#زنگ_تفریح
#جلال_آل_انار
4⃣3⃣ ارتباط نوشتن با مسافرکشی
«-از چه بنویسم؟ منتظر یک ایدهٔ خوب هستم!»
گفتن جملهٔ بالا مثل این است که راننده باشی و توی خانه بنشینی و منتظر مسافر گذری باشی.
مسافرکش که باشی معنی «پرسه زدن» را خوب میفهمی، گاهی باید ساعتها پرسه بزنی، به چرخیدن در مسیرهای مختلف ادامه بدهی تا یک مسافر دربستی خوب پیدا کنی.
بعضی روزها کم مسافر است، بعضی روزها پر مسافر، مثل روزهای بارانی. روزهای بارانی برای نویسنده هم پربارتر باشد، لااقل برای شاعرها که چنین به نظر میرسد.
نویسندگی هم مثل رانندگی تاکسی است، باید در مسیرهای مختلف پرسه بزنی تا به ایدهٔ مناسبی برای نوشتن برسی.
پرسه زدن در نوشتن یعنی ساعتها از چیزهای ظاهراً کماهمیت بنویسی و حتی شده به نوشتن پرت و پلا ادامه بدهی؛ و بدانی که فقط بعضی از روزها و لحظهها شانس تور کردن ایدههای مطلوب را خواهی داشت، درست مثل همان مسافر دربستی خوشمسیر.
فقط باید در جریان باشی و قلم را از روی کاغذ برنداری.
✍️#شاهین_کلانتری
@zangtafrih_g
#زنگ_تفریح
#جلال_آل_انار
5⃣3⃣ تمرینی مهم دربارهٔ انگیزهٔ نویسندگی
پیش نوشت: تقریباً تمام کتابهای آموزشی داستاننویسی که در ایران منتشر شدهاند مؤلفان آمریکایی دارند؛ اما کتاب فن و هنر نویسندگی نویسندهای آلمانی دارد؛ و جالب است که تفاوت نسبتاً مشهودی بین جهانبینی و تمرینهای این کتاب نسبت به کتابهای فرهنگ آمریکایی وجود دارد. فن و هنر داستاننویسی را اتو کروزه نوشته و پیمان کی فرخی ترجمه کرده. ناشر کتاب انتشارات اختران است و عنوان دوم کتاب چنین است:
چگونه زندگی را در زبان بیان کنیم
اصل مطلب:
کاغذی بردارید یا فایل جدیدی روی رایانه ایجاد کنید و فهرستی از دلایل نویسندگی خود بنویسید. اسمش را بگذارید «چرا مینویسم؟» همهٔ دلایل؛ از سطحی تا متفکرانه را یادداشت کنید.
آگاهی ما لایههای بسیاری دارد. هر جمله را با «چون…» شروع کنید (چون نیاز دارم، چون میخواهم بر دیگران اثرگذار باشم، چون فکر میکنم که چیزی برای گفتن دارم و…). قطعاً انگیزههای عمیق بهسادگی به چنگ نمیآیند. حتی اگر از رمق افتادید و دیگری تیری در ترکش نداشتید بازهم ادامه دهید.
ارزیابی
یکبار دیگر فهرست را بخوانید. کجا «معنادار» است؟ چیزی که واقعاً شمارا به حرکت درمیآورد چیست؟ آیا دلیل اصلی حرکت خود را یافتهاید؟
این تمرین باعث طرح سؤالهای متعددی دربارهٔ انگیزههای نویسندگیتان میشود؛ نوشتن چگونه باعزت نفستان آمیخته است؟ با نظر شخصی و منش روشنفکرانهتان؟ با نیازتان برای اینکه زندگی خود را بفهمید؟ با نیازتان به اثرگذاری بر جهان؟ با نیازتان برای به رسمیت شناخته شدن؟ با ترستان از ناتوانی در آفرینش ادبی؟ با هراستان از روان غیرطبیعی خود؟ (تمام انسانها گهگاه چنین حسی دارند.) با نیازتان برای نصیحت کسی؟ با خواست مرموزتان برای روایت چیزی که تاکنون به کسی نگفتهاید؟ با آسیبهای درونیتان؟
هدف اصلی، فهرست کردن انگیزهها روی کاغذ نیست، این بخشی از تکلیف شماست که از بازی پنهان در جریان آگاه شوید. همهٔ ما خودمان را پشت انگیزههای پذیرفتهنشدن اجتماعی پنهان کردهایم و انگیزههای کمتر اجتماعی را آنقدر مخفی میکنیم که دیگر خودمان هم درکشان نمیکنیم.
