📖#رمان_مهدوی
👱♂#محمد_مهدی
📌#قسمت_هفدهم
🔰هرکس #محمد_مهدی رو میدید، فکرش رو هم نمی کرد که بچه ۷ ساله و اینقدر سواد و ادب!
آخه اگه با بچه های هم سن و سال خودش که هیچ، با چندین سال بزرگتر از خودش هم مقایسه می کردن، اصلا با حساب و کتاب جور در نمی اومد
✳️تربیت آقا هادی اثر کرده بود، حتی نگذاشت یک لقمه حروم وارد زندگیش بشه، گاهی به مناسبت ایام مختلف که می شد، مخصوصا در ماه مبارک رمضان و ماه محرم، همسایه ها نذری که می آوردن، با دقت مراقبت می کرد که آیا این همسایه اهل مراقبت و حساب کتاب مالی و سال خمسی و این چیزها هست یا نه
یه همسایه داشتن که مطمئن مطمئن بود اهل رشوه و نزول خواری هست، چون خود هادی بانکی بود و این ها رو می دونست، هروقت این خانواده نذری می آوردن، هادی با احترام دریافت می کرد، اما مصرف نمی کرد و می ریخت دور.
چون اطمینان نداشت از مال حلال اون همسایه هست یا حرام
💠حتی اجازه نمی داد سرسفره راجع به کسی صحبت بشه مگر اینکه مطمئن بود دارن راجع به خوبی اون فرد میگن...می گفت اگر سر سفره گناهی انجام بشه، چه دروغ باشه چه غیبت، اثر گناه روی غذای سفره تاثیر میگذاره و اون غذا از حلال بودن تغییر پیدا می کنه...راست هم می گفت...بارها اساتید اخلاق این رو گفته بودن
حرام خواری فقط به مال دزدی نیست.
🔰هادی خوشحال بود که تو این هفت سال، به اون نذر و عهدی که انجام داده بود، وفا کرده بود.
حالا دیگه روزهای اول مهر نزدیک می شد، و #محمد_مهدی باید به مدرسه می رفت
تو یک مدرسه دولتی ثبت نام شده بود، هادی حتی درباره معلم ها هم تحقیق کرده بود تا معلمی بی دین و ایمان نصیب فرزندش نشه، نه اینکه بخواد خیلی سخت گیری کنه اما حداقل ها هم باید حفظ می شد
گاهی اوقات، اثر پذیری بچه از معلم مدرسه، به مراتب بیشتر از والدینش هست
✍️احسان عبادی
#ادامه_دارد