eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.7هزار عکس
36.3هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
آیا میدانید؟ @zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
رودخانه ای به نام Cano Cristalesدر کلمبیا قرار دارد که از ماههای جولای تا نوامبر به 5 رنگ زرد ،قرمز، سبز، آبی و سیاه در می آید!
قانون 5 به 5 : اگر موضوعى 5 سال آينده برايت اهميتى نخواهد داشت، بيشتر از 5 دقيقه برايش ناراحت نباش.
. . اینجا نقطه ای به نام "نمو" تو اقیانوس آرامه که دور افتاده ترین نقطه تو سیاره ماست. این نقطه که به قطب عدم دسترسی معروفه بخاطر این نامگذاری شده چون تا هزاران کیلومتر اطرافش تمدن بشری وجود نداره و نزدیکترین جزیره غیر قابل سکونت به اینجا 2688 کیومتر فاصله داره. تنها انسانهایی که به این جزیره نزدیک شدند همان فضانوردان ایستگاه فضایی بودن که ازین مکان عکسبرداری کردن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کوزه مرموز و جالب باستانی در انتها میتونید ببینید که خیلی هم پیچیده نبوده و چقدر ساده بوده روش طراحش 👌
صفحه طنز😂😂😂 @zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......: اینا دیوَند یا اَجِنّه؟ خرمشهر بودیم! آشپز و کمک آشپز، تازه وارد بودند و با شوخی‌ بچه ها ناآشنا . آشپز، سفره رو انداخت وسط سنگر و بعد بشقاب‌ها رو چید جلو بچه‌ها. رفت نون بیاره که علی رضا بلند شد و گفت: «بچه ها! یادتون نره!» آشپز اومد و تند و تند دو تا نون گذاشت جلو هر نفر و رفت. بچه‌ها تند نونهارو گذاشتند زیر پیراهناشون. کمک آشپز اومد نگاه سفره کرد. تعجب کرد. تند و تند برای هر نفر دو تا کوکو گذاشت و رفت. بچه ها با سرعت کوکوهارو گذاشتن لاي نونهایی که زیر پیراهنشون بود. آشپز و کمک آشپز اومدند بالاسر بچه‌ها. زُل زدند به سفره. بچه‌ها شروع کردن به گفتن شعار هميشگي: « ما گُشنه‌مونه یالله!». که حاجی داخل سنگر شد و گفت: « چه خبره؟» آشپز دوید روبروی حاجی و گفت: « حاجی! اینا دیگه کِیَند! کجا بودند!؛ دیوُونه اند یا موجی؟!» فرمانده با خنده پرسید:« چی شده؟» آشپز گفت: « تو یه چشم بهم زدن مثل آفريقايي هايِ گشنه، هر چی بود بلعیدند!؟». آشپز داشت بلبل زبانی می‌‌‌کرد که بچه‌ها نونها و کوکوهارو يَواشکي گذاشتند تو سفره. حاجی گفت:‌ « این بیچاره‌ها که هنوز غذاشونو نخوردند!».آشپز نگاه سفره کرد. کمی چشماشو باز و بسته کرد. با تعجب سرشو تکوني داد وگفت:« جَلّ الخالق!؟ اینا دیوَند یا اَجِنّه!؟» و بعد رفت تو آشپزخانه. هنوز نرفته بود که صدای خنده ي بچه ها سنگرو لرزوند. اینا دیوَند یا اَجِنّه؟ مجموعه اکبرکاراته https://eitaa.com/zandahlm1357