حالا یک سؤال ژرفتر:
من «واقعاً» برای چه میخواهم بنویسم؟
✍️#شاهین_کلانتری
@zangtafrih_g
#زنگ_تفریح
#جلال_آل_انار
6⃣3⃣ آیا تکرار بیحوصلهتان میکند؟
تکرار کاری ملالآور به نظر میرسد، اما مهارت در آن یک توانمندی متمایزکننده است.
حالا که اینترنت ولع ما را برای بلعیدن اطلاعات جدید هزار برابر کرده و بیحوصلگی را به اوج رسانده، توانایی تکرار روزبهروز دستنیافتنیتر میشود.
بار اول که کتاب جذاب و آموزندهای را میخوانیم، معمولاً ذوقزده میشویم و تصمیم میگیرم بارها و بارها آن را مرور کنیم؛ اما اگر با خودمان صادق باشیم میبینیم که کتابهای تازه و شهوت آشنایی با منابع جدید باعث میشود تا آن کتاب را به قبرستان کتابهایی بفرستیم که فقط یکبار روخوانی کردهایم و توهم فهم آنها با ما مانده است.
گاهی فکر میکنم چه تحول شگفتانگیزی در برنامهٔ یادگیریام اتفاق میافتد، اگر اراده این را بیابم که جای خواندن دهها کتاب، یک کتاب را دهها بار بخوانم. چه میشود اگر پنج بار کتاب قوی سیاه نسیم طالب را بخوانم، ده بار فیلم خواب زمستانی نوری بیلگه جیلان را تماشا کنم و صد بار از روی داستان ماهی و جفتش ابراهیم گلستان رونویسی کنم.
بخش مهمی از لذت یادگیری و کشف، با تکرار چندباره هر اثری حاصل میشود. کتابی را که دوست دارید برای بار پنجم بخوانید، آنوقت عمیقاً حس میکنید چه مکاشفهٔ شگفتانگیزی را تجربه کردهاید.
ماهیگیری را تصور کنید که همیشه در یک ساحل صید میکند، گاهی دریا طوفانی است، گاهی آرام، معمولاً چیز دندانگیری را تور نمیکند ولی گاهی ماهیهای بزرگ صید میکند، اما همچنان به ماهیگیری ادامه میدهد.
تکرار یک محتوا نیز، چنین است، شاید تکرار در اغلب اوقات ملولمان کند، اما گاهی به نکات ارزشمندی میرسیم که نگاه ما پنهان بودهاند و گاهی حین تکرار تداعیهای ارزشمندی در ذهن ما شکل میگیرد؛ و درنهایت با تکرار شانس عملی کردن دانستهها بیشتر و بیشتر میشود.
بیایید امسال در تکرار افراط کنیم.
مثلاً یک کتاب خاص را ماهی یکبار بخوانیم، اینجوری در پایان سال یک کتاب را ۱۲ بار خواندهایم.
در پایان آن سال احتمالاً به استاد مسلم آن کتاب تبدیل میشویم. در حدی که میتوانیم کتاب را بهتر از نویسندهٔ آن تدریس کنیم!
✍️#شاهین_کلانتری
@zangtafrih_g
#زنگ_تفریح
#جلال_آل_انار
7⃣3⃣ زمانی برای هیچ کاری نکردن
مثل سماور روی شعلهٔ اینترنت در حال جوشیدنیم، شیرمان را آهک گرفته و دریغ از قطرهای آب، آنقدر بیهوده میجوشیم تا بخار شویم و تمام.
ران هابارد هیچ حرف درستی هم نزده باشد، این جمله را درست گفته:
اطلاعات، مطمئناً دانش نیست.
حالا ما شتابزده در پی بلعیدن زبالههای اینترنتی روزبهروز از تأمل و دانش فاصله بیشتری میگیریم.
در سال جدید بهتر است تلاشمان را به کار بگیریم تا میان شتاب و تأمل، از اولی بکاهیم برای دومی.
در این روزگار شتابزده و فست فودی، اگر در پی موفقیت و تمایز هستیم، تأمل باید به بخشی جدی از مدل ذهنی ما تبدیل شود.
در زمانهٔ فقر توجه و تمرکز، مراقبه پیشکش، همینکه در روز بتوانیم چنددقیقهای دست از مشغولیات بیهوده بکشیم و هیچ کاری نکنیم، گام مهمی در مسیر خود اندیشی و آرامش ذهن برداشتهایم.
«هیچ کاری نکردن» یعنی رها کردن آگاهانهٔ خودمان از فعالیتهای ذهنی و جسمی،
باید گوشهای بیسروصدا بنشینیم و بدون کمترین تحرک جسمی و بگذاریم افکارمان آزادانه جریان بیابند. در چنین لحظاتی حتی کاغذ و قلم هم نباید کنار دستمان باشد، تکلیف گوشی موبایل هم که روشن است.
البته هیچ کاری نکردن خودش نوعی کار حساب میشود و صدالبته کاری بسیار مهم که سهل ممتنع است و در نگاه اول ساده به نظر میرسد اما انجام منظم آن کاری دشوار است.
با موفقیت در چنین عادتی گامی در جهت تمایز خودمان از جمع پریشانفکران برداشتهایم. آنوقت شاید بتوانیم بهمرور توان لازم برای مراقبه را هم بیابیم.
زمانی که به این کار اختصاصی میدهید میتواند با ۱۵ دقیقه شروع شود و پس از چند ماه در صورت حصول نتایج مثبت به یک ساعت یا بیشتر برسد.
حتی اگر طی روز هیچ کار خاصی هم انجام نمیدهید، بازهم سعی کنید دقایق مشخصی را به هیچ کاری نکردن اختصاص دهید. این گام را باید ملاقاتی روزانه با خودمان در نظر بگیریم.
✍️#شاهین_کلانتری
@zangtafrih_g
#زنگ_تفریح
#جلال_آل_انار
8⃣3⃣ مهمترین ابزار کار نویسنده و شاعر چیست؟
پیش نوشت: تکۀ زیر از گفتههای کلیدی و مهم احمد شاملو است که برای من بسیار آموزنده و ارزشمند بود و تصمیم گرفتم تا آن را با شما به اشتراک بگذارم:
…تنها نقصی که در کار هست و آثار بیشتر شاعران ما به چشم میزند «نقص زبان» است. ابزار کار شاعر کلمه است؛ اما کمیت بسیاری از شاعران ما در اینجا میلنگد.
به هر اندازه که ذهن ما از کثرت کلمات پربارتر باشد به همان اندازه اندیشیدن برایمان آسانتر، مایه دادن به مادۀ خام اندیشهای که ذهن از آن بار برداشته ممکنتر و بیان آنچه در ذهن گسترش یافته سهلتر خواهد بود. چرا که «اندیشیدن» با «کلمات» صورت میگیرد نه با «اشکال» و «تصاویر»…
«تداعی معانی» و «بازی کلمات» را در نظر بگیرید تا مسئله برایتان روشنتر شود؛ و به همین دلیل است که من (درست برخلاف عقیدۀ یکی از ناقدان) شعر بناشده بر «موسیقی کلمات» را یک شعر قلابی و «ساختگی» میشمارم: زیرا توجه به موزیک و صدای کلمه (و درنتیجه: توجه به وزن و قافیه) ذهن را از کشف و شهود بازمیدارد، در راه طبیعی شعر سنگ میاندازد و آن را از راه خود منحرف میکند…من به شعر خاموش معتقدم. شعر زائیدۀ ذهن شاعرانه. منتها، میتوان پس از فروچکیدن این جوهر، آن را پرداخت کرد و جلایش داد.
بدین گونه، طبیعی است که هر چه بیشتر کلمه در اختیار شخص باشد، امکان اندیشیدن یا بازگفتن اندیشههای خویش برای او بیشتر خواهد بود. وقتیکه برای کلمات متعدد و با قوت و ضعف مختلف در اختیار داشته باشد، مسئله «انتخاب» در میان میآید، قدرت و تسلط شاعر بر دریافتهای شاعرانۀ ذهن خویش آشکارتر میشود.
شاعر باید به زبان تسلط داشته باشد. محیط مساعد برای زندگی شعر انبار لغات است. در این انبار است که شعر به دنیا میآید. هر چه این محیط آمادهتر باشد و وسیعتر، شعر گستردهتر خواهد شد. وگرنه میان مرگ و میلادش فاصلهای نخواهد بود.
✍️#شاهین_کلانتری
@zangtafrih_g
#زنگ_تفریح
#جلال_آل_انار
9⃣3⃣ نویسنده قرن بیست و یکمی و مسئله انتشار آثار
پانزده سالم بود؛ یکی از کاریکاتوریستهای پیشکسوت و شناختهشده گفت اگر اینجوری ادامه بدهی از پا درمیایی. من در هفته بیش از صد تا طرح و کاریکاتور جدید میکشیدم و در ماه شاید یکی از کارهایم چاپ میشد، ولی ذرهای از انگیزهام کم نمیشد و انتشار کارهایم آخرین اولویتم بود. به نظرم هر هنرمند نوآموزی باید پیه ندیده شدن و بسیاری از چیزهای دیگر را به تن بمالد و علیرغم تمام ناامیدیها از رسوب تنبلی و آسانگیری در خود جلوگیری کند.
بعضی از دوستانم که سودای نویسنده شدن را در سر میپرورانند نگرانی اصلیشان چاپ شدن است، میگویند ما اگر بنویسیم چه کسی چاپ کنید و اصلاً به فرض چاپ آثارمان توسط بهترین ناشر کشور هم تیراژ کتاب بیشتر از هزار نسخه نخواهد بود و این ما را دلسرد میکند.
نمیخواهم بگویم که نویسنده نباید دغدغه چاپ شدن و دیده شدن داشته باشد و … ولی به گمانم اغلب ما در رابطه با انتشار آثارمان دچار واپسماندگی فکری هستیم و از ظرفیتهای فوقالعاده موجود آنچنانکه باید بهره نمیبریم.
نویسنده قرن بیست و یکمی ابزار کارآمد و توسعهپذیر اینترنت دارد، سایت شخصی هر نویسنده میتواند دفتر انتشارت و مرکز نشر آثار او باشد. فقط باید شکیب و توان این کار را در جنگل پرپیچوخم محتوای دیجیتال داشته باشیم؛ در برابر چشمغرهها جرت و جسارت به خرج دهیم و بیپروا و صادقانه، بهتر فکر کنیم و بیشتر بنویسیم.
وبلاگ نویسی فقط نقل و قرقره کردن حرفهای دیگران نیست. رسیدن به محتوای اصیل و رهایی از بند ترجمه باید مسئله اصلی ما و گریبانمان را رها کند.
خوب بخوانیم و بهراستی بفهمیم و مثل پهلوانپنبههای اینستاگرامی ادای فهم را درنیاوریم؛ کژ و کوژنویسیهای ذهنهای واپسمانده تلگرام خوان را جدی نگیریم؛ و بدانیم زبان لوده و بیسروسامانی که این روزها در شبکههای اجتماعی رواج یافته گیجی و گولی و حماقت را در پی دارد.
