت، و اطاعت و فرمانبردارى (از امام مسلمانان) را براى (تعظيم و تحكيم) مقام امامت قرار داده است.
شرح و تفسير فلسفه، بخش مهمى از احكام اسلامى امام عليه السلام در اين گفتار حكيمانۀ مبسوط‍‌ اشاره به فلسفه‌هاى بخش مهمى از احكام اسلامى كرده است كه در بيست بخش خلاصه مى‌شود. ١. نخست مى‌فرمايد:«خدا ايمان را براى تطهير دل از شرك واجب كرده است»؛ (فَرَضَ‌ اللّهُ‌ الْإِيمانَ‌ تَطْهِيراً مِنَ‌ الشِّرْكِ‌) . اشاره به اين‌كه ايمان به يگانگى خداوند، انسان را از آلودگى به شرك و بت‌پرستى نجات مى‌دهد، همان‌آلودگى بسيار بدى كه همۀ انبيا براى تطهير آن به‌پا خاسته‌اند و نخستين دعوت آن‌ها دعوت به توحيد بود. اگر قلب انسان فقط‍‌ جايگاه ايمان به خدا باشد همه چيز را براى او مى‌خواهد و همواره در طريق اطاعت فرمان او گام برمى‌دارد، از هرگونه دوگانگى و چندگانگى رهايى مى‌يابد، هدفى واحد، معبودى واحد و برنامۀ واحدى خواهد داشت. در حالى كه وقتى آلودۀ شرك مى‌شود معبودهاى متعدد، برنامه‌هاى مختلف و اهداف پراكنده پيدا مى‌كند. ٢.«خدا نماز را براى پاك شدن از كبر و غرور واجب كرده است»؛ (وَ الصَّلَاةَ‌ تَنْزِيهاً عَنِ‌ الْكِبْرِ) . نماز، آثار و بركات فراوانى دارد كه يكى از آن‌ها پاك شدن از كبر و غرور است، زيرا به هنگام نماز، انسان همچون عبد ذليل در برابر خداوند جليل مى‌ايستد، سپس تعظيم مى‌كند و به خاك مى‌افتد و پيشانى را بر درگاه او به خاك مى‌سايد و اين عمل را چند بار تكرار مى‌كند. به يقين اين برنامۀ نورانى، كبر و غرور او را درهم مى‌شكند، همان چيزى كه انسان را به طغيان وا مى‌دارد و آلودۀ انواع گناهان مى‌كند، چراكه سرچشمۀ انواع معاصى همين مسئلۀ تكبر است. در حالات ابليس نيز خوانده‌ايم كه كبر و غرور او مانع از سجده بر آدم در پيشگاه خدا شد، سجده‌اى كه اگر انجام مى‌داد كبر و غرور او درهم مى‌شكست و هرگز گرفتار آن عاقبت بسيار شوم نمى‌شد. اصولاً آنچه دربارۀ نماز در قرآن مجيد آمده است كه نماز انسان را از فحشا و منكرات باز مى‌دارد: «إِنَّ‌ الصَّلاةَ‌ تَنْهى‌ عَنِ‌ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ» ١ يكى از دلائلش همين است. هنگامى كه كبر و غرور كنار برود انسان تسليم فرمان خدا مى‌شود و از معاصى چشم مى‌پوشد. ٣.«خداوند زكات را سبب روزى قرار داد»؛ (وَ الزَّكاةَ‌ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ‌) . اين عبارت دو تفسير دارد: نخست اين‌كه پرداختن زكات، روزىِ‌ فقرا را تضمين مى‌كند، زيرا در حديث آمده كه اگر مردم زكات اموالشان را بدهند، فقيرى در سراسر جهان اسلام پيدا نخواهد شد. همان‌گونه كه در حديثى از امام صادق عليه السلام مى‌خوانيم: «وَ لَوْ أَنَّ‌ النَّاسَ‌ أَدَّوْا زَكَاةَ‌ أَمْوَالِهِمْ‌ مَا بَقِيَ‌ مُسْلِمٌ‌ فَقِيراً مُحْتَاجاً» . ٢ تفسير ديگر اين‌كه پرداختن زكات سبب مى‌شود خداوند روزى را بر زكات دهنده فراوان كند و اموال او را از خطرات تجاوز گرسنگان حفظ‍‌ نمايد و جمع ميان اين دو تفسير در جملۀ بالا بعيد نيست، همان‌گونه كه در حديثى از امام على بن موسى‌الرضا عليه السلام نيز آمده است كه مى‌فرمايد: «أَنَّ‌ عِلَّةَ‌ الزَّكَاةِ‌ مِنْ‌ أَجْلِ‌ قُوتِ‌ الْفُقَرَاءِ وَتَحْصِينِ‌ أَمْوَالِ‌ الْأَغْنِيَاء؛ علت تشريع زكات تأمين قوت فقرا و حفظ‍‌ اموال اغنياست». ١ ٤.«و روزه را براى اين تشريع كرد كه آزمايشى براى اخلاص بندگان باشد»؛ (وَ الصِّيَامَ‌ ابْتِلَاءً لاِخْلاَصِ‌ الْخَلْقِ‌) . تمام عبادات، مشروط‍‌ به اخلاص و به يك معنا از اسباب خلوص نيت است؛ ولى از آن‌جا كه روزه عبادتى است كه در ظاهر آشكار نيست، تأثير بسيار عميق‌ترى در آزمودن اخلاص مردم دارد و به تعبير ديگر، تنها خدا از آن آگاه است و تا روزه‌دار چيزى نگويد كسى از روزۀ او باخبر نمى‌شود و اين در واقع يك مرحلۀ عالى از تقواست و به همين سبب در قرآن مجيد تشريع روزه براى نيل به تقوا ذكر شده است. ٥.«و حج را براى تقويت دين قرار داد»؛ (وَ الْحَجَّ‌ تَقْرِبَةً‌ لِلدِّينِ‌) . بدون شك در موسم حج، مسلمانان پاكدلى از سراسر دنيا و جهان اسلام به سوى مركز توحيد مى‌آيند و يك‌صدا لبيك مى‌گويند و اطراف خانۀ خدا طواف مى‌كنند و با هم نماز مى‌گزارند و با هم به منا و مشعر و عرفات مى‌روند و شيطان را سنگسار مى‌كنند. از اخبار و حالات يكديگر باخبر مى‌شوند و روابط‍‌ دوستى در ميان آن‌ها عميق‌تر مى‌گردد و براى حل مشكلات يكديگر مى‌انديشند و مجموع اين‌ها سبب تقويت اسلام مى‌شود، ازاين‌رو دشمنان همواره از اين عبادت بزرگ وحشت داشتند و مى‌كوشيدند بر آن ضربه‌اى وارد كنند تا هر سال از طريق اين عبادت بزرگ روح تازه‌اى در كالبد اسلام در آن كانون وحدت دميده نشود، ازاين‌رو در حديثى از امام صادق عليه السلام مى‌خوانيم: «لَا يَزَالُ‌ الدِّينُ‌ قَائِماً مَا قَامَتِ‌ الْكَعْبَةُ‌؛ مادامى كه كعبه برپاست اسلام هم برپاست». ٢در اكثر نسخه‌هاى نهج البلاغه جملۀ بالا با واژۀ «تَقْوِيَةً‌» ذكر شده در حالى كه در نسخۀ «صبحى صالح»«تَقْرِبَةً‌» است. گرچه آن هم نامناسب نيست، زيرا حج باعث مى‌شود كه
