📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت سیصد و ششم
هرچند نتوانسته بودم مادر شوم، اما به همان هشت ماهی که کودکی را در جانم پرورش داده و طعم تلخ مرگ فرزندم را چشیده بودم، بیش از همه دلم برای مادر حضرت علی اصغر (علیهالسلام) آتش گرفته بود که میدانستم پَر پَر زدن پاره تن یک مادر چه داغی به دلش میگذارد و خوش به سعادت حضرت رباب (علیهاالسلام) که این مصیبت سخت و سنگین را در راه خدا صبورانه تحمل کرده بود و شاید همین احساس همدردیام با این بانوی بزرگوار بود که دلم را به دنیایی دیگر بُرد و آهسته مجیدم را صدا زدم: «مجید! اگه من خدا رو به حق حضرت علیاصغر (علیهالسلام) قسم بدم، دوباره به من بچه میده؟ یعنی میشه من دوباره مادر بشم؟» که باور کرده بودم خدا بندگان عزیزی دارد که به حرمت ایشان، گره از کار ما میگشاید و حالا چشم امیدم به دستان کوچک حضرت علیاصغر (علیهالسلام) بود تا به شفاعت کریمانهاش، دامن مرا بار دیگر به قدمهای کودکی سبز کند! در برابر لحن معصومانه و تمنای عاجزانهام، نگاهش لرزید و با لحنی لبریز ایمان پاسخ داد: «انشاءالله...» و من دیگر جرأت نکردم قدمی فراتر بروم که شاید هنوز هم نمیتوانستم همچون شیعیان، در میدان شفاعت اولیای الهی جانانه یکه تازی کنم که تنها آرزویش از دلم گذشت و دیگر چیزی به زبان نیاوردم.
چیزی به اذان ظهر نمانده و مشغول تهیه نهار بودم که موبایل مجید به صدا در آمد. از پاسخ سلام و احوالپرسیاش فهمیدم عبدالله است و همچنانکه پیاز را در روغن تفت میدادم، گوش میکشیدم تا ببینم با مجید چه کاری دارد، ولی صدای مجید هر لحظه آهستهتر میشد و دیگر نمیفهمیدم چه میگوید که با دلواپسی غذا را رها کرده و از آشپزخانه بیرون آمدم. مجید کلافه دور اتاق میچرخید و با کلماتی کوتاه، پاسخ صحبتهای طولانی عبدالله را میداد که بلاخره خداحافظی کرد و من بلافاصله پرسیدم: «چی شده؟» به سمتم که چرخید، رنگ از صورتش پریده بود و لبهایش جرأت تکان خوردن نداشت. قلبم سخت به تپش افتاد و با صدایی بلند، اوج اضطرابم را نشانش دادم: «چی شده مجید؟ چرا حرف نمیزنی؟» موبایلش را روی مبل انداخت و میخواست خونسردیاش را حفظ کند که با لحنی گرفته تکرار کرد: «چیزی نشده...» در برابر نگاه وحشتزدهام روی مبل نشست و با صدایی که از شدت ناراحتی خَش افتاده بود، آغاز کرد: «عبدالله بود، گفت یکی از بچههای نیرو انتظامی که از زمان سربازی باهاش رفیق بوده، یه خبری از ابراهیم بهش داده...» و تا نام ابراهیم را شنیدم، بند دلم پاره شد و پیش از آنکه چیزی بپرسم، خودش خبر داد : «ابراهیم رو موقع ورود به ایران تو مرز ترکیه گرفتن، مثل اینکه میخواسته قاچاقی وارد کشور بشه، الانم بازداشته. عبدالله زنگ زده بود که خبر بده داره میره اونجا، ببینه چه شده.» دیگر نتوانستم سرِ پا بایستم که روی مبل نشستم و با صدایی که از ترس به لکنت افتاده بود، پرسیدم: «ابراهیم که رفته بود قطر، ترکیه چی کار میکرده؟» و مجید هم از چیزی خبر نداشت که نفس بلندی کشید و پاسخ داد: «نمیدونم. عبدالله هم گیج بود، تازه برای امشب بلیط گرفته بود که بره اونجا ببینه چه خبره...» و هنوز حرفش به آخر نرسیده، با دستپاچگی سؤال کردم: «حالا چی میشه؟ زندانیاش میکنن؟» از روی تأسف سری تکان داد و گفت: «نمیدونم الهه جان! بلاخره میخواسته غیر قانونی وارد کشور بشه.» و میدید رنگ از صورتم پریده و دستانم آشکارا میلرزد که مستقیم نگاهم کرد و با حالتی مردانه نهیب زد: «آروم باش الهه! چرا انقدر هول کردی؟ چیزی نشده! خدا رو شکر که بلاخره یه خبری ازش شد. حداقل الان میدونیم زنده اس و تو کشور خودمونه!» زبانم بند آمده و نمیتوانستم چیزی بگویم که از آنچه میترسیدم به سر برادرم آمد؛ به طمع پول و به فریب پدر راهی قطر شد و زندگیاش را چه ساده تباه کرد و باز دل نگران لعیا و برادرزاده عزیزم بودم که با پریشانی پرسیدم: «لعیا هم خبر داره؟» و مجید با ناراحتی پاسخ داد: «نه! عبدالله هم خیلی تأکید کرد که لعیا چیزی نفهمه تا تکلیف ابراهیم مشخص شه.»
با ما همراه باشید🌹
💍https://eitaa.com/zandahlm1357
▪️صلی الله علیک ایتها الصدیقة الشهیدة
یکباره آتش شعله زد عالم سراسر سوخت
وقتیکه پیش چشم مردم ناگهان در سوخت
نامردمان مزد رسالت را عجب دادند
از ظلمشان، بعد از نبی، قرآن و کوثر سوخت
هم غنچهای از بوستان فاطمه افتاد
هم روح مابین دوپهلوی پیمبر سوخت
شد سورۀ کوثر سراسر شعلهور از کین
یعنی "فَصَلِّ" با "لِرَبِّک" سوخت "وَانْحَر" سوخت
وقتیکه آتش در سرای مرتضی افتاد
گویی که قرآن هم از اول تا به آخر سوخت
هم روی بانوی دو عالم شد کبود از ظلم
هم در میان آتش از او موی و معجر سوخت
در با لگد وا شد بهپا شد محشر کبری
روضه چه جانکاه است و کوتاه است: مادر سوخت
زهرا سپاه مرتضی بود و علمدارش
آری، علمداری که پیش میر لشکر سوخت
در حملۀ ظلم و نفاق و لشکر شیطان
افتاد از پا حیدر و محبوب داور سوخت
هر بیت آتش دارد از این داغ عالمسوز
از سوز آه فاطمه دیوان و دفتر سوخت
#محمدتقی_عارفیان، ۱۳۹۹/۱۰/۲۶
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
کانال ولایت مدار✌️
برای
امت ولایت مدار✊
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
✅با محتوای
عقیدتی_اجتماعی_ فرهنگی _سیاسی
#تازنده ایم _رزمنده ایم🌺
#پیام رسان ایتا
با ما همراه باشید👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
#پیام رسان سروش
👇👇👇
https://sapp.ir/joingroup/KOwcfFpBCixzgEJGabZID0No
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
کتاب خانه تازنده ایم رزمنده ایم🇮🇷
👇👇👇
https://sapp.ir/joingroup/rIC6kaP4d5vMTDNisZ1jFV9H
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
دنیایی از مطالب
علمی،اجتماعی،سرگرمی،جک و....
تنوع مطلب
با
مجله تازنده ایم رزمنده ایم👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
eitaa.com/joinchat/3717922818Ca7721d8525
https://eitaa.com/zandahlm1357
😍ادعا نداریم، بهترینیم اما #تـــضمین می دهیم که متفاوت ترینیم 👌پس امتحانش #مجانیه☝️☝️☝️
🚨#مهم
انتقام از اینستاگرام
🔸 با توجه به حذف عکس و فیلمهای حاج قاسم سلیمانی توسط اینستاگرام ، ما هم با دادن نمره پایین به این اپلیکیشن در پلی استور که نتیجهاش کاهش ارزش سهام این شرکت است ، از اینستاگرام #انتقام میگریم.
🔸 این #ترفند اولین بار توسط کاربران فلسطینی (که تعداد کاربر بسیار کمتری از ایرانیان دارد) در اعتراض به بایکوت یکی از فعالان اجتماعی فلسطینی انجام شد و بلافاصله فیسبوک مجبور به عذرخواهی از کاربران شده و دست از خباثت برداشت.
#قاسم_سلیمانی
#نشر_حد_اکثری
https://sapp.ir/joingroup/KOwcfFpBCixzgEJGabZID0No
کانال ما در پیام رسان ایتا👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
پيام به مجمع بزرگ فرماندهان سپاه و بسيج پيام به مجمع بزرگ فرماندهان سپاه و بسيج بسم اللَّه الرّحمن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همان طور كه امام راحل عظيم فرمود - در سياست خود براي رسيدن به صلح، در چهارچوب قطعنامه ي شوراي امنيت جدي هستيم و هرگز
پيشقدم در تضعيف آن نخواهيم بود؛ ولي حفظ آمادگيهاي گوناگون، مخصوصاً آمادگي روحي براي دفاعي جانانه از اسلام و انقلاب، بالاترين فريضه يي است كه امروز متوجه شما و همه ي نيروهاي مسلح است. سپاه و بسيج و ارتش، بايد اين آمادگي را درحد اعلي حفظ كنند و نگذارند اندك فتوري در عزم و اراده ي مردانه ي آنان پديد آيد. اين جانب، مخصوصاً به آحاد نيروهاي بسيجي تأكيد ميكنم كه جدايي آنان از سازمان متبوعشان - يعني سپاه پاسداران انقلاب اسلامي - هرگز به معناي بريدگي از صحنه ي دفاع نظامي و غرق شدن در زندگي شخصي يا شغلي نباشد. حيات طيبه ي آنان به اين است كه رابطه ي روحي و سازماني را در حد اعلاي ممكن حفظ كنند. دوم، تقويت آمادگيهاي آموزشي و تشكيلاتي. سپاه و ارتش، هر يك در چهارچوب مأموريت ويژه يي كه براي آنان وجود دارد، بايد به تقويت آموزشي و استحكام سازماندهي خود و نيز آماده نگهداشتن افراد و تجهيزات جنگي سرگرم باشند و كمترين سستي و فتوري در اين وظيفه ي بزرگ حاصل نشود. اكنون، گنجينه ي ذي قيمتي از تجارب نظامي در اختيار شماست كه بايد براي ايجاد آمادگيهاي بيشتر، مورد استفاده قرار گيرد. البته همه ي عزيزان بايد توجه كنند كه اگر چه مأموريت ارتش و سپاه در دراز مدت با يكديگر متفاوت است، اما امروز وظيفه ي قطعي همه، ترميم و تحكيم خطوط دفاعي در مرزهاست و هر يك از دو سازمان و هر يگاني از يگانهاي رزمي آنان، بايد فريضه ي حضور قوي و مقتدرانه در سنگرهاي مرزي را از هر كار و وظيفه ي ديگر مهمتر بشمرد و از آن، لحظه يي غفلت نورزد. سوم، همكاري كامل و محبت
برادرانه ميان برادران سپاه و ارتش. دشمن از روي كمال عناد و خصومت، با القاي شايعات، سعي در ايجاد تفرقه ميان نيروهاي مسلح ما دارد و برخي دوستان نيز از روي جهالت، گهگاه به شايعات ساخته ي دست دشمن دامن ميزنند. گاهي شايعه ي انحلال ارتش و گاهي شايعه ي انحلال سپاه برسر زبانها افكنده شده كه اين هر دو و هر سخني از اين قبيل، سخني است از سوي دشمن يا در جهت منافع او. اين جانب، به پيروي از امام عظيم الشّأن و حكيم فقيدمان، قاطعانه ميگويم: اين هر دو سازمان، همچون دو بازوي جمهوري اسلامي، باقي و نيرومند خواهند ماند و تقويت خواهند شد. هر يك مأموريتي جدا از مأموريت ديگري و مكمل آن خواهند داشت و سپاه به جز مأموريت رزمي خود، وظيفه ي سنگينِ سازماندهي و آموزش و بسيج ارتش بيست ميليوني را هم بر عهده خواهد داشت. ارتش و سپاه، با كمك و همكاري و رقابت مثبت، خواهند توانست مانند هميشه، سدي مستحكم در برابر دشمنان اسلام و انقلاب و كشور اسلامي و دولت اسلامي پديد آورند و هر تجاوزي را با قدرت پاسخ گويند و حتّي فكر تجاوز را هم از ياد دشمن بزدايند. در پايان، بار ديگر به شما عزيزان، فرماندهان و مديران سپاه و بسيج و به يكايك رزمندگان و بسيجيان تأكيد ميكنم كه نظام جمهوري اسلامي، بايد قدرت دفاعي و رزمي يي متناسب با داعيهها و آرمانهاي انقلابيِ خود داشته باشد. اين، تنها با كار و تلاش و حفظ روحيه و آمادگي شما فرزندان اسلام و امام ميسر خواهد شد. به خدا توكل كنيد، از او مدد بخواهيد، به درگاه او استغاثه
كنيد، با او راز و نياز كنيد و همه ي تلاش و نيروي خود را در اين راهِ روشن به كار بگيريد و خدا با مؤمنان و متوكلان است. اين جانب، با همه ي توان در خدمت شما و پشتيبان شما خواهم بود و خدا بهترين پشتيبان است. والسّلام عليكم و رحمةاللَّه - سيّد علي خامنه اي - ۲۶/۰۶/۱۳۶۸ ------------------------------------------- ------------------------------------- https://eitaa.com/zandahlm1357
۱) احزاب: ۲۳ ۲) صحيح مسلم، ج ۳، ص ۱۵۱۷
.......:
اين همان منبري است كه شيخ انصاري روي آن نشسته!
