eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.2هزار عکس
35هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
📷امروز| حضور رئیس‌جمهور در محل حادثه متروپل آبادان
.......: از كارهاي جالب وي در اين رساله اين است كه در جايي پس از ذكر حديث مورد استدلال طرف مقابل، هم سند آن را تضعيف مي‌كند هم مضمون آن را با تكيه بر استدلالي متين، غير معقول و دور از بيان حكمت آميز امام و ناشي از جعل كسي كه عامي و جاهل است مي‌شمرد، و هم با قرائني احتمال ارسال سند آن را مطرح مي‌سازد كه اين نكته ي اخير نشان دهنده ي تبحر و احاطه او به حديث است (رجوع شود به رساله ي مزبور، صفحه ي ۲۳ به بعد، فصل مربوط به روايت يعقوب بن شعيب از حضرت ابي عبداللَّه «عليه السّلام»). رساله ي «المسائل الصاغانيه» كه در آن پاسخ به اشكالات فقيه حنفي اهل صاغان را در ده مسأله ي فقهي بيان مي‌كند، نمونه ي ديگري از قوت استدلال و تبحر فقهي شيخ عالي مقام است. اين رساله اگر چه داراي ماهيت كلامي يعني در مقام بحث و محاجه با خصم غير شيعي و رد اتهام بدعت از سوي او و متقابلاً نسبت افتراء و بدعت دادن به خود او و امام اوست، ليكن چون مسائل مطروحه، عموماً فقهي است هر بيننده ي صاحبنظر را به قوت استدلال و روح علمي و فقاهت مجتهدانه ي وي، به وضوح آگاه مي‌سازد. اين رساله و رساله ي «العدد و الرؤية» به خوبي مي‌توانند نمودار مقام ابداع علمي شيخ مفيد و اثبات كننده ي اين حقيقت باشند كه هر آنچه در طبقه شاگردان و شاگردان شاگردان او از شيوه ي علمي فقاهت مشاهده مي‌شود، تماماً منشأ گرفته از اسلوبي است كه آن بزرگوار پايه گذار و مؤسس آن محسوب مي‌گردد. ج - كتاب التذكرة باصول الفقه: علم اصول، آئين استنباط فقهي است. شيوه يي است براي رسيدن از ادله معتبره به احكام عملي. تنظيم قوانين و قواعد اصولي در حكم وضع آئين نامه يي براي فقاهت است. بدون چنين آئين نامه يي قلمرو فقاهت، بي حد و مرز و در معرض خلط و ناخالصي و اشتباه است و احكام استخراج شده لامحاله از اعتبار برخوردار نيست. علاوه بر اين كه سلائق و آراء و فهم شخصي فقيه نقشي بيش از حد در نتيجه ي فقاهت مي‌يابد و نظرات فقهاء، دچار تشتت و بي قاعدگي مي‌گردد. درست است كه عمق و پختگي و پيچيدگي روز افزون علم اصول به سلامت آراء فقهي كمك مي‌كند، اما آنچه بيش از آن در غايت و نتيجه ي فقاهت اثر مي‌گذارد، اصل ايجاد و وضع اين علم است. بي شك پايه و مايه ي اصلي علم اصول فقه در كلمات ائمه (عليهم السّلام) و در ضمن همان چيزي است كه بدان «اصول متلقاة» اطلاق مي‌شده است. ولي در شيعه اولين كتاب اصول را (تا آن جا كه مي‌دانيم) شيخ مفيد نوشته است، و آن همين كتاب كوچك و پر محتواي «التذكرة باصول الفقه» است كه احتمالاً انتخابي است كه به وسيله ي شاگرد وي شيخ ابوالفتح كراجُكي (م - ۴۴۹) از اصل كتاب مفيد - كه آن نيز خود كتاب مختصري بوده است - انجام يافته است. اين كتاب با همه ي اختصار داراي اهميت زيادي است. زيرا: اولاً اين نخستين كتاب در اصول فقه در شيعه است. شيخ طوسي (رحمةاللَّه) در مقدمه ي كتاب عدة الاصول مي‌گويد: «ولم يعهد لا حد من اصحابنا في هذا المعني الا ما ذكره شيخنا ابو عبداللَّه رحمةاللَّه في المختصر الذي له في اصول الفقه... » (۲۰) ثانياً در آن، مباحث بسياري با عبارات كوتاه آمده و بخصوص در مباحث الفاظ، سرفصلهاي متعددي مشتمل بر ابحاث مهم در آن مشاهده مي‌شود. ثالثاً در بعضي از مباحث آن، نظر شيخ بزرگوار به آنچه در زمانهاي بسيار متأخر از سوي محققان اصولي ذكر شده، بسي شبيه و نزديك است. مثلاً آنچه در باب نسبت عام و خاص بيان كرده بسيار شبيه است به اصطلاح: «اراده ي جدي و اراده ي استعمالي» كه در تحقيقات اسلاف نزديك به زمان ما وجود دارد. عبارت شيخ مفيد در اين مورد چنين است: «والذي يخص اللفظ العام لاُيخرج منه شيئاً دخل تحته، و انما يدل علي ان المتكلم به اراد به الخصوص و لم يقصد به الي ما بُني في الفظ له في العموم... » (ص ۳۷). رابعاً در حالي كه بناي كتاب بر اختصار است (۲۱)، مباحثي كه در استنباط احكام فقهي، ضروري تر و كاربردي تر است، مقدم داشته شده و مباحث بيشتر نظري - از قبيل بحث در حقيقت علم يا حقيقت كلام كه شيخ الطائفه رحمة اللَّه در اول عدة الاصول به تفصيل در آن غور كرده - مورد توجه آن بزرگوار قرار نگرفته است. به نظر اين جانب بسي جالب است كه در عين اختصار كتاب مورد بحث، مباحثي از اين قبيل كه: عموم و اطلاق، مخصوص سنت قوليه است و در سنت فعليه عموم يا اطلاق راه ندارد (۲۲) يا اين كه امر عقيب حظر، بيش از اباحه را افاده نمي كند (۲۳) يا اين كه استثناء عقيب جمل متعددة، در صورتي كه قرينه يي نباشد به همه ي آنها بر مي‌گردد (۲۴)، و امثال اينها مورد غفلت قرار نگرفته و به خاطر تأثير و تكرر آن در استنباطات فقهي در عبارت مناسب بيان شده است. از آنچه گفته شد آشكار مي‌گردد كه شيخ بزرگوار ما با نگارش كتاب اصول، مقدمات لازم براي ابداع يك قالب علمي و فني جهت استنباط فقهي را تدارك مي‌ديده است. علم اصول براي او مجموعه يي از معارف ذهني و شبه كلامي نيست. بلكه همان طور كه شاگرد او ني
رحمةاللَّه في المختصر الذي له في اصول الفقه... » (۲۰) ثانياً در آن، مباحث بسياري با عبارات كوتاه آمده و بخصوص در مباحث الفاظ، سرفصلهاي متعددي مشتمل بر ابحاث مهم در آن مشاهده مي‌شود. ثالثاً در بعضي از مباحث آن، نظر شيخ بزرگوار به آنچه در زمانهاي بسيار متأخر از سوي محققان اصولي ذكر شده، بسي شبيه و نزديك است. مثلاً آنچه در باب نسبت عام و خاص بيان كرده بسيار شبيه است به اصطلاح: «اراده ي جدي و اراده ي استعمالي» كه در تحقيقات اسلاف نزديك به زمان ما وجود دارد. عبارت شيخ مفيد در اين مورد چنين است: «والذي يخص اللفظ العام لاُيخرج منه شيئاً دخل تحته، و انما يدل علي ان المتكلم به اراد به الخصوص و لم يقصد به الي ما بُني في الفظ له في العموم... » (ص ۳۷). رابعاً در حالي كه بناي كتاب بر اختصار است (۲۱)، مباحثي كه در استنباط احكام فقهي، ضروري تر و كاربردي تر است، مقدم داشته شده و مباحث بيشتر نظري - از قبيل بحث در حقيقت علم يا حقيقت كلام كه شيخ الطائفه رحمة اللَّه در اول عدة الاصول به تفصيل در آن غور كرده - مورد توجه آن بزرگوار قرار نگرفته است. به نظر اين جانب بسي جالب است كه در عين اختصار كتاب مورد بحث، مباحثي از اين قبيل كه: عموم و اطلاق، مخصوص سنت قوليه است و در سنت فعليه عموم يا اطلاق راه ندارد (۲۲) يا اين كه امر عقيب حظر، بيش از اباحه را افاده نمي كند (۲۳) يا اين كه استثناء عقيب جمل متعددة، در صورتي كه قرينه يي نباشد به همه ي آنها بر مي‌گردد (۲۴)، و امثال اينها مورد غفلت قرار نگرفته و به خاطر تأثير و تكرر آن در استنباطات فقهي در عبارت مناسب بيان شده است. از آنچه گفته شد آشكار مي‌گردد كه شيخ بزرگوار ما با نگارش كتاب اصول، مقدمات لازم براي ابداع يك قالب علمي و فني جهت استنباط فقهي را تدارك مي‌ديده است. علم اصول براي او مجموعه يي از معارف ذهني و شبه كلامي نيست. بلكه همان طور كه شاگرد او نيز در مقدمه ي عدة الاصول تصريح كرده چيزي است كه: «احكام شريعت بر آن مبتني است و بدون مستحكم كردن اين پايه، علم به شريعت كامل نمي شود، و هر كه اصول را مستحكم نكند، حكايت كنند و مقلد است و عالم نيست». (۲۵) ۳ - آفرينش شيوه ي جمع منطقي ميان عقل و نقل در فقه و كلام اين سومين بعد از جوانب شخصيت شيخ بزرگوار ما به مثابه ي مؤسس و سرسلسله ي حركت علمي شيعه است. در اين جا نيز شيخ عالي مقام راه تازه يي ميان عقل گرايي مطلق معتزله و پيروان آنان از شيعه - مانند بني نوبخت - و حديث گرايي شيخ صدوق گشوده است. معتزله در روزگار رواج اعتزال يعني در اواخر دوره ي اول خلافت عباسي (منتهي به اواسط قرن سوم هجري) از جريان افكار فلسفي بيگانه (يوناني، پهلوي، هندي و غيره) به عالم اسلام و ترجمه ي آثار آنان به شدت متأثر بودند و در آن هنگام، هم آن جريان بيگانه و هم اين گرايش معتزله بشدت مورد تشويق خلفاء بخصوص مأمون قرار مي‌گرفت. عكس العمل اين عقل گرايي افراطي، حركت اصحاب حديث در اهل سنت و محدثين شيعه مانند صدوق رحمةاللَّه در شيعه بود كه مي‌خواستند يكسره معارف كلامي و اعتقادي را از راه حديث بفهمند. كار بزرگ مفيد اثبات اين مطلب است كه عقل مستقلاً از فهم همه ي مباحثي كه در علم كلام مطرح مي‌شود، ناتوان است، مثلاً در باب صفات باري مانند اراده و سمع و بصر و امثال آن، عقل به مدد وحي است كه مي‌توان در وادي معرفت درست گام نهد و به تنهايي وارد شدنش در اين وادي كه مربوط به حضرت حق (جلّ وعلا) است، ورود در تيه ضلالت است، و اين در واقع مضمون همان رواياتي است كه آدمي را از تكلم در باب خداي متعال نهي مي‌كند. پس كار مفيد، محروم كردن عقل از قلمرو متعلق به او - كه در آن سمع و وحي را راه نيست - يعني وادي اثبات صانع و استدلال بر وجود باري يا توحيد يا نبوت عامه نيست، بل محدود كردن عقل به همان حدودي است كه خالق عقل براي او معين كرده است تا به گمراهي نيفتد. عبارت اوائل المقالات يكجا چنين است: «ان استحقاق القديم سبحانه بهذه الصفات (اعني كونه تعالي سميعاً بصيراً و رائياً و مدركاً) كلها من جهة السمع دون القياس و دلائل العقول» (۲۶) و در جاي ديگر چنين: «ان كلام اللَّه تعالي محدث و بذلك جائت الا ثارعن آل محمّد (صلّي اللَّه عليه واله) » (۲۷) و در جاي ديگر چنين: «ان اللَّه تعالي مريد من جهة السمع و الاتباع و التسليم علي حسب ماجاء في القرآن، و لااوجب ذلك من جهة العقول» مقام معظم رهبری https://eitaa.com/zandahlm1357
نيروى زمينى نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران، بايستي مثل سد فولادين غيرقابل نفوذ باشد. امروز، نيروي زميني داراي هدف است و تهديد جدي و منطقه ي حفاظت حقيقي دارد كه بايد حفاظت كند. قصار نویسنده ؛آیت الله العظمی سید علی خامنه ای(دام ظله) https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕋وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ 💓و همانا ما انسان را آفریده‌ایم و هر چه را که نفسش او را وسوسه مى‌کند مى‌دانیم و ما از شریان و رگ گردن به او نزدیک‌تریم (و بر او مسلّطیم). 📚آیه ۱۶ سوره مبارکه ق ‌ ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: ۳- صدوق از عبد الواحد بن محمد بن عبدوس نيشابوري عطار (رض)، از علي بن محمد بن قتيبه، از حمدان بن سليمان، از عبدالسلام بن صالح هروي روايت كرده است كه گفت: به حضرت رضا (ع) عرض كردم: يابن رسول الله، بفرماييد شجره اي۱۱ كه آدم و حواء از آن خوردند چه نوع درختي بوده است؟ زيرا، مردم در اين باره اختلاف نظر دارند، برخي روايت مي‌كنند كه بوته گندم بوده است; برخي روايت مي‌كنند كه انگور بوده است; برخي هم روايت مي‌كنند كه درخت حسادت بوده است. حضرت فرمود: همه اينها درست است، عرض كردم: اين وجوه مختلف به چه معناست؟ فرمود: اي اباصلت، درخت بهشت انواع ميوه را دارد. اين درخت گندم بود و در عين حال انگور هم داشت، مانند درختهاي دنيا نيست، چون خداوند بلند مرتبه آدم (ع) را به اين افتخار نايل گردانيد كه او را مسجود فرشتگان قرار داده و به بهشتش در آورد، آدم با خود گفت: آيا خداوند بشري برتر از من آفريده است؟ خداوند از آنچه در دل آدم گذشت آگاه شد و او را ندا داد: اي آدم، سرت را بلند كن و به پايه عرش من بنگر، آدم سرش را بلند كرد و به پايه عرش نگريست، ديد بر آن نوشته است: معبودي جز خدا نيست، محمد فرستاده خداست، علي بن ابي طالب اميرمؤمنان است، و همسرش فاطمه سرور زنان جهان، و حسن و حسين سرور جوانان اهل بهشت هستند. آدم عرض كرد: پروردگارا، اينان كيستند؟ خداي عزّوجلّ فرمود: اي آدم، اينان از نسل تو هستند، و از تو و همه خلق من بهترند، اگر اينان نبودند نه تو را نمي آفريدم نه بهشت و دوزخ را و نه آسمان و زمين را. زنهار به ديده حسادت بر ايشان ننگري كه تو را از جوار خويش بيرون مي‌رانم. پس آدم به ديده حسد بر ايشان نگريست و منزلت آنان را آرزو كرد. لذا شيطان بر او مسلط شد تا آن كه از شجره منهيه خورد، همچنين بر حوا، به دليل آن كه بر فاطمه به ديده حسادت نگريست، مسلط شد تا اين كه او نيز همچون آدم از درخت ممنوعه خورد; پس خداوند هر دوي آنها را از بهشت خويش بيرون كرد و از جوار خود به زمين فرستادشان ۱۲. ۴- عياشي از سليمان جعفري روايت كرده است كه گفت: از حضرت رضا (ع) شنيدم كه درباره آيه (و بگوييد بار گناه از ما فرو نه, تا خطاهاي شما را ببخشاييم) ۱۳ فرمود: ابوجعفر (ع) فرمود: باب فرو نهادن گناهان شما ما هستيم ۱۴. ۵- صدوق از محمد بن قاسم مفسّر معروف به ابوالحسن جرجاني (رض) از يوسف بن محمد بن زياد و علي بن محمد بن سيّار، از پدران آن دو، از حسن بن علي، از پدرش علي بن محمد، از پدرش محمد بن علي، از پدرش علي بن موسي الرضا، از پدرش موسي بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمد الصادق (ع) روايت كرده است كه آن بزرگوار درباره آيه شريفه (و تبعيت مي‌كردند آنچه را شياطين بر ملك سليمان مي‌خواندند و سليمان كافر نشد) فرمود: كساني كه گمان مي‌كردند سليمان از طريق سحر به آن سلطنت دست يافته است از افسونگريها و نيرنگهايي كه ديوهاي كافر در عهد سليمان به كار مي‌بستند پيروي كردند، و گفتند ما نيز كارهاي شگفت انگيز مي‌كنيم تا مردم مطيع و منقاد ما شوند. آنان گفتند: سليمان كافر و جادوگري چيره دست بود و آن سلطنت و قدرت را به واسطه سحر و جادوگري خود به دست آورد، اما خداوند عزّوجلّ در پاسخ آنها فرمود (سليمان كافر نبود) و از سحر و جادويي كه به سليمان (و به آنچه بر آن دو فرشته، هاروت و ماروت، در بابل نازل شد) نسبت دادند استفاده نكرد. بعد از نوح (ع) تعداد ساحران و افسونگران زياد شده بود، لذا خداوند عزّوجلّ دو فرشته نزد پيامبر آن زمان فرستاد تا شيوه‌هاي افسونِ افسونگران و راههاي باطل ساختن آنها و دفع نيرنگ آنان را به او بياموزند، آن پيامبر (ع) اين شيوه‌ها را از آن دو فرشته فرا گرفت، و آن گاه به امر خداوند عزّوجلّ آن را به بندگانش رساند و به آنان دستور داد كه از شيوه‌هاي جادوگري آگاه شوند و آن را باطل سازند و ايشان را منع فرمود از اين كه با اين روشها مردم را افسون كنند، و اين مانند آن است كه كسي را از مضرات زهر آگاه سازند و روش مقابله با آنها را به او بياموزند، سپس خداوند عزّوجلّ فرمود آن پيامبر به آن دو فرشته دستور داد كه به صورت دو انسان بر مردم ظاهر شوند و آنچه را خداوند در اين باره به ايشان آموخته است به مردم تعليم دهند، پس خداوند عزّوجلّ فرمود (روش جادو و شيوه ابطال آن را به هيچ كس نياموزند مگر اين كه قبلا به آن كس كه مي‌خواست تعليم بگيرد بگويند كار ما امتحان و آزمايش بندگان است) تا سحري را كه مي آموزند در راه اطاعت از خداي عزّوجلّ به كار بندند و به وسيله آن نيرنگ جادوگران را نقش بر آب سازند و آنان را جادو نكنند و با به خدمت گرفتن اين جادو به ديگران آسيب رسانند، و اين كه كاري كني كه مردم معتقد شوند قادر به زنده كردن و ميراندن و انجام ديگر كارهايي هستي كه كسي جز خداوند عزّوجلّ توان آن كارها را ندارد (كافر شو) زيرا اين كارها كفر است. پس از آن، خداي عزّوجلّ فرمود طالبان سحر و جادوگري از نيرنگها و افسونهايي كه
ديوها در عهد سليمان نوشتند از اين دو طايفه (ديوها، و هاروت و ماروت) مي‌آموختند (چيزهايي را كه مي‌توانستند به واسطه آنها ميان زن و شوي جدايي افكنند) اين آن نوع جادويي است كه براي ضرر زدن به مردم فرا گرفته مي‌شود. انواع نيرنگها و ترفندها و افسونها را مي‌آموزند و اين كه اگر فلان افسون در فلان محل دفن شود و بهمان كار انجام گيرد زن مورد علاقه مرد واقع مي‌شود و مرد محبوب زن مي‌گردد، و يا اين كه ميان آن دو جدايي و طلاق