هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صفحه
من نهج البلاغه میخوانم
https://eitaa.com/zandahlm1357
🌴#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌹#حکمت_شماره_150
بخش اوّل:
لِرَجُل سَأَلَهُ أَنْ يَعِظَهُ:
لاَ تَکُنْ مِمَّنْ يرْجُو الاْخِرَةَ بِغَيرِ الْعَمَلِ، وَيُرَجِّى التَّوْبَةَ بِطُولِ الاَْمَلِ، يَقُولُ فِى الدُّنْيا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ، وَيعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ، إِنْ أُعْطِىَ مِنْهَا لَمْ يشْبَعْ، وَإِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يقْنَعْ; يَعْجِزُ عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِيَ، وَيَبْتَغِى الزِّيادَةَ فِيمَا بَقِيَ، ينْهَى وَلاَ يَنْتَهِي، وَيَأْمُرُ بِمَا لاَ يَأْتِي; يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَلاَ يعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَيُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَهُوَ أَحَدُهُمْ، يَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَةِ ذُنُوبِهِ، وَيُقِيمُ عَلَى مَا يَکْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ، إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً، وَإِنْ صَحَّ أَمِنَ لاَهِياً; يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِيَ، وَيقْنَطُ إِذَا ابْتُلِىَ; إِنْ أَصَابَهُ بَلاَءٌ دَعَا مُضْطَرّاً، وَإِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً; تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ، وَلاَ يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ، يَخَافُ عَلَى غَيرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ، وَيَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَکْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ.
امام(عليه السلام) در جواب شخصى که موعظه و اندرزى از او خواست مى فرمايد:
از کسانى نباش که بدون عمل اميد سعادت اخروى دارد و توبه را با آرزوهاى دور و دراز به تأخير مى اندازد، درباره دنيا همچون زاهدان سخن مى گويد; ولى در آن همچون دنياپرستان عمل مى کند. اگر چيزى از دنيا به وى برسد سير نمى شود و اگر نرسد هرگز قانع نخواهد بود. از شکر آنچه به او داده شده عاجز است; ولى باز هم فزونى مى طلبد. ديگران را از کار بد باز مى دارد ولى خود نهى نمى پذيرد و ديگران را به کار خوب وا مى دارد; ولى خودش به آن عمل نمى کند. صالحان را دوست دارد ولى عمل آنها را انجام نمى دهد و گنهکاران را دشمن مى شمارد ولى يکى از آنهاست. از مرگ به سبب زيادى گناهان متنفر است; اما به اعمالى ادامه مى دهد که مرگ را به سبب آن ناخوش مى دارد. هرگاه بيمار مى شود (از اعمال بد خود) پشيمان مى گردد و هرگاه تندرست شود احساس امنيت مى کند و به لهو و لعب مى پردازد. به هنگام سلامت خودخواه و مغرور مى شود و به هنگام گرفتارى نااميد مى گردد. اگر بلايى به وى برسد همچون بيچارگان دست به دعا بر مى دارد و اگر وسعت و آرامشى به او دست دهد با غرور از خدا روى گردان مى شود. نفس او وى را در امور دنيا به آنچه گمان دارد وادار مى کند ولى در امور آخرت به آنچه يقين دارد بى اعتناست. نسبت به ديگران به کمتر از گناه خود مى ترسد و نسبت به
خويشتن بيش از آنچه عمل کرده انتظار دارد.
شرح و تفسير ج-۱۳
شرح و تفسير
يک اندرز جامع!
اين کلام حکمت آميز که نصايح بسيار گرانقدر و مواعظ گرانبهايى در آن هست دستور العملى است براى تمام زندگى بشر که در سايه آن مى تواند سعادت دنيا و آخرت را براى خود به دست آورد. مرحوم سيد رضى بعد از ذکر اين کلام شريف ـ چنان که خواهد آمد ـ تصريح مى کند که اگر در مجموعه کتاب نهج البلاغه جز اين کلام شريف نبود براى وعظ و اندرز و موعظه نجات بخش کافى بود و چه بسيار از افرادى که از جاى جاى اين کلام شريف براى اثبات مقاصد خود بهره گرفتند و سخنان خود را به وسيله آن آراسته اند.
جالب توجه اين که محدث مشهور اهل سنت متقى هندى در کنزالعمّال مقدّمه اى براى اين حديث شريف ذکر کرده است، وى از «زياد بن اعرابى» نقل مى کند که بعد از خاموش شدن آتش فتنه خوارج نهروان امام(عليه السلام) بر منبر کوفه قرار گرفت و حمد الهى به جاى آورد و در اين هنگام گريه به او مهلت نداد به اندازه اى که اشک ها بر صورت و محاسن شريفش جارى شد و هنگامى که محاسن شريف خود را تکان داد قطره هايى از آن بر بعضى از حاضران افتاد و ما مى گفتيم: هر کسى که قطره اى بر او افتاده است خداوند آتش دوزخ را بر او حرام خواهد کرد.سپس شروع به خطبه کردوفرمود: «أيُّهَاالنّاسُ لاتَکُونُوا مِمَّنْ يَرْجُواالاْخِرَةَ».(1)
امام(عليه السلام) در اين بيان پربار در جواب شخصى که موعظه و اندرزى از او خواست به سى مورد از رذائل اخلاقى اشاره کرده و با بيان شيوا و قريب به استدلال از آن نهى مى کند. (قَالَ(عليه السلام): لِرَجُل سَأَلَهُ أَنْ يعِظَهُ).
مى فرمايد:
1. «از کسانى نباش که بدون عمل اميد سعادت اخروى دارد»; (لاَ تَکُنْ مِمَّنْ يرْجُو الاْخِرَةَ بِغَيرِ الْعَمَلِ).(2)
به گفته مرحوم مغنيه در فى ظلال انسان براى رسيدن به متاع حقير دنيا بدون تلاش و سعى و کوشش هرگز به مقصود نمى رسد، پس چگونه براى رسيدن به نعمت هاى پرارزش الهى در آخرت که نه چشمى همانند آن را ديده و نه گوشى وصف آن را شنيده و نه بر قلب انسانى خطور کرده مى تواند بدون سعى و کوشش برسد.(3)
قرآن مجيد در آياتى چند بر اين معنا تأکيد فرموده; در يک جا مى فرمايد: «(وَأَنْ لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَى * وَأَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرَى); واين که براى انسان چيزى جز (حاصل) سعى وکوشش او نيست، واين که تلاش او به زودى ديده مى شود».(4)
در جاى ديگر مى فرمايد: «(أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللهِ); آيا گمان کرديد داخل بهشت مى شويد، بى آنکه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان که سختى ها و زيان ها به آنها رسيد، و آن چنان بى قرار شدند که پيامبر و افرادى که با او ايمان آورده بودند گفتند: پس يارى خدا کى خواهد آمد؟!».(5)
رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در حديثى مى فرمايد: «اَيُّها الناسُ اِنِّهُ لَيْسَ بَيْنَ اللَّهِ وَبَيْنَ أَحَد شَيْءٌ يُعْطِيهِ بِهِ خَيْراً أَوْ يَصْرِفُ بِهِ عَنْهُ شَرّاً إِلاَّ الْعَمَلُ الصالِحُ لاَ يَدَّعِي مُدَّع وَلاَ يَتَمَنَّ مُتَمَنّ أنَّهُ يَرْجوُا إِلاَّ بعَمَل وَرَحْمَة وَلَوْ عَصَيْتُ هَوَيْتُ اللَّهُمَّ هَلْ بَلَّغْتُ ثَلاثا; اى مردم! ميان خدا و بين هيچ کس چيزى نيست که به وسيله آن خيرى به کسى برساند يا شرّى را از او دفع کند مگر عمل صالح (تنها وسيله جلب خيرات و دفع آفات همين است، بنابراين) هيچ کس ادعا نکند و آرزو نداشته باشد که اهل نجات است مگر به عمل (صالح) و رحمت الهى. من هم اگر عصيان پروردگار کنم سقوط خواهم کرد. سپس رسول اکرم(صلى الله عليه وآله) سه بار اين جمله را تکرار کرد: خداوندا آيا من ابلاغ کردم؟».(6)
احاديث در اين زمينه بسيار است که وسيله نجات تنها عمل صالح است و اين پاسخى است براى آنها که تصور مى کنند تنها با ذکر شهادتين و اظهار اسلام و به جا آوردن نماز و روزه و خواندن بعضى از ادعيه و توسلات و يا حتى تنها با شرکت در يک مجلس عزادارى اهل نجات خواهند شد، هرچند زندگى آنها سراسر آلوده گناه و معصيت باشد.
2. «(از کسانى مباش که) توبه را با آرزوهاى دور و دراز به تأخير مى اندازد»; (وَيُرَجِّى التَّوْبَةَ بِطُولِ الاَْمَلِ).
اشاره به اين که اگر گناه و لغزشى از تو سر زد بلافاصله دست به دامن لطف الهى بزن و با توبه و استغفار به درگاه او باز گرد. مبادا آرزوهاى دور و دراز مانع اين کار شود که هيچ کس اطمينان ندارد که يک روز ديگر و يا يک لحظه ديگر زنده است و درهاى توبه به روى او باز است. به همين دليل در روايات زيادى از تسويف توبه و تأخير آن نهى شده است.
در حديثى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم ک
ه خطاب به اباذر فرمود: «إِيَّاکَ وَالتَّسْوِيفَ بِأَمَلِکَ فَإِنَّکَ بِيَوْمِکَ وَلَسْتَ بِمَا بَعْدَه; از تأخير توبه به سبب تکيه بر آرزوها برحذر باش، زيرا تو به امروز تعلق دارى نه به فردا».(7)
در حديثى از امام على بن ابى طالب(عليه السلام)مى خوانيم: «إِنْ قَارَفْتَ سَيِّئَةً فَعَجِّلْ مَحْوَهَا بِالتَّوْبَةِ; اگر گناهى مرتکب شدى براى محو آن با توبه شتاب کن».(8)
در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است: «مُسَوِّفُ نَفْسِهِ بِالتَّوْبَةِ مِنْ هُجُومِ الاَْجَلِ عَلَى أَعْظَمِ الْخَطَرِ; کسى که توبه را عقب مى اندازد در برابر هجوم مرگ در معرض خطر است».(9)
3. «(از کسانى مباش که) درباره دنيا همچون زاهدان سخن مى گويد ولى در آن همچون دنياپرستان عمل مى کند»; (يقُولُ فِى الدُّنْيا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ وَيعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ).
اشاره به اين که ميان قول و فعل تو درباره زرق و برق دنيا و زهد و رغبت در آن تناقض نباشد آن گونه که رياکاران و متظاهران به قدس و ورع و خالى از قداست و پاکى سخن مى گويند.
قرآن مجيد مى فرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لاَ تَفْعَلُونَ * کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لاَ تَفْعَلُونَ).(10)
4. «(از کسانى مباش که) اگر چيزى از دنيا به او برسد سير نمى شود و اگر نرسد هرگز قانع نخواهد بود»; (إِنْ أُعْطِىَ مِنْهَا لَمْ يشْبَعْ، وَإِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يقْنَعْ).
اشاره به اين که در زندگى قانع باش. اگر گرفتار محروميت شدى صابر و اگر مواهب الهى شامل حالت شد شاکر باش. نه مانند دنياپرستان که هرگز از دنيا سير نمى شوند و هرقدر بيشتر از مواهب دنيا در اختيارشان قرار بگيرد تشنه تر
مى گردد، همان گونه که در حديثى از امام صادق(عليه السلام) آمده است: «مَثَلُ الدُّنْيَا کَمَثَلِ مَاءِ الْبَحْرِ کُلَّمَا شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشَانُ ازْدَادَ عَطَشاً حَتَّى يَقْتُلَه; مَثَل دنيا همچون آب شور درياست که هر قدر تشنه اى از آن بيشتر بنوشد بيشتر گرفتار عطش مى شود تا او را در کام مرگ فرو برد».(11)
5. «(از کسانى مباش که) از شکر آنچه به او داده شده عاجز است; ولى باز هم فزونى مى طلبند»; (يَعْجِزُ عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِيَ، وَيَبْتَغِى الزِّيادَةَ فِيمَا بَقِىَ).
روشن است که هر نعمتى را شکرى لازم است و از دست و زبان هيچ کس بر نمى آيد که از عهده شکرش به در آيد. با اين حال چگونه ممکن است انسان، شکر را رها کند و دائما به دنبال زياده خواهى باشد. اين نشانه نهايت غفلت و بى خبرى است.
6. «(از کسانى مباش که) ديگران را از کار بد باز مى دارد; ولى خود نهى نمى پذيرد و ديگران را به کار خوب وا مى دارد; ولى خودش به آن عمل نمى کند»; (يَنْهَى وَلاَ ينْتَهِيَ، وَيأْمُرُ بِمَا لاَ يَأْتِيَ).
بديهى است اگر انسان کسى را به چيزى امر کند به يقين به سبب آثار خوب و برکات آن است. با اين حال اگر عاقل باشد چرا خودش از آن بهره نگيرد و اگر ديگرى را از کارى باز مى دارد لابد به سبب زيان هاى آن است، با اين حال چرا خودش پرهيز نکند. آيا اين بى توجهى دليل بر آن نيست که ايمان درستى به گفته هاى خود ندارد؟
قرآن مجيد نيز در مقام سرزنش اين گونه افراد مى فرمايد: «(أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَکُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتَابَ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ); آيا مردم را به نيکى (وايمان به پيامبرى که صفات او در تورات آمده) دعوت مى کنيد، امّا خودتان را فراموش مى کنيد با اين که شما کتاب آسمانى (تورات) را مى خوانيد. آيا نمى انديشيد؟».(12)
7. «(از کسانى مباش که) صالحان را دوست دارد ولى عمل آنها را انجام نمى دهد و گنهکاران را دشمن مى شمارد ولى يکى از آنهاست»; (يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَلاَ يعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَيُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَهُوَ أَحَدُهُمْ).
اين در واقع نوعى تناقض در فکر و عمل است; از نظر تفکر عشق به صالحان دارند لابد به موجب اعمال صالح آنها; ولى از نظر عمل آنچه را بدان عشق مىورزيده کنار مى گذارند. همچنين در نقطه مقابل از ظالمان و عاصيان و فاسقان متنفرند که به يقين به سبب اعمالشان است در حالى که در مقام عمل آلوده به همان اعمال اند. ممکن است در آن درجه از شدت نباشد; ولى به هر حال با ديدى کلى عمل آنها هماهنگ با اعمال کسى است که از وى متنفرند. اين تناقض به راستى عجيب، و نشانه ضعف ايمان و اراده و غلبه هواى نفس است.
در صحيفه گرانبهاى سجاديه نيز در ضمن دعاى بيست و چهارم مى خوانيم: «لا تَجْعَلْني مِمَّنْ يُحِبُّ الصّالِحينَ وَلا يَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَيُبْغِضُ الْمُسيئينَ وَهُوَ
أحَدُهُمْ; خداوندا مرا از آنها قرار نده که صالحان را دوست دارند ولى اعمال آنها را انجام نمى دهند و گنهکاران را دشمن دارند ولى خودشان در عمل همچون آنها هس
تند».
8 . «(از کسانى مباش که) از مرگ به سبب زيادى گناهانش متنفر است; اما به اعمالى ادامه مى دهد که مرگ را به سبب آن ناخوش مى دارد»; (يَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَةِ ذُنُوبِهِ، وَيُقِيمُ عَلَى مَا يَکْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ).
اين نيز تناقض ديگرى در زندگى آنهاست; از يک سو هنگامى که سخن از مرگ به ميان مى آيد وحشت دارد، زيرا نامه اعمال خود را سياه مى بيند ولى به جاى توبه و اصلاح مسير خويش باز به همان گناهان ادامه مى دهند. اين تناقض نيز در فکر و عمل به سبب ضعف ايمان و غلبه هواى نفس است.
قرآن مجيد درباره گروهى از يهود مى فرمايد: «(وَلَنْ يَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ); ولى آنها، به خاطر اعمال بدى که پيش از خود فرستاده اند، هرگز آرزوى مرگ نخواهند کرد».(13)
همچنين در آيه بعد نيز مى فرمايد: «(يَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَة وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ يُعَمَّرَ); (تا آن جا) که هر يک از آنها آرزو دارد هزارسال عمر به او داده شود; در حالى که اين عمر طولانى او را از کيفر (الهى) باز نخواهد داشت».(14)
9. «(از کسانى مباش که) هرگاه بيمار مى شود (از اعمال زشت خود) پشيمان مى گردد و اگر تندرست باشد احساس امنيت مى کند و به لهو و لعب مى پردازد»; (إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً، وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لاَهِياً).
آرى آنها به هنگام بيمارى چون چهره مرگ را در نزديکى خود مى بينند، ندامت به آنها دست مى دهد و به فکر توبه از گناه و جبران اعمال سابق خويش مى افتند; اما همين که از بستر بيمارى برخاسته و تندرستى به آنها باز گشت آن حالت به کلى زائل شده و خود را در هاله اى از امن و امان مى بينند و به لهو و لعب مشغول مى شوند. اين فراموشکارى سريع و تناقض در دو حال نزديک به هم نيز نشانه سطح فکر کوتاه آنها و ضعف ايمان ايشان است.
خداوند انسان را در زندگى گرفتار مشکلات و مصائب و بيمارى ها مى کند تا به آنها هشدار دهد از خواب غفلت برخيزند; اما افسوس که اين بيدارى براى بسيارى از مردم زودگذر است. هنگامى که آن مشکلات برطرف مى شود بلافاصله در خواب غفلت فرو مى رود.
10. «(از کسانى مباش که) به هنگام سلامت خودخواه و مغرور مى شود و به هنگام گرفتارى نااميد مى گردد»; (يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ(15) إِذَا عُوفِيَ، وَيَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِيَ).
اين تناقض در احوال نيز که در زمان عافيت مغرور و در زمان ابتلا مأيوس مى شوند از عجايب است و اثر مستقيم همان ضعف ايمان و اراده و غلبه هواى نفسانى است.
اين در حالى است که حالت عافيت قابل اعتماد نيست و «از نسيمى دفتر ايام بر هم مى خورد» و با گذشتن يک روز و حتى يک ساعت ممکن است همه چيز عوض شود و نيز حالت ابتلا و گرفتارى ابدى نيست که سبب يأس انسان گردد، زيرا گاه از دل گرفتارى ها گشايش برمى خيزد و به گفته امام(عليه السلام)در حکمت 351 «عِنْدَ تَنَاهِي الشِّدَّةِ تَکُونُ الْفَرْجَةُ، وَ عِنْدَ تَضَايُقِ حَلَقِ الْبَلاَءِ يَکُونُ الرَّخَاءُ; هنگامى که سختى ها به آخرين درجه شدت برسد فرج نزديک است و در آن هنگام که حلقه هاى بلا تنگ شود راحتى و آرامش فرا مى رسد».
قرآن در سوره «هود» آيه 9 و 10 مى گويد: «(وَلَئِنْ أَذَقْنَا الاِْنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَيَئُوسٌ کَفُورٌ * وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَآءَ بَعْدَ ضَرَّآءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ); و اگر از جانب خويش، رحمتى به انسان بچشانيم، سپس آن را از او بگيريم، بسيار نوميد و ناسپاس خواهد بود. و اگر بعد از ناراحتى و زيانى که به او رسيده، نعمت هايى به او بچشانيم، به يقين مى گويد: بدى ها از من برطرف شده (و ديگر باز نخواهد گشت) و غرق شادى و غفلت و فخرفروشى مى شود».
در حديثى که در کتاب شريف کافى آمده مى خوانيم که رسول خدا(صلى الله عليه وآله)فرمود: روزى موسى نشسته بود که ناگهان ابليس به سراغ او آمد در حالى که کلاه بلند رنگارنگى به سر داشت. هنگامى که نزديک موسى رسيد کلاه را از سر برداشت و در برابر وى ايستاد و سلام کرد. موسى گفت: تو کيستى؟ گفت: من ابليسم. موسى گفت: خدا هرگز خانه تو را به ما نزديک نکند. ابليس گفت: من آمده ام که به تو سلام کنم به موجب مقامى که در درگاه خدا دارى. موسى گفت: پس اين کلاه چيست؟ گفت: من با اين کلاه رنگارنگ دل هاى بنى آدم را مى ربايم (هر کسى را به گونه اى) موسى گفت: «فَأَخْبِرْنِي بِالذَّنْبِ الَّذِي إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَيْهِ! قَالَ: إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَاسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَصَغُرَ فِي عَيْنِهِ ذَنْبُه; پس به من خبر ده از گناهى که هنگامى که انسان مرتکب آن شود، تو بر او غلبه مى کنى؟ گفت: زمانى است که از خود مغرور شود، عملش را زياد
پندارد و گناهش در نظر وى کوچک شود».(16)
11. «(از کسانى مباش که) اگر بلايى به او برسد همچون بيچارگان دست بر دعا مى دارد و اگر وسعت و آرامشى به وى دست دهد با غرور از خدا روى گردان مى شود»; (إِنْ أَصَابَهُ بَلاَءٌ دَعَا مُضْطَرّاً، وَإِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً).
درست همان چيزى که قرآن مجيد کرارا به آن اشاره کرده مى فرمايد: «(فَإِذَا رَکِبُوا فِى الْفُلْکِ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِکُونَ); هنگامى که سوار کشتى شوند، خدا را با اخلاص مى خوانند، (و غير او را فراموش مى کنند); امّا هنگامى که خدا آنان را به خشکى رساند و نجات داد، باز مشرک مى شوند».(17)
همين معنا به صورت مشروح ترى در آيه 22 و 23 سوره «يونس» آمده است: «(هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُکُمْ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا کُنْتُمْ فِى الْفُلْکِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيح طَيِّبَة وَفَرِحُوا بِهَا جَآءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَآءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکَان وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِينَ * فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِى الاَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ); او کسى است که شما را در صحرا و دريا سير مى دهد; زمانى که در کشتى قرار مى گيريد و بادهاى موافق کشتى نشينان را (به سوى مقصد) مى برد خوشحال مى شوند، (ناگهان) طوفان شديدى مىوزد; و امواج از هر سو به سراغ آنها مى آيد; و گمان مى کنند هلاک خواهند شد; (در آن هنگام) خدا را از روى خلوص عقيده مى خوانند که: اگر ما را از اين گرفتارى نجات دهى، حتماً از سپاسگزاران خواهيم بود; اما هنگامى که خدا آنها را رهايى بخشيد (بار ديگر) به ناحق، در زمين ستم مى کنند».
12. «(از کسانى مباش که) نفسش او را در امور دنيا به آنچه گمان دارد وادار مى کند; ولى در امور آخرت به آنچه يقين دارد بى اعتناست»; (تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَا يَظُنُّ، وَ لاَ يَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ).
به تعبير ديگر براى رسيدن به مال و ثروت و جاه و مقام و شهوات دنيا حتى به سراغ راه هايى مى رود که اطمينان ندارد به نتيجه برسد به اميد اين که شايد به نهايت مطلوبى برسد; ولى درباره کار آخرت با اين که يقين دارد فلان عمل
باعث نجات او و فلان کار سبب بدبختى او در سراى ديگر مى شود به يقين خود اعتنا نمى کند.
13. «(از کسانى مباش که) نسبت به ديگران به کمتر از گناه خود مى ترسد و نسبت به خويشتن بيش از آنچه عمل کرده انتظار دارد»; (يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ، وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَکْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ).
به بيان ديگر گناهان ديگران در نظرش بزرگ و گناه خود در نظرش کوچک است و به عکس، اعمال نيکش هرچند کوچک باشد به نظرش بزرگ مى رسد و انتظار پاداش هاى عظيم دارد. اين نيز نوعى ديگر از تناقض در فکر و رفتار آنهاست و همان طور که اشاره شد تمام اين تناقض ها به سبب ضعف ايمان و انحراف فکر و ناشى از غلبه شهوات است.
(1). کنزالعمّال، ج 16، ص 205، ح 44229.
(2). تعبير به «مِمَّنْ يَرْجُو» نشان مى دهد که جمله «يَرْجُو» در واقع به معناى صيغه جمع است، هرچند به ظاهر مفرد مى باشد و به همين دليل تمام صيغه هاى مفرد را در اين حديث طولانى به صورت جمع ترجمه کرديم.
(3). فى ظلال نهج البلاغه، ج 4، ص 318.
(4). نجم، آيه 39 و 40.
(5). بقره، آيه 214.
(6). ارشاد مفيد، ج 1، ص 182; اعلام الورى طبرسى، ص 134.
(7). بحارالانوار، ج 74، ص 75، ح 3.
(8). همان، ص 210، ح 1.
(9). مستدرک الوسائل، ج 12، 130، ح 13707.
(10). صف، آيه 2 و 3.
(11). کافى، ج 2، ص 136، ح 24.
(12). بقره، آيه 44.
(13). بقره، آيه 95.
(14). بقره، آيه 96.
(15). «يُعجَب بنفسه» به صيغه مجهول است، زيرا در لغت «أُعجِبَ بِنفسهِ» به صورت مجهول مفهومش اين است که خودپسند و مغرور شد.
(16). کافى، ج 2، ص 314، ح 8.
(17). عنکبوت، آيه 65.
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صفحه
گلدان من🌳🌳🌳🌳
با ما همراه باشید👇👇👇
.......:
@zandahlm1357
گیاه #پول_چینی 🍀
بومی چین،
اولین بار هم
سال ۱۹۴۰
ی کشیش نروژی قلمه ش رو از آسیا به اروپا برد و کم کم همه جا پخش شد.
نگهداری اسونی داره
نور متوسط ،ابیاری بعد خشک شدن خاک ،اسپری هفتگی شرایط ایده الش هستن و همیشه در حال برگ دادن میبینینش
پول چینی
گیاه پنکیکی
یوفو
علف آینه
اسمهایی ک این گیاهو باهاش میشناسن
https://eitaa.com/zandahlm1357
فصل سوم : در بيان انواع تداوى كه از ائمه (عليه السلام ) وارد شده است وبيانجواز رجوع باطباء
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم منقول است كه درد سه است و دوا سه است ، پس درد مره است يعنى صفرا و سودا و بلغم و خون و دواى خون حجامت و دواى مره مسهل و دواى بلغم حمام است .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : از دواى پيغمبرانست حجامت كردن ، نوره كشيدن ، دوا در دماغ چكانيدن .
از حضرت امام محمد باقر منقول است كه : بهترين دواهاى شما حقنه و دوا در بينى چكانيدن و حجامت كردن ، و حمام رفتن است .
در حديث ديگر فرمود: كه طب عرب در حجامت و حقنه است ، آخر دواى ايشان داغ كردن است .
در حديث ديگر فرمود كه طبابت عربان در هفت چيز است ، حجامت و حقنه و دوا در بينى كردن و حمام رفتن و فى كردن و خوردن عسل و آخر دواى ايشان داغ است .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حقنه از جمله دواهاى عظيم است ، شكم را بزرگ مى كند، فرمود كه دوا چهار چيز است ، حجامت و دارو ماليدن و فى كردن و حقنه كردن و فرمود كه طب عربان حجامت و حقنه و حمام رفتن و فى كردن و دوا در بينى كردن است ، آخر دوا داغ سوختن است .
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه : حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم فرمود كه بهتر چيزى كه بآن مداوا كنيد حقنه است شكم را فربه مى كند، دردهاى اندرون راپاك مى كند، بدن را قوت مى دهد و فرمود كه روغن بنفشه در بينى بچكانيد. در فقه الرضا مذكور است ، كه حميه و امساك سر همه دواهاست و معده خانه دردهاست و هر بدنى را بده آنچه او را دعات فرموده ، فرمود كه اجتناب كن از دوا خوردن تا بدنت تاب دارد و فرمود كه هر گاه گرسنه شوى طعام بخور، هرگاه تشنه شود آب بخور، هر گاه كه بول آمد بكن ، تا ضرور نشود جماع مكن ، هر گاه كه ترا خواب گيرد خواب چون چنين كنى بدنت صحيح ميباشد هميشه . و فرمود كه حق تعالى دوا را مانع مى شود از تاءثير كردن تا وقتيكه مقدر شده است كه آن مرض تا آنوقت باشد، چون آن مدت منقضى شد دوا را رخصت اثر ميدهد و بآن دوا شفا مى يابد، مگر آنكه پيش از آنمدت دعا يا تصدق يا كارهاى خير بكند كه خدا پيشتر از آن مدت دوا را رخصت تاءثير دهد.فرمود كه در عسل شفاى هر دردى هست ، هر كه يك انگشت عسل ناشتا بخورد بلغم را دفع مى كند، سودا رابر طرف مى كند، ذهن را صاف مى كن هر گاه با كندر خورده شود. وآب سرد حرارت صفرا را فرو مينشاند، طعام را هضم مى كند، اخلاطيكه در فم معده است مى گدازد، تب را بر طرف مى كند، فرمود كه اگر چيزى بدن را فربه مى كند ماليدن بدن است ، جامه هاى نرم پوشيدن و بوى خوش كردن و حمام رفتن ، اگر مرده را مالندگى كنند زنده شود بعيد نيست و تصدق بلاهاى آسمانى را دفع مى كند، قضاى محكم را بر طرف مى كند، فرمود كه بيمارى را نميرد چيزى مانند دعا و تصدق و آب سرد، فرمود كه منتهاى پرهيز و امساك چهارده روز است ، پرهيز نه آنستكه چيزى نخورد، بلكه آنست كه كمتر بخورد، كه صحت و مرض در بدن آدمى با يكديگر در مقام معارضه و مقاتله اند، پس هر وقت كه صحت غالب آمد، بيمار بشعور ميآيد، اشتهاى طعام بهم مى رساند، پس هر گاه كه طعام بطلبد بدهيد كه شايد شفايش در آن باشد، فرمود كه شفاى هر درد در قرآن است ، پس بيماران خود را مداوا كنيد، بتصدق و طلب شفا كنيد بقرآن كه هر كه را قرآن شفا ندهد، هيچ چيز سبب شفاى او نيست .
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام منقول است كه : هر كه دردها در بدن خود يابد، حرارت را بر مزاج خود غالب يابد، با زنان جماع كند كه حرارت را فرو مى نشاند.
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : عامه دردها و بيماريها از غلبه صفرا و سودا و خون سوخته شده و بلغم زياد مى باشد، بس بايد كه آدمى تعهد احوال خود بكند، پيش از آنكه اينها بر او غالب شود و او را هلاك كند.
از حضرت رسول صلّى اللّه عليه وآله وسلّم باسانيد معتبره منقول است كه : دواكنيد بيماران خود را بتصدق ، فرمود كه تصدق بلاهاى محكم را دفع مى كند، فرمود كه تصدق مرگهاى بد را از صاحبش دفع مى كند.
در روايت ديگر منقول است كه : شخصى بحضرت امام موسى عليه السلام عرض كرد، كه با ده نفر از عيالم همه بيماريم فرمود كه ايشان را دوا كنيد بتصدق و هيچ چيز بيشتر و زودتر از تصدق نفع نمى كند.
بسند معتبر ازحضرت صادق عليه السلام منقول است كه : شخصى بيمار شد حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام باو فرمود كه از زن خود يك درهم از مهرى كه باو داده بطلب كه بتو ببخشد و عسل بخر و بآب باران بخور، آنشخص چنين كرد، شفا يافت ، ازسبب اين پرسيدند از آنحضرت ، فرمود كه حقتعالى مى فرمايد كه اگر زنان از مهر خود بشما بطيب خاطر چيزى ببخشند، بخوريد گوارا با عاقبت نيك . و در باب عسل ميفرمايد كه در آن شفاست از براى مردمان و در باب باران ميفرمايد كه فرستاديم ازآسمان آبى مبارك پس در اينجا گوارائى و حسن عاقبت و بركت و شفا همه جمع شد.
در حديث ديگر منقول است كه : مر
د پيرى بخدمت حضرت صادق عليه السلام آمد و عرض كرد كه دردى دارم براى آن درد اطبا شراب گفته اند، مى خورم ؟ حضرت فرمود كه : چرا دواى خود نمى كنى آبى را كه خدا فرموده است كه همه چيز بآن زنده است ، گفت با من موافقت نمى كند، فرمود كه چرا عسل نمى خورى كه شفاى مردمان گردانيده است ؟ گفت بدستم نمى آيد فرمود كه چرا شير نمى خورى كه گوشت و استخوان بدنت از شير پرورده است ؟گفت با طبعم موافقت نمى كند فرمود كه مى خواهى تو را رخصت بدهم كه شراب بخورى واللّه كه هرگز نكنم .
در حديث معتبر ديگر از آنحضرت منقول است كه : راه رفتن بيمار باعث نكس مرض و زيادتى آن مى شود.
در حديث معتبر ديگر منقول است كه : شخصى بآنحضرت عرض كرد، بيماران كه نزد ما بيمار مى شوند، اطبا ايشانرا امر بامساك و پرهيز مى كنند، فرمود كه ما اهلبيت امساك نمى كنيم مگر از خرما و خود را مداوا مى كنمى بسيب و آب سرد، پرسيد كه چرا از خرما امساك مى كنيد؟ فرمود براى آنكه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه وآله وسلّم حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام را در بيمارى از آن امساك فرمود.
در روايت ديگر از آنحضرت پرسيدند، كه تا چند روز ميباشد پرهيز و امساك بيمار، فرمود تا ده روز.
در حديث صحيح ديگر فرمود كه پرهيز و امساك بعد از هفت روز ديگر نفعى ندارد.
از حضرت امام موسى عليه السلام منقول است كه : پرهيز كن نيست كه در اصل چيزى نخورى ، بلكه آنستكه بخورى و كمتر بخورى .
در حديث معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : حضرت موسى بن عمران مناجات كرد كه پرورد گار درد را كه مى دهد؟ خطاب رسيد كه من ، پرسيد كه دوا از كيست ؟ خطاب رسيد از من ، پرسيد پس چه ميكنند مردم اين حكيمان را؟ خطاب رسيد كه دلهاى مردم را خوش مى كنند.
در حديث صحيح منقول است كه : على بن جعفر از حضرت امام موسى عليه السلام سؤ ال كرد، از داغ كردن بيماران و عوذها و افسونها برايشان خواندن ، فرمود كه باكى نيست در داغ كردن و افسونيكه معنيش را دانى .
در حديث صحيح ديگر منقول است كه : شخصى از آنحضرت پرسيد كه من محتاج مى شوم بطبيب نصرانى و بنزد او بمعالجه مى روم و بر او سلام ميكنم و او را دعا مينم ، فرمود باكى نيست ، از دعا وسلام تو باو نفعى نميرسد.
در حديث ديگر فرمود كه تا ممكن هست رجوع بمعالجه طبيبان مكنيد، كه اين مانند عمارت كردنست كه اندكش به بسيار ميكشد.
از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام منقول است كه : مسلمان بايد دوا نكنند، تا غالب نشود بيمارى او بر صحتش .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : هر كه صحتش بر بيماريش غالب باشد و معالجه كند، و بميرد من از او بيزارم .
در حديث ديگر فرمود كه هر كه با اينحال دوا بخورد، اعانت بر كشتن خود كرده است .
در حديث ديگر منقول است كه : از حضرت امام محمد باقر عليه السلام پرسيدند كه بمعالجه طبيب يهودى و نصرانى عمل ميتوان كرده فرمود كه باكى نيست ، شفا بدست خداست .
در روايت ديگر از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند كه شخصى دوا مى خورد و گاهست كه او را ميكشد و گاه شفا مى يابد، اما بيشتر آنست كه شفا مى يابد، فرمود كه حقتعالى دوا را فرستاده است وشفا را ميفرستد، هيچ دردى را خلق نكرده است مگر آنكه دوائى براى آن آفريده است ، بخور و نام خدا ببر در وقت خوردن .
از حضرت امام محمد باقر عليه السلام پرسيدند كه زنى يا مردى چشمش آب سياه مى آورد، اطباء مى گويند كه چشم ترا ميل مى زنيم مى بايد يكماه يا چهل روز بر پشت بخوابى و حركت نكنى و بآنحال نماز بايماء بكند، حضرت فرمود چون مضطر است باكى نيست .
از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه : پيغمبرى از پيغمبران بيمار شد، پس گفت كه دوا نمى كنم تا آنكسى كه مرا درد داده است شفا بدهد، حقتعالى باو وحى فرستاد كه تا دوا نكنى من شفا ندهم .
در حديث ديگر منقول است كه : شخصى بآنحضرت عرض كرد كه من جراحتها را ميبرم و داغ مى كنم بآتش ، فرمود كه باكى نيست ، گفت كه دواهاى تلخ كه سميت دارد بمردم ميدهم مثل غاريقون فرمود باكى نيست ، گفت كه گاه هست كه بميرد، فرمود كه هر چند بميرد باكى نيست و گفت گاهست كه شراب و بره ميدهم كه بخورند، فرمود كه در حرام شفا نميباشد. در حديث معتبر ديگر منقول است كه : شخصى بآنحضرت عرض كرد، كه شخصى دوا ميخورد و رگهاى بدنش را ميبرند و گاه منقطع ميشود و بسيار است كه او را مى كشد، فرمود كه بكند.
در حديث ديگر عرض كردند كه شخصى داغ مى سوزاند بر بدن و گاه هست كه مى كشد، فرمود كه شخصى در زمان حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه وآله وسلّم داغ سوزاند و حضرت بر بالاى سرش ايستاده بودند.
در حديث معتبر از حضرت موسى جعفر عليه السلام منقول است كه : هيچ دوائى نيست مگر آنكه درد را بر مى انگيزد، هيچ چيز در بدن نافع تر از اين نيست كه تا محتاج نشوى تصرف در بدن نكنى .
حلیة_المتقین
#https://eitaa.com/zandahlm1357
#انتخاب_صحیح
سلام استاد، من و یه آقایی همدیگه رو میخوایم و یکم دیگه قراره ازدواج کنیم،اما یه اخلاقایی داره ,میگه باید همیشه چادر سر کنی،زن نباید سر کار بره فقط باید خونه داری کنه،زن نباید تنهایی شهر بره(ما توی روستا زندگی میکنیم)،میگه در آینده هروقت شهر کار داشتی یا با خودم باید بری یا با خانوادت،بعد ازدواج باید دوستاتو فراموش کنی دوست برای دوران مجردیه حتی یکبار هم اجازه نمیدم با دوستات بری بیرون ،تعصب شدیدی روی رهبر داره بطوریکه وقتی توی ی جمع کسی از رهبر انتقاد کنه باهاش بحثش در میاد عصبانی میشه یا جمعو ترک میکنه، ک من از این رفتار متنفرم،در کل میگه بعد ازدواج توی خونه باید مرد سالاری باشه،میگه فساد جامعه ب خاطر اینه ک به زن زیادی بها دادن،میگه من سبک زندگی این دوره ایا رو قبول ندارم قدیمیا بهتر زندگی میکردن،ی بار به اصرارهای مامانم یکی از خواستگارامو راه دادم خونمون بعد ک اینو برا اون آقایی ک میخوامش تعریف کردم قاطی کرد گفت تو و مامانت با این ک میدونستین من میخوامت خواستگار راه دادین،شما صبر نمیکنید من کارامو انجام بدم بیام خاستگاری،مامانت میخواد تو رو شوهر بده و ازین حرفا،و من چقد معذرت خواهی کردم و گفتم تکرار نمیشه ،اما الان اگه سر کوچیکترین چیز باهاش مخالفت کنم سرکوفت میزنه میگه همین دیگه تو برا من ارزش قائل نمیشی و پیش خودت میگی نمیتونه هیچ غلطی کنه مثل اون دفعه ک خواستگار راه دادی،من هیچ وقت نمیبخشمت،منم مجبورم همش بهش بگم باشه تا بفهمه براش ارزش قائلم ،میگم باشه چادر سر میکنم فلان میکنم،،استاد از یه طرف خیییییلی دوسش دارم از یه طرف خیلی میترسم ک نتونم این مدل زندگیو تحمل کنم،من خودم آدمی ام ک حجاب و نماز و در کل دین برام خیلی مهمه و رعایت میکنم اما حس میکنم این دیگه زیادی حساسه،ب نظرتون حق با اونه؟،فقط بهم بگید باید رفتارم باهاش چجوری باشه،ینی تا چه حد ب حرفاش گوش بدم
🌸 پاسخ
258.mp3
9.21M
#انتخاب_صحیح
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مهریه
سلام لطف کنید راهنماییم کنید یه مورد داشتم که تیرماه اومدن خواستگاری و بخاطر مهریه بهم خورد البته قبلش من چند جلسه با این اقا صحبت کردم ایشون اهل تهران بودن و من شهرستان و چون تو تهران کار میکردم یه نفر بهم معرفیش کرد و قرار بر 14 سکه بود که قبلش من پذیرفتم ولی خونوادم قبول نکردن و و گفتن اندازه سال تولد خواهرم سکه و حتی پسره یه حرفی نزد که حالا باهم صحبت میکنیم و فقط پسره تو جلسه خواستگاری برگشت و گفت من پشیمون شدم و رفتن و بعد میگفت چرا مارو نگه نداشتین تو شهر غریب حالا من موندم چکار کنم و فکرش از ذهنم بیرون نمیره خواهش میکنم کمکم کنید و ایا دل خوش کنم به این ادم ؟
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
261.mp3
6.03M
#مهریه
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
https://eitaa.com/zandahlm1357
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت پنجاه و دوم
بلند شدم و در را باز کردم که صورت مهربان مادر روحم را تازه کرد، ولی نه به قدری که اندوه چهرهام را پنهان کند. به چشمانم نگاه کرد و با زیرکی مادرانهاش پرسید: «چیزی شده الهه؟» خندهای ساختگی نشانش دادم و گفتم: «نه مامان! چیزی نشده! بیا تو!» پیدا بود حرفم را باور نکرده، ولی به روی خودش نیاورد و در پاسخ تعارفم گفت: «نه مادر جون! اومدم بگم شام قلیه ماهی درست کردم. اگه هنوز شام نذاشتی با مجید بیاید پایین دور هم باشیم.»
دلم نیامد دعوت پُر مِهرش را نپذیرم و گفتم: «چَشم! شام که هنوز درست نکردم. مجید داره نماز میخونه، نمازش تموم شد میام.» و مادر با گفتن «پس منتظرم!» از راه پله پایین رفت. نماز مجید که تمام شد، پرسید: «کی بود؟» و من با بیحوصلگی پاسخ دادم: «مامان بود. گفت برا شام بریم پایین.» از لحن سرد و سنگینم فهمید هنوز ناراحتم که نگاهم کرد و با صدایی آهسته پرسید: «الهه جان! از دست من ناراحتی؟»
نه میخواستم ماجرا بیش از این ادامه پیدا کند و نه میتوانستم چشمان مهربانش را غمگین ببینم که لبخندی دلنشین تقدیمش کردم و گفتم: «نه مجید جان! ناراحت نیستم.» و او با گفتن «پس بریم!» تعارفم کرد تا زودتر از در خارج شوم و احساس بین قلبمان به قدری جاری و زلال بود که به همین چند کلمه، همه چیز را فراموش کرده و تمام طول راه پله را تا طبقه پایین، عاشقانه گفتیم و خندیدیم که از صدای شیطنتمان عبدالله در را گشود و با دیدن ما، سرِ شوخی را باز کرد: «بَه بَه! عروس داماد تشریف اُوردن!» و با استقبال گرمش وارد خانه شدیم. مادر در آشپزخانه مشغول پختن غذا بود و از همانجا به مجید خوش آمد گفت. اما پدر چندان سرِ حال نبود و با سایه اخمی که بر صورتش افتاده بود، به پشتی تکیه زده و تلویزیون تماشا میکرد.
مجید کرایه ماهیانه را هم با خودش آورده بود و دو دسته تقدیم پدر کرد. پدر همانطور که نشسته بود، دسته تراولها را روی میز کنارش گذاشت و با همان چهره گرفته باز مشغول تماشای تلویزیون شد. مجید و عبدالله طبق معمول با هم گرم گرفته و من برای کمک به مادر به آشپزخانه رفتم. قلیه ماهی آماده شده بود و ظرفها را از کابینت بیرون میآوردم که از همانجا نگاهی به پدر کردم و پرسیدم: «مامان! چی شده؟ بابا خیلی ناراحته.» آه بلندی کشید و گفت: «چی میخواسته بشه مادرجون؟ باز من یه کلمه حرف زدم.» دست از کار کشیدم و مادر در مقابل نگاه نگرانم ادامه داد: «بهش گفتم چیزی شده که از الآن داری محصول خرما رو پیش فروش میکنی؟ جوش اُورد و کلی داد و بیداد کرد که به تو چه مربوطه! میگه تو انبار باید به پسرات جواب پس بدم، اینجا به خودت!»
سپس نگاهی به اتاق انداخت تا مطمئن شود پدر متوجه صحبتهایش نمیشود و با صدایی آهسته گِله کرد: «گفتم ابراهیم ناراحته! خُب اونم حق داره! داد کشید که اگه ابراهیم خیلی ناراحته، بره دنبال یه کار دیگه!» که مجید در چهارچوب آشپزخانه ایستاد و تعریف مادر را نیمه تمام گذاشت: «مامان چی کار کردید! غذاتون چه عطر و بویی داره! دستتون درد نکنه!» مادر خندید و با گفتن «کاری نکردم مادرجون!» اشاره کرد تا سفره را پهن کنم. نگرانی مادر را به خوبی درک میکردم و میفهمیدم چه حالی دارد؛ سرمایهای که حاصل یک عمر زحمت بود، آبرویی که پدر در این مدت از این تجارت به دست آورده و وابستگی زندگی ابراهیم و محمد به حقوق دریافتی از پدر، دست به دست هم داده و دل مهربان مادر را میلرزاند، ولی در مقابل استبداد پدر کاری از دستش بر نمیآمد که فقط غصه میخورد.
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#صوت 🌷 #آرامش (15) 🎤 استاد #شجاعی 🌺 مومن همیشه مورد تمسخر و توهین قرار دارد 🌻 مومن همیشه در مح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گنجیتاآرامش16.mp3
7.59M
#صوت
🌺 #آرامش ( 16 )
🎤 استاد #شجاعی
🌷 حدیث امام سجاد ع در مورد آرامش : تقوا ، میانه روی ، طلب نکردن راحتی در دنیا 🌸 تعالی و رشد از راه تقابل با سختیها و شدائد 🌈 برخوردار کردن طبایع تحتانی انسان به مقدار کافی 🌻 اثر مهم شنیدن در کسب دانش و توانایی 🌿
https://eitaa.com/zandahlm1357
@shervamusiqiirani-6 - تصنیف : بهار دلکش.mp3
1.02M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد
از آنکه دلبر دمی به فکر ما نباشد
در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن
که جنگ و کین با من حزین روا نباشد
صبحدم بلبل بر درخت گل به خنده می گفت
نازنینان را مه جبینان را وفا نباشد
اگر که با این دل حزین تو عهد بستی
عزیز من با رقیب من چرا نشستی؟
چرا دلم را عزیز من از کینه خستی؟
بیا در برم از وفا یک شب٬ ای مه نخشب
تازه کن عهدی که بر شکستی
#ملک_الشعرا_بهار
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357