eitaa logo
ضرب المثل
31.9هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
927 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
سکوت کن هنگامی که نمیدانی چه بگویی ؛ چه پاسخی دهی ؛ ویا چطور بگویی ؛ فقط سکوت کن گاهی نگفتن شیرین تر از گفتن سخنان آشفته است ؛ که در لحظه تو را سبک میکند .... در آن لحظه سکوت کن یک وقتهایی سعی کن چشمهایت را ببندی بر حرفهای نیش دار ؛ و به زبانت اجازه دهی سکوت را تمرین کند دقیقه هایی که حس انفجار در سلولهایت تو را از درون میخورد ؛ سکوت را تجربه کن ؛ تا ذهنت با قلبت مشورت کند و تصمیمی درست بگیرد یک وقتهایی " سکوت " پاسخ همه دردهاست " سکوت زبان خداست " @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان ضرب المثل به مالت نناز به شبی بند است به حسنت نناز به تبی بند است✨️🕊 داستان هم از این قرار است: مردی بود كه ثروت زیادی داشت به طوری كه حد و حساب نداشت صاحب قصر مجلل غلام و كنیز بود. روزی از روزها با خدم و حشم به حمام رفت. هنگامی كه وارد خزینه حمام شد، غلام مخصوصش قلیان جواهر نشانی را برایش چاق كرد و هر مرتبه كه سر از آب بیرون می آورد قلیان را به دهان او می گذاشت چند پك می زد و دوباره زیر آب می رفت. یك مرتبه كه سرش را از آب ببرون آورد با خودش گفت:« آیا كسی از من بالاتر هست؟ آیا ثروت مرا كسی دارد؟» و به خودش مغرور شد. این فكر را كرد و به زیر آب رفت. همینكه سرش را از آب بیرون آورد، نه غلامی دید و نه قلیانی، صدا زد: « غلام ! ‎غلام » دید خبری نیست دلاكهای حمام به صدای او دویدند جلو. او فریاد زد: لباس های مرا بیاورید.» اما دید دلاكها، دلاكهای همیشه نیستند، تعجب كرد. خودش آمد لباس بپوشید دید یك دست لباس پاره و كهنه به جای لباس هایش گذاشته اند. صدا كرد:« پس لباس های من چه شده؟» استاد حمامی و دلاكها آمدند گفتند: « تو هر روز كه به حمام می آیی لباس كهنه های خودت را می گذاری و یك دست لباس تازه و نوی مشتری ها را می دزدی. حالا خوب گیرت آوردیم.» و او را گرفتند و كتك زدند و لباس پاره ها را به او دادند و از حمام بیرونش كردند. وقتی وارد كوچه شد، دید این شهر جای دیگری است؛ شهر خودش نیست. ناچار در شهر گردش كرد تا شب شد. گرسنه و خسته شده بود و جایی نداشت برود. مجبور شد شب را در تون حمامی بگذراند. وارد تون حمام شد. دید سفره نانی در آنجا هست. دانست كه سفره نان مال تونوان است. سفره را پیش كشید و مشغول خوردن شد. شب را همان جا بسر برد و نزدیكی های صبح تون حمام را آتش كرد با خودش گفت: «‌عجالتاً كه نان تونوان را خورده ام در عوض حمامش را گرم كنم.» تا اینكه تونوان از راه رسید مرد گفت: « رفیق، نان تو را من خورده ام ولی عوضش تون را آتش كرده ام و حمام گرم است.» تونوان ازاو خوشش آمد و او را پیش خودش نگاه داشت چند روزی آنجا بود كه صاحب حمام دید عجب مرد زرنگی است و او را جامه دار حمام كرد. از آنجائی كه زرنگی و در ستكاری به خرج داد، حمامی از او خوشش آمد و دخترش را به عقد او درآورد. بعد از چند سالی دختر حمامی صاحب دو فرزند شد و چیزی نگذشت كه حمامی مرد و ثروت او به دخترش رسید. اما مرد هر شب كه به خانه می آمد افسرده میان فكر فرو می رفت و دست به قلتق۳ می نشست و با كسی حرف نمی زد. تا اینكه زنش یك شب از او پرسید: « تو را به خدا به چه فكر می كنی؟» آیا به پدر من یا به چیز دیگری؟» زن آنقدر او را قسم داد تا اینكه مرد قصه را از اول تا آخر برایش گفت. زن