eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.1هزار عکس
35هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
part18_salam bar ebrahim.mp3
11.92M
.......: در قسمت هجدهم میشنویم: 🔹 دعوت خواهر 🔹 ماجرای دیدن ابراهیم در خواب 🔹 ابراهیم واسطه فیض امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
حکومت 7.MP3
7.04M
🎤🎤🎤 💠 سلسله دروس 18 🎬 جلسه 8️⃣1️⃣ 📋 موضوع : بررسی تخصصی (قسمت هفتم) 🎤 با تدریس
📚 🔸 مدعیان دروغین 📘 «احمد بن هلال کرخي» از اصحاب امام حسن عسکري عليه السّلام بود. او عالمي برجسته و عارفي متّقي بوده است و کتاب «يوم وليله» و کتاب «نوادر» از تأليفات اوست، برخي از نويسندگان مينويسند: وي مسلک تصوّف اتّخاذ کرد و 54 بار به سفر حج رفت که بيست بار آن با پاي پياده بود. («رجال کشي»، ص 449) 📙 «کرخي» از جمله مدّعيان بابيّت بود. وي پس از وفات امام يازدهم شيعيان، «محمّد بن عثمان» را به نيابت از سوي امام قائم (عج) نپذيرفت. شيعيان او را لعن کردند و از او تبرّي جستند، آن گاه توقيعي به وسيله «ابو القاسم حسين بن روح» بر لعن و برائت از او صادر گرديد. 📚 («بحارالانوار»، ج51، ص 368) https://eitaa.com/zandahlm1357 🆔 ╚
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
داستانک👇(طنز😅) پیام😉 📽🎤خبرنگار:"برادر! اجازه بفرمایید چند دقیقه ای خدمت شما باشیم.😇 می بینم که برای عملیات آماده شده اید و به یاری خدا عازم منطقه هستید. ان شاءالله با دست پر و خبرهای خوب برای امت حزب الله برگردید. شما الآن چه احساسی دارید و برای خانواده خودتان و مردم شهید پرور چه پیامی می دهید؟" 🔹رزمنده:"بسم الله الرحمن الرحیم. من حرف خاصی ندارم، فقط به مش رجب بگویید تراکتور روغن ندارد آن را تکان ندهید!😄" https://eitaa.com/zandahlm1357 •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
سرخپوست پیری برای کودکش از حقایق زندگی چنین گفت : در وجود هر انسان، همیشه مبارزه ای وجود دارد مانند ،مبارزه ی دو گرگ! که یکی از گرگها سمبل بدیها مثل، حسد، غرور، شهوت، تکبر، و خود خواهی و دیگری سمبل مهربانی، عشق، امید، و حقیقت است. کودک پرسید : پدر کدام گرگ پیروز میشود؟ پدر لبخندی زد و گفت: گرگی که تو به آن غذا میدهی ...
‍ ⚡️جنین شناسی در قرآن⚡️ 💥تشبیه جنین انسان به زالو و اشاره قرآن به آویزان شدن جنین از دیواره رحم💥 🌺💥تصویر سمت راست مربوط به یک جنین هفت میلی متری در هفته هفتم بارداری است که از سایت ویکی پدیا اقتباص شده است[1] این جنین در بارداری بیرون از  رحم در حال آماده سازی توسط محققین برای جاسازی در رحم است و تصویر سمت چپ مربوط به تصویر یک زالو است💥🌺 ✨💫نکته جالب این است که یک جسم ده میلی متری معادل یک دهم سانتی متر است و تقریبا مشاهده آن با چشم غیر مسلح کمی سخت است و در زمان نازل شدن قرآن علم جنین شناسی و رادیولوژی به شکل امروزه گسترش نیافته بود.💫✨ ⚡️سبحان الله⚡️ 💥در سوره مومنون آیه ۱۴ نوشته شده است:💥 🌹❣ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ﴿۱۴﴾❣🌹 ✨💖سپس "نطفه" را به صورت "علقه" (خون بسته) و علقه را به صورت "مضغه" (چیزی شبیه گوشت جویده) و مضغه را به صورت استخوان هایی در آوردیم، از آن پس آن را آفرینش تازه ‏ای ایجاد کردیم، بزرگ است خدایی که بهترین خلق کنندگان است!💖✨ 🔸⚡️کلمه عَلَقَةً در عربی یکی از معانی آن زالو است[2] قرآن کریم نیز جنین انسان را به زالو تشبیه کرده این موضوع از لحاظ علمی نیز بسیار درست است⚡️🔸 🔹💠زیرا جنین انسان از زمانی که از دیواره رحم آویزان است تا بعدها به وسیله جفت از خون مادر تغذیه می کند و شکل ان نیز در ابتدا دقیقا مشابه زالو است و قرآن زمانی این تشبیه دقیق را از جنین کرده است که
