eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
50هزار عکس
36.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
.......: خورشيد بدر مهديقلي رضايي خستگي عمليات و سرماي شب بر تنم چيره گشته بود و بدن خيسم همراه با لباس غواصي احساس سرما را مضاعف مي‌كرد و دنبال جاي گرمي بودم كه... خورشيد بدر طلوع كرده بود و نظاره گر قهرماني‌هاي ياران خميني بود، من هم روي سيل بند نشسته بودم به اميد اينكه نور خورشيد نوازشم كند و سرماي شب گذشته را از بدنم دور نمايد. از دور روي سيل بند جمعي را ديدم كه به جايي كه نشسته بودم مي‌آمدند. در دلم احساس كردم اين سردار عاشورايي است كه با گامهاي استوار و پيروز و با دلي پر از توكل و يقين به خداوند مي‌آمد و به تنهايي خودش لشكري بود. رفتم جلو ديدم حدسم درست بوده، قبل از اين كه من سلام بدهم سلام را داد و خسته نباشيد را هم گفت. روبوسي با آقا مهدي خستگي تنم را به كلي از ميان برد و راجع به شب گذشته و پيشروي نيروها در شب سؤالاتي كرد كه جواب دادم. درخواست كرد كه همراه ايشان باشم تا در [ صفحه ۱۳۴] مواقع لزوم كار بكنم. همراه آقا مهدي به تپه اي مصنوعي كنار سيل بند كه عراقي‌ها يك چهارلول ضد هوايي روي آن گذاشته بودند، رسيدم. سيماي لاغر آقا مهدي و چهره نوراني اش انسان را به ياد ياران پيامبر در صدر اسلام مي‌انداخت. تانك‌هاي عراقي از قسمت جنوب منطقه به سمت شمال منطقه و پشت دجله در حال فرار بودند. با فرمانده گرداني كه در آنجا عمليات كرده بود تماس گرفت و گفت: نذارين تانك‌ها فرار كنن كه دوباره پاتك مي‌زنند... در اين موقع رستم خاني كه همراه آقا مهدي بود، گفت: «آقا مهدي من رفتم به آن سمت» بعد آقا مهدي گفت: به خط دوم عراق برويم. حركت كرديم و در آنجا حميد احدي فرمانده گردان امام سجاد را ديديم كه پشت خاكريز دوم نشسته و به سمت دجله نگاه مي‌كرد. ما بين خط دوم و دجله، قرارگاه (قواه ابراهيم) دشمن بود و عراقيها به شدت از آن دفاع مي‌كردند. به اين اميد كه شايد از پيشروي نيروهاي ما به سمت دجله جلوگيري كنند. وضعيت منطقه و حدود پيشروي نيروهاي لشكر را براي آقا مهدي توضيح دادم. با جان مايه طنز به سمت عراقي ها توي قرارگاه زمزمه مي‌كرد كه «مانع اين بسيجي‌ها نشين اينا مي‌خواهن كربلا را زيارت كنن. » گردان سيدالشهدا (عليه السلام) كه شب خط شكن بود و نبردي جانانه كرده بود جلو كشيده و در پشت خط دوم مستقر شده بود. آقا مهدي از روي خاكريز خط دوم عبور كرد و به طرف عراقيها حركت نمود پرسيدم: «آقا مهدي كجا مي‌رين؟ » گفت: «به نيروها بگو مهدي رفت شما هم بيايين» با گفتن اين جمله نيروهاي گردان سيدالشهدا با شور و شوق خاصي از پشت خاكريز بلند شده و پشت سر فرمانده [ صفحه ۱۳۵] رشيدشان به سمت دشمن حركت كردند. نيروهاي عراقي مستقر در قرارگاه و منطقه مقابل با ديدن عظمت نيروهاي ما فرار را بر قرار ترجيح داده و عده اي نيز تسليم شدند. وارد قرارگاه كه شديم هلي كوپترهاي دشمن به سوي ما حمله ور شدند. آقا مهدي باكري رو به من كرد و گفت: برو دوشكاي عراقي را كار بينداز. به كمك عده اي از برادران دو تا از دوشكاهاي عراقي را راه اندازي كرده و به سوي هلي كوپترها تيراندازي كرديم و بدون آنكه توفيقي بدست بياورند از آسمان منطقه دور شدند. هر دستوري كه آقا مهدي مي‌داد به جان و دل با پاي بدون كفش دنبالش مي‌رفتم و لباس غواصي اذيت بدنم را دو چندان مي‌كرد؛ اما مي‌خواستم ايشان احساس غريبي از شهادت عزيزاني همچون شهداي خيبر را ننمايد و حداقل غمي را از غم هايش كم نماييم؛ به سوي دجله حركت كرديم و بدون مقاومت دشمن مقاومت دشمن به دجله رسيديم. آقا مهدي باكري با قرارگاه تماس گرفت و خبر رسيدن به دجله را داد. آنها باور نمي كردند، مي‌گفتند: دوباره بررسي كنين كه در دجله هستين؟ » چون اكثر لشكرهاي عمل كننده هنوز در سيل بند اول درگير بودند. از دجله وضو گرفتم و سجده شكر كردم و بياد لبان تشنه امام شهيدان (عليه السلام) از دجله آب نخوردم. آقا مهدي صدايم زد و گفت: «با يعقوب شكاري به سمت جنوب بروين و گردان امام حسين (عليه السلام) را بيارين كنار دجله. چشم گفتم و حركت كرديم. خارهاي منطقه در پاهايم فرو مي‌رفت و دنبال سنگري بودم تا پوتين عراقي پيدا كنم و بپوشم. وارد سنگري شدم و مشغول جستجو... صدايي از بيرون سنگر، ما [ صفحه ۱۳۶] را متوجه خود كرد؛ مؤمن چكار مي‌كنيد؟ صداي آشناي آقا مهدي عرق شرمندگي را در صورتم جاري ساخت. با خجالت گفتم: مدارك عراقي را مي‌خواستم در اينجا بذارم تا موقع برگشتن بردارم. گفت: مدارك مهم نيست. جنگ مهم است. باز با پاي برهنه و همان لباس غواصي به طرف روطه حركت كرديم و گردان امام حسين (عليه السلام) را به دجله رسانديم. در روستاي همايون امام زاده اي در كنار دجله بود، زيارت نموديم و به تبرك، تربت كربلايي را نيز از آنجا براشتيم. كنار خط اول آقا مهدي را ديدم. ماوقع جريان را گفتم. او هم خسته نباشيدي گفت و متوجه شدم كه يك بلم و قايق جينكو به آب دجله انداخته اند و عبور نيروهاي اسلام به آن سوي دجله شروع
شده، مي‌خواستم من هم با آنها بروم. برادر يوسف صارمي دنبالم آمد كه در فلان محل برادر كريم فتحي (مسوول واحد اطلاعات عمليات لشكر) تو را مي‌خواهد. سريع رفتم. ديدم كه آقا مهدي هم در آنجا نشسته. برادر فتحي گفت: «شما خسته شدين، براي استراحت به پشت جبهه پد ۳ برويد» ناراحت شدم به حالت گريه افتادم از اينكه راضي نيستم برگردم. به آقا مهدي نگاه كردم تا بلكه او شفاعت نمايد كه بمانم. از سكوتش فهميدم كه خود ايشان دستور داده برگردم. در پد ۳ (جزيره شمالي) يك لحظه از كنار بي سيم جدا نمي شدم و به گوش نشسته بودم تا اينكه برادر فتحي تماس گرفت و نيرو درخواست نمود. نام من نيز در ميان آنها بود. روز آخر بدر بود. حركت نموديم. آسمان و زمين منطقه عوض شده و آتش شديد دشمن جا به جاي منطقه عزيزي را به لقاء يار رسانده بود. https://eitaa.com/zandahlm1357
Part01_حاج قاسم.mp3
5.96M
📖کـــتاب صــوتی ؛« " حـــاج قـــاســم "» 🌴"خـــــاطـــرات خــــودنـوشــت ســردارشهیـــد حـــــاج قــــاسـم ســلیمــانـی « رضــوان الله تعــالـی» 🌴 قــسمــت: ۱ 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃
.......: بیان أمیرالمؤمنین علیه السلام در توحید و قال أمیرالمؤمنین علیه السلام: « أوّل الدین معرفته، و کمال معرفته التصدیق به، و کمال التصدیق به توحیده، و کمال توحیده الإخلاص له، و کمال الإخلاص له نفی الصفات عنه ؛ لشهادة کلّ صفة أ نّها غیر الموصوف، و شهادة کلّ موصوف أ نّه غیر الصفة. فمن وصفه [۱] فقد قرنه، و من قرنه فقد ثنّاه، و من ثنّاه فقد جزّأه و من جزّأه فقد جهله، [و من جهله فقد أشار إلیه، و من أشار إلیه فقد حدّه، و من حدّه فقد عدّه] و من قال: فیم فقد ضمنه، و من قال: علامه [۲]، فقد اخلی منه ». [۳] « اوّل الدین معرفته » به واسطه آن که دین یعنی طاعت حاصل نمی شود إلاّ بعد از معرفت اجمالی به حال معبود، لذا قال تعالی: « وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الاْءِنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ [۴] »، أی لیعرفون. و کمال معرفت او تصدیقٌ بِهِ او است ؛ چه تصدیق فی الحقیقه امر قلبی است نه لقلقه لسان، و آن تصدیق به قلب موقوف بر علم و معرفت کامل است که از طریقه برهان که مناط یقین و ازاله شک و تردید است حاصل شود، و تصدیق کامل نیست الا بعد توحید خدا در مراتب ثلاثه که مذکور شد. و کمال توحید خلوص او است ذاتاً و صفةً، و آثاراً از شوب و مشارکت مخلوق. و کمال اخلاص از برای او نفی صفات زائده است از او، یعنی ذات و صفتی ندانی چون «زید عالم»، أی ذات ثبت له العلم ؛ چه علم عالم عارض بر ذات زید است. چنان که اوایل زید بود و علم نبود، و در بلوغ به ارذل العمر خواهد بود بدون علم، « لِکَیْلاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئًا ». [۵] ولی صفات حقیقیه در خدا عین ذات است، اللّه عالم و قادر، أی نفس العلم والقدرة، لا ذات. و علم این است که می‌فرماید: « لشهادة کلّ صفة أ نّها غیر الموصوف »، یعنی مفهوماً ؛ پس کسی که وصف نماید حقّ تعالی را به صفات زائده « فقد قرنه »، یعنی: ذات او را با مفهوم صفت او، قرنه مع مخلوقه. « و من قرنه فقد ثنّاه»، اعنی تثنیه از ذات و صفةً و مجزا نموده او را. و کسی که تجزیه نمود او را به تحقیق که جاهل به او است نه عارف مصدق و موجد او. « من قال: فیم فقد ضمّنه »، یعنی: کسی که گوید خدا در چه است به تحقیق که تضمین نموده او را با آن که وقوع متمکّن در مکان از خصایص اجسام است نه ذات بسیط مجرّد که جمیع امکنه و مکانیات و ازمنه و زمانیات بالنسبة الیه کالآن والنقطة. «و من قال علام فقد أخلی منه »، یعنی: کسی که بگوید خدا بر محل مخصوصی است یا بر سماوات است، به تحقیق خالی نموده از او امکنه دیگر را، و او را محدود کرده، با این که او تعالی: « بِکُلِّ شَیْ ءٍ مُّحِیطٌ [۱] »، کما فی الحدیث: « لو دلّیتم [بحبل [الی الأرض السفلی لهبط علی اللّه ». ---------- [۱]: ۵ - نهج البلاغه: فمن وصف اللّه سبحانه. [۲]: ۶ - مصدر: علام. [۳]: ۷ - نهج البلاغه، ص ۳۹، (خطبة ۱) ؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۷۲ ؛ التوحید، ص ۵۶. [۴]: ۸ - سوره مبارکه ذاریات، آیه ۵۶. [۵]: ۱ - سوره مبارکه حج، آیه ۵. [۱]: ۲ - سوره مبارکه فصلت، آیه ۵۴. 📚✍ بر صحیفه سجادیه میرزا ابراهیم سبزواری وثوق الحکماء https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: حج تمتع عمر بن حصین می‌گوید: وقتی آیه تمتع نازل شد، ما همراه رسول خدا عمره تمتع انجام دادیم و آیه ای بر تحریم آن نرسید، و پیامبر تا زنده بود از آن منع نکرد. کسی دیگر از سر خود آن را تغییر داد. گفته شده عمر بود. تجارت بعد از نماز جمعه در سبب نزول وَ إِذٰا رَأَوْا تِجٰارَةً أَوْ لَهْواً [۱]، از ابوسفیان و جابربن عبداللّٰه نقل شده است که روز جمعه ای با پیامبر بودیم، قافله ای داخل مدینه شد، مردم بسوی آن هجوم آوردند و تنها دوازده تن ماندند، تا این آیه نازل شد. ---------- [۱]: ۱) - جمعه، ۱۱. شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357
صفحه تربیت فرزند👇👇👇👇 @zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