به او گفت: «‌آدم وقتی صاحب ثروت شد نباید به مالش مغرور شود. اما حالا كه اینطور شده شب برو روی پشت بام پلاس سیاه به گردن بیندار و به درگاه خدای متعال توبه كن و از خدا بخواه تا دو مرتبه به خانه خودت برگردی. به شرطی كه اگر دعایت مستجاب شد در فكر من و این دو بچه هم باشی.» مرد قبول كرد و با دل شكسته و پردرد رفت بالای پشت بام، پلاس سیاه به گردن انداخت و دو ركعت نماز حاجت خواند و به درگاه خداوند نالید و توبه كرد و مشغول مناجات بود كه خوابش برد. یك وقت صدای اذان صبح به گوشش رسید سراسیمه بلند شد و نماز صبح را خواند و از زنش خداحافظی كرد و رفت كه در حمام را باز كند. وارد حمام شد و لباسش را عوض كرد و رفت توی خزینه كه زیر آب خزینه را بزند. وقتی سرش را از زیر آب بیرون آورد، غلام خودش را قلیان به دست بالای سرش دید. تا خواست بگوید «‌غلام چرا...؟ » غلام زودتر گفت: « آقا، این دفعه رفتی زیر آب طول كشید. چند دقیقه است كه منتظر شما هستم.» مرد بقیه مطلب را فهمید و شكر خدا را بجا آورد، از میان خزینه بیرون آمد، دید حمام اولی است. غلامان لباس هایش را حاضر كردند و لباسش را پوشید و به خانه رفت. زن به او گفت: « ‌امروز كمی دیرتر از حمام آمدی؟» مرد تعجب كرد و گفت: « چند سال است، كه من رفته¬ام. زن گرفته¬ام. دارای دو فرزند شده¬ام. تازه زنم می گوید امروز دیرتر آمدی.» فهمید قدرت خدای بزرگ است واین بیت را گفت: به مالت نناز به شبی بند است به حسنت نناز به تبی بند است بعد چند نفر از غلامان را فرستاد و نشانی آن شهر را هم به آنها داد. رفتند زن و فرزندانش را آوردند. دیگر تا عمر داشت ناشكری نكرد و به خودش مغرور نشد و ثروتش را در راه خدا خرج كرد. یادداشت: دهخدا در امثال و حكم این ابیات را مترادف مثل فوق آورده است: به حسنت مناز به یك تب بند است به مالت منار به یك شب بند است @zarboolmasall
هدایت شده از قاصدک
💠اعتکاف ایرانیان در نجف‌اشرف 🔹 با افتخار اعلام می‌کنیم که بحمدالله پس از مدت‌ها پیگیری، بالاخره امکان اعتکاف در نجف اشرف برای ایرانیان و مخصوصاً بانوان ایرانی فراهم شد. ✅برای ثبت‌نام در اعتکاف نجف، اینجا را کلیک کنید و فرم ثبت‌نام را پر کنید: https://Ghadirshenasi.ir/EtekafNajaf @PejvakGhadir
اگر اونقدر شجاع بودی که شروع کردی و اونقدر قوی هستی که داری ادامه میدی پس حتما اونقدر لیاقت داری که به خواسته هات و یا حتی بهتر از اون‌ها برسی @zarboolmasall
📗داستان روزی C.I.A اقدام به گزینش فرد مناسبی برای انجام کارهای تروریستی کرد این کار بسیار محرمانه بود؛ به طوری که تستهای بیشماری از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتی قبل از آنکه تصمیم به شرکت کردن در دوره ها بگیرند، چک شد پس از برسی موقعیت خانوادگی و آموزش ها و تستهای لازم، دو مرد و یک زن ازمیان تمام شرکت کنندگان مناسب این کار تشخیص داده شدند در روز تست نهایی ، در حالی که تنها یک نفر از میان آنها باید برای این پست انتخاب می گردید ، مامور C.I.A یکی از آقایان شرکت کننده را به دری بزرگ نزدیک کرد و در حالیکه اسلحه ای را به او می داد گفت : ما باید بدانیم که تو همه دستورات ما را تحت هرگونه شرایطی اطاعت می کنی، وارد این اتاق شو و همسرت را که بر روی صندلی نشسته است بکش مرد نگاهی وحشت زده به او کرد و گفت : حتما شوخی می کنید، من هرگز نمی توانم به همسرم شلیک کنم مامور نگاهی کرد و گفت : متاسفم ، مسلما شما فرد مناسبی برای این