سایت و وبلاگ شخصی و مستقل برخلاف شبکههای اجتماعی به نسبت جای بهتری برای روانتر، تواناتر، سالمتر و نوآورتر نوشتن است.
✍️#شاهین_کلانتری
@zangtafrih_g
#زنگ_تفریح
#جلال_آل_انار
0⃣4⃣ با و بیحوصله
میگویی چرا وبلاگش را بهروز نمیکند، هزار بهانه میآورد و در آخر به این نتیجه میرسی که حوصله ندارد.
میپرسی چرا رابطهاش را بیخودی قطع کرده، هزار بهانه میآورد و آخرش میبینی توی هر رابطهای وارد میشود مشکلش کمبود صبر و حوصله است.
میپرسی چرا انگلیسی را خوب یاد نگرفته، رفته سراغ فرانسه، هزارتا دلیل میآورد و سر آخر میبینی حوصله انگلیسی را نداشته و فکر کرده زبان بالزاک و استاندال سر حوصلهاش میآورد.
مسئله امروز ما حوصله است.
ما نسل «گوشیبازها» بیحوصلهتر از همیشهایم. ما نسل سَنبَلکنندههاییم، میخواهیم هر چیزی را در طرفةالعینی سنبل کنیم.
کمتر کسی در این روز و روزگار حوصلۀ کار سترگ و جدی را دارد.
من بیحوصله بودن را این روزها بیش از هر عبارت دیگری مستقیم و غیرمستقیم از زبان همنسلها و همعصرهایم میشنوم.
به سرانجام رساندن پژوهشی نو، نوشتن یک رمان جاسنگین، راهاندازی یک کسبوکار آیندهدار، یادگیری درست یک زبان، ساخت یک فیلم فکرشده و هر کار درستوحسابی دیگری، همه و همه بیش از هر چیز دیگر حوصله میطلبند. حوصله سنگ بنای هر کار بزرگ و ارزشمندی است.
کاش بهجای اینهمه رشته و درس بیخود و بیمصرف کلاسهایی برای تقویت حوصله داشتیم، مراکزی برای پژوهش درباره حوصله و معلمانی باحوصله که برای حوصله وقت بگذارند.
یاد این بیت سعدی افتادم:
عارف مجموع را در پس دیوار صبر
طاقت صبرش نبود ننگ شد و نام رفت
نتیجه: میخواهم از حوصله و بیحوصلگی بیشتر بنویسم؛ البته اگر حوصله کنم.
✍️#شاهین_کلانتری
@zangtafrih_g
#زنگ_تفریح
#جلال_آل_انار
1⃣4⃣ چرا دست زیاد است؟
ایدهای به ذهنت میرسد، یا بهتر بگویم جرقهای، گُر میگیری و دلت میخواهد ارشمیدسوار جار بزنی: یافتم! یافتم!
سریع توی ذهنت هزار تا خیال میبافی از آیندۀ ایدهات و سودها و رابطهها و دستاوردهای عجیبی و غریبی که در پی دارد.
برای اینکه اولین قدم را برداشته باشی، مینشینی پای گوگل و شروع میکنی به سرچ کردن نام دامنه و دلدل میکنی که قبلاً نپریده باشد.
بعد به این نتیجه میرسی که سرچ کنی ببینی بقیه درباره ایدۀ تو کاری کردهاند یا نه، علیرغم تصورت میبینی خیلی کارها شده، صفحه پشت صفحه باز میکنی و گرم پرسهزدن میشوی.
مانند همیشه، دور نیست، یکی از آن بهانهها که عبارت است از ناامیدی تو به خاطر اینکه چرا انقدر دست زیاد است.
البته تو انقدر به استعداد و توان خودت ایمان داری که فکر میکنی در اجرای ایده از همه سرتری و خوشذوقتر، اما صدای آزاردهندهای درون تو میگوید دست زیاد است؛ و تو اصلاً دوست نداری دستت را بخلی جایی که دستهای زیادی خلیده. بعد هم هزار قصه میبافی، مثلاً این نقلقول نادر ابراهیمی را برای خودت زمزمه میکنی: احساس رقابت احساس حقارت است و الخ.