من نهج البلاغه میخوانم: مردم از نظر دين با هم نزديك شوند؛ ولى به يقين تعبير اوّل مناسب‌تر و مأنوس‌تر است، زيرا واژۀ «تَقْرِبَةً‌» در كمتر حديث يا عبارتى به چشم مى‌خورد. ٦.«و جهاد را براى عزت و سربلندى اسلام (و مسلمانان) قرار داد»؛ (وَ الْجَهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلاَمِ‌) دليل آن روشن است؛ اگر مسلمانان در برابر حيله‌ها و حملات و تهاجمات دشمنان خاموش بنشينند و به جهاد برنخيزند چيزى نمى‌گذرد كه عظمت آن‌ها پايمال دشمنان مى‌شود و عزت و سربلندى تبديل به ذلت و سربه‌زيرى مى‌گردد. ازاين‌رو در خطبۀ معروف جهاد، اميرمؤمنان عليه السلام مى‌فرمايد: «فَإِنَّ‌ الْجِهَادَ بَابٌ‌ مِنْ‌ أَبْوَابِ‌ الْجَنَّةِ‌ فَتَحَهُ‌ اللَّهُ‌ لِخَاصَّةِ‌ أَوْلِيَائِهِ‌ وَ هُوَ لِبَاسُ‌ التَّقْوَى وَ دِرْعُ‌ اللَّهِ‌ الْحَصِينَةُ‌ وَ جُنَّتُهُ‌ الْوَثِيقَةُ‌ فَمَنْ‌ تَرَكَهُ‌ رَغْبَةً‌ عَنْهُ‌ أَلْبَسَهُ‌ اللَّهُ‌ ثَوْبَ‌ الذُّل؛ (آگاه باش) جهاد درى از درهاى بهشت است كه خداوند آن را به روى ياران خاصش گشوده، جهاد، لباس تقوا و زره محكم و سپر مطمئن خداوند است و مردمى كه از جهاد روى‌گردان شوند خداوند لباس ذلت بر تن آن‌ها مى‌پوشاند و بلاها به آن‌ها هجوم مى‌آورند». ١ ٧ و ٨.«و امر به معروف را براى اصلاح تودۀ مردم و نهى از منكر را براى باز داشتن بى‌خردان قرار داد»؛ (وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ‌ مَصْلَحَةً‌ لِلْعَوَامِّ‌، وَ النَّهْيَ‌ عَنِ‌ الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهَاءِ) . اين امتياز مهم را قانون اسلام بر بسيارى از قوانين جهان دارد كه همۀ افراد جامعه را در برابر آنچه در جامعه مى‌گذرد مسئول مى‌داند، هرگاه كسى از انجام وظيفۀ خود عدول كند، همه به عنوان واجب كفايى مأمورند او را نصيحت كرده و به انجام وظيفه فرا خوانند و هرگاه كسى آشكارا منكرى را انجام دهد و كارى برخلاف موازين اسلامى مرتكب شود، همه مسئولند او را اندرز دهند و از آن كار بازدارند. بنابراين، امر به معروف، مصلحتى است براى تودۀ مردم و نهى از منكر سبب پيشگيرى از كار سفيهان است. قابل توجه است كه در امر به معروف بر عوام تكيه مى‌كند. اشاره به اين‌كه خواص، وظايف خود را انجام مى‌دهند و كمتر نوبت به امر به معروف مى‌رسد و در مورد نهى از منكر بر سفها تكيه مى‌كند اشاره به اين‌كه آدم عاقل و خردمند به دنبال گناه نمى‌رود و آن‌ها كه با ارتكاب گناه، هم به خود ظلم مى‌كنند و هم به جامعه، سفيه و كم‌خردند. قرآن مجيد هم به اين موضوع اشاره‌اى دارد و مى‌فرمايد: «وَ مَنْ‌ يَرْغَبُ‌ عَنْ‌ مِلَّةِ‌ إِبْراهِيمَ‌ إِلاّ مَنْ‌ سَفِهَ‌ نَفْسَهُ‌» ؛چه كسى از آيين ابراهيم، روى‌گردان خواهد شد به جز افراد نادان و سفيه‌؟». ١ دربارۀ اهميت امر به معروف و نهى از منكر و شرايط‍‌ آن در بحث‌هاى گذشته مطالب قابل ملاحظه‌اى آمده است. ٢ ٩.«و صلۀ رحم را براى افزايش نفوس مقرر داشت»؛ (وَ صِلَةَ‌ الرَّحِمِ‌ مَنَْماةً‌ لِلْعَدَدِ) . «مَنْمَاة» مصدر ميمى و به معناى نمو كردن است و چون به صورت مفعول لاجله ذكر شده به معناى سببيت نمو است. روشن است هنگامى كه افراد يك فاميل صلۀ رحم به جاى آورند و مراقب يكديگر باشند و به همديگر كمك كنند، تلفات در ميان آن‌ها كم خواهد بود و اين سبب كثرت فاميل و در نتيجه كثرت عدد مسلمانان خواهد شد و در برابر دشمنان قدرت و قوت بيشترى پيدا مى‌كنند. افزون بر اين، از روايات استفاده مى‌شود كه صلۀ رحم تأثير معنوى و الهى خاصى در فزونى عمر و عمران و آبادى شهرها دارد. در حديثى از امام صادق از پدرانش از رسول خدا عليهم السلام آمده است: «صِلَةُ‌ الرَّحِمِ‌ تَعْمُرُ الدِّيَارَ وَ تَزِيدُ فِي الْأَعْمَارِ وَ إِنْ‌ كَانَ‌ أَهْلُهَا غَيْرَ أَخْيَارٍ؛ صلۀ رحم خانه‌ها را آباد و عمرها را زياد مى‌كند، هرچند اهل آن از نيكان نباشند». ١ در حديث ديگرى از همان حضرت عليه السلام مى‌خوانيم: «إِنَّ‌ الْقَوْمَ‌ لَيَكُونُونَ‌ فَجَرَةً‌ وَ لَا يَكُونُونَ‌ بَرَرَةً‌ فَيَصِلُونَ‌ أَرْحَامَهُمْ‌ فَتَنْمِي أَمْوَالُهُمْ‌ وَ تَطُولُ‌ أَعْمَارُهُمْ‌ فَكَيْفَ‌ إِذَا كَانُوا أَبْرَاراً بَرَرَةً‌؛ ممكن است جمعيتى فاجر و گنهكار باشند و از نيكان نباشند؛ ولى در عين حال صلۀ رحم به جا آورند. در اين صورت اموالشان افزايش پيدا مى‌كند و عمرشان طولانى مى‌شود تا چه رسد به اين‌كه از نيكان و خوبان باشند». ٢ بعضى از شارحان نهج البلاغه تفسير ديگرى براى اين كلام حكيمانه ذكر كرده‌اند كه هرگاه انسان صلۀ رحم به جاى آورد، ارحام او اطراف وى را مى‌گيرند و قوت و قدرت آن شخص كه صلۀ رحم به جاى آورده فزونى مى‌يابد ولى تفسير اول صحيح‌تر به نظر مى‌رسد. ٣
١٠.«و قصاص را براى حفظ‍‌ خون‌ها (و جان‌ها) قرار داد»؛ (وَ القِصَاصَ‌ حَقْناً لِلدِّمَاءِ) . اين سخن برگرفته از قرآن مجيد است كه مى‌فرمايد: «وَ لَكُمْ‌ فِي الْقِصاصِ‌ حَياةٌ‌ يا أُولِي الْأَلْبابِ‌» ؛اى خردمندان! در قصاص، حيات و زندگى شما است». ١ درست است كه ظاهراً بر اثر قصاص، فردى از جامعه حذف مى‌شود؛ ولى اين حذف سبب پيشگيرى از قتل‌هاى آينده است، زيرا افرادى كه به فكر قتل ديگران مى‌افتند، هنگامى كه منظرۀ قصاص در نظرشان مجسم مى‌شود و خود را در خطر قطعى مى‌بينند از اين عمل خوددارى مى‌كنند و به فرض كه بتوانند قتلى انجام دهند و متوارى شوند بايد يك عمر به صورت دربه‌در زندگى مخفيانه داشته باشند كه ناراحتى و زجر آن كمتر از قصاص نيست. متأسفانه در دنياى امروز، بعضى از گروه‌ها و به اصطلاح طرفداران حقوق بشر با هر گون ه قصاص مخالفند و مى‌گويند: خون را با خون نبايد شست؛ قاتل كار خطايى انجام داده و اگر ما قاتل را به قتل برسانيم خطاى ديگرى است. اين‌ها براى قاتل دلسوزى مى‌كنند؛ اما گويا براى صدها يا هزاران نفرى كه جانشان به‌وسيلۀ قاتلان در خطر است و آن قاتلان با نفى قصاص احساس امنيت مى‌كنند دلشان نسوخته است. ١١.«و اقامۀ حدود را براى بزرگ شمردن محرمات الهى قرار داد»؛ (وَ إِقَامَةَ‌ الْحُدُودِ إِعْظَاماً لِلْمَحَارِمِ‌) . «محارم» در اين‌جا اشاره به گناهان كبيره يا بخش مهمى از آن‌هاست كه در موردشان اقامۀ حدود و اجراى تعزيرات مى‌شود، زيرا حدود به معناى عام شامل تعزيرات هم مى‌گردد. بديهى است با اجراى حد، گناه در نظرها پراهميت خواهد شد و كمتر كسى به سراغ آن مى‌رود زيرا مى‌داند علاوه بر مجازات الهى در سراى آخرت، در اين دنيا هم مجازات سنگينى دامن