هیچ دستگاه رادیولوژی وجود نداشت.💠🔹 🔸🍂همچنین یکی دیگر از معانی الْعَلَقَةَ چیز آویزان است که که این تشبیه قرآن نیز بسیار دقیق است زیرا جنین از ابتدای شکل گیری تا شکل گیری و بزرگتر شدن جفت که مواد غذایی را به آن میرساند از دیواره رحم آویزان است🍂🔸 🌺💥جنین از هنگامی که شکل می گیرد مثل زالو از دیواره رحم آویزان می شود و از خون مادر تغذیه می کند و تمام تشبیه های قرآن کریم دقیقا درست هستند.💥🌺 💠منابع: [1] http://yon.ir/4vjDS [2] http://yon.ir/t9YLC https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ !🤫 🔻صحنه‌های عجیبی که در قیامت با آن مواجه خواهیم شد ... 👌 ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
.......: ✍ ... مرحوم آقای حاج سید احمد معلم رحمة الله علیه نقل می کردند: در زمان های گذشته یکی از علماء، ساکن شهر حِلّه بودند ایشان در یکی از روستاهای اطراف مقداری باغ و زمین زراعتی داشتند که از عوائد آن زندگیشان تامین می‌شد، لذا باغبانی گمارده بودند که کارهای زمین و باغ را انجام دهد... باغبان با خانواده اش در همان‌جا زندگی می کرد، بعضی وقت ها به شهر می آمد و خدمت آقا می‌رسید گاهی هم آن عالم به روستا می رفتند و به باغ سر می‌زدند و مدتی می ماندند... روزی این عالم مثل همیشه به باغ آمد زمانی که وارد شد دید پسرهای باغبان آمدند و پذیرایی کردند اما از خود باغبان خبری نیست !! سراغ او را گرفت و گفت: "کجاست؟ مگر اینجا نیست؟!!" گفتند: "چرا هست" گفت: "پس چطور شد نیامد؟" گفتند: "مریض است و حالش خوب نیست عالم گفت: "چرا زودتر نگفتید، حالا کجا هست؟" گفتند: "در اتاق خودش" همان وقت بلند می‌شود و به اتاق می رود، اتاق تاریک بود و آن عالم وقتی وارد میشود فقط صدای ناله‌ای ضعیف می‌شنود بعد هم در همان تاریکی متوجه بستر باغبان می‌شود...! او می بیند باغبان را در پنبه گذاشته‌اند و چیزی جز چشمانش مشاهده نمی گردد... احوالش را می پرسد و می‌گوید: "چه اتفاقی افتاده است؟" باغبان می‌گوید: چند وقت پیش جریانی برایم پیش آمد ماجرا از این قرار است که:👇 من آخرین مرتبه‌ای که به شهر آمدم و خدمت شما رسیدم، شما روی منبر موعظه می‌کردید، در آن وقت مشغول بیان اوصاف قیامت و پل صراط بودید و از جمله فرمودید: "پل صراط از مو باریکتر و از شمشیر تیز تر است" من با خودم گفتم: "پس بفرمایید هیچ نیست!!" مجلس تمام شد و من هم بعد از انجام کارها به روستا برگشتم، شب خوابیدم در عالم رویا دیدم قیامت برپا شده، و تمام خلائق در صحرای محشر حاضرند و مشغول حساب و کتاب هستند... هر کسی حسابش تمام می شُد پرونده اش را می گرفت و به طرف پل صراط میرفت، من هم حسابم تمام شد و به طرف پل صراط حرکت کردم... وقتی کنار پل رسیدم، دیدم بسیار عریض و پهن است به طوری که عرض آن را با چشم نمی شود دید...! با خودم گفتم: "پس کو...؟! می‌گفتند پل صراط از مو باریکتر است..." به هرحال پایم را روی پل گذاشتم و راه افتادم... مردم دیگری هم مثل من آنجا بودند که عبور می‌کردند... کم کم دیدم هر قدر جلو می‌روم عرض پل کم می‌شود و خلاصه آن قدر کم شد که به باریکی مو یا کمتر از آن گردید... در اینجا افرادی که عبور می کردند چند دسته شده بودند بعضی مثل برق ردّ می‌شدند و میگذشتند بعضی متوسّط بعضی آهسته بعضی هم نشسته بودند و به زور خودشان را به پل گرفته بودند و ذره ذره جلو می‌رفتند... بعضی هم پایشان می لغزید و آتش جهنم آنها را در امواج متلاطم خود می کشید و به قعر خود می‌برد و دیگر اثری از ایشان نبود... من به صورت عادی و معمولی در حال حرکت بودم، نه مثل برق می‌گذشتم و نه افتان و خیزان... کم‌کم آنطرف پل صراط دیده می‌شد متوجه شدم کنار پل و پهلوی بهشت، مردی ایستاده است فهمیدم این شخص 🌹آقا امیرالمومنین علیه السلام🌹 است، که هر کس می رسید حضرت تحویلش می گرفتند و وارد بهشت میشد. من دیگر فقط به صورت مولا نگاه میکردم و همینطور آرام آرام می رفتم... ولی ناگهان در یک چشم بر هم زدن، پایم لغزید و از روی پل پَرت شدم و آتش مرا با خود کشید، فقط کاری که توانستم بکنم این بود که فریاد زدم یا علی...! ناگاه دیدم 🌹آقا امیرالمومنین علیه السلام🌹 حرکتی کردند و بر روی جهنم خم شدند و دست مبارکشان را دراز کردند و ران پایم را گرفتند و بالا کشیدند و در همین لحظه از خواب بیدار شدم... ناگهان متوجه خودم شدم دیدم تمام بدنم سوخته است جز سه جای آن!! زبانم که گفت یاعلی... چشمانم که به جمال حضرتش نگاه می‌کردند... و همان قسمت از ران پایم که دست مولا به آن خورده بود... لذا خانواده ام مرا در میان پنبه گذاشتند.... 📙https://eitaa.com/zandahlm1357 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍جانم، بنده ی من... جبرئیل(ع) شبی در عرش خدا بود و می‌شنید که خداوند در جواب کسی که او را صدا می‌زند می‌گوید: " جانم بنده من!"🌸 جبرئیل(ع) با خود گفت: " حتما یکی از بندگان خوب خداوند است که او را صدا میزند و با خدا نیایش می کند، از پاسخ دادن پروزدگار هم معلوم است که باید بنده عزیزی باشد باید بروم و هر طور شده این بنده محبوب خدا را پیدا کنم" جبرئیل(ع) مشتاق دیدن آن شخص شد، تمام هفت آسمان را جستجو کرد ولی کسی را نیافت به سمت خدا رفت باز هم صدای خدا را می شنید که می گفت: " جانم بنده من، بگو تا تو را اجابت کنم!"🌸 جبرئیل(ع) به زمین آمد، تمام دریاها و کوهها و دشت ها را گشت اما باز هم کسی را پیدا نکرد، فرشته وحی دوباره به سوی خدا بازگشت و همچنان دید که خداوند با مهربانی به آن ندا پاسخ می گوید... جبرئیل(ع) برای بار دیگر به زمین آمد و خانه کعبه و تمام مساجد و زیارتگاهها را گشت اما باز هم خبری نبود که نبود. جبرئیل(ع) به آسمان برگشت، او که همه عالم را زیر پا گذاشته بود ولی نشانه‌ای از صاحب صدا نیافته بود به خدا عرض کرد: " خداوندا من مشتاقم تا این بنده تو را ببینم اما همه دنیا را گشتم و هیچ اثری از او پیدا نکردم، می‌شود او را به من نشان دهی؟" خداوند به او فرمان داد که به معبدی در روم برود. جبرئیل(ع) به آنجا رفت مردی را در معبد دید که مقابل بتی زانو زده است و با او حرف می‌زند و می‌گوید: " ای خدای من. ای خدای مهربان !" جبرئیل(ع) متعجب و حیران به نزد خداوند برگشت و گفت: " من مردی را در معبد دیدم که روبروی یک بت سنگی نشسته است و او را صدا می‌زند اما خداوند عالم پاسخ آن بت پرست را می دهد، میخواهم حقیقت ماجرا را بدانم...☘" خداوند پاسخ داد: " اگر چه این بنده من بت پرست است و بت را صدا میزند ولی او از روی نادانی این کار را می کند... من که آگاه و دانا به ذات او هستم می‌دانم قصدش عبادت من است و در واقع، من را صدا می زند پس به ظاهر عملش کاری ندارم و باطن عملش که پرستش من است را در نظر می‌گیرم و چون از ته دل مرا صدا میزند، پاسخ او را با دل و جان می‌دهم... من از این بنده‌ها در زمین کم ندارم که راه را گم کرده‌اند و در ظاهر چیزی غیر از من را می پرستند اما دلشان با من است من با لطف خود آنها را سوی خود راهنمایی خواهم کرد... https://eitaa.com/zandahlm1357 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا