eitaa logo
ضرب المثل
37.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
467 ویدیو
6 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
ضرب‌المثل اسپانيايي🤍🕊 after all , to make a beautiful omelet you have to break an egg ◇• براي پختن يک املت خوشمزه، حداقل بايد يک تخم‌مرغ شکست.◇• [تفسير: بدون صرف هزينه، به نتيجه‌ي مطلوب دست نخواهي يافت] معادل فارسي: بي‌مايه فطير است. @zarboolmasall
جای خـدا نباشیم!🤍🕊 ✍🏻🌾 روزی در نماز جمـــاعت مــوبایل یه نفر زنگ خورد. زنگ موبایل آن مرد ترانه ای بود. بعد از نـماز همه او را سرزنش کردند و او دیگر آنجا به نـماز نرفت. همان مرد به کافه ای رفت و ناگهان قلیان از دستش افتاد و شکست. مرد ڪافه چی با خوشرویی گفت اشکال نداره، فدای سرت... او از آن روز مشتری دائمی آن کافه شد. 🔺حکایت ماست: ▫️جای خــدا مجازات میکنیم، ▫️جای خـدا میبخشیم، 🔻جای خــدا... اون خــدایی که من میشناسم اگه بنده اش اشتباهی بکنه، اینجوری باهاش برخورد نمیکنه. شما جای خدا نیستی اینو هیچوقت یادت نره. چقدر خوبه که اگه کسی اشتباهی میکنه با خوشرویی باهاش برخورد ڪنیم نه این که با خشم تحقیرش کنیم و باعث ترک اعمال خوب بشیم... @zarboolmasall
دانی که چرا خدا تو را داد دو دست من معتقدم که اندر آن سری هست یک دست برای انکه خویشتن داری با دست دگر ز دیگران گیری دست..... ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌همدیگر را یاری کنیم🤍⃟ بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند ‌@zarboolmasall
حرف دل برای آرامش شب💚🌿 ◇• موقع شادی، ستایش خدا موقع سختی، یافتن خدا موقع آرام، عبادت خدا موقع دردناک، اعتماد بـه خدا ودر تمامی مواقع تشکر از” خدا ” را فراموش نکن …◇• @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤍🕊 گنجشکی به خدا گفت: لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگیم، سر پناه بی کسی‌ام بود، طوفان تو آن را از من گرفت! کجای دنیای تو را گرفته بودم؟ خدا در جواب گفت: ماری در راه لانه ات بود. تو خواب بودی، باد و باران را گفتم لانه ات را واژگون کند، آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی‌ام برخواستی! 🤍💭مردی به قصرها و خانه‌های زيبا می‌نگريست. به دوستش گفت: وقتی اين همه اموال رو تقسيم می‌كردند، ما كجا بوديم؟ دوست او دستش را گرفت و به بيمارستان برد و گفت: وقتی اين بيماری‌ها رو تقسيم می‌كردند، ما كجا بوديم؟ 🔻خدايا حُکم و حِکمت در دست توست! واسه داده ها و نداده هات شُكر @zarboolmasall
صدایش صبح بلند میشود.🤍🕊 در روزگاران گذشته، دزدی وارد شهر بزرگی شد، گشتی در بازار شهر زد و فهمید مردم این شهر دادوستد پررونقی دارند و روزانه پول زیادی در بازار ردوبدل می شود. دزد تصمیم گرفت شب که همه در حال استراحت هستند و بازار خلوت است با شاه کلیدش قفل یکی از مغازه ها را باز کند. به این امید که با این کار پول خوبی می تواند به دست آورد. وقتی شب شد و مغازه ها یکی بعد از دیگری تعطیل شدند کم کم بازار خلوت شد و دزد توانست دکّانی را زیرنظر بگیرد، پس وسایلش را جمع کرد و نیمه های شب به در دکان موردنظرش رفت. دسته کلیدش را درآورد و مشغول امتحان کردن کلیدهایش شد تا ببیند با کدام کلید می تواند قفل مغازه را باز کند. ولی هرچه کلیدهایش را امتحان کرد، موفق نشد قفل دکان را باز کند. دزد که با چشم خود دیده بود یکی از خریداران در این مغازه چقدر پول به صاحب مغازه داده و احتمال می داد که حداقل مقداری از این پول در دکان مرد بازاری باقی مانده باشد با خود گفت: هر جور شده باید قفل این دکان را باز کنم. او وسایلش را دوباره نگاه کرد و اره ی باریکی را دید و تصمیم گرفت با آن اره ی نازک آرام آرام قفل را ببرد و در مغازه را باز کند و کارش را شروع کرد. طبقه بالای دکان در بازار اتاقی بود که تعدادی از کارگران بازار آنجا زندگی می کردند. کارگران بیچاره که تمام روز را به سختی کار می کردند شب ها به خواب عمیقی فرو می رفتند. نیمه های شب یکی از این کارگران صدای آرام و یکنواختی را شنید. سرش را از پنجره بیرون برد و خواب آلود نگاهی به محل گذر بازار انداخت و مردی را دید که روی سکوی جلوی دکان نشسته از همان بالا از او پرسید: عمو چه کار می کنی؟ دزد که حواسش به گذر بازار بود ولی توقع نداشت از بالای سرش کسی چنین سؤالی از او بپرسد، سرش را بالا گرفت و دید فردی که از او سؤال می پرسید: کارگر ساده ی بازار است. گفت: هیچی، عموجان اینجا نشسته ام یاد بدبختی هایم افتاده ام و در دل شب دارم تار می زنم. کارگر خواب آلوده پرسید: تار می زنی؟ پس چرا صدای خش خش می دهد. دزد جواب داد آن هم از بدبختی من است. از دیشب تا حالا دارم کوکش می کنم بلکه تا صبح کوک شود و فردا صدایش درآید. کارگر بیچاره که خسته تر از این بود که بخواهد از حرفهای او سردربیاورد. گفت: خوش باش. و رفت تا بخوابد. دزد با خیال راحت کارش را ادامه داد، قفل را برید و توانست خود را به داخل دکّان برساند. او همان طور که نقشه کشیده بود پول زیادی را برداشت و فرار کرد. فردا صبح مرد صاحب مغازه به در مغازه اش آمد و خواست تا قفل آن را باز کند ولی در کمال تعجب دید، قفل بریده شده، مرد دکان دار در را باز کرد و وارد مغازه شد. وقتی متوجه شد مقدار زیادی از اموالش را دزد با خود برده شروع کرد به داد و بیداد که ای وای، دزد نامرد دیشب به دکّان من دستبرد زده و دارایی هایم را برده. با این سروصدا کارگرانی که در طبقه ی بالای دکان خوابیده بودند سراسیمه خود را به پایین رساندند و در کمال ناباوری دیدند که دزد دیشب به دکان این مرد آمده و بیشتر اموالش را با خود برده. کارگری که شب گذشته خواب آلود به دم پنجره آمده بود یادش آمد وقتی مردی را دیده بود که روی سکوی جلوی دکّان نشسته بود و صدای یکنواخت در دل شب به گوش می رسید از او پرسید این صدای چیست؟ پاسخ داد: دارم تار می زنم الان صدایی ندارد فردا صبح صدایش درمی آید. @zarboolmasall
🕊🌹🕊 ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ! ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ! ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ! با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ! با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "ﺩﻝ "ﺷﮑﺴﺖ! با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ! با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑﺮﺩ! ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ! ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "جدایی " انداخت! ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "آشتی " داد! با "زبان" میشود آتش زد! با "زبان" میشود آتش را خاموش کرد! حواسمان به زبانمان باشد. همین. ‎‌‌‌‌‌‌ ‌@zarboolmasall
مشابهت‌ِ ضرب‌المثل‌های ایران و جهان💭🕊 ۱_ مشاجراتِ عشّاق تجدیدِ‌‌حیاتِ عشق است (رومی): من رشته‌ی محبت تو پاره‌می‌کنم شاید گره‌‌خورَد به تو نزدیک‌تر شوم ۲_ با یک دست نمی‌توان دو قورباغه گرفت (چینی): با یک دست نمی‌توان دو هندوانه برداشت. ۳_ ماهی از سر فاسد می‌شود (یونانی): ماهی از سر گَنده‌گردد نی ز دُم* ۴_ او مشغولِ کره‌گرفتن از آب است (رومی): فلانی از آب کره‌می‌گیرد. ۵_ داوری‌کردن درباره‌ی زن و خربزه دشوار است (اسپانیایی): ازدواج هندوانه‌ی سر/دربسته‌است.** (دایره‌المعارف ضرب‌المثل‌‌های جهان، جان. آر. استون، ترجمه‌ی بهزاد رحمتی، انتشاراتِ نقشِ سیمرغ، ۱۳۸۸ ) مطلب ارسالی از: کانال « از گذشته و اکنون » @zarboolmasall
بخشش👐🏻🪢 •• بزرگی می گفت : یک وقت جلوی شما یک سبد سیب می آورند ، شما اول برای کناریتان بر میدارید ، دوباره بعدی را به نفر بعدی میدهید دقت کنید !!! تا زمانی که برای دیگران بر میدارید سبد مقابل شما می ماند ولی حالا تصور کنید همان اول برای خود بردارید ، میزبان سبد را به طرف نفر بعد می برد. نعمتهای زندگی نیز اینطور است با بخشش ، سبد را مقابل خود نگه دارید ... زیستن با استانداردهای "انسانیت" بسیار زیبا خواهد بود •• @zarboolmasall
موقوف التفاتم تا کی رسد اجازت از دوست یک اشارت از ما به سر دویدن🌾 ◇• یعنی ایستاده و از حرکت بازمانده ام و منتظر توجه و مهر و محبت معشوق خویشم تا ببینم چه زمان اجازه و رخصت از جانب او می رسد. اگر معشوق اشاره ای به ما کند، ما با شوق و هیجان در جهت برآورده کردن خواسته او می دویم. موقوف: یعنی ایستاده، متوقف شده التفات: یعنی توجه، میل قلبی، محبت @zarboolmasall
حکایتی شنیدنی✍🏻🤍 💛🌾گویند: پوریای ولی را جوانی پر از زور و بازو به شاگردی در زورخانه آمد. پوریا به او گفت: تو را نصیحتی می‌کنم مرا گوش کن! روزی در کوچه‌ای می‌رفتم پسرکی بر من سنگی زد و ناسزا گفت و فرار کرد. چون به دنبال او رفتم تا علت ناراحتی‌اش را از خودم بدانم به منزل‌شان رسیدم. 💛🌾درب را زدم مادرش بیرون آمد. علت را جویا شدم، پسرک گفت: از روزی که تو با پدرم کُشتی گرفته و زمین‌اش زده‌ای پدرم دیگر در معرکه‌گیری، کسی به او انعامی نمی‌دهد. بسیار ناراحت شدم چون من از راه کارگری تأمین معاش می‌کردم ولی پدر او از راه معرکه‌گیری و میدان‌داری روزی اهل و عیال خود تأمین می‌کرد. 💛🌾پدرش را صدا کردم و عذر خواستم. با پدرش برنامه‌ای ریختیم. دو روز بعد پدرش معرکه گرفت و زنجیری به مردم نشان داد و شرط کرد بر دور بازوهای من بپیچد ولی من نتوانم آن را پاره کنم و من قبول کردم و زنجیر دور بازوان من پیچید و من فشاری زدم سبک، ولی چنان نشان دادم که هر چه در توانم بود فشار زدم که ردّ زنجیر بر بازوهای من ماند و تسلیم شدم که پاره نشد. 💛🌾مرد خوشحال شد و زنجیر در بازوی خود کرد و پاره نمود و من از شرم سرم به زیر انداخته از میدان دور شدم؛ تا مردم بدانند زور بازوی او از من بیشتر است و چنین شد که آبروی مرد به او برگشت و این به بهای رفتن آبروی من بود. مدت‌ها گذشت مردم از راز این کار من باخبر شدند و مرا دو چندان احترام نمودند. 💛🌾این گفتم که بدانی ای جوان! زور بازوی تو چون شمشیر توست، پس آن را در نیام خداترسی و معرفت و ایمان اگر پنهان کنی تو را سود خواهد داد ولی اگر از نیام خود خارج کنی بدان شمشیر بازوی تو اول تو را زخمی خواهد کرد و هیچ مبارزی شمشیر بدون نیام بر کمر خود نمی‌بندد چون نزدیک‌ترین کس که به شمشیر برنده او، خود اوست. @zarboolmasall
شتر ارزان است.خدا لعنت کند قلاده را 🐪🌴 ✨این مثل داستانی دارد؛ میگویند مردی شترش را گم کرده بود.آن قدر ناراحت و پریشان بود که نذر کرد:«خدایا، اگر شترم پیدا شود،آن را به یک درهم میفروشم.»چیزی نگذشت که شتر به پای خود بازگشت. مرد از نذر خود پشیمان شد؛ ولی چاره ای نداشت.باید شتر را میفروخت.پس قلاده ای به گردن شتر انداخت، آن را به میدان برد و فریاد زد:«شتر به یک درهم،قلاده به صد،اما جدا جدا نمیفروشم.» مردی از آنجا میگذشت،نگاهی به شتر کرد و گفت:شتر ارزان است؛اما خدا لعنت کند قلاده را!» ✨این مثل،هنگامى استفاده میشود که چیزی زشت و نامطلوب با چیزی زیبا یا ارزشمند همراه شود و جدا کردن آنها امکان نداشته باشد و دیگران مجبور باشند آن را عمل کنند. @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صابونش به رخت ما خورده است🧼💭 💠رختشوئی ، لباس هر کس را میگرفت ، دیگر پس نمیداد و می گفت : گم شده یا دزدبرده . از این جهت هیچکس دوبار به او لباس نمی داد و او مدام در جستجوی مشتری تازه بود . نزد مسافری رفت که مرتبه ای دیگر لباس اورا برای شستن برده بود اما فراموش کرده بود . رختشوی گفت : آقا لباستان را بدهید تا صابون بزنم ، مسافر که ناگهان اورا شناخت ، گفت : صابون شما یک مرتبه به رخت من خورده است.💠 @zarboolmasall