من نهج البلاغه میخوانم: او را مى‌گيرد و اين امر سبب امنيت جامعه و حفظ‍‌ آن از آلودگى‌هاى گسترده خواهد شد. ازاين‌رو در حديثى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده است: «وَ حَدٌّ يُقَامُ‌ لِلَّهِ‌ فِي الْأَرْضِ‌ أَفْضَلُ‌ مِنْ‌ مَطَرِ أَرْبَعِينَ‌ صَبَاحاً؛ حدى كه در زمين اجرا شود برتر از چهل روز باريدن باران است». ١ در حديث ديگرى از ابو ابراهيم (امام كاظم عليه السلام) در تفسير آيۀ شريفۀ «وَ يُحْيِ‌ الْأَرْضَ‌ بَعْدَ مَوْتِها» ٢ مى‌فرمايد:«اين فقط‍‌ احياى به‌وسيلۀ باران نيست، بلكه خداوند مردانى را مبعوث مى‌كند كه عدل را زنده كنند و زمين با احياى عدل زنده مى‌شود. سپس افزود: «وَ لَإِقَامَةُ‌ الْحَدِّ لِلَّهِ‌ أَنْفَعُ‌ فِي الْأَرْضِ‌ مِنَ‌ الْقَطْرِ أَرْبَعِينَ‌ صَبَاحاً؛ و اقامۀ حد در آن سودمندتر است از نزول چهل روز باران در زمين». ٣ البته اساس دعوت انبيا بر برنامه‌هاى فرهنگى است و اكثريت مردم از اين طريق به راه راست دعوت مى‌شوند؛ ولى مواردى پيدا مى‌شود كه افرادى سرسختانه در مقابل اوامر و نواهى آن‌ها به مخالفت برمى‌خيزند. در اين‌گونه موارد جز توسل به اجراى حدود و مجازات‌ها راهى نيست، همان‌گونه كه در برنامۀ تمام عقلاى جهان و قوانين عالم نيز همين‌گونه است. ١٢.«و ترك شرب خمر را براى حفظ‍‌ و سلامت عقل تشريع كرد»؛ (وَ تَرْكَ‌ شُرْبِ‌ الْخَمْرِ تَحْصِيناً لِلْعَقْلِ‌) . جاى شك و ترديد نيست كه شراب و همۀ مواد مخدر از دشمنان شمارۀ يك عقل انسانى هستند؛ نه‌تنها در حالت مستى شعلۀ عقل به‌كلى خاموش مى‌شود و افراد مست دست به هر كارى مى‌زنند، بلكه بعد از آن نيز تأثيرات زيادى در تخريب مغز و اعصاب از خود به جاى مى‌گذارد و گاه منجر به جنون مى‌شود. مرحوم «كلينى» در جلد ششم كتاب كافى بابى تحت عنوان «إنّ‌ الْخَمْرَ رَأسُ‌ كُلِ‌ّ إثْمٍ‌ وَ شَرٍّ»(شراب سرچشمۀ هر گناه و بدى است) آورده است و احاديث فراوانى در ذيل آن ذكر كرده است؛ از جمله در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده است: «إِنَّ‌ الْخَمْرَ رَأْسُ‌ كُلِّ‌ إِثْمٍ‌؛ شراب سرچشمۀ هر گناهى است». ١ در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام مى‌خوانيم: «إِنَّ‌ اللَّهَ‌ عَزَّ وَ جَلَّ‌ جَعَلَ‌ لِلشَّرِّ أَقْفَالاً وَ جَعَلَ‌ مَفَاتِيحَهَا أَوْ قَالَ‌ مَفَاتِيحَ‌ تِلْكَ‌ الْأَقْفَالِ‌ الشَّرَابَ‌؛ خداوند براى شرور و بدى‌ها قفل‌هايى قرار داده (كه همان قفل عقل‌هاست) و كليد آن قفل‌ها را شراب قرار داده است». ٢ در حديث ديگرى از امام باقر يا امام صادق عليهما السلام نقل شده است كه فرمود: «مَا عُصِيَ‌ اللَّهُ‌ عَزَّ وَ جَلَّ‌ بِشَيْ‌ءٍ أَشَدَّ مِنْ‌ شُرْبِ‌ الْخَمْرِ إِنَّ‌ أَحَدَهُمْ‌ لَيَدَعُ‌ الصَّلَاةَ‌ الْفَرِيضَةَ‌ وَ يَثِبُ‌ عَلَى أُمِّهِ‌ وَ أُخْتِهِ‌ وَ ابْنَتِهِ‌ وَ هُوَ لا يَعْقِلُ‌؛ گناهى در پيشگاه خداوند شديدتر از شرب خمر نيست. بعضى از شراب‌خواران نماز واجب را به‌كلى ترك مى‌كنند و ممكن است به مادر و خواهر و دخترخود در حالى كه نمى‌فهمند تجاوز كنند». ٣ همين مضمون را يكى از شعراى فارسى زبان در شعر خود مجسم ساخته است آن‌جا كه مى‌گويد: ابليس شبى رفت به بالين جوانى آراسته با شكل مهيبى سر و بر را گفتا كه منم مرگ اگر خواهى زنهار بايد بگزينى تو يكى زين سه خطر را يا آن پدر پير خودت را بكشى زار يا بشكنى از خواهر خود سينه و سر را يا خود ز مى ناب بنوشى دو سه ساغر تا آن‌كه بپوشم ز هلاك تو نظر را لرزيد از اين بيم جوان بر خود و جا داشت كز مرگ فتد لرزه به تن ضيغم نر را گفتا نكنم با پدر و خواهرم اين كار ليكن به مى از خويش كنم رفع ضرر را جامى دو سه مِى خورد چو شد چيره ز مستى هم خواهر خود را زد و هم كشت پدر را اى كاش شود خشك بن تاك خداوند زين مايۀ شر حفظ‍‌ كند نوع بشر را ١٣.«و دورى از سرقت را براى حفظ‍‌ عفت (و پرهيز از آلودگى به اموال مردم) مقرر داشت»؛ (وَ مُجَانَبَةَ‌ السَّرِقَة إِيجاباً لِلْعِفَّةِ‌) . سرقت و دزدى به هر شكل باشد از بزرگ‌ترين گناهان در اسلام و داراى حدّ شرعى است و در همۀ عرف‌ها و تمام عقلا كارى بسيار زشت محسوب مى‌شود و در تمام قوانين دنيا براى آن مجازات مقرر شده است. تعبير به «عفت» در كلام امام عليه السلام اشاره به خويشتن‌دارى و مناعت طبع و ترك هر گونه حرص است. خداوند سرقت را ازاين‌رو تحريم فرموده كه افزون بر حفظ‍‌ امنيت مالى جامعه، روح عفت را در افراد زنده كند، هيچ كس به اموال ديگرى چشم ندوزد و حتى در بدترين حالات معيشتى به فكر دستبرد به اموال ديگران نيفتد، همان‌گونه كه در قرآن مجيد خداوند عده‌اى از نيازمندان را با اين عبارت ستوده است: «لِلْفُقَراءِ الَّذِينَ‌ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ‌ اللّهِ‌ لا يَسْتَطِيعُونَ‌ ضَرْباً فِي الْأَرْضِ‌ يَحْسَبُهُمُ‌ الْجاهِلُ‌ أَغْنِياءَ مِنَ‌ التَّعَفُّفِ‌ تَعْرِفُهُمْ‌ بِسِيماهُمْ‌» ؛(انفاق‌هاى شما براى) كسانى باشد كه در راه خدا
