eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.5هزار عکس
35.3هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 سیزده بانوی رجعت کننده در دولت مهدوی... (امام صادق علیه‌السلام فرمودند: «همراه قائم عجل‌الله فرجه سیزده زن خواهند بود... برای مداوای مجروحان و رسیدگی به مریض‌ها) ⭕️ نسیبه، دختر کعب مازنیه... 🌕 وی همسر زید بن عاصم بود، و معروف به ام عماره و از زنان فداکار صدر اسلام است که در برخى از جنگهاى پیامبر صلی‌الله علیه و آله شرکت جسته و مجروحان جنگى را مداوا کرده است. او در جنگ احد بهترین نقش را ایفا کرد. با دیدن صحنه فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پیامبر به دفاع از جان شریف ایشان پرداخت و در این راه بدنش زخمهاى فراوان برداشت. در جنگ «یمامه» نیز بدن او دوازده زخم برداشت و حتی یک دست وی هم قطع شد. ایمان، اخلاص و فداکاری نسیبه در جنگ احد، به جایی رسید که رسول خدا(ص) به فرزندش عماره چنین فرمود: «امروز وفاداری و مقام مادر تو از مردان جنگى والاتر است.» پس از فروکش کردن جنگ احد، نسیبه با زخمهای سنگین به همراه دیگر مسلمانان به خانه برگشت و به استراحت پرداخت. با شنیدن فرمان پیامبر که فقط مجروحان جنگ باید به تعقیب دشمن بشتابند، نسیبه از جاى برخاست و آماده رفتن شد، امّا به علت شدت خونریزى نتوانست شرکت کند. همین که پیامبر از تعقیب دشمن برگشت، پیش از آنکه به خانه برود، عبدالله بن کعب مازنى را براى احوالپرسى نسیبه و سلامتى وى به نزد او فرستاد و چون از سلامتى وى آگاه گشت شادمان موضوع را به پیامبر خبر داد. نسیبه از کسانى است که براى یارى حضرت مهدی علیه‌السلام زنده خواهد شد و بر چنین زنی شایسته و گواراست که در زمان دولت مهدوی به دنیا برگردد و همچون مؤمنان خاص، طعم شیرین حکومت ولائی آن حضرت را بچشد. این اجر کسانی‌ست که خداوند به آن‌ها وعده داده است. پیامبر صلی‌الله علیه و آله هم درباره او فرموده است: «‌نسیبه از بانوانی‌ست که در روزگار ظهور مهدی علیه‌السلام حضور می‌یابد و به مداوای مجروحان جنگی در رکاب آن حضرت میپردازد...» 📗چشم‏‌اندازى از حكومت مهدى علیه‌السلام، ص۷۴ به‏‌ نقل از بيان الائمه، ج ۳، ص ۳۳۸ → https://eitaa.com/zandahlm1357
📖🌙📖🌙📖🌙📖 📖طرح یک جزء، یک آیه مهدوی 👈جزء [19]سوره شعراء، آیه4 💠«إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّن السَّمَاء آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُم لَهَا خَاضِعِينَ» 🔰«اگر ما اراده کنیم از آسمان بر آنان آیه ای نازل می کنیم که گردن هایشان در برابر آنها خاضع گردد» ⚜امام صادق (ع) به نقل از پدر بزرگوارشان می فرمایند: به خدا قسم این ندای آسمانی به اسم حضرت قائم خواهد بود که در قرآن هم آمده است! و بعد امام صادق این آیه را خواندند. 📚منبع: الغیبه نعمانی، ص260 📘برگرفته از: کتاب سیمای ماه دوازدهم در سی جزء قرآن نوشته استاد اباذری از اساتید مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم 19 📖🌙📖🌙📖🌙📖 ================
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلمی از شهید حاج قاسم سلیمانی در جبهه های مقاومت •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
.......: ✍! برای هارون الرشید لباس‌های فاخر و گران قیمتی آورده بودند. آن را به علی بن یقطین وزیر [شیعه ] خود بخشید. از جمله آن لباس‌ها دراعه ای* طلابافت و از جنس خز بود که به لباس پادشاهان شباهت داشت. علی بن یقطین نیز آن لباس‌ها را همراه اموال دیگری برای امام کاظم (ع) فرستاد. حضرت، دراعه را توسط شخص دیگری برای وزیر فرستاد. او شک کرد که علت چیست؟ حضرت در نامه ای نوشتند: آن را نگهدار و از منزل خارج مکن که روزی احتیاج می‌شود. علی بن یقطین پس از چند روز بر یکی از غلامان خود خشم گرفت و او را از خدمت عزل کرد. غلام معزول نزد هارون الرشید سخن چینی کرد که علی بن یقطین قائل به امامت موسی بن جعفر است و خمس اموال خود را در هر سال برای او می‌فرستد. به عنوان نمونه همان ص: 100 دراعه ای را که شما به او بخشیدید در فلان روز برای موسی بن جعفر فرستاد. هارون بسیار خشمگین شد و گفت: باید این راز را کشف کنم. همان دم در پی علی بن یقطین فرستاد؛ هنگامی که حاضر شد، گفت: آن دراعه ای را که به تو دادم چه کردی؟ علی بن یقطین گفت: در خانه است و آن را در پارچه ای پیچیده‌ام و هر صبح و شام آن را باز میکنم و به آن، تبرک می‌جویم! هارون گفت: هم اکنون آن را بیاور. علی بن یقطین یکی از خادمان خود را فرستاد و گفت: دراعه در فلان اتاق، داخل فلان صندوق و در پارچه ای پیچیده است. برو آن را زود بیاور. غلام رفت و آن را آورد. هارون دید دراعه میان پارچه گذاشته شده و عطر آلود است. خشمش فرو نشست و گفت: آن را به منزل خود برگردان. دیگر سخن کسی را در باره ی تو قبول نمیکنم و جایزه ی زیادی به او بخشید. آن گاه دستور داد غلامی را که سخن چینی کرده بود، هزار تازیانه بزنند. هنوز بیش از پانصد تازیانه به او نزده بودند که مرد. *لباسی که جلویش باز است و روی لباس می‌پوشند. 📙یکصد موضوع، پانصد داستان 398-397/1 ؛ به نقل از: داستان‌ها و پندها 52/1 •┈┈•••https://eitaa.com/zandahlm1357 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
Part6.mp3
3.49M
بر بالین یحیی علیه السلام
🌴 🌹 الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ. امام(عليه السلام) فرمود: انسان زير زبان خود پنهان است (و تا سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد).
شرح و تفسير ج-۱۳ تا سخن نگفته اى معلوم نيست کيستى! امام(عليه السلام) در اين کلام بسيار کوتاه و پرمعنا مى فرمايد: «انسان زير زبان خود پنهان است (و تا سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد)»; (الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ). منظور از «مرء» (انسان) در اينجا شخصيت و ارزش انسان است و منظور از «مخبوء» (نهفته بودن) در زير زبان اين است که هنگامى که سخن بگويد شخصيت او آشکار مى شود، چرا که سخن ترجمان عقل و دريچه اى به سوى روح آدمى است. هرچه در روح اوست از خوب و بد، والا و پست، بر زبان و کلماتش ظاهر مى شود. گاه انسان به افرادى برخورد مى کند که از نظر ظاهر بسيار آراسته و پرابهت اند; اما همين که زبان به سخن مى گشايد مى بيند که چقدر تو خالى است. و بر عکس به افرادى برخورد مى کند که ابداً ظاهرى ندارند; اما هنگامى که زبان به سخن مى گشايد، انسان احساس مى کند شخص دانشمند و حکيمى است. مرحوم علامه مجلسى اين کلام را از مصباح الشريعة با اضافه اى از امام صادق از اميرمؤمنان على(عليهما السلام) نقل کرده است و آن اين که امام(عليه السلام) به دنبال اين جمله مى فرمايد: «فَزِنْ کَلاَمَکَ وَاعْرِضْهُ عَلَى الْعَقْلِ وَالْمَعْرِفَةِ فَإِنْ کَانَ لِلَّهِ وَفِي اللَّهِ فَتَکَلَّمْ بِهِ وَإِنْ کَانَ غَيْرَ ذَلِکَ فَالسُّکُوتُ خَيْرٌ مِنْه; حال که چنين است کلام خود را بسنج و بر عقل و معرفت عرضه دار هرگاه رضاى خدا در آن است آن را بر زبان جارى کن و اگر غير از آن است سکوت از چنين سخن گفتنى بهتر است».(1) درباره اهميت اين جمله کوتاه و تاثير آن در شناخت انسان ها دانشمندان اسلام سخن هاى برجسته اى گفته اند از جمله ابن ابى الحديد در ذيل همين کلام حکمت آميز مى گويد: مفهوم اين کلام در عبارات مختلفى آمده; اما تعبيرى که در اينجا آمده است از نظر کوتاه بودن و پرمعنا بودن نظير و مانند ندارد.(2) مرحوم مغنيه در شرح نهج البلاغه خود مى گويد: اديب و فقيه و فيلسوف تنها با سخنانشان شناخته مى شوند و همچنين وکلا و اخترشناسان، ولى طبيب و مهندس و مانند آنها هم با سخنانشان شناخته مى شوند و هم با کارهايشان و به هر حال هر انسانى که سخنان تازه مفيدى در اختيار برادر هم نوعش بگذارد عاقل و عالم و اديب و فقيه و فيلسوف است; اما سخنوران فصيحى که اثر با ارزشى از خود به يادگار نگذاردند سوفسطائيانى بيش نيستند، هرچند هزاران جلد نثر و نظم نوشته باشند.(3) تأثير اين سخن امام(عليه السلام) به قدرى در شعرا و اديبان زياد بوده که در اشعار آنها نمايان است. سعدى مى گويد: تا مرد سخن نگفته باشد *** عيب و هنرش نهفته باشد نيز مى گويد: زبان در دهان اى خردمند چيست *** کليد در گنج صاحب هنر چو در بسته باشد چه داند کسى *** که گوهر فروش است يا پيلهور شاعر ديگرى مى گويد: آدمى مخفى است در زير زبان *** اين زبان پرده است بر درگاه جان شاعر ديگرى مى گويد: مرد، ار خزف و طلاى کان است *** در زير زبان خود نهان است (1). بحارالانوار، ج 68، ص 285، ح 39. (2). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 18، ص 353. (3). فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 316.
3⃣سوم نور غیرمستقیم و سایه دوراز بادکولر بزاریدش(نورزیاد باعث سوختگی برگاش میشه) کنار سالن دوراز پنجره براش عالیه(از نظر فنک شویی،بامبو درشرق خونه شانس وموفقیت میاره) 4⃣بامبو برای تقویت حتما هر دوماه با قطره بامبو(به ازای هر شاخه بامبو فقط یک قطره) تقویت شه دقت کنید قطره بامبو تاریخ انقضا داره، از تاریخ گذشته اصلا استفاده نکنید 5⃣ودراخر، بامبو به رنگ قرمز واکنش مثبت میده وباعث رشدش میشه،پس ربان قرمز به شاخه هاش ببندید❣🎋 https://eitaa.com/zandahlm1357
برنگهای سبز,زردیاسیاه ✅درمرحله اول گیاه شته گرفته روازبقیه گلهاجداکنید👇 🤓گیاه رو با اب شسته و شاخه های اسیب دیده رو هرس کنید و محلول اب الکل و چند قطره مایع ظرفشویی رو به گیاه چند روز پشت سر هم روزی یکبار اسپری کنید خانگی برای مبارزه با 👇 🤓✍یک لیوان تنباکو(محتویات سیگار هم میشود)رادر4لیترآب بمدت ۲۴ساعت بخیسانیدسپس محلول راصاف کرده و باچندقطره مایع ظرفشویی اسپری کنید روی گیاه ✅🕷❌ اگه با روش های خانگی بالا شته ها از بین نرفتن یک قاشق چایخوری سم رو در یک لیتر اب ریخته و با فاصله چهارروز به گیاه اسپری کنید تا شته ها از بین برن https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: .......: بر‌خلاف باورهای غلط رایج، پاشیدن آب روی برگ گیاهان راه خوبی برای تامین رطوبت مورد‌نیاز گیاه نیست. دستگاه بخور سرد برای این کار بهتر است. یا می‌توانید گلدان را روی یک زیرگلدانی پر از سنگ‌ریزه بگذارید و آنقدر آب داخل زیرگلدانی بریزید تا به کف گلدان برسد. مه‌پاشی، بهرحال گیاهان را تمیز و با‌طراوت نگه می‌دارد و راه خوبی برای قلمه‌هایی است که کم‌کم دارند ریشه می‌دوانند. فقط یادتان باشد آب سبک و کم املاح و هم‌ دما با درجه‌ حرارت اتاق استفاده‌کنید. تا حد امکان اسپری کردن آب روی برگ گلدان‌ها را صبح انجام‌بدهید و هرگز زیر تابش مستقیم نور آفتاب، گیاه را اسپری نکنید! این کار یعنی انداختن یه عالمه ذره‌بین که نور آفتاب را بر برگهای گیاه می‌تابانند. https://eitaa.com/zandahlm1357
فصل اول : در ثواب بيمارى و صبر كردن بر آن و بيان شدت ابتلاى مؤمنان در حديث صحيح از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام منقول است كه روزى حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم سر بجانب آسمان كردند، تبسم فرمودند صحابه از سبب آن سئوال كردند، حضرت فرمود كه تعجب كردم از دو ملك كه به زمين فرود آمدند، بنده مؤ من صالحى را در جاى نمازش نيافتند، بآسمان رفتند و گفتند پروردگارا فلان بنده تو را در جاى نمازش طلب كرديم نيافتيم او را، و او در بند بيماريست ، حق تعالى فرمود كه بنويسيد براى بنده من مثل آنچه در حال صحت از افعال خير در شب و روز مى كرده است مادام كه در بند من است . در حديث معتبر ديگر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه چون بر مؤ من ضعف پيرى غالب شود حق تعالى امر مى فرمايد كه آنچه در جوانى و قوت ميكرده است ، براى او بنويسند و همچنين ملكى را موكل مى گرداند، كه براى مؤ من بيمار بنويسد آنچه در حال صحت ميكرده است از كارهاى خير و از براى كافر بيمار بنويسد آنچه در حال صحت ميكرده است از كارهاى بد. در حديث حسن و غير آن از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقولست كه بيدارى يك شب از بيمارى و درد بهتر است از عبادت يكساله و در حديث ديگر منقول است كه حقتعالى ملك دست چپ را امر ميفرمايد كه در ايام بيمارى گناه بر مؤ من ننويسد. در حديث معتبر از حضرت امام محمد باقر منقول است كه بدنى كه بيمارى نكشد طغيان بهم مى رساند، خيرى نيست در چنين بدنى . در حديث ديگر فرمود، كه يك شب تب برابر است با عبادت يكساله و دو شب تب برابر است با عبادت دو ساله و سه شب تب برابر است با عبادت هفتاد ساله . از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه يكشب تب كفاره گناهان گذشته و آينده است . در حديث معتبر از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه حق تعالى ميفرمايد كه هر كه سه شب بيمارى بكشد، باحدى از عيادت كنندگانش شكايت نكند، بدل ميكنم از براى او گوشتى بهتر از گوشت او و خونى بهتر از خون او پس اگر او را عافيت دهم از گناهان پاك ميكنم او را و اگر بميرانم بسوى رحمت خود مى برم او را. در احاديث معتبره از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه هر كه يكشب بيمارى بكشد و قبول كند و قبول كند او را آنچه شرط قبول كردن است بآنكه كسى را خبر ندهد از آنچه كشيده و چون صبح شود خدا راشكر كند، حقتعالى بفضل خود ثواب عبادت شصت ساله باو عطا فرمايد. در حديث حسن از آنحضرت منقول است كه حد شكايت نه آنست كه بگويد ديشب مرا خواب نبرد و تب داشتم بلكه آنست كه بگويد كه ببلائى مبتلا شده ام كه هيچكس بآن مبتلا نشده است ، آنچه بمن رسيده بهيچكس نرسيده است ، مثل اينها. درحديث ديگر فرمود، كه تب رسول مرگ است ، و زندان خداست در زمين و گرميش از جهنم است ، بهره مؤ من از جهنم همين است . از حضرت على بن الحسين عليه السلام منقول است كه نيكو درديست تب بهر عضوى بهره مى رساند او از بلا وخيرى نيست دركسى كه ببلا مبتلا نشود. در روايت ديگر وارد شده است كه مؤ من چون تب ميكند گناهان از او مى ريزد، مانند برگ از درخت و اگر بر رختخواب بيفتد ناله اش ثواب سبحان اللّه دارد، فريادش ثواب لااله الااللّه دارد، از پهلو به پهلو كه ميگردد، مانند كسى است كه در راه خدا شمشير ميزند. از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه بيمارى براى مؤ من پاك كننده است او را از گناهان و رحمت الهى است نسبت باو از براى كافران عذاب و لعنت است ، فرمود كه يكشب دردسر هر گناهى را بر طرف ميكند، مگر گناهان كبيره . از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه چون حقتعالى بنده را دوست دارد، يكى از سه تحفه از براى او مى فرستد، يا تب يا درد چشم يا درد سر، در احاديث معتبره بسيار وارد شده است كه بلاى پيغمبران از همه شديدتر است ، پس بعد از ايشان اوصياءِ ايشان بعد از اوصياءِ هر كه نيكوتر و فاضلتر است بلايش عظيم تر است ، مؤ من را بقدر ايمان و اعمال نيكش باو بلا ميرساند، پس هر كه ايمانش صحيح تر و عملش ‍ نيكوتر است بلايش بيشتر است ، هر كه ايمانش ضعيف تر و عمل نيكش كمتر است بلايش كمتر است . در احاديث معتبره از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه ثواب عظيم با بلاى عظيم ميباشد، هيچ گروهى را خدا دوست نميدارد مگر آنكه ايشانرا مبتلا ميگرداند، فرمود كه حقتعالى را بندگان خالص هست كه از آسمان هيچ تحفه برزمين نميفرستد مگر آنكه از ايشان ميگرداند بسوى غير ايشان و هيچ بلائى نمى فرستد مگر آنكه ميگرداند از ديگران بسوى ايشان . بروايت معتبر ديگر از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه چون حقتعالى بنده را دوست داشت غوطه ميدهد او را در بلا غوطه دادنى ، مى ريزد بر او بلا را ريختنى پس اگر خدا را براى دفع آن بلا بخواند حقتعالى مى فرمايد، لبيك اى بنده من اگر زود بتو بدهم آنچه طلبيدى قادرم بر آن و اگر ذخيره كنم براى روز جزا بهتر است ، از براى تو. در حديث ح
سن از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه مؤ من چهل شب بر او نمى گذرد، مگر آنكه او را امرى رو ميدهد، كه اندوهگين شود و بسبب آن متذكر و آگاه گردد. در حديث صحيح از آنحضرت منقول است كه در بهشت منزلتى هست كه هيچكس بآن منزلت نميرسد، مگر آنكه بلائى ببدن او برسد، فرمود كه اگر مؤ من بداند كه در مصيبتها چه ثواب براى او هست هر آينه آرزو كند كه بدنش را از مقراض پاره پاره كنند. حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود، كه خداوند عالميان ياد ميكند مؤ من را بتحفه بلا چنانچه كسى از سفر تحفه براى اهل خود بفرستد، او را پرهيز مى فرمايد از دنيا چنانچه طبيب بيمار را پرهيز مى فرمايد از چيزهائى كه باو ضرر مى رساند. از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه شخصى حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم را بخانه خود طلبيد، چون داخل خانه او شدند، ديدند كه مرغى بربالاى ديوار تخم كرد و آن افتاد و بر روى ميخى كه در ميان ديوار بود بند شد و نيفتاد و نشكست حضرت تعجب فرمودند، آن شخص گفت كه از اين تعجب مى فرمائيد؟ بحق آن خداوندى كه ترا براستى فرستاده است هرگز نقصانى بمن نرسيده است ، حضرت برخاستند طعام او را تناول نفرمودند و گفتند هر كه نقصانى باو نرسد اميد خير در او نيست . در حديث ديگر فرمود، خدا مؤ من را بهر بلائى مبتلا ميكند، بهر مرگى او را مى ميراند، اما عقلش را بر طرف نمى كند، نمى بينى كه شيطان برمال و فرزندان و اهل حضرت ايوب مسلط شد، و بر عقلش مسلط نشد، كه بآن عقل خدا را به يگانگى بشناسد. در حديث حسن ديگر فرمود، كه حقتعالى مى فرمايد كه اگر نه آن بود كه مؤ من در دل خود چيزى مى يافت هر آينه عصا به بر سر كافر مى بستم كه هرگز دردسر باو نرسد. فصل دوم : در فضيلت و آداب حجامت حلیة_المتقین #https://eitaa.com/zandahlm1357
سلام استاد دختری 27 سال ام ونامزدم 30 سال و حدود یک سال هست که نامزد کردم.اما نامزدم اصلا رفتار مردانه ندارد،مثل دخترها لوس و احساساتی صحبت میکند.تنها تقاضایش در صحبتهای شبانه روز درخواست ابراز علاقه است. اینقدر این رفتارهایش شدید است که من حس میکنم شوهر هستم و او زن من است. موقع صحبت کردن درباره مسائل مختلف اصلا قدرت ابراز وجود ندارد و مدام میگوید هر چه تو بگویی یا چشم چشم.اقتدار ندارد.هر چه من دخترانه رفتار میکنم که او مردانه شود، بیشتر دخترانه رفتار میکند.دلم میخاهد حس صحبت کردن با یک مرد را داشته باشم.احساسات زنانه ام را دارم از دست میدهم. اصلا نمیتوانم احساس تکیه گاه به او داشته باشم و بارها تصمیم گرفته ام نامزدی ام را به هم بزنم. 🌸 پاسخ استاد پوراحمد https://eitaa.com/zandahlm1357
سلام استاد محترم وقت بخیر. دختری ۲۳ ساله هستم و همسرم ۲۴ سالشونه. ما ۸ سال همو دوست داشتیم و علاقه ی شدیدی بهم داشتم که به خواست خدا ۹ ماهه زندگیمونو شروع کردیم. من و همسرم خیلی وابسته همیم.. همه میگن زندگیتون با مشکل رو به رو میشید ولی ما اینجوری راحتیم. ولی من خیلی خیلی رو شوهرم حسودم.. ایشون کارمند هستن. میره محل کار هر روز این صاحب کارش میگیره اینو بغل میکنه یا سرشو میزنه به سرش. خود شوهرم خوششون نمیاد(حتی چند روز پیش نزاشته بغل کنه طرف ناراحت شده.). ولی چون رئیسشه هیچی نمیگه.چون براش کار میکنه.همیشه هم تو خونه میگه اخلاق بچگونه داره و هیشکی ازش راضی نیست و.... ولی من از این بابت خیلی حسودیم میشه با اینکه طرف مذکر هستن ولی بنده حسودیم میشه؟ حتی وقتی با بچه ها بازی میکنه یا سرگرم میشه من حسودیم میشه و میگم ایشون فقط مال خودمه.. کمکم کنید چیکار کنم با این حسودی کنار بیام؟؟؟؟ 🌸 پاسخ استاد پوراحمد https://eitaa.com/zandahlm1357
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت سی و هشتم مریم خانم از پذیرایی مادر با خوشرویی تشکر کرد و در عوض پیشنهاد داد: «حاج خانم اگه اجازه میدید، مجید و الهه خانم با هم صحبت کنن!» مادر برای کسب تکلیف نگاهی به پدر انداخت و پدر با سکوتش، رضایتش را اعلام کرد. با اشاره مادر از جا بلند شدم و به همراه هم به حیاط رفتیم و پس از چند لحظه، آقای عادلی و مریم خانم هم آمدند. مادر تعارف کرد تا روی تخت مفروش کنار حیاط نشستیم و خودش به بهانه نشان دادن نخل‌ها، مریم خانم را به گوشه‌ای دیگر از حیاط بُرد تا ما راحت‌تر صحبت کنیم. با اینکه فاصله‌مان از هم زیاد بود، ولی حس حضورمان آنقدر بر دلمان سنگینی می‌کرد که هر دو ساکت سر به زیر انداخته و تنها طنین تپش قلب‌هایمان را می‌شنیدیم، ولی همین اولین تجربه با هم بودن، آنچنان شیرین و لبریز آرامش بود که یقین کردم او همان کسی است که آن شب در میان گریه‌های نماز مغرب، از خدا خواسته بودم، گرچه شیعه بودنش همچون تابش تیز آفتاب صبح، رؤیای خوش سحرگاهی‌ام را می‌درید و تهِ دلم را می‌لرزاند و باز به خیال هدایتش به مذهب اهل تسنن قرار می‌گرفتم. هر چند با پیوند عمیق و مستحکمی که به اعتبار مسلمان بودن بین قلب‌هایمان وجود داشت، در بستر همین دو مذهب متفاوت هم رؤیای خوش زندگی دست یافتنی بود. نغمه نفس‌هایمان در پژواک پرواز شاخه‌های نخل ها در دامن باد می‌پیچید و سکوتمان را پُر می‌کرد که او با صدایی آرام و لحنی لبریز حیا شروع کرد: «من به پدرتون، خونواده‌تون و حتی خودتون حق میدم که بابت این اختلاف مذهبی نگران باشید. ولی من بهتون اطمینان میدم که این موضوع هیچ وقت بین من و شما فاصله نندازه!» صدایش به آرامش لحظات صحبت کردن با پدر نبود و زیر ضرب سر انگشت احساسش می‌لرزید. من هیچ نگفتم و او همچنانکه سرش پایین بود، ادامه داد: «بعد از رضایت خدا، آرامش زندگی برای من مهمترین چیزه. برای همین، همه تلاشم رو می‌کنم و از خدا هم می‌خوام که کمکم کنه تا بتونم اسباب آرامش شما رو فراهم کنم.» سپس لبخندی زد و با لحنی متواضعانه از خودش گفت: «من سرمایه‌ای ندارم. همه دارایی من همین پولی هستش که باهاش این خونه رو اجاره کردم و پس‌انداز این مدت که برای خرج مراسم کنار گذاشتم. حقوق پالایشگاه هم به لطف خدا، کفاف یه زندگی ساده رو میده.» سپس زیر چشمی نیم نگاهی به صورتم انداخت، البته نه به حدی که نگاهش در چشمانم جا خوش کند و بلافاصله سر به زیر انداخت و زیر لب زمزمه کرد: «به هر حال شما تو خونه پدرتون خیلی راحت زندگی می‌کردید...»که از پسِ پرده سکوت بیرون آمدم و به اشاره‌ای قدرتمند، کلامش را شکستم: «روزی دست خداست!» کلام قاطعانه‌ام که شاید انتظارش را نداشت، سرش را بالا آورد و نگاهش را به نقطه‌ای نامعلوم خیره کرد و من با آرامشی مؤمنانه ادامه دادم: «من از مادرم یاد گرفتم که توکلم به خدا باشه!» و شاید همراهی صادقانه‌ام به قدری به دلش نشست که نگرانی چشمانش به ساحل آرامش رسید و لبخندی کمرنگ صورتش را پوشاند. به اتاق که بازگشتیم، بحث جمع مردها، حول کسب و کار و اوضاع بازار می‌چرخید که با ورود ما، صحبتشان خاتمه یافت و مادر دوباره مشغول پذیرایی از میهمانان شد که عمو جواد رو به پدر کرد: «حاج آقا! بنده به خاطر کارم باید امشب برگردم تهران. خُب می‌دونید راه دوره و برای ما این رفت و آمد یه کم مشکله.» پدر که متوجه منظور عمو جواد شده بود، دستی به محاسن کوتاهش کشید و با لحنی ملایم پاسخ داد: «ما راضی به زحمت شما نیستیم. ولی باید با برادرهاش هم صحبت کنم. شما تشریف ببرید ما خبرتون می‌کنیم.» و با این جمله پدر، ختم جلسه اعلام شد. https://eitaa.com/zandahlm1357