"متنى از جنس طلا"💭🦋 ﺍﺯ بزرگی ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : راز این امیدواری و آرامشی که در وجودت داری چیست؟! گفت : ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ، تصمیم گرفتم ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ کنم : ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩ، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ! ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ! ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﯽﺩﻫﺪ، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ! ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ! ﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﻧﯿﮑﯽ ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯﻣﯽﮔﺮﺩﺩ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮﺑﯽ‌ها ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ‌ها ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ! ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ پنج ﺍﺻﻞ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽﮐﻨﻢ... @zarboolmasall
معانی ضرب المثل این دغل دوستان که می‌بینی مگسانند گرد شیرینی👥🧁 🕊این درست نیست که ما تنها زمانی با برخی از اطرافیانمان رابطه دوستی داشته باشیم که اوضاع اتقصادی و اجتماعی خوبی دارند، چنین افرادی وقتی دوستشان به گرفتاری می‌افتد، او را ترک و فراموشش می‌کنند. 🕊گاهی برخی از دوستی‌ها برپایه منفعتی که در میان است شکل می‌گیرد و پس از تمام شدن منفعت، رابطه دوستی نیز پایان می‌یابد. 🕊 در رابطه دوستانه، اعتماد کردن به هرکسی، کار اشتباهی است. تنها باید وارد روابط دوستانه‌ای شد که بر پایه صداقت بنا شده باشد. 🤍💭دوست ، همدم لحظه‌های خوب و بد زندگی انسان‌هاست. رابطه دوستی نیز بسیار پاک و مقدس است. به همین دلیل است که نباید آلوده منافع اقتصادی و مالی شود. گاهی برخی دوستی‌ها بر پایه منفعتی که از طرف دوست می‌رسد، شکل می‌گیرد، این نوع دوستی‌ها ارزشی ندارد و خیلی زود به پایان می‌رسد. @zarboolmasall
🤍⃟ೄ سخنانی ناب و قابل تأمل از دکتر علی شریعتی📚✍🏻 ◇• در بیکرانه ی زندگی دو چیز افسونم کرد ، رنگ آبی آسمان که می بینم و میدانم نیست و خدایی که نمی بینم و میدانم هست. -درشگفتم که سلام آغاز هر دیدار است.. ولی در نماز پایان است، شاید این بدان معناس که پایان نماز آغاز دیدار است! -خدایا بفهمانم که بی تو چه میشوم اما نشانم نده!!! خدایا هم بفهمانم و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد.. -ﮐﻔـﺶِ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ.. آنطرﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ.. ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ.. ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ : ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ.. ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ. ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ : "ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ". -بر آنچه گذشت, آنچه شکست, آنچه نشد... حسرت نخور ؛زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد ...◇• @zarboolmasall
زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد🌬✨ 🌾ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻗﺪﯾﻢ ﺷﻬﺮﯾﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﻝ ﻭ ﻣﮑﻨﺖ ﻭ ﺧﺰﺍﺋﻦ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﺍﺷﺖ، ﭘﺴﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﺎﻟﻤﯽ ﺩﺍﻧﺎ ﺳﭙﺮﺩ ﺗﺎ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻋﻠﻢ ﻭ ﺍﺩﺏ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﺩ، ﻭ تاکید نمود که آﻥ ﺍﺳﺘﺎﺩ، ﻫﻢ ﻭ ﻏﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮﭼﻪ ﺑﻬﺘﺮ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻭ ﺻﺮﻑ کند. ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻥ ﭘﺴﺮ ﺯﯾﺮﮎ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ ﻣﺮﺍ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯ ﮐﻪ ﻣﻮﺟﺐ ﻧﺠﺎﺕ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺸﻮﺩ. ﺍﺳﺘﺎﺩﺵ ﮔﻔﺖ: ﺧﺎﻣﻮﺷﯽ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭ ﺷﻮﯼ. ﺍﺯ ﺁﻥﺭﻭﺯ ﺑﻪﺑﻌﺪ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﻟﺐ ﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﺑﺎﺯ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﯿﭻ ﺳﺨﻦ ﻧﮕﻔﺖ. ﭘﺪﺭﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﺩﻥ ﭘﺴﺮ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺳﺨﺘﯽ ﺩﭼﺎﺭ ﺷﺪﻩ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺰﺩ ﺣﮑﯿﻢ ﺑﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﮐﻨﺪ. ﺣﮑﯿﻢ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﮑﺎﺭ ﺑﺒﺮﯾﺪ ﺗﺎ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﺑﺎﺯ ﺷﻮﺩ. ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﺎ ﮔﺮﻭﻫﯽ ﻋﺎﺯﻡ ﺷﮑﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ که ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺻﯿﺪﯼ ﻣﯽﮔﺸﺘﻨﺪ ﻧﺎﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﻻﺑﻼﯼ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﻃﻮﻃﯽﺍﯼ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺷﺪ، ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﺁﻥ ﻃﻮﻃﯽ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ. ﻃﻮﻃﯽ ﺭﺍ ﮔﺮفته ﻭ ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﻃﻮﻃﯽ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﯽ ﺑﺴﺖ ﺩﺭ ﮐﺎﻡ ﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﺩﯾﺪﯼ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻡ ﭘﺪﺭ ﺍﺯ ﻓﺮﻁ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﻭ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﺳﯿﻠﯽ ﻣﺤﮑﻤﯽ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﭘﺴﺮ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﻣﻬﺮ ﺳﮑﻮﺕ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﺯﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺣﺎﻝ ﮐﺮﺩﻩﺍﯼ؟ ﭘﺴﺮ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮﮐﻪ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻣﺎﻧﺪ ﻧﺠﺎﺕ ﯾﺎﻓﺖ، ﺍﮔﺮ ﻟﺐ ﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﻧﮕﺸﻮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺳﯿﻠﯽ ﻧﻤﯽﺧﻮﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪﺍﻧﺪ: ﻫﺮ ﺯﯾﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﻣﯽ ﺭﺳﺪ ﺍﺯ ﺯﺑﺎﻥ ﺍﻭﺳﺖ. ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺳﺮﺥ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ. @zarboolmasall
دوستان و همراهان گرامی 🤍✌️🏻 این یک ضرب المثل تصویری هست آیا میتونید حدس بزنید؟ 😍🖇 جواب آن در کانال قرار خوهد گرفت ساعