.......:
از این منزل ، یکی از بزرگترین زنان عالم بیرون آمد
مثال میزنم در تمام عالم منزلی تاریک تر و ظلمانی تر و کدرتر از خانه ی فرعون یافت نمی شد
علتش این بود که این خانم ، هر گاه موقعیتی به دست می آورد ، سیم را وصل می کرد ! آری در همان کاخ فرعون ، از نسخه های شفا بخش الهی استفاده می کرد
گرفتاری همسر فرعون از همه ی ما بیشتر بود ، جایی بود که اگر می خواست یک ذکری بگوید ، باید خیلی مواظب اطرافش باشد ، چون شوهرش می گوید : «أنا ربّکم الاعلی»
روز قیامت خداوند او را به رخ ما می کشد و می گوید : آیا شرایط او سخت تر بود یا شما !؟
به امید آنکه ما هم همچون آسیه (سلام الله علیها) از مومنین باشیم.
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
مستند کف خیابان
با ما همراه باشید👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#کف_خیابون 62
233 را لینک کردم به ابوالفضل... همه چیزایی که درباره اون زن باید ابوالفضل میدونست تا بتونه پیگیریش کنه و حتی تصویر اون زن را براش ارسال کردیم... عبداللهی هم زحمت تشخیص هویت اون زن کشید... اسم اون زن الناز... 35 ساله... متاسفانه شوهردار... فاقد فرزند... با چهره ای جذاب و هیکلی مانکنی... ارشد روانشناسی... دارای سابقه اغفال جوانان و دستگیر شده در دو پارتی بزرگ غرب تهران... دارای روابط عمومی بالا...
233 که هم خانمه و هم در کارش حرفه ای هست، میگفت که وقتی الناز چادر رنگ تیره میپوشه و اونجوری آرایش میکنه و از کنار مرد ها عبور میکنه، بعیده در دل های بیمار نتونه نفوذ بکنه و به دام نندازه! از نظر 233، الناز نماینده همه «چادری های بی حجاب» هست که تا حالا دیده!!
دقت کنید لطفا! ما اصولا «بد حجاب» نداریم! خانم ها فقط دو گونه اند: یا «با حجاب» و یا «بی حجاب». همین! از نظر 233 الناز مرکب از دو مسئله است: هم «چادری» و هم «بی حجاب»! چرا این تیپ برای اون مکان و اون ماموریت به خصوص انتخاب شده؟! چون این تیپ، تیپ محبوب دل های بیمار مردهایی است که هم عنوان دینداری را یدک میکشند و هم در عین حال دوس ندارن با زن هایی که آنچنانی باشند! پس فقط یه تیپ میتونه اونا را جذب کنه... و اون تیپ هم تیپ «رپ مذهبی» است! یا همون «چادری بی حجاب»!
اینا به کنار! حالا ابوالفضل کجا و چطوری پیداش کرد؟!
ابوالفضل فوق العاده پسر غیرتی و درستی هست. به حضرت معصومه متوسل شد تا بتونه کارش را درست انجام بده! یک شب به طور کامل در کنج حرم حضرت معصومه تا صبح بیدار موند و گریه و توسل و...
حالا چند شنبه؟ صبح شنبه! معمولا طلبه ها بین الطلوعین تا قبل از شروع کلاس ها در مسجد اعظم و کنار قبور علمای مدفون در حرم میشینند و با هم مباحثه میکنند. سنت خیلی خوبی هست که از علما به یادگار مونده و تا حالا هم ادامه داره.
ابوالفضل برای زیارت قبر آیت الله بروجردی میره سالن بین مسجد اعظم و حرم! همون جا متوجه میشه که یه خانم میره پیش یه طلبه ای که منتظر هم مباحثه ای خودش بوده و ازش مثلا میخواسته مسئله شرعی بپرسه. ابوالفضل میگفت فقط عنایت بی بی حضرت معصومه بود که متوجه حضور اون زن شدم. پشتم بهش بود... میشنیدم که اون زن داره چی میگه! یه لحظه برگشتم... دیدمش... فهمیدم که خود الناز هست!!
الناز سوال اولش را از قضای نماز صبحش شروع کرد... بعد رفت سراغ مسئله وضو... بعدش با هزار خجالت و منمن کردن، سوال درباره حیض و غسل حیض پرسید!
اون طلبه از همه جا بی خبر هم داشت مثل بچه آدم جوابش میداد و حتی سرش هم پایین بود و خیلی نگا نمیکرد. تا اینکه بعد از چند دقیقه سوال و جواب، الناز بهش میگه: «چند روزه که شما را اینجا میبینم. شما هفته قبل هم بودید! همین جا مکاسب مباحثه میکردید... اما دیروز و پریروز نبودید! جسارت نباشه... خیلی ببخشید... مشکلی براتون پیش اومده بود؟!»
اون طلبه هم که دهنش قفل شده بود، خیلی متعجابه گفت: «بله ... ینی نه... خب تعطیل بودیم دیگه! شما اینا را از کجا میدونید؟ چرا مراقب ما بودین؟!»
الناز عفریته کثیف با یه لحن خیلی نرم و عشوه گرانه به اون طلبه میگه: «مراقب شما و همبحثتون نبودم! من فقط مراقب «تو» بودم... ماشالله خیلی خوش بیان و مودب و آقا هستید! میدیدم که چقدر با متانت و لبخند با هم بحث لجبازتون مدارا میکردید!»
اون طلبه گفت: «نه... اون بنده خدا لجباز نیست... من باید برم... دیگه هم اینجا نبینمتون!»
الناز گفت: «منتظر هم بحثتون نباشید! بعیده دیگه بیادش... جسارت نباشه... من این چند تا لقمه نون و پنیر و سبزی را برای شما آوردم!! به دلم واضح شده بود که رفیقتون نمیاد... من هیچوقت دلم بهم دروغ نمیگه... بخاطر همین سه تاش را به نیت شما درست کردم... میشه اینو از خواهر کوچیکتون بگیرید و بین کلاساتون نوش جون کنید؟!»
ادامه دارد...
دلنوشته های یک طلبه
💟 @Mohamadrezahadadpour
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
.......:
📝داستانی که باید با خواندنش تب کرد!
💐علامه نحرير بهاء الدين سيد على بن سيد عبدالكريم نيلى نجفى كه جلالت شأنش بسيار و مناقبش بى شمار است و تلميذ شيخ شهيد و فخر المحققين است در كتاب ((انوار المضيئة)) در ابواب فضايل حضرت اميرالمؤمنين(ع) به مناسبتى اين حكايت را از والدش نقل كرده که:
در قريه نيله كه قريه خوشان باشد شخصى بود كه توليت مسجد آن قريه با او بود روزى از خانه بيرون نيامد، او را طلبيدند عذر آورد كه نمى توانم، چون تحقيق كردند معلوم شد كه بدن او با آتش سوخته غير از دو طرف رانهاى او تا طرف زانوها و ديدند درد و الم او را بى قرار كرده، سبب آنرا از او پرسيدند، گفت: در خواب ديدم كه قيامت برپا شده و مردم به داخل جهنم مى ريزند و من از آن كسانى بودم كه مرا به بهشت فرستادند همين كه رو به بهشت مى رفتم به پلى رسيدم كه عرض و طول آن بزرگ بود، گفتند كه اين صراط است پس از آن عبور كردم و هر چه از آن طى مى كردم عرضش كم، و طولش بسيار مى شد تا رسيد بجائى كه مثل تيزى شمشير شد، در زير آن نگاه كردم ديدم كه وادى بسيار بزرگى است و در آن آتش سياهى است، و در آن، جمره هايى مثل قله كوهها، و مردم بعضى نجات مى يابند و بعضى در آتش مى افتند.
و من شروع كردم به لرزيدن مثل كسى كه بخواهد بيفتد تا خود را رسانيدم به آخر صراط، به آنجا كه رسيدم نتوانستم خوددارى كنم كه ناگاه در آتش افتادم و در ميان آن فرو رفتم، پس خود را رساندم به كنار وادى و هر چه دست انداختم دستم به جايى بند نشد و آتش با قوت جريان خود، مرا به پايين مى كشيد و من استغاثه مى كردم، عقل از من پريده بود، پس ملهم شدم به آنكه گفتم: يا على بن ابى طالب، پس نظر افكندم ديدم مردى به كنار وادى ايستاده، در دلم افتاد كه او على بن ابى طالب(ع) است .
گفتم اى آقاى من، يا اميرالمؤ منين! فرمود: دست خود را بياور نزديك، پس دست خود را به جانب آن حضرت، دراز كردم پس دستم را گرفت و كشيد و مرا بيرون آورد و با دست خود آتش را از دو طرف رانم دور كرد. در اين محل وحشت زده از خواب جستم و اين حال خود را ديدم كه مى بينيد سالم نمانده بدن من از آتش مگر آنجائى كه امام دست ماليده؛ پس مدت سه ماه مرهم كارى كرد تا سوخته ها بهتر شد. و بعد از آن كم بود كه نقل كند اين حكايت را جهت احدى مگر آنكه تب مى گرفت او را .
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
📘پی نوشت:
منازل الآخره/شیخ عباس قمی
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
#مهم 👇👇👇
🌷🏅🌷🏅🌷🏅🌷🏅🌷🏅🌷🏅🌷
از کشورهای خارجی ژنرال ها به ایران امدند
توی هویزه گفتند برای این ها خاطره بگو.
آمدم وبخشی از داستان این شهدا را تعریف کردم.
یک ژنرال پیر کمونیست کشور کره شمالی ایستاد فکر کردم خسته شدند
گفتم تمام کنم؟! گفت ادامه بده.
۴۵ دقیقه خاطره می گفتم و این ژنرال خبردار ایستاده بود و گوش می کرد!
زمانی که صحبت های من تمام شد این ژنرال احترام نظامی گذاشت و یک جمله ای گفت که بدنم لرزید!
گفت: اگر یکی از این بچه هایی که امروز قصه هایش را برای ما تعریف کردی در کشور ما بود از خدایان کشور ما به حساب می آمد!...
😢💔
راوی: سردار محمد احمدی
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
: 、ヽ、ヽحتما بخونید.خیلی قشنگه. ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽヽ、ヽ、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽ ╱◥████◣ │田│▓ ∩ │◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣田∩田│ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ ││∩│ ▓ ║∩田│║▓田▓∩║ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、``、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه... خانه ام کو؟
خانه ات کو؟
آن دل دیوانه ات کو؟؟؟؟
روزهای کودکی کو؟
فصل خوب سادگی کو؟
یادت آید روز باران! گردش یک روز دیرین.. پس چه شد؟!
دیگر کجا رفت؟!
خاطرات خوب و شیرین
باز باران، بی ترانه، بی هوای عاشقانه، بی نوای عارفانه، درسکوت ظالمانه، خسته از مکر زمانه، غافل از حتی رفاقت، حاله ای ازعشق ونفرت، اشکهایی طبق عادت، قطره هایی بی طراوت، روی دوش آدمیت، میخورد بربام خانه... ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽヽ、ヽ、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽ ╱◥████◣ │田│▓ ∩ │◥███◣ ╱◥◣ ◥████◣田∩田│ │╱◥█◣║∩∩∩ ║◥███◣ ││∩│ ▓ ║∩田│║▓田▓∩║ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ باز باران با ترانه میخورد بر بام خانه.
https://eitaa.com/zandahlm1357
●❥ ﷽ ❥●
🌺هم نشینی آیات 🌺
🔷وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ
----------------------------------------
🔶و ارباب توکل باید (در همه حال خوش و ناخوش) تنها بر خدا توکل کنند.
----------------------------------------
🔸And upon Allah let those who would rely [indeed] rely."
--------------------------------------
📙 بخشی از آیه۱۲سوره ابراهیم
📌نکته ها
🔖توكّل يعنى #وكيل گرفتن. وكيل بايد #چهار شرط داشته باشد: #درايت، #امانت، #قدرت و #محبت و كسى جز #خدا اين شروط را به نحو #کامل ندارد، پس بر او #توكّل كنيم.
امام رضا عليه السلام فرمود: #مرز توكّل آن است كه با #ايمان به خدا، از #هيچكس نترسى.
----------------------------------------------------
📬پیام
1📤- كسى مىتواند صبر كند كه تكيهگاهى داشته باشد. لَنَصْبِرَنَ ... عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ
https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
🔵 یه سوالی رو زیاد میپرسن بهتره که یه مقدار مختصری در موردش توضیح بدیم.
🔶 میپرسن اگه یه فامیل یا همسایه ای داشته باشیم که میدونیم خمس مالش رو نمیده آیا میتونیم از غذاش بخوریم یا خیر؟
برای توضیح باید عرض کنیم که
اولا ما با سه دسته از افراد مواجه هستیم
✅ یا یقین داریم که خمسن میدن
🔴 یا یقین داریم که خمس نمیدن
🔵 یا نمیدونیم خمس میدن یا نه!
در مورد گروه اول که صحبتی نداریم و تکلیف مشخصه.
در مورد گروه سوم هم اسلام از کنکاش توی زندگی مردم نهی کرده و خوردن غذا توی خونه اون افراد هیچ اشکالی نداره.
در مورد گروه دوم یا مطمئنیم همین غذایی که الان جلوی ماست، خمس بهش تعلق گرفته یا مطمئن نیستیم.
🔵 چون حداکثر به یک پنجم اموالش خمس تعلق میگیره( ضمن اینکه به خیلی از اموال هم خمس تعلق نمیگیره) پس احتمال اینکه خمس تعلق نگرفته باشه به اون غذا خیلی بالاست.
نکته بعدی اینکه بعضی ها میگن ما میخوایم احتیاط کنیم و از اون غذا نخوریم!
اول اینکه گفتیم تقریبا احتمالش صفر هست که خمس به اون غذا تعلق گرفته باشه
بعدش هم اینکه اگه مطمئن باشید که خمس تعلق گرفته میتونید غذا رو بخورید و بعدش به میزان یک پنجمش خمسش رو بدید.
و در اخر این نکته رو عرض کنیم که گاهی وقتا شیطان میاد انسان رو وسوسه میکنه و به بهانه احتیاط، ثواب میلیاردی صله رحم رو از دست میده!
در حالی که ثواب صله رحم انقدر زیاده که برای هر قدمش 40 هزار گناه انسان محو میشه و ....
اینجور احتیاط ها عقلانی نیست....
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
مستند کف خیابان
با ما همراه باشید👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#کف_خیابون 63
ابوالفضل چرخیده و رفته قسمت بالای سر مقبره آیت الله بروجردی... اونجا ایستاده و از همون جا به الناز و اون طلبه بنده خدا نگاه میکرده... جوری که اونا متوجه نشن! ابوالفضل میگفت: «میدیدم که الناز با چه ناز و عشوه ای پلاستیک لقمه ها را گرفته بود جلوی اون بنده خدای از همه جا بی خبر! و میدیدم که اون بنده خدا هم تردید از رفتارش میریخت! من همش تو دلم به اون بنده خدا میگفتم قبول نکن! جان مادرت ازش قبول نکن! قبول نکن تا بخوره توی پوزش و روش کم بشه!
اما حواسم نبود که اصلا اون بنده خدا از همه جا بی خبره و الناز را نمیشناسه! هیچ دلیلی نداشت که ازش قبول نکنه! چرا از مردم توقع علم غیب و کشف و شهود داشته باشیم؟ باید کف دستش بو میکرد که با دو سه تا لقمه داره توی دام الناز پرونده دار همه کاره میفته؟!
الناز، جوری که مثلا کسی نشنوه... با تن صدای آروم و لطیف بهش گفت: «فکر کنین من نذر دارم... اما نه برای ثوابش... برای دل خودم... برای یه حس خواهرانه که نسبت به کسی پیدا کردم که دارم چند روز از دور نگاش میکنم و اون اصلا خبر نداره... دو سه تا لقمه ساده است... شما به رسم ادب، نمیدونم به رسم رد نکردن دست یه خواهر، چه میدونم حالا هر چی... فقط ازم قبول کنین تا برم دو رکعت نماز شکر بخونم و برم! بفرمایید!»
واقعا شرایط سختیه... اون طلبه شروع کرد وسایل و کتاباش را برداشت و توی کیفش گذاشت... از حالاتش معلوم بود که میخواد بره... اما الناز دو وجبی اون طلبه زانو زد و نشست! منی که ازش حداقل دو سه متر فاصله داشتم، بوی عطر غلیظ تن و بدن زنونه و دو سه کیلو مواد آرایش دست و صورتش را میشنیدم! چه برسه به اون طلبه بیچاره که الناز در اون فاصله ازش نشسته بود!
اون طلبه مثل هر کسی دیگه که در حرم و جاهای مذهبی و زیارتی ممکنه نذری تعارفش بکنند از الناز لقمه ها را گرفت! اما مشخص بود که لقمه ها را گرفته تا یه جوری از دست الناز راحت بشه و حضور یه زن با اون تیپ و قیافه در کنار خودش براش دردسرساز نشه و توی چشم نیاد! بعدش هم فورا مشغول جمع کردن وسایلش شد.