در تنگنا قرار گرفته‌اند (و توجه به آيات خدا آن‌ها را از وطن‌هاى خويش آواره ساخته و شركت در ميدان جهاد به آن‌ها اجازه نمى‌دهد تا براى تأمين هزينۀ زندگى دست به كسب و تجارتى بزنند) نمى‌توانند مسافرتى كنند (و سرمايه‌اى به دست آورند) و از شدت عفت و خويشتن‌دارى افراد ناآگاه آن‌ها را بى‌نياز مى‌پندارند؛ اما آن‌ها را از چهره‌هايشان مى‌شناسى». ١ به يقين همان اندازه كه حفظ‍‌ امنيت جامعه اهميت دارد پرورش روح عفّت و ابراز بى‌نيازى از اموال مردم نيز مهم است و در واقع اين روحيه است كه جامعه را به امنيت مالى رهنمون مى‌شود. ١٤.«و ترك زنا را براى حفظ‍‌ نسب‌ها قرار داد»؛ (وَ تَرْكَ‌ الزِّنَى‌ تَحْصِيناً لِلنَّسَبِ‌) . به يقين زنا وآميزش‌هاى نامشروع آثار سوء فراوانى دارد كه امام عليه السلام به يكى از مهم‌ترين آن‌ها اشاره كرده است. هرگاه در جامعه آميزش‌هاى نامشروع رواج پيدا كند محصول آن فرزندان نامشروعى است كه وابسته به هيچ‌كس نيستند، نه كسى حضانت آن‌ها را بر عهده مى‌گيرد و نه تكيه‌گاهى براى خودشان پيدا مى‌كنند، نه حمايت مالى مى‌شوند، نه ارث دارند و نه از عواطف پدرانه و مادرانه برخوردارند. چنين فرزندانى بزرگ‌ترين مخاطره را براى جامعه دربر دارند. آمارها نشان مى‌دهد كه بسيارى از جنايات هولناك به دست همين فرزندان نامشروع انجام مى‌گيرد. به فرض كه نهادى اجتماعى فرزندان نامشروع را جمع‌آورى و حفاظت كند باز محروميت از پيوند با پدر و مادر و آثار عاطفى و قانونى آن كار خود را خواهد كرد. به همين دليل اسلام زنا را حرام كرده و مجازات سنگينى براى آن قائل شده است؛ ولى متأسفانه در تمدّن مادّى غرب نه‌تنها زنا حرام نيست، بلكه مراكز فحشا تحت حمايت دولت‌ها نيز هست و به دولت‌ها ماليات نيز مى‌پردازند. آن‌ها حتى براى روابط‍‌ نامشروعِ‌ زنان شوهردار نيز اهميتى قائل نيستند. تنها زناى به عنف را ممنوع و قابل تعقيب قانونى مى‌دانند و به همين دليل فرزندان نامشروع در جوامع غربى بسيار زياد است و مفاسد آن را نيز با چشم خود مى‌بينند؛ اما غلبۀ هوا و هوس و آزادى‌هاى به معناى بى‌بندوبارى به آن‌ها اجازۀ محدودساختن را نمى‌دهد. در بعضى از جوامع غربى كار به آن‌جا رسيده كه در شناسنامه‌ها تنها نام مادر نوشته مى‌شود و از نام پدر خبرى نيست، زيرا ديده‌اند اگر نام پدر را بخواهند بنويسند مجهول بودن پدران براى بسيارى از نوزادان مشكل عظيمى ايجاد مى‌كند. شگفت‌آور است كه مجاز شمردن زنا حتى مانع از تجاوز به عنف نشده و به گونه‌اى است كه آمار بعضى از كشورهاى غربى نشان مى‌دهد در هر دقيقه يك تجاوز به عنف صورت مى‌گيرد. البته زنا مفاسد بسيار ديگرى دارد كه امام على بن موسى‌الرضا عليه السلام در حديثى كه علامۀ مجلسى رحمه الله در بحار الانوار از علل الشرايع نقل كرده به بخشى از آن اشاره مى‌كند، آن حضرت عليه السلام مى‌فرمايد: «وَ حَرَّمَ‌ الزِّنَا لِمَا فِيهِ‌ مِنَ‌ الْفَسَادِ مِنْ‌ قَتْلِ‌ الْأَنْفُسِ‌ وَ ذَهَابِ‌ الْأَنْسَابِ‌ وَ تَرْكِ‌ التَّرْبِيَةِ‌ لِلْأَطْفَالِ‌ وَ فَسَادِ الْمَوَارِيثِ‌ وَ مَا أَشْبَهَ‌ ذَلِكَ‌ مِنْ‌ وُجُوهِ‌ الْفَسَاد؛ خداوند زنا را حرام كرده است به علّت مفاسدى كه در آن است ازقبيل: قتل نفس،(به سبب برافروخته شدن آتش خشم همسران يا بستگان) و از دست رفتن نسب و ترك تربيت فرزندان و فاسد شدن نظم ميراث و امثال آن از مفاسد گوناگون». ١ ١٥.«و ترك لواط‍‌ (و همجنس‌گرايى) را براى افزايش نسل مقرر داشت». (وَ تَرْكَ‌ اللِّوَاطِ‍‌ تَكْثِيراً لِلنَّسْلِ‌) . مى‌دانيم آفرينش شهوت جنسى در زنان و مردان براى اين است كه از طريق صحيح، نسل انسان افزايش پيدا كند و از ميان نرود و اگر اين علاقۀ جنسى ميان زن و مرد نبود ممكن بود در مدت كوتاهى نسل انسان نابود شود. حال اگر اين علاقۀ جنسى به صورت همجنس‌گرايى درآيد كه هيچ تأثيرى در بقاى نسل نداشته باشد و اين مطلب در جامعۀ بشرى گسترش يابد آن هم سبب قطع نسل انسان يا كمبود افراد بشر خواهد شد. به همين دليل، استمنا يا آميزش با حيوانات نيز در اسلام تحريم شده است، زيرا آن‌ها نيز مانند همجنس‌گرايى سبب ضايع شدن نطفه‌هاى انسانى مى‌گردد. در حديثى از امام صادق عليه السلام مى‌خوانيم كه زنديقى از آن حضرت سؤالى دربارۀ تحريم زنا كرد و حضرت پاسخ او را فرمود و سپس از تحريم لواط‍‌ پرسيد. امام عليه السلام فرمود: علتش اين است كه «أَنَّهُ‌ لَوْ كانَ‌ إِتْيانُ‌ الْغُلامِ‌ حَلالاً لَاسْتَغْنَى الرِّجالُ‌ عَنِ‌ النِّساءِ وَ كانَ‌ فِيهِ‌ قَطْعُ‌ النَّسْلِ‌ وَ تَعْطِيلُ‌ الْفُرُوجِ‌ وَ كانَ‌ فِى إِجازَةِ‌ ذلِكَ‌ فَسادٌ كَثِيرٌ؛ هر گاه آميزش با پسر حلال بود مردان از زنان بى‌نياز مى‌شدند و سبب قطع نسل و تعطيل آميزش مشروع و طبيعى مى‌شد و مجاز بودن اين كار مفاسد بسيارى دربر داشت». ١
شبيه همين معنا با توضيح بيشترى از امام على بن موسى‌الرضا عليه السلام نقل شده است. ٢ البته آنچه امام عليه السلام در اين‌جا بيان فرموده و در روايات ديگرى نيز به آن اشاره شده يكى از آثار بسيار شوم همجنس‌گرايى است؛ آثار زيان‌بار ديگرى نيز دارد كه يكى از آن‌ها از نظر مسائل بهداشتى و عاطفى است، زيرا اين كار، تحريف روشنى در آفرينش علاقۀ جنسى و اعضاى تناسلى است و امروز زيان آشكار آن به صورت بيمارى ايدز بروز كرده كه طبق بعضى از آمار، اكثر موارد ايدز از مسئلۀ همجنس‌گرايى ناشى مى‌شود، همان بيمارى‌اى كه امروز تمام اطباى جهان در درمان آن وامانده‌اند، زيرا نيروى دفاعى بدن را از كار مى‌اندازد و انسان در مدت كوتاهى به انواع بيمارى‌ها مبتلا مى‌شود و با تمام كوشش‌هايى كه از سوى پزشكان دنيا به عمل آمده هنوز داروى مطمئنى براى درمان آن پيدا نشده است. تشديد مجازات لواط‍‌ در اسلام نسبت به زنا ممكن است ناشى از اين امور باشد. البته امر