دوست داری بکر باشی و بیرقیب؛ اما ته دلت میدانی این هم یکی از بهانههای همیشگی از برای گریز از عمل.
نتیجه:
اگر میخواهی متمایز شوی، نگرانی از زیاد بودن دستها در هر کاری میتواند مثل سم مهلک عمل کند و روزبهروز بین افکار و اعمال تو فاصله بیشتری بیندازد، بهمرور تبدیل به آدم میشوی که دست دوخته به دستاوردهای دیگران و مدام امروز و فردا میکند و رو به تباهی میرود.
خیالت را راحت کنم، دست همیشه زیاد است، اصلاً تمام سعی تو باید این باشد که توی شلوغی دستها متمایز بشوی و متمایز بمانی. تو سعی کن از تمام انگشتهایت بهرۀ بیشتری ببری!
✍️#شاهین_کلانتری
@zangtafrih_g
#زنگ_تفریح
#جلال_آل_انار
2⃣4⃣ دربارهٔ چت کردن
چت کردن زبان فارسی ما موذیتر و کمعمقتر میکند. با چت کردن و به کار بردن این میزان از کلمات کلیشهای و مزخرف روزبهروز خلاقیت زبانی ما کمتر میشود. این کلمهها هستند که میآفرینند، زنده میکنند و زنده نگه میدارند، اما چت کردن به ابتذال کشیدن دنیای جادویی واژههاست.
ملالآورترین کاری که سراغ دارم چَت کردن است. هرگز نتوانستهام از یک گفتگوی تلگرامی لذت ببرم، بلکه حس کردهام زمانم سراسر به تباهی گذشته.
چت کردن نازل کردن و پایین آوردن سطح گفتگوست. چندکارگی در ذات چت کردن است و خواهناخواه وسط آن جواب ده نفر دیگر را هم میدهی و صد تا کانال و گروه دیگر را هم چت میکنی. چنین رابطهای صنار نمیارزد.
نوشتن کلمات بیرمق و جملههای ناقص و سعی در بامزه کردن آن به ضرب ایموجی و استیکر مثل این است که بخواهی آفتابه را با سس گوجهفرنگی به غذای خوشمزهای تبدیل کنی.
رابطهای که با چت کردن آغاز میشود و در چت میماند محکوم به شکست است.
تلفنی حرف زدن و شنیدن خندهٔ ناز آلود دوستانم را به هزار تا از این ایموجیها و استیکرهای رنگارنگ و لوده ترجیح میدهم.
به دوست صمیمیام میگویم: به دیدارت میآیم یا تو به دیدارم بیا تا باهم چای بنوشیم، باهم بخندیم، باهم گریه کنیم و باهم قدم بزنیم و دست یکدیگر را لمس کنیم، یا اگر آنقدر گرفتاری و دربند که نمیتوانی بیایی و من هم نمیتوانم بیایم، لااقل زحمت بکش زنگ بزن. ولی چت کردن آخرین گزینهٔ تو باشد و فقط از سر ناچاری به آن پناه ببر.
✍️#شاهین_کلانتری
@zangtafrih_g
#زنگ_تفریح
#جلال_آل_انار
3⃣4⃣ نوشتن از روی احساسات
وقتی احساس میکنی چیزی برای نوشتن نداری، یا از هر فکر و ایدهای تهی شدهای، باید به دنبال راهی بگردی تا احساساتت جان تازهای بگیرند. باید بدانی چه چیزهایی احساسات تو را برمیانگیزانند.
زمانی نویسندهای حرفهای میشوی که یاد بگیری وقتی به بنبست میرسی با یکسری بازیها نوشتن را دلچسبتر کنی.
پل توماس اندرسون که علاقه خاصی به نوشتن با موسیقی دارد میگوید: نوشتن از روی احساسات منجر میشود صفحات زیادی به نگارش درآید.
