.......:
پيام تسليت رهبر معظم انقلاب به مناسبت درگذشت هنرمند طنزپرداز و مبتكر، مرحوم آقاي كيومرث صابري
پيام تسليت رهبر معظم انقلاب به مناسبت درگذشت هنرمند طنزپرداز و مبتكر، مرحوم آقاي كيومرث صابري بسم الله الرحمن الرحيم
با تاسف فراوان خبر درگذشت هنرمند طنزپرداز و مبتكر مرحوم آقاي كيومرث صابري را دريافت كردم. اين ضايعه اي در عرصه هنر و غم بزرگي براي دوستان و معاشران او و كساني
است كه با سلامت نفس و پاكدامني سياسي او آشنا بودند. او يار ديرين شهيد رجايي و طرفدار وفادار هميشگي انقلاب و نظام اسلامي بود. هنر برجسته او در سالهاي دفاع مقدس همواره در خدمت كشور قرار داشت و او تا آخرين روز عمر خود هرگز قلم و قريحه سرشار خود را جز در راه ايمان و باور خود بكار نگرفت.
اينجانب كه مدتها از همكاري او و در همه بيست سال اخير از لطف هنر او برخوردار بوده ام، خود را در غم درگذشت او شريك ميدانم و به خانواده محترم و دوستان و همكاران او تسليت ميگويم و رحمت و غفران الهي را از خداوند متعال براي او مسالت ميكنم.
سيد علي خامنه اي
۱۳۸۳/۲/۱۱
.......:
#پیامهای مقام معظم رهبری
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: ۱۴- درخواست تذکّر به شورای نگهبان درباره ی آماده سازی مشارکت در انتخابات مجلس خبرگان ضمن ت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
۱۶- انتقاد از حضور طلبههایی با حداقلّ سطح معلومات در دانشگاهها
از حضرتعالی تقاضا میشود یک بررسی جدّی و همه جانبه در مورد ضرورت دفترهای نمایندگی در دانشگاهها صورت گیرد. با اعزام تعدادی طلبه و کسانی که در همان مسائل دینی در حدّاقل سطح قرار دارند، آیا فکر نمیکنید تصویری که در ذهن دانشگاهیان نقش میبندد، سطح پائین علمیِ حوزههای علمیه باشد؟ آیا فکر نمیکنید این دفاتر چون نمیتوانند در مقابل دانشگاهیان استدلال قوی بیاورند، از وجود حضرتعالی بیش از اندازه خرج میکنند؟
البتّه تصوّر من درباره ی این برادرانی که در دانشگاهها هستند، این نیست که نوشته شده، که اینها در حدّاقل سطح علمی باشند. بعضی از برادرانی که من در دانشگاهها میشناسم، خیلی خوبند. البتّه من همه را نمیشناسم، چون من که این برادران را منصوب نمیکنم؛ من آن هیئت مرکزی را در چند سال پیش منصوب کردهام و به آنها اعتماد هم دارم و اشخاص برجسته ای هستند. در چند سال قبل از این البتّه یک قدری گله بود، امّا در این شکل جدید که پیش آمد - که دقیقاً نمیدانم چند سال است - نه. جوانان فاضل و جوانان خوب در دانشگاهها هستند؛ بعضی شان هم دانشجویند، هم طلبه اند؛ بعضی شان طلّاب فاضلند؛ بعضی شان مدرّسین برجسته ای هستند. اینجور
نیست که این برادرمان یا خواهرمان نوشتند که در حدّاقل سطح قرار دارند. حالا باز اگر این برادر یا خواهری که این را نوشتند، به طور مشخّص در یک نامه ی دیگری به من بگویند که کجاست که در حدّاقل سطحند، من حتماً به وسیله ی مطمئنی تحقیق خواهم کرد و اگر اینجور باشد، به برادران مسؤول این کار تذکّر میدهم؛ لیکن گمان من این نیست.