من نهج البلاغه میخوانم: وز برخى از طبيبان فاقد مسئوليت، به افرادى چراغ سبز نشان مى‌دهند و مى‌گويند كه علاقۀ آن‌ها به جنس موافق عامل ژنتيكى دارد و قابل تغيير نيست و براى آن‌ها همجنس‌گرايى را مجاز مى‌شمرند و اين شبيه اظهار نظر جمعى ديگر از آن گونه اطباست كه استمنا را بى‌ضرر و بى‌خطر معرفى مى‌كنند. بدون شك صحه گذاشتن بر اين انحرافات و بيمارى‌ها كه به هر حال قابل علاج است ناشى از هماهنگ شدن با خواسته‌هاى انحرافى اين‌گونه بيماران است. ١ ١٦.«و شهادت و گواهى را براى اظهار حق در برابر انكارها قرار داد»؛ (وَ الشَّهَادَاتِ‌ اسْتِظْهَاراً عَلَى الُْمجَاحَدَاتِ‌) . مى‌دانيم در اسلام كسى كه از حادثه‌اى باخبر باشد و آن را با چشم خود ببيند اگر به شهادت فراخوانده شود بر او واجب است بپذيرد و آنچه را ديده بيان كند؛ خواه دربارۀ دوست باشد يا دشمن، خويشاوند باشد يا بيگانه. كتمان شهادت يكى از گناهان كبيره است همان‌گونه كه قرآن مجيد باصراحت فرمود: «وَ لا تَكْتُمُوا الشَّهادَةَ‌ وَ مَنْ‌ يَكْتُمْها فَإِنَّهُ‌ آثِمٌ‌ قَلْبُهُ‌» ؛شهادت را كتمان نكنيد و هركس كتمان كند قلب او گناهكار است (چراكه حقيقتى را مخفى داشته است)». ٢در آيۀ قبل از آن مى‌فرمايد: «وَ لا يَأْبَ‌ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا» ؛و شاهدان هنگامى كه دعوت (به دادگاه براى اداى شهادت) بشوند ابا نكنند». ١ روايات اسلامى نيز دربارۀ كتمان شهادت، حرمت آن را با صراحت بيان كرده است در حالى كه در قوانين ديگر دنيا، شهادت شهود معمولاً الزامى نيست؛ هركس مايل باشد و سود خود را در شهادت دادن ببيند شهادت مى‌دهد وگرنه مى‌تواند آن را مكتوم نمايد. واجب ساختن اين كار براى آن است كه افراد نتوانند حقوق مردم را پايمال كنند. در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‌خوانيم: «مَنْ‌ شَهِدَ شَهَادَةَ‌ حَقٍّ‌ لِيُحْيِيَ‌ بِهَا حَقَّ‌ امْرِئٍ‌ مُسْلِمٍ‌ أَتَى يَوْمَ‌ الْقِيَامَةِ‌ وَ لِوَجْهِهِ‌ نُورٌ مَدَّ الْبَصَرِ تَعْرِفُهُ‌ الْخَلَائِقُ‌ بِاسْمِهِ‌ وَ نَسَبِه؛ كسى كه شهادت حقى بدهد تا حق مسلمانى را به‌وسيلۀ آن احيا كند، روز قيامت در حالى وارد عرصۀ محشر مى‌شود كه از صورتش نورى برمى‌خيزد كه تا آن‌جا كه چشم كار مى‌كند پيش مى‌رود و تمام خلايق او را با نام و نسبش مى‌شناسند». ٢ در حديثى از امام صادق عليه السلام مى‌خوانيم كه در تفسير آيۀ «وَ لا يَأْبَ‌ الشُّهَداءُ إِذا ما دُعُوا» مى‌فرمايد: «لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ إِذَا دُعِيَ‌ إِلَى الشَّهَادَةِ‌ يَشْهَدُ عَلَيْهَا أَنْ‌ يَقُولَ‌ لا أَشْهَدُ لَكُمْ‌؛ براى هيچ‌كس سزاوار نيست هنگامى كه دعوت به شهادت دادن بر چيزى شود بگويد: من براى شما شهادت نمى‌دهم». ٣ شگفت اين‌كه بعضى از شارحان نهج‌البلاغه شهادت را در اين‌جا به معناى شهادت در راه خدا در ميدان نبرد تفسير كرده‌اند و آن را سبب تقويت دين دانسته‌اند در حالى كه تعبيرات امام عليه السلام، قبل و بعد از آن تناسبى با آن ندارد، زيرا امام عليه السلام قبلاً جهاد را به عنوان عزت اسلام بيان فرمود و تعبير به «مجاحدات» (يعنى انكارها) مناسب بحث دعاوى است به خصوص كه ترك كذب نيز بعد از آن ذكر شده است كه با ترك شهادت دادن مناسب است. به‌علاوه آغاز حديث با جملۀ «فرض اللّه» شروع مى‌شود و به يقين خداوند شهادت را مأمورٌبِه نكرده بلكه جهاد را واجب فرموده كه احياناً منته به شهادت مى‌شود. ١٧.«و ترك دروغ را براى احترام و بزرگداشت صدق و راستى قرار داد»؛ (وَ تَرْكَ‌ الْكَذِبِ‌ تَشْرِيفاً لِلصِّدْقِ‌) . اساس زندگى اجتماعى بر اعتماد متقابل افراد نسبت به يكديگر است كه اگر اعتمادى نباشد رشتۀ اجتماع از هم گسيخته خواهد شد. اعتماد در صورتى حاصل مى‌شود كه صدق و امانت بر جامعه حاكم باشد، زيرا دروغ و خيانت مهم‌ترين اسباب بدبينى و بى‌اعتمادى است. امام عليه السلام در اين تعبير زيبا مى‌فرمايد: خداوند ترك دروغ را واجب كرده تا راستگويى به عنوان يك فضيلت شمرده شود و افراد جامعه به سوى آن حركت كنند. در روايات اسلامى شديدترين تعبيرات دربارۀ زشتى دروغ آمده است. قرآن مجيد مى‌گويد: «إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ‌ الَّذِينَ‌ لا يُؤْمِنُونَ‌ بِآياتِ‌ اللّهِ‌ وَ أُولئِكَ‌ هُمُ‌ الْكاذِبُونَ‌» ؛تنها كسانى دروغ مى‌بندند كه به آيات خدا ايمان ندارند». ١ در حديثى از رسول خدا صلى الله عليه و آله مى‌خوانيم: «إنَّ‌ الْكِذْبَ‌ بابٌ‌ مِنْ‌ أبْوابِ‌ النِّفاقِ‌؛ دروغ درى از درهاى نفاق است». ٢ در كتاب كافى از اميرمؤمنان عليه السلام چنين نقل شده كه فرمود: «لا يَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ‌ الْإِيمَانِ‌ حَتَّى يَتْرُكَ‌ الْكَذِبَ‌ هَزْلَهُ‌ وَ جِدَّهُ‌؛ انسان طعم ايمان را نمى‌چشد مگر زمانى كه دروغ را خواه شوخى باشد يا جدى، رها كند». ٣احاديث در اين زمينه بسيار است. با حديث ديگرى از پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله اين سخن را پايان مى‌دهيم آن‌جا كه فرمود:
«إيّاكُمْ‌ وَ الْكِذْبَ‌ فَإِنَّهُ‌ مِنَ‌ الْفُجُورِ وَهُما فِى النّار؛ از دروغ بپرهيزيد، زيرا دروغ با فجور و گناهان (ديگر) همراه است و هر دو در آتشند». ١ ١٨.«و سلام را امان در برابر ترس‌ها قرار داد»؛ (وَ السَّلاَمَ‌ أَمَاناً مِنَ‌ الَْمخَاوِفِ‌) . منظور از «سلام» در اين‌جا همان سلام كردن است كه هرگاه كسى به ديگرى سلام كند مفهومش اين است كه هيچ‌گونه قصد آزار و اذيت او را ندارد و هنگامى كه شنونده سلام را با سلام پاسخ مى‌گويد مفهوم آن نيز اين است كه از ناحيۀ او خوف و ضررى براى سلام كننده موجود نيست. توضيح اين‌كه در آغاز اسلام و مدتى پس از آن بسيارى از مردم هنگام برخورد با يكديگر اگر طرف از قبيلۀ خودشان نبود، احساس ناامنى مى‌كردند؛ ولى اگر او ابتدا سلام مى‌كرد و طرف مقابل نيز پاسخ مى‌گفت، به منزلۀ تعهدى بود كه هيچ‌گونه ضرر و زيانى به يكديگر نمى‌رساندند، همان‌گونه كه اگر شخصى بر آن‌ها وارد مى‌شد و غذايى مى‌آوردند و از غذاى صاحب منزل مى‌خورد طرفين نسبت به يكديگر احساس امنيت مى‌كردند؛ صاحب خانه عملاً تحيتى گفته بود و ميهمان تازه وارد نيز عملاً به آن پاسخ داده بود. البته گاه مى‌شد كه پس از سلام و جواب آن، قرائن و شواهدى برخلاف موارد مذكور به نظر مى‌رسيد كه براى برطرف كردن آن خوف، احتياج به گفت‌وگوى بيشترى بود، ازاين‌رو در داستان ابراهيم عليه السلام مى‌خوانيم: هنگامى كه فرشتگان پروردگار به صورت افراد ناشناسى بر او وارد شدند و سلام كردند ابراهيم عليه السلام كه چهره‌هاى آن‌ها را بسيار ناشناس ديد گفت:«ما از شما مى‌ترسيم». به خصوص هنگامى كه غذا براى آن‌ها آورد و آن‌ها دست به سوى غذا دراز نكردند؛ اما چيزى نگذشت كه ترس ابراهيم عليه السلام زائل شد هنگامى كه گفتند:«ما فرستادگان پروردگار توايم» و او را به فرزند بشارت دادند.
من نهج البلاغه میخوانم: «وَ لَقَدْ جاءَتْ‌ رُسُلُنا إِبْراهِيمَ‌ بِالْبُشْرى‌ قالُوا سَلاماً قالَ‌ سَلامٌ‌ فَما لَبِثَ‌ أَنْ‌ جاءَ بِعِجْلٍ‌ حَنِيذٍ* فَلَمّا رَأى‌ أَيْدِيَهُمْ‌ لا تَصِلُ‌ إِلَيْهِ‌ نَكِرَهُمْ‌ وَ أَوْجَسَ‌ مِنْهُمْ‌ خِيفَةً‌ قالُوا لا تَخَفْ‌ إِنّا أُرْسِلْنا إِلى‌ قَوْمِ‌ لُوطٍ‍‌». ١ اكنون اين سؤال پيش مى‌آيد كه سلام كردن جزء مستحبات است و با جملۀ «فرض اللّه» كه در آغاز اين كلام حكمت‌آميز آمده سازگار نيست، ازاين‌رو بعضى از شارحان، سلام را در اين‌جا به معناى پاسخ سلام تفسير كرده‌اند تا با وجوب سازگار باشد. ٢ در حالى كه اين تفسير افزون بر اين‌كه مخالف ظاهر عبارت امام عليه السلام است با مسئلۀ امنيت از ترس سازگار نيست، زيرا هم ابتدا به سلام و هم پاسخ آن هر دو سبب احساس امنيت مى‌شد. ولى با توجه به اين‌كه «فرض» معناى وسيعى دارد كه هرگونه تشريع را اعم از واجب و مستحب شامل مى‌شود، مشكلى به وجود نمى‌آيد كه ما ناچار باشيم سلام را به معناى پاسخ سلام بدانيم. در نتيجه به يقين فلسفه‌اى كه امام عليه السلام براى نماز بيان فرموده، هم نماز واجب را فرا مى‌گيرد و هم مستحب را و همچنين در مورد زكات و روزه. بعضى از شارحان نهج البلاغه «سلام» را به معناى صلح تفسير كرده‌اند و گفته‌اند:«آن چيزى كه سبب زائل شدن خوف و ترس در جامعۀ بشرى مى‌شود همان مسئلۀ صلح است كه مانع از بروز جنگ‌هاى ويرانگر و مخرب است». ٣ اين تفسير، تفسير بعيدى به نظر نمى‌رسد و ممكن است هر دو تفسير در مفهوم كلام امام عليه السلام جمع باشد. شگفت اين‌كه بعضى به جاى «سلام»، «اسلام» ذكر كرده‌اند ١ در حالى كه در هيچ‌يك از نسخ نهج البلاغه اين واژه نيامده، هرچند در غرر الحكم به جاى «سلام»، «اسلام» آمده است ٢،بنابراين تكيه بر يك احتمال نادر، مناسب تفسير كلام امام عليه السلام نيست به خصوص اين‌كه اگر به جاى «سلام»، «اسلام» بود مى‌بايست در آغاز اين سخن و به دنبال «فَرَضَ‌ اللّهُ‌ الْإيمانَ‌ تَطْهيراً مِنَ‌ الشِّرْكِ‌» ذكر شود. ١٩.«و امامت را براى نظم و نظام امت قرار داد»؛ (وَ الْأَمَامَةَ‌ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ‌) . هرچند در نسخۀ صبحى صالح در اين‌جا واژۀ «الامانة» آمده ولى در بسيارى از نسخ نهج‌البلاغه به جاى آن «الامامة» است و در كتاب تمام نهج البلاغه نيز «الامامة» آمده است. در غرر الحكم نيز به همين صورت است. حتى در شرح ابن ابى الحديد نيز «الامامة» ذكر شده است و همان را نيز تفسير كرده است. به يقين تعبير «نِظاماً لِلْأُمَّةِ‌» و به دنبال آن «وَ الطّاعَةِ‌ تَعْظيماً لِلْاِمامَةِ‌» تناسبى با امامت دارد نه امانت و در واقع دو جملۀ اخير (نوزدهم و بيستم) به منزلۀ ضمانت اجرايى براى هجده جملۀ پيشين است. به هر حال شك نيست كه اگر حكومت عادلى بر كار نباشد و امامت به معناى صحيح پياده نشود، نظم امت به هم مى‌ريزد، ظالمان بر مظلومان چيره مى‌شوند و فاسدان و مفسدان پست‌هاى حساس را در اختيار مى‌گيرند و بيت‌المال مسلمانان به غارت مى‌رود و ناامنى همه جا را فرا مى‌گيرد كه تاريخ معاصر و گذشته، نمونه‌هاى فراوانى از آن را به ما ارائه داده است. در خطبۀ بانوى اسلام فاطمۀ زهرا عليها السلام نيز تعبيرى شبيه به اين ديده مى‌شود، مى‌فرمايد: «وَ طَاعَتَنَا نِظَاماً لِلْمِلَّةِ‌ وَ إِمَامَتَنَا أَمَاناً مِنَ‌ الْفُرْقَةِ‌؛ خداوند اطاعت از ما را سبب نظام امت قرار داده و پيشوايى ما را سبب جلوگيرى از اختلاف و پراكندگى». ١ در خطبۀ امام على بن موسى‌الرضا عليه السلام كه در مسجد جامع مرو در روز جمعه بيان فرمود نيز آمده است: «إِنَّ‌ الْإِمَامَةَ‌ زِمَامُ‌ الدِّينِ‌ وَ نِظَامُ‌ الْمُسْلِمِينَ‌ وَ صَلاحُ‌ الدُّنْيَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ‌ إِنَّ‌ الْإِمَامَةَ‌ أُسُّ‌ الْإِسْلامِ‌ النَّامِي وَ فَرْعُهُ‌ السَّامِي؛ امامت، زمام دين و سبب نظام مسلمين و صلاح دنيا و سبب عزت مؤمنان است. امامت اساس اسلام بارور و شاخۀ بلند آن است». ٢ البته سخن دربارۀ اهميت امامت و تأثير حكومت اسلامى در نظم جامعۀ مسلمانان و حفظ‍‌ كيان آن‌ها بسيار است و مقصود در اين‌جا اشاره‌اى به عنوان تفسير كلام امام عليه السلام است. ٢٠.