وقتی چیزی در سر نداری، یا به عبارتی حس میکنی به چیزهایی که در ذهنت هست دسترسی نداری، یا چیز دندانگیری بین افکارت نمییابی، به سراغ ترفندها و تکنیکهایی برو که جرقهٔ روشن شدن احساساتت را میزنند.
این میتواند مرور خاطرهای باشد با بار عاطفی بالا
میتواند نوشتن نامه به کسی باشد که احساسات پررنگی به او داری
میتواند نوشتن درباره تمها و موضوعاتی باشد که همیشه که تو را تهییج میکنند و به حرکت وامیدارند
میتواند گوش دادن آهنگهایی باشد که بندبند وجود تو را میلرزانند
و
✍️#شاهین_کلانتری
@zangtafrih_g
#زنگ_تفریح
#جلال_آل_انار
4⃣4⃣ آینده نویسی: ما آیندگانیم
من آینده را دوست دارم، از شکل و شمایل این کلمه و آی با کلاهش هم خوشم میآید.
از آینده نمیهراسم، نهراسیدهام، از بچگی هر وقت اسم آینده میآمد، دلم غنج میرفت. ته یکی از یادداشتهای سعید عقیقی میخواندم: «ما آیندگانیم.»(+)
چقدر این جملۀ کوتاه به دلم نشست.
من به جای خاطرات گذشته، بیشتر از آینده مینویسیم. دربارۀ آینده رویاپردازی و خیالبافی میکنم. وقتی به آینده فکر میکنم حس میکنم خلاقترم.
در زندگی شخصی هم در بندِ گذشته نیستم.
بهمن فرسی در جایی از رمان شب یک شب دو مینویسید:
«بیا گذشتهها را اگر دوست داریم در آینده تکرار کنیم؛ در آینده زنده کنیم. قراول آثار گذشته بودن دلخوشی بی ربطیست. بگذار گذشته، به این وضع و صورت، اصلاً وجود نداشته باشد.»
آینده نویسی:
بیاید داستانی ۵۰۰ کلمهای درباره سال ۱۴۲۰ بنویسم؛ داستانی که شخصیت اصلیاش خودمان هستیم.
اوضاع بهتر است یا بدتر؟
ما چقدر در بدتر شدن یا بهتر شدن اوضاع دست داشتهایم؟
ما آیندگانیم.
✍️#شاهین_کلانتری
@zangtafrih_g
#زنگ_تفریح
#جلال_آل_انار
5⃣4⃣استفاده بهینه از جملات قصار
معمولاً قلمم خشک نمیشود، ولی گاهی حس میکنم آنچه مینویسم سر ذوقم نمیآورد؛ در چنین مواقعی دو سه تا جمله قصار خوب، از آن جملههای جاندارِ غیرخنثی که راه میدهند به بیشتر فکر کردن، بیرون میکشم و تمامی تداعیهایم را درباره جملهها مینویسم.
گاهی پیش میآید توی این نوشتنها به ایدههایی میرسم که هیچ ربطی به جملهها ندارند.
بیایید با جملۀ حیرتانگیزی از جبران خلیل جبران شروع کنیم:
«مبادا از روی دلسوزی در برابر آنان که میلنگند، بلنگید.»
این جمله برای من تداعیکننده اهمیت اطرافیان در موفقیت و شکست ماست.
گاهی برای همسطح شدن با گفتگوهایی تاکسیوار دوروبرمان سطح فکر خودمان را به احمقانهترین حالت ممکن تنزل میدهیم.
گاهی در برابر نالههای دیگری خودمان را مجبور میکنیم تا به شکل رقتانگیزی ناله کنیم تا دل دیگری را به دست بیاوریم.
و درنهایت میبینیم با این دلسوزیها به گله پیوستهایم و لنگانلنگان، درست راه رفتن را از یاد بردهایم.
✍️#شاهین_کلانتری
@zangtafrih_g