در مورد اصل لزوم این دفتر نمایندگی هم عرض کنم که آن وقتی که ما به این کار اقدام کردیم، همه معتقد بودند که لازم است و درخواست زیادی بود؛ همین حالایش هم همین جور است. البتّه چرا، بعضیها هم هستند که به بنده مراجعه کردند و گفتند که لازم نیست. اگر در محیط دانشگاهها، هدف اصلی از ایجاد این دفاتر - یعنی پرورش دینی و وجود یک مرکز مطمئن برای مراجعه ی دینی - وجود میداشت، من این اقدام را نمیکردم؛ کار لازمی نبود؛ لیکن چون نیست، وجود این برادران لازم است. این برادران در دانشگاهها میتوانند منشأ برکات بسیاری باشند. جوانها احتیاج دارند به [پاسخ به] سؤالات دینی، جوانها نیازهای دینی دارند. اگر روحانی فاضلی، جوانی، مثل خودشان، در کنار دستشان باشد، این خیلی چیز باارزشی است. من اینجور تصوّر میکنم.
#پاسخ پرسشهای دانشجویان
✍مقام معظم رهبری
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
کتاب صوتی " عبد صالح خدا"
برش هایی از زندگی و سیره مبارزانی امام خمینی (ره) در کلام امام خامنه ای
ناشر : مرکز صهبا
تولید ایران صدا
#عبد_صالح_خدا
#امام_خمینی
#تاریخی
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📗 کتاب صوتی #عبد_صالح_خدا قسمت 7⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part08_عبد صالح خدا.mp3
8.13M
📗 کتاب صوتی
#عبد_صالح_خدا
قسمت 8⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فراز ی خیلی زیبا🎼🎼🎼
📙سوره :عادیات📙
👤قاری:محمود شحات انور
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
د: اگر ما ده گاوي آورده بودند بار تكليفشان را نهاده بودند، اما سخت گرفتند و خداوند نيز بر ايشان سخت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
درايت حديث
متن حديث
دراية الحديث ۱- الحافظ أبونعيم الإصبهانى قال: حدّثنا إبراهيم بن أحمد حدّثنا أبوالصلت، حدّثنا علىّ بن موسي عن أبيه عن جدّه عن آبائه عليهم السلام قال: قال رسول الله صلّي الله عليه و آله: كونوا دراة و لاتكونوا رواة، حديث تعرفون فِقْهه خير من ألف تروونه. ۲- قال الرضا عليه السلام: قال رسول الله صلّي الله عليه و آله: الّلهم ارحم خلفائى ثلاث مرّات، قيل له: يا رسول الله و من خلفاؤك؟ قال: الّذين يأتون من بعدى و يروون أحاديثى و سنّتى فيعلّمونها الناس من بعدى. ۳- قال الرضا عليه السلام: قال رسول الله صلّي الله عليه و آله: من حفظ من اُمّتى أربعين حديثاً ينتفعون بها، بعثه الله يوم القيامة فقيهاً عالماً.
درايت الحديث ۱- حافظ ابونعيم اصفهاني گويد: ابراهيم بن احمد ما را چنين حديث كرد كه ابوصلت ما را گفت: علي بن موسي از پدرش، از جدش، از پدرانش (ع) نقل كرد و فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: اهل درايت باشيد نه راوي، حديثي كه عمق آن را دريابيد بهتر از
هزار [ سخني ] است كه آن را روايت كنيد۱. ۲- حضرت رضا (ع) فرمود: پيامبر خدا (ص) سه بار فرمود: خدايا خلفاي مرا مورد رحمت خويش قرار ده، گفته شد: اي رسول خدا خلفاي شما كسيتند؟ فرمود: آنان كه پس از من آيند، احاديث مرا روايت كرده و آنها را به مردم پس از من ميآموزند۲. ۳- حضرت رضا (ع) فرمود: رسول خدا (ص) فرمود: هر كه از امت من چهل حديث كه از آن بهره برند حفظ كند خداوند در روز رستخيز او را فقيه و دانشمند برانگيزد۳.
منبع حديث
۱- ذكر اخبار اصبهان ۱/ ۱۳۸. ۲- عيون اخبار الرضا ۲/ ۳۷. ۳- عيون اخبار الرضا ۲/ ۳۷.
#دانستنیهای امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🎥 سلسله کلیپهای #جهاد_تببین_عملکرد_دولت 5 ✅ بررسی نقاط قوت و ضعف دولت و آسیب شناسی رفتار برخی انقلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سلسله کلیپهای #جهاد_تببین_عملکرد_دولت 6
✅ بررسی نقاط قوت و ضعف دولت و آسیب شناسی رفتار برخی انقلابی ها در نقدهای تخریب گونه و حمله به #دولت_انقلابی
🎬 جلسه ششم 6️⃣
👈 جمع بندی بحث انتقادها و ممنوعیت سیاه نمایی مطلق در هر دوره ای
👈 نمونه نقد غیرعلمی و بدون تقوا درباره رئیس سابق ق.قضائیه و گله رهبری
🎤 #احسان_عبادی
🌀 دیدن همه کلیپهای #عملکرد_دولت با کیفیت های بالاتر در 👈 اینجا
#جهاد_تبیین
#دولت_انقلابی
🔰انقلابی باید قوی شود🔰
ادب ماه شعبان 1.mp3
4.49M
🔰 سلسله جلسات #ادب_حضور 13
💠 رعایت بیشتر #ادب_ماه_شعبان 1
✅ تدریس کتاب ادب حضور
👈 ماهی که قرار است با حریم نبوی ، وارد حریم الهی شویم.
👌 بهره مندی حداکثری از ماه #شعبان جهت آمادگی ورود به ماه مبارک #رمضان
🎤 استاد احسان عبادی از اساتید مهدویت
👌ماه شعبان امسال با ادب بیشتری در محضر خدا حضور پیدا کنیم.
🔰انقلابی باید قوی شود🔰
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
#بچه_های_کارون
قسمت ۱۵
عوضِ روز قبل، از اولِ صبح، بزن و بکوبی شروع شده بود آن سرش ناپیدا. خمپاره پشت خمپاره طرفمان شلیک میشد و مسلسلهای سنگین، یک لحظه دست از ور زدن نمیکشیدند. همه جا را بویِ گند باروت سوخته و انفجار پر کرده بود.😣
توی سنگر بودم که صدای سوت رسول بلند شد. هر وقت کارم داشت و میخواست همدیگر را ببینیم، دو تا سوت کوتاه میزد و یک سوت بلند. انواع و اقسامِ سوتها را بلد بود که من یکیاش را هم یاد نداشتم: یک انگشتی، دو انگشتی، چهار انگشتی، یک دستی، دو دستی، بدون دست 😄
رفتم بیرون. ته کانال منتظرم ایستاده بود. تا راه افتادم، خمپارهی پدرنامرد، با صدای وحشتناکی بالای کانال ترکید. آنقدر محلِ انفجار نزدیک
بود که گوشهایم بنا گذاشتند به زنگ زدن و بوی تلخِ انفجار، زد ته حلقم. از میان دود تیره و بدمزه، دویدم طرفش.
تا رسیدم، با اَخم و تَخم گفت: «برویم.»
انگار نه انگار که خمپاره بغلدستم ترکید و چیزی نمانده بود دخلم بیاید. به قیافهاش نمیخورد که اصلاً هم نگران شده باشد. پرسیدم: «کجا⁉️
جوابم را نداد و جلو جلو رفت. به ناچار، پشت سرش راه افتادم. یک کم جلوتر، روبهروی خانهی آجری، از کانال پرید بیرون و رفتیم سمت مخفیگاه. نمیدانستم چه شده که اوقاتش تلخ است و قیافهاش شده مثل برجِ زهرمار. نامرد چیزی هم نمیگفت
میان آجرهای خانهی نیممخروب رد شدیم که دیدم غلام شوش هم آنجاست. یک دستش را زده بود به چارچوبِ درِ زیرزمین و انگار که طلبکار
باشد، پایینِ پلهها، سرِ راه ایستاده بود. پرسیدم: «چیزی شده؟»
رسول سوتی گفت: «برویم تو تا بهات بگوییم.»
غلام از سرِ راه رفت کنار و سه تایی رفتیم تو زیرزمین. هنوز گیج بودم، چه شده آنها اخلاقشان چنان تلخ است که صد رحمت به شمر ذیالجوشن. گفتم: «خب، حالا بگویید.‼️
رسول سوتی گفت: «مگه قرارمان این نبود که کسی تکخوری نکند؟»
گفتم: «خب، آره.»
ـ و آقا...
رسول، لاشهی کنسروهای بادمجان و ماهی تُن را با دست نشان داد.
ـ تو دیروز اینجا بودی، درسته؟
همه چیز را فهمیدم!
ـ آره، آمده بودم
باید یک جوری این خبطم را رفع و رجوع میکردم. ولی چهطور؟! یک کم صبر کردم تا موتورِ عقلم شروع به کار کند و دروغی سرِ هم کنم و تحویلشان بدهم. نه! بدجوری توی گل گیر کرده بودم. هیچ جور نمیتوانستم بهانهای بتراشم که از عبدل حرفی به میان نیاید.🙄
خبرها را بهام میرساند. حالا خودت با زبانِ خوش بگو با کی اینجا بودی...
این را گفت و منتظر ماند تا جوابش را بدهم. چه جوابی میتوانستم بدهم؟ یاد حرفهای فرمانده افتادم و سفارشهایی که بهام کرد.🤭
حالا حالیات میکنم نارو زدن چه عاقبتی دارد. دیدی ناهار آن گوشتهای آشغال است، دو تایی آمدید اینجا، عروسی راه انداختید، هان؟
آمد رو. روی سینهام نشست و اولین مشت را کوبید تو صورتم. بلافاصله دهنم شور شد و لبم سوخت:
ـ باید بگویی این پسره کیه و اینجا چی میخواهد. دیشب دیدم با فرمانده آمد تو سنگر دیدگاه. فکر کردی ما خریم! اهه، من جای شما نگهبانی میدهم، شما دو تا بروید استراحت کنید...😏
بچه پررو، داشت ادای حرف زدنِ من را در میآورد. گردنش را سفت با یک دست گرفتم و با دست دیگر، سعی کردم نگذارم مشت دوم را بزند. خداییاش زور او از من خیلی بیشتر بود. با یک
هلش دادم عقب و خواستم از زیرِ دستش در بروم. تا بلند شدم، کوبیدم به دیوارِ زیرزمین. نفسم برید. جست زد رویم و همان کنارِ دیوار، گیرم انداخت. اما دیگر نگذاشتم مشت تو صورتم بزند. دو تا دستها را گذاشتم رو صورت و مچاله شدم کف زیرزمین. اول، لگد بود که خورد به پهلویم و بعد مشتی که رو دستهام فرود آمد:
ـ این پسره کیه؟ هان؟
میدانستم که هرگز او را لو نخواهم داد؛ حتا اگر صد تا مشت بخورم و صد تا لگد.😞
وقتی برگشتم، لبم حسابی باد کرده بود. ترسیدم فرمانده متوجه شود و ازم دربارهاش چیزی بپرسد. جلوی منبع آب، دست و صورتم را شستم و لباسهام را تکاندم. نفهمید. فقط گفت: «از اورژانس صحرایی زنگ زده بودند. مادرت بود. گفت حتماً بروی آنجا، ببیندت.»
کاری توی سنگر نداشتم. پرسیدم: «الان بروم؟»
گفت: «نمیخواهی بمانی تا آتش سبکتر شود؟»
بعد از دعوا، دلم نمیخواست آن طرفها بمانم. اجازهام را گرفتم و همان موقع راه افتادم.😊
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/zandahlm1357