«و اطاعت و فرمانبردارى (از امام مسلمين) را براى (تعظيم و تحكيم) مقام امامت قرار داد»؛ (وَ الطَّاعَةَ‌ تَعْظِيماً لِلْإِمَامَةِ‌) . به يقين آنچه سبب تقويت امامتِ‌ امامان و حاكميتِ‌ حاكمان مى‌شود همكارى و هماهنگى مردم است. اگر اطاعت و همكارى مردم نباشد نظام امامت نيز به هم مى‌ريزد، ازاين‌رو در مسائل مربوط‍‌ به حكومت اسلامى نيز مى‌گوييم:
حمايت مردم و آراى ملت از اساسى‌ترين پايه‌هاى حكومت است، زيرا امامى مى‌تواند نظام امت را برقرار كند كه مبسوط‍‌ اليد باشد و مبسوط‍‌ اليد بودن جز از طريق همكارى مردمى حاصل نمى‌شود. در بخش چهارم خطبۀ ٣٤ مطالب بيشترى در اين زمينه آمده است؛ آن‌جا كه امام عليه السلام مى‌فرمايد:«اى مردم! من حقى بر شما دارم شما نيز بر م ن حقى داريد؛ اما حق شما بر من اين است كه از خيرخواهى و خدمت به شما دريغ نورزم و بيت‌المال را به نفع شما به‌طور كامل به كار گيرم و شما را تعليم دهم تا از جهل و نادانى رهايى يابيد و تربيت كنم تا فراگيريد و آگاه شويد و اما حق من بر شما اين است كه بر بيعت خويش وفادار باشيد و در آشكار و نهان خيرخواهى را در حق من به جا آوريد. هر زمان شما را براى انجام كارى بخوانم اجابت كنيد و هر وقت به شما فرمان دهم اطاعت نماييد». ١ نكته آيا حق داريم از فلسفۀ احكام سؤال كنيم‌؟ بعضى از فرق مسلمين عقيده دارند احكام اللّه معلل بالاغراض نيست؛ يعنى لزومى ندارد آنچه خدا امر كرده داراى فلسفه‌اى باشد و آنچه را نهى كرده داراى مفسده‌اى. آن‌ها در واقع حكيم بودن خدا را زير سؤال مى‌برند و توجه ندارند كه اگر احكام تابع مصالح و مفاسد نباشد ترجيح بدون مرجح لازم مى‌آيد و اساساً اين سخن برخلاف آيات زيادى از قرآن است كه براى نماز و روزه و حج و قصاص و امثال آن فلسفه‌هايى ذكر كرده است. به يقين آنچه را خدا امر فرموده داراى فوايد مادى يا معنوى يا هر دو بوده و آنچه را نهى كرده مفاسدى اينچنين داشته است. نه‌تنها احكام الهى، احكام وقوانينى نيزكه درعرف عقلا وضع مى‌شود همه از اين قبيل است؛ گاهى هفته‌ها و ماه‌ها دربارۀ مصلحت و مفسدۀ يك قانون مطالعه و بررسى مى‌كنند تا بتوانند حكمى را در عرف خودشان وضع كنند. آيات مربوط‍‌ به حلال كردن طيبات و حرام كردم خبائث ٢ همگى شاهد بر اين است كه قبلاً طيب و خبيثى وجود دارد كه به سبب آن حكم الهى مطابق آن صادر مى‌شود. تنها تفاوتى كه ميان احكام الهى و احكام عرفى است اين است كه احكام عرفى چه بسا بر اساس مصالح و مفاسدى وضع مى‌شود كه نتوانسته‌اند تمام جوانب آن را بررسى كنند و به همين دليل پس از مدتى ممكن است خلاف آن كشف شود؛ ولى احكام الهى چنين نيست، علم بى‌پايان خداوند سبب مى‌شود كه احكام بر اساس رعايت تمام جوانب مصالح و مفاسد وضع شود و هرگز خلافى در آن نخواهد بود. بعضى نيز معتقدند گر چه احكام داراى مصالح و مفاسدى است؛ ولى ما نبايد به سراغ آن‌ها برويم، بايد مطيع فرمان باشيم؛ آن‌جا كه امر شده انجام دهيم و آن‌جا كه نهى شده خوددارى كنيم و مطلقاً به سراغ فلسفۀ احكام نبايد رفت. ولى اين نيز برخلاف آياتى است كه ما را تشويق به فهم مصالح و مفاسد احكام مى‌كند و همچنين بر خلاف رواياتى است - مانند آنچه در بالا آمد - كه ائمۀ هدى عليهم السلام مصالح احكام را مشروحاً بيان كرده‌اند و نيز بعضى از اصحاب خدمت امامان عليهم السلام مى‌رسيدند و فلسفۀ پاره‌اى از احكام را مى‌پرسيدند. هرگز هيچ امامى آن‌ها را نهى از اين سؤالات نكرد و اين دليل بر آن است كه مردم حق دارند از فلسفۀ احكام سؤال كنند و پاسخ بشنوند. منتها در اين‌جا دو نكتۀ مهم باقى مى‌ماند و آن اين است كه اولاً بيان فلسفۀ احكام چه فايده‌اى دارد؟ پاسخ اين سؤال روشن است؛ انسان هنگامى كه به منافع نماز و روزه و امثال آن آگاه مى‌شود، شوق بيشترى براى انجام دادن آن در خود مى‌يابد و هنگامى كه مثلاً مفاسد بى‌شمار شرب خمر را مى‌شنود، نفرت بيشترى از آن پيدا مى‌كند. درست مانند دستورات طبيب كه وقتى براى بيمارش فوايد دارو را ذكر كند بيمار با شوق بيشترى دارو را مصرف كرده و تلخى احتمالى آن را تحمل مى‌كند. از اين‌جا مى‌توان استفاده كرد كه آگاهى بر فلسفۀ احكام مى‌تواند فقيه را در مسير استنباط‍‌ حكم كمك كند. ثانياً: معناى آگاهى بر فلسفۀ احكام اين نيست كه ما همواره مقيد به آن باشيم و بگوييم چون مثلاً فلسفۀ دو ركعت بودن نماز صبح و سه ركعت بودن نماز مغرب را نمى‌دانيم بنابراين آن را انجام نمى‌دهيم. ما بايد گوش بر امر و چشم بر فرمان داشته باشيم چه فلسفۀ احكام را بدانيم يا ندانيم؛ ولى تا آن‌جا كه بدانيم به اطاعت راسخ ما كمك مى‌كند. اين نكته نيز شايان توجه است كه فلسفه‌ها و مصالح و مفاسد احكام غالباً جنبۀ حكمت دارد نه علّت؛ يعنى در غالب موارد، ممكن است حاكم باشد. مثلاً نوشيدن يك قطره شراب ممكن است هيچ كدام از آن مفاسد را نداشته باشد ولى به هر حال حرام است، بنابراين افراط‍‌ در اين مسئله كه ما فلسفه‌هاى احكام را وسيله‌اى قرار دهيم براى محدود كردن حكم يا توسعۀ آن به جايى كه ادله شامل آن نمى‌شود، كار نادرستى است.
به تعبير ديگر پذيرفتن فلسفۀ احكام يا مقاصد الشريعة به معناى اين نيست كه ما به دنبال قياسات ظنى برويم و حلال و حرام‌هايى از اين طريق درست كنيم. تنها در صورتى مى‌توان حكم را به‌وسيلۀ فلسفۀ احكام توسعه داد يا محدود كرد كه به صورت علت در متن كتاب و سنت ذكر شده باشد؛ مثلاً بفرمايد:«لا تَشْرَبُوا الْخَمْرَ لِأَنَّهُ‌ مُسْكِرٌ مُفْسِدٌ لِلْعَقْلِ‌» از اين تعبير مى‌توانيم هرچيزى را كه مسكر و موجب فساد عقل است تحريم كنيم. ١ در حديثى از امام كاظم عليه السلام مى‌خوانيم: «إِنَّ‌ اللَّهَ‌ عَزَّ وَ جَلَّ‌ لَمْ‌ يُحَرِّمِ‌ الْخَمْرَ لِاسْمِهَا وَ لَكِنَّهُ‌ حَرَّمَهَا لِعَاقِبَتِهَا فَمَا كَانَ‌ عَاقِبَتُهُ‌ عَاقِبَةَ‌ الْخَمْرِ فَهُوَ خَمْرٌ؛ خداوند شراب را به دليل نام آن تحريم نكرد، بلكه تحريم آن به‌واسطۀ آثار آن بود، بنابراين هر چيزى كه عاقبت آن عاقبت شراب باشد آن هم به منزلۀ شراب است».
💐بن سرخ می‌توانید این گل را ریشهٔ خونی نیز صدا کنید.این گیاه ریشه‌هایی سرخ و قرمز رنگ دارد که در صورت بریده شدن مایعی سرخ رنگ از خود ترشح می‌کند که مانند خونریزی است و نام آن نیز از همین ریشه‌ها گرفته شده است. سرخ بُن را باید در مکانی به دور از نور مستقیم خورشید کاشته و خاکی مرطوب با زهکشی خوب برای آن فراهم کنید. نوع بالغ این گیاه می‌تواند تا 15 سانتی‌متر قد بکشد. @zandahlm1357
چندنکته مهم درمورد 👇 ✅نورغیرمستقیم(2متری پنجره جنوبی) ✅گرماورطوبت دوسته وازآبیاری زیاد برگهاش میریزه وبسرما حساسه☃ ✅خاکش خشک شدآبش بدید اگه تشنگی بکشه برگاش آویزون میشه(1ربع بزاریدش تشت آب) ☘فیکوس به تعویض گلدون حساسه وگلدون کوچیک رو دوست داره 🌱هم از طریق برگ هم ازطریق ساقه میتونید داخل اب ریشه دارش کنید یه نایلون بکشید روش وقتی تو آبه و هردوروز آبشو نو کنید تا ریشه داد, بزنیدش توخاک✅😍
کاربردهای در باغبانی و مراقبت از گیاه 👇👇 1) دارچین دافع مورچه است اگر دچار مشکل هجوم مورچه ها به خانه یا باغچه یا گلدان خود شده اید، دارچین دوای درد شماست🌵🌷 2)دارچین  به عنوان عامل ریشه زایی به اندازه آب برگ بید و پودر هورمون ریشه زایی تاثیر گذار است🎋🌷 👈با کمک دارچین قلمه تان خیلی زود گرفته و ریشه میدهد برای این کار انتهای ساقه بریده شده را مرطوب کنید و سپس در پودر دارچین بغلتانید. سپس قلمه را در خاک گلدانی تازه قرار دهید. با این روش ساقه به تولید ساقه های بیشتر نیز ترغیب میشود و این خاصیت کمک میکند جلوی مرگ ناگهانی گیاهچه که توسط قارچهای مضر اتفاق می افتد، گرفته شود🌵🎋 3) استفاده از دارچین به عنوان برای مقابله با بیماری قارچی با دارچین باید آن را به صورت اسپری استفاده کنید برای این کار مقداری از آن را در آب گرم بریزید و هم بزنید و بگذارید یک شب بماند. سپس محلول آماده شده را از صافی ریزی عبور دهید تا ذرات درشت آن گرفته شود. سپس این محلول را در بطری اسپری بریزید و آن را به برگ و ساقه های گیاهان بیمار بپاشید و بر روی خاک گلدان (یا باغچه) که مشکل قارچی دارد نیز غبار پاشی کنید @zandahlm1357
۱۰ برگزاري جلسات ائمه اطهار و خوراك دادن به شركت كنندگان باعث وسعت رزق است. ۱۱ پرداخت ذكات و خمس باعث وسعت رزق است. كه همانند حرص كردن درختان است. ۱۲ عمل كردن به وصيت والدين كه باعث دعاي ايشان است چه در حيات چه پس از فوت باعث وسعت رزق است. ۱۳ خواندن بعضي از سوره‌هاي قرآن بخصوص سوره واقعه باعث وسعت رزق است. ۱۴ خوش كلام بودن باعث وسعت رزق است. ۱۵ از حضرت رسول (ص) آمده است كه روزي براي هر كس مقرر مي‌باشد، بسان قطره باران برآنكس مي‌بارد. (اختيار آن بدست كسي جز خدا نيست) ولي خداي را فزونيها و تفضلاتي است كه شما بوسيله كسب بدان دست مي‌يابيد. ۱۶ امام محمدباقر (ع) ميفرمايند: هر فردي را خداوند روزي معيني مقرر فرموده كه بوي مي‌رسد و از سوئي مال حرام نيز بر او عرضه مي‌شود، اگر از حرام استفاده نمود در عوض از حلال او مي‌كاهد، و روزيهائي كلان اضافه بر روزي مقرر نيز نزد خداوند مي‌باشد (كه بكسب يا بدعا بدست مي‌آيد). معارف و معاريف جلد سوم ۹۴ ۱۰۹۲ خلاصه المکاسب📚 نويسنده: عباسعلي حقيقي زاده✍ https://eitaa.com/zandahlm1357