------------------------------------------- -
ايشان قبلاً روي زمين مينشستند و درس ميگفتند، و بعد از چندي كه جمعيت زياد شد و طلاب ميخواستند چهره ايشان را زيارت كنند
و صدايشان را درست بشنوند، اصرار كردند كه روي منبر بنشينند. گمان ميكنم ايشان بعد از رحلت مرحوم آيةاللّه العظمي بروجردي (رضوان اللّه عليه) اين را قبول كردند. تا آن بزرگوار حيات داشتند، ايشان روي منبر ننشستند. اين بزرگوار، آن روز را تماماً به نصيحت گذراندند. اولين مطلبي كه بعد از «بسم اللّه» فرمودند، اين بود كه مرحوم آقاي نائيني (رحمةاللّه عليه) روز اولي كه براي درس روي منبر نشست، گريه كرد و گفت: اين همان منبري است كه شيخ انصاري (ره) روي آن نشسته؛ حالا من بايد روي آن بنشينم! ايشان از همين جا شروع به نصيحت طلاب كردند كه بفهميد چه كاري ميكنيد و چه قدر اين مسئوليت سنگين است. (نقل شده در ديدار جمعي از فضلا و طلاب مشهد ۴/۱/۱۳۶۹)
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَىٰ وَالْيَتَامَىٰ وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ🍃
و با مــردم
با #خوشزبانی سخن گــــویید.
👌 یک مثال کوچک: از زیباترین
چیزهایی که #پشت_تلفن میشه
گفت: زنگ زدم صدات رو بشنوم!
📗سوره مبارکه بقــره آیه ۸۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠تلاوتی غیر قابل وصف وشاهکار از سوره:شمس
👤استاد:انور شحات محمد انور
🇮🇷اجرا شده در ایران
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
ادعاى خونخواهى علويان اما اين كه ادعا مى كردند كه براى خونخواهى علويان قيام كرده اند و بدين وسيله ن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
خلاصه آن كه:
از مطالبى كه گذشت براى ما شيوه و نقشه عباسيان به خوبى روشن گرديد و ديديم چگونه اعتماد و حمايت مردم را به خود جلب مى كردند و نظر زمامداران بر سر كار را نيز از خود به جاى ديگر منصرف مى ساختند.
همچنين دانستيم آنان به چه شيوه اى علويان را از عرصه سياست دور كردند، و چنانچه اگر بيعتى هم با آنان داشتند همه به تزوير و حيله، در جهت پيشبرد نقشه و موفقيت تبليغشان مى بود.
باز دانستيم كه اين نهضت در آغاز به نام علويان شروع شد ولى هرگز از صميم قلب نبود بلكه جزئى از نقشه دقيق و حساب شده بود چنان كه متون نقل شده در پيش بر آن دلالت مى داشت. همچنين برايمان روشن شد كه عباسيان بسيار مى كوشيدند تا نهضتشان به اهل بيت ارتباط پيدا كند و روى اين موضوع بسيار حساب مى كردند و با تأكيد بر اين امر از هر فرصتى سود مى جستند، تا روزى كه به حكومت دست يافته پيروزمندانه به قدرت رسيدند
مردم نيز در آغاز به اطاعتشان درآمدند و كار را برايشان رديف كردند، چه از آنان حسن نيّت و ضمير پاك انتظار مى بردند.
اكنون مى خواهيم بدانيم پس از اين همه كوشش نتيجه چه شد. چه چيزى عايد مردم و بويژه علويان گرديد؟ از اين قيامى كه پيوسته به نام علويان اوج مى گرفت و سرانجام به بركت وجودشان به ثمر رسيد، بهره شان از آن چه گرديد؟
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......:
مخارج راه
جماعتي مرد و زن از بحرين توفيق حاصل شان گرديد و به زيارت حضرت رضا (ع) مشرف شدند و مدت هشت ماه در اين آستان مقدس توقف نمودند و كاملا از زيارت آن حضرت بهرمند شدند تا همه پول مخارج آنها تمام شد.
هنگاميكه خواستند بسوي وطن خود حركت كنند مخارج راه نداشتند و به هر كس هم رو انداختن كه بعنوان قرض جهت خرجي به آنها بدهد اجابت نشد از اين بابت مضطرب و پريشان شدند و با حال اضطراب داخل حرم حضرت امام هشتم (ع) شدند و اظهار عنايت كردند و گفتند: اي
آقاي ما اكنون ما درمانده شده ايم و نمي دانيم چه بايد بكنيم. از حرم بيرون آمدند شخصي نزد آنها آمده و فرمود: من چند رأس قاطر دارم و شنيدهام كه شما خيال رفتن به كاظمين را داريد حال آمدهام كه اگر ميخواهيد من عصر قاطرها را بياورم و شما حركت كنيد.
بحرينيها حقيقت حال خود را اظهار كردند و گفتند ما خرجي مان تمام شده و مخارج راه را نداريم. و حالا هم حاضريم كه با تو همراه شويم لكن هرگاه آنچه لازم داشتيم به ما قرض الحسنه بده تا به كاظمين برسيم و ما در آنجا تمام مخارج تو را خواهيم داد.
آن شخص قبول فرمود: و عصر قاطرها را آورد و آنها را سوار كرد و براه افتادند و وقت شام بلب آبي رسيدند و فرود آمدند آن شخص به آنها فرمود: شما كنار اين آب وضو ساخته نماز بخوانيد و غذا بخوريد تا من قاطرها را در بيابان به چرا ببرم. سپس قاطرها را جهت چرا از آنجا دور نمود و مسافرين وضو ساخته نماز بجاي آوردند و غذاي خود را خوردند و هرچه در انتظار قاطرها نشستند خبري نشد تا اينكه وحشت همه آنها را فرا گرفت.
مردها از كنار زن و بچهها بر خواستند و به اطراف رفتند كه تحقيق و بررسي كنند كه قاطرها چه شد هرچه گشتند اثري نيافتند و با حال يأس برگشتند و تا صبح بحال گريه و ناله ميان بيابان بسر بردند.
صبح شد چون از آمدن آن شخص مأيوس شدند علاج كار خود را منحصر در برگشتن به مشهد مقدس يافتند.
لذا اسباب و اثاثيه خود
را بر دوش گرفته با زنها و اطفال پياده روبراه نهاده چند قدمي كه برداشتند نخلستانها را از دور ديدند تعجب كردند كه در اين حدود كه از بلاد ايران است درخت خرما پيدا نمي شود در اين اثناء عربي هيزم كش رسيد از او پرسيدند كه اين نخلستان چيست و اين قريه چه نام دارد؟
گفت مگر شما نمي دانيد كه اينجا كاظمين است. تعجب ايشان بيشتر شد و گمان كردند كه آن مرد مزاح نموده پس چند قدمي ديگر كه برداشتند قبه مطهره و منارههاي كاظمين پيدا شد و دانستند كه بنظر مرحمت ابي الحسن الرضا صلوات الله عليه به دو سه ساعت از مشهد به كاظمين رسيده اند. [۶۷].
چيز ناديده و نشنيده چه لذّت دارد
آنكه ديدست و چشيدست بصيرت دارد
هر كه نشناخت رضا را و اطاعت ننمود
از كجا كي خبر از فيض و سعادت دارد
تا نيائي و نبيني تو جلال و كرمش
تو چه داني كه به زائر چه محبّت دارد
رأفتش را بنما درك تو از نام رؤف
چون ز لطفش بخلايق همه رأفت دارد
ضامن آهوي وحشي شده تا دريابي
كه به زوّار و غريبان چه كرامت دارد
https://eitaa.com/zandahlm1357