کار نیستید بنا براین مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حالیکه اسحه ای را به او می دادند گفتند ما باید بدانیم که تو همه دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می کنی! همسرت درون اتاق نشسته است، این اسلحه را بگیر و او بکش مرد دوم کمی بهت زده به آنها نگاه کرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. برای مدتی همه جا سکوت برقرار شد پس از 5 دقیقه او با چشمانی اشک آلود از اتاق خارج شد و گفت : من سعی کردم به او شلیک کنم، اما نتوانستم ماشه را بکشم و به همسرم شلیک کنم. حدس می زنم که من فرد مناسبی برای این کار نباشم مامور پاسخ داد : نه، نیستی ! همسرت را بردار و به خانه برو حالا تنها خانم شرکت کننده باقی مانده بود ، آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند و به او گفتند ما باید مطمئن باشیم که تو تمام دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می کنی. این تست نهایی است. داخل اتاق ، همسرت بر روی صندلی نشسته است . این اسلحه را بگیر و او را بکش او اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد... حتی قبل از آنکه در اتاق بسته شود آنها صدای شلیک ۱۲ گلوله را یکی پس از دیگری شنیدند بعد از آن سر و صدای وحشتناکی در اتاق راه افتاد، آنها صدای جیغ، کوبیده شدن به در و دیوار و را شنیدند! این سرو صداها برای چند دقیقه ای ادامه داشت و سپس همه جا ساکت شد و در اتاق خیلی آهسته باز شد و خانم مورد نظر را که کنار در ایستاده بود دیدند او در حالیکه عرق را از پشانی اش پاک می کرد گفت شما لعنتیها باید می گفتید که گلوله ها مشقی است ،من مجبور شدم مرتیکه را آنقدر با صندلی بزنم تا بمیرد @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبور باش هر آنچه توسط خدا شروع شده باشد توسط او نیز به پایان می رسد 👶🏻 @behtarinmadar 👶🏻
🌱🌱🌱 ‌اگر فكر مى كنيد كه هر چه از محاسن و نقاط قوت خود براى ديگران بگوييد جذاب تر مى شويد و ديگران شما را به خاطر اين برترى ها بيشتر دوست خواهند داشت سخت در اشتباه هستيد ! وقتى دائما خود را برتر از ديگران معرفى مى كنيد آنها در كنار شما احساس ضعف مى كنند و بنابراين حال خوبى را تجربه نمى كنند و از جذابيت شما برايشان كاسته شده و بنابر اين از شما فاصله مى گيرند ! دوست عزيز من ! گاهى براى اينكه شخصى جذاب باشى نياز هست ديگران در كنار تو احساس خوب بودن كنند بنابراين موضوعاتى كه مى دانى آنها در آن مورد موفق بوده اند را مطرح كن و  به آنها فرصت بده كه از موفقيتهايشان برايت بگويند و سپس آنها را تحسين كن ! اين يعنى قدرت و توانايى پذيرش توانايى ديگران و تحسين كردن آنها كه فقط فردى توانمندى اجرايش را دارد كه خودش عميقا احساس ارزشمندى دارد و حتى اگر در مواردى هم ضعيف باشد  از اين حس ارزشمندى كم نمى شود ! خلاصه كلام دوست عزيزم اينقدر از خودت تعريف نكن ! به ديگران هم فرصت بده وقتى كنارت قرار مى گيرند از محاسن و موفقيتهاشون حرف بزنند باور كن اينطورى جذاب ترى ! @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🌱 ما برای چیزهای اشتباه ارزش قائلیم و همین باعث می‌شود تمام زندگی‌مان سر و ته شود! درباره این باید خیلی فکر کنیم 📕 سه شنبه ها با موری 👤 @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» همانا با یاد خدا دل‌ها آرام می‌گیرد. (5) هر آنکس ندارد ز قرآن خبر نهال وجودش نگیرد ثمر @zarboolmasall