مي‌افتد. پس خداوند عزّوجلّ فرمود (كساني كه سحر مي‌آموختند، جز به اذن و خواست خدا نمي توانستند به كسي آسيبي برسانند) زيرا اگر خدا مي‌خواست هر آينه آنان را با زور و قهر از اين كار باز مي‌داشت. سپس فرمود هر گاه آن سحر را براي جادو كردن ديگران و لطمه زدن به آنها بياموزند در واقع (چيزي آموخته اند كه به آنها ضرر مي‌رساند و نفعي هم ندارد) به دين آنان لطمه مي‌زند و نفع ديني به ايشان نمي رساند; بلكه به واسطه اين كار از دين خدا خارج مي‌شوند (آن سحر آموزان مي‌دانستند كسي كه آن را بخرد) آن سحر را در قبال دين خود بخرد و به سبب آموختن آن از دينش خارج شود (در آخرت او را هيچ بهره و نصيبي از ثواب بهشت نباشد) آن گاه خداوند عزّوجلّ فرمود (و جانهاي خود را به بد چيزي فروختند) و گروگان عذاب كردند (اگر مي‌دانستند) كه با اين كار خود (آخرت را فروخته اند و بهره خود از بهشت را رها كرده اند) زيرا فرا گيرندگان اين سحر معتقدند كه نه پيغمبري در كار است و نه خدايي و نه قيامتي و نه رستاخيزي، چون به آخرت اعتقادي ندارند معتقدند كه وقتي آخرتي نباشد بعد از دنيا سراي ديگري نيست كه در آن سرا ايشان را بهره اي باشد; و اگر بعد از دنيا آخرتي هم باشد با وجود كفر و بي اعتقادي شان به آن بهره اي درآن سراي نخواهند داشت. سپس خداوند فرمود (و جانهاي خود را به بد چيزي فروختند) آخرت را به دنيا فروختند و خويشتن را در گروه عذاب هميشگي قرار دادند (اگر مي‌دانستند) ۱۵ كه براي خود عذاب را خريده اند. اما اين را نمي دانند چون اصولا جهان آخرت را باور ندارند . و از آن جا كه نگريستن و تأمل در حجتهاي خداوند را فرو گذاشتند، ندانستند كه به سبب اعتقاد باطلشان و انكار حق، عذاب خواهند شد. يوسف بن محمد بن زياد و علي بن محمد بن يسار از قول پدران خود گفتند كه: ما به حسن بن علي (عسكري) (ع) عرض كرديم: در بين ما عده اي هستند كه معتقدند هاروت و ماروت دو فرشته بودند كه وقتي عصيان و نافرماني آدميان فزوني گرفت، خداوند آن دو را از ميان فرشتگان برگزيد و همراه فرشته اي سوم به زمين فرستاد، هاروت و ماروت عاشق زهره شدند و خواستند با او زنا كنند، و شراب خوردند و انسان بي گناهي را كشتند، لذا خداوند عزّوجلّ آن دو را در شهر بابل گرفتار عذابي ساخت، و جادوگران از هاروت و ماروت جادوگري مي‌آموختند، و خداوند تعالي آن زن را به صورت اين ستاره زهره درآورد. امام فرمود: پناه به خدا از اين حرفها! همانا فرشتگان خدا، به لطف حق تعالي، از كفر و زشتكاريها مصون و محفوظند. خداي عزّوجلّ درباره ايشان فرموده است (امر خدا را نافرماني نمي كنند و به آنچه امر شدهاند گردن مي‌نهند) امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حكمت ۱۲ أَحْسَنُ النَّاسِ مَعَاشاً مَنْ حَسَّنَ مَعَاشَ غَيْرِهِ فِي مَعَاشِهِ بهترين رهرو به راه زندگي است آن كه همچون شمع روشنگر بوَد مردمان در پر توش راحت زِيَند زندگي در خدمتش بهتر بوَد حکمت رضوی (ع) نویسنده✍علی باقر زاده https://eitaa.com/zandahlm1357
▪️سالروز رحلت رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) و قیام خونین 15 خرداد تسلیت باد.