#خاطره ارسالی اعضای باشگاه زنان موفق سلام این خاطره  یکی  از فامیلامونه.بنده خدا عقد بوده بعد پدر خانمش اجازه نمی‌داده بیاد خونشون و با هم باشن بعد ی روز قرار بوده این پدر زنه بره مسافرت اینم می‌شنوه و بدو می‌ره پیش زنش بعد مثلاً یک ساعت ی صدایی میاد یکی کلید میندازه میاد خونه بعد این مرده هم هول میشه می‌ره ی جایی پشت پرده که لباساشونو میذاشتن بعد پرد خانم با دخترش حال و احوال پرسی و اینا که بابا چی شد برگشتی اونم میگه قسمت نشد و اینا رفت لباساشو بذاره پرده رو میزنه کنار دامادشو میبینه داماد میگه سلام علیکم 😂 حالا پدر خانم س  س س س س سل سل سل سلام و یهو سکته می‌کنه دو هفته تو بیمارستان میمونه به دامادش میگن برو عیادت پرد خانمت میگه من ی بار بهش سلام کردم سکته کرد برم عیادت می‌ره اون دنیا 😂😂😂😜😜😜 شبتون بخیر https://eitaa.com/joinchat/1467416814C34b4b3ab30