همین طور که داشت وسایلشو جمع میکرد، الناز بهش گفت: «مچکرم داداشی که دستمو پس نزدید! راستی چند روز پیش خودکارتون را اینجا جا گذاشته بودین! از بس بعد از مباحثتون عجله داشتین، حتی فرصت نکردین درست دور و برتون را نگاه کنید و بعدا برید! اینم خودکارت!!»
اون طلبه با تعجب گفت: «دست شما درد نکنه! آره ... خودکارمو جا گذاشتم اما این که خودکار من نیست!»
الناز خنده ای کرد و گفت: «این یه خودکار دیگه است! جدید و نو... اونو برداشتم واسه خودم... ببخشید بدون اجازه شما واسه خودم برداشتم!»
اون طلبه که کم کم داشت شاخ درمیاورد گفت: «خواهش میکنم... اشکال نداره... اما دیگه لطفا برید... دیگه هم اینجا نبینمتون! و الا مجبورم جور دیگه رفتار کنم!»
بعدش هم زود وسایلشو برداشت و بلند شد که بره... الناز بهش گفت: «چشم! دیگه منو اینجا ... نه... باشه... هر چی شما بگید... اما میشه شماره تون را داشته باشم که اگر سوالی داشتم مزاحمتون بشم؟! البته قول میدم خیلی مزاحمتون نشم!»
اون طلبه راه افتاد... الناز هم دنبالش راه افتاد... واقعا لحظات سختی داشت برای اون طلبه که عرق هم کرده بود سپری میشد... همینطور که انگار داشت از دست عزرائیل در میرفت گفت: «من گوشی ندارم! ینی خط همراه ندارم! برید... خدانگهدار....»
اما الناز دست از سرش برنمیداشت... منم رفتم دنبالشون... طلبه بیچاره داشت آب میشد که داره یه زن با اون تیپ و قیافه مثل سگ افتاده دنبالش!
الناز گفت: «اما برای شما خط و گوشی واجبه! شاید کسی باهاتون کار واجب و سوال شرعی داشت! حالا اینا به کنار... فقط یه سوال! اگر براتون بخرم، ازم قبول میکنید؟! میخوام همین جا نذر کنم... نذر کنم که اگر حاجتم براورده شد واسه شما یه گوشی و دو تا خط بگیرم تا راحت باشید!»
اون طلبه که بو برده بود که این النازه یه چیزیش میشه، یه کم سرعت گرفت و دو سه متر از الناز فاصله گرفت... الناز هم که اصرار داشت که یه پل ارتباطی بتونه ازش داشته باشه، ولش نمیکرد... اومد که جا نمونه و سرعتشو زیاد کنه تا بهش برسه، از پشت سر کفشمو انداختم جلوی پاهاش... اونم تعادلش بهم خورد و محکم نقش زمین شد!
ادامه دارد...
دلنوشته های یک طلبه
💟 @Mohamadrezahadadpour
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
امروز میخوایم رو این سوال که یکی از کاربرا فرستادن بحث کنیم👇
.......:
اگه سوال شما هم همینه حتما باما همراه باشید
بندگی کردن تو آغوش خدا
👈بندگی توآغوش خدا باعث نمیشه بعد ی مدت دینداری, به مشاوره مراجعه کنی و بگی من از بس سختی و رنج کشیدم افسرده شدم
تو رو طلبکار از خدا بار نمیاره
وقتی یک مادر برای فرزندش غذایی درست میکند، هرچقدر این فرزند از غذای مادر بیشتر خوشش بیاید و بیشتر بخورد مادر بیشتر خوشحال میشود.
و خداوندی که همۀ مادرها را خلق کرده است قطعاً از همۀ آنها نسبت به بندگانش مهربانتر است
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، در یکی از جنگها، مادری را دید که در میدان نبرد و در گرمای شدید آفتاب، فرزندش را در آغوش گرفته است و فارغ از همهجا، دارد به او شیر میدهد، در این حال یاران خود را خطاب قرار داد و فرمود
آیا از مهربانی این مادر نسبت به فرزندش تعجب میکنید؟! قطعاً محبت خداوند به شما بندگان از محبت این مادر به طفل شیرخوارش بیشتر است.
خودت رو غرق در لذت های معنوی کن
ببین چقدر فرق میکنه زندگیت..
روز قیامت نگی کسی بهمون نگفت....
اونجا بهت میگن
یه روزی یه نفر توی فضای مجازی توی یه کانال یه حرفایی بهت زد یادت میاد...؟!
یکی میگفت من افسردگی گرفتم چیکار کنم؟
اول از همه باید بگیم که یکی از اولین و مهم ترین دلایل افسردگی راحتی هست
گرفتاری و مشغلات فراوان برای آدم افسردگی نمیاره. اینو روانشناس ها هم میگن.
تاآدم راحت میشه دچار بیماری افسردگی میشه که یه بیماری خیلی زشتی هم هست.
لذت بردن و راحت طلبی بدون برنامه باعث «افسردگی انسان» میشه...
مثلا نشاط و انرژی ای که از موسیقی به دست میاد
باعث افسردگی انسان در طولانی مدت میشه.
حالا میتونید متوجه بشید که چرا افسردگی در جامعه ی ما در حال گسترشه..
چون سبک زندگی غیر دینی داره ترویج میشه..
.......:
مشکلات بخشی از زندگی هستند. آنها مثل طوفانند. درست مثل طوفان، راه گریزی از این مشکلات ندارید، حتی اگر خودتان را در سرپناهی مخفی کنید، طوفان هنوز همانجاست. به همین دلیل باید یاد بگیریم چطور برای آن آمادگی پیدا کرده و بیرونشان کنیم. سختی های زندگی مهمترین عنصر ما برای ساختن شخصیتمان هستند.
نکته دیگر آن است که مؤمن واقعی چون تسلیم رضای الهی است هنگام گرفتاری هم شاد است چون آن را هدیه الهی می داند و مؤمنان واقعی آرامش روحی و روانی واقعی دارند.
بنابراین ای دوست عزیز، در هر یک از عملکرد و رفتارهای خویش آزمایش الهی را ببین
اصلا نیاز نیست جسمی رو ببینی ، کسی رو در تخیل خودت تصور کنی....
تا یه مشکلی پیش اومد بگو
👈 خدایا امتحانه!!
با خدای خودت حرف بزن او با زبان امتحان داره با تو حرف میزنه...!
خدا میفرماید تو نیاز نداری منو ببینی ، من باهات کار میکنم تو بفهم از صبح تا شب هر حادثه ای برات رخ میده
👈"امتحان"
من با زبان حادثه ها دارم با تو حرف میزنم ..
تا یه کسی بهت محبت کرد
بگو
خدایا توخواستی کسی به من محبت کنه
یه کمی نگاه کن بعد علتش رو هم میفهمی . اولش متوجه نمیشی
خواستی کسی به من محبت کنه ، چرا؟؟
نمیفهمم ، ولی امتحان گرفتی هاااا....!!
اینجوری خدا انیس و مونس ت میشه ، بهش علاقه پیدا میکنی....
حالا که عیب و ضعف خودت رو دیدی برو در خونه خدا و با استغفار عذرخواهی کن...
امتحانات الهی نتیجه ش این میشه که خودت رو بشناسی...
خداوند مبتلاء میکند تا
👈بفهمی چه خبره و از خودت خبر داشته باشی
.......:
امتحانات الهی
جواب قسمت بعدی ازپرسش شما
هرچقدر انسان پا به سن میزاره هوای نفسش قدرتمندتر میشه و مبارزه با اون "خیلی سخت تر" خواهد شد
البته ثواب بیشتری هم میبره
و خدا بهش کمک های زیادی خواهد کرد👌
یکی از بزرگترین مشکلاتی که اکثر انسان ها دارن اینه که ضعیف هستن...!!
آدمِ ضعیف در مواجهه با هر مشکلی، خیلی زود شکسته میشه
یکی از قوانینِ نانوشته دنیا اینه که:
هر چقدر ضعیف تر باشی،بیشتر ضربه میخوری
مثل کسی که سیستم بدنش ضعیف شده و تا کوچکترین بیماری میاد،این دچارش میشه!
در روایات میفرماید مومن مثل پاره های آهن محکم هست.
انسان هر چقدر تلاشش این باشه که فقط اطاعت از دستور بکنه، قدرتمند تر میشه...
در یه روایتی میفرماید اگر بنده ی مومن رو بکشند و قطعه قطعه بکنن بعد دوباره زنده بشه و بکشند و قطعه قطعه بکنن و...
قلبش هیییییچ تغییری نمیکنه.
پایان بحث
https://eitaa.com/zandahlm1357
●❥ ﷽ ❥●
🌺هم نشینی آیات 🌺
🔷 إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ
-----------------------------------------
🔶مگر آنان که ایمان آرند و نیکوکار شوند که آنها را اجری بی منّت و ثوابی بی نهایت (در بهشت جاودانی) خواهد بود.
-----------------------------------------
🔺 Except for those who believe and do righteous deeds. For them is a reward uninterrupted.
-----------------------------------------
📘 آیه ۲۵ سورهانشقاق
📬 پیام ها
1📤- لازمه #ايمان، انجام هر #عمل است كه صالح و #شايسته باشد، در هر #زمينهاى كه باشد. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» (عبادت، يكى از مصاديق #عمل صالح است.)
2📤- ايمان از عمل #جدا نيست و #لازم ملزوم يكديگرند. «آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»
3📤- #پاداشهاى الهى، #گسسته نمىشود و همراه با #منّت نيست. «لَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ»
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
پدرم! مادرم! این طور نگاهم نکنید. میدانم سرتا پایم مایه آزار شماست. سرِ افراشته شما در میان مردم، با کارهای من، رو به زمین فرود آمده. این نقش شرمی که روی صورت شماست، از خجالت، آبم کرده.
باشد، همه تقصیرها گردن من؛ اما یک بار هم که شده، از بالا به زندگیمان نگاه کنید و به این پرسش ها جواب دهید:
پدر! چرا وقتی به خانه می آمدی، ابروانت در هم بود و سلام خشک، بیش از آن که بخواهد روحی در کالبد خسته خانه ما بدهد، بوی مرگ را به خانه می آورد؟
مادر! چرا وقتی پدر به خانه می آمد، آهنگ جواب سلامت، خبراز آتشی در زیر خاکستر میداد، به قدری که زمین خانه را داغ میکرد؟ داغی زمین، تابآوردن در خانه را برایم دشوار می کرد. وقتی بهانه ای برای بالا بردن صدایتان پیدا میشد، زمینی داغ زیر پایم میلرزید. میشود بگویید چند روز از هفته، نه، چند روز از ماه را اصلا بگویید تا به حال چند روز، به جای این زلزله ها در خانه مان هلهله شادی بوده؟ هلهله هم پیش کش، خانه مان چند روز آرام بوده و به رنگ شادی روی رخش نشسته؟
من از این خانه، بیرون که میزدم، از داغی زمین خانه و زلزله های پی در پی، خبری نبود. دست نوازشی که دوست نماها بر سرم می کشیدند، آرامشی به من میداد که در خانه به دنبالش بودم. باقی قصه، گفتن ندارد.
باشد، همه تقصیرها گردن من؛ اما از من که گذشت، به فکر خواهرم باشید.
📚تا ساحل آرامش جلد1
استاد عباسی ولدی
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
🌸🍃🌸🍃
👒چگونه با کودکان و نوجوانمان صمیمی شویم؟
5) برقراری رابطه دوستانه و عاقلانه
والدین با مراقبت دوستان و عاقلانه خود احساس ایمنی و اطمینان را در وجود نوجوان ایجاد میکنند.
6) اعتمادسازی
والدین باید اعتماد نوجوان را نسبت به خودشان جلب کنند
در غیر این صورت نوجوان برای حل مسایل خود به دیگران مراجعه میکند.
ادامه دارد..
.......:
🌸🍃🌸🍃
👒چگونه با کودکان و نوجوانمان صمیمی شویم؟
7) ارتباط کلامی، مقدمه ارتباط عاطفی
نوجوانان به ارتباطات عاطفی سخت نیازمندند.
ارتباط کلامی مقدمه ایجاد ارتباط عاطفی است
به همین دلیل والدین باید با تنظیم ساعات کاری خود و بسترسازی مناسب در منزل این فرصت را خود ایجاد کنند.
8) تاکید بر محبت و پرهیز از خشونت
ارتباط با نوجوان اگر بر پایه محبت و عشق باشد، سبب تامین اعتماد به نفس در او میشود
اما اگر با فشار و خشونت همراه شود موجب اختلالات و دشواریهای عصبی میشود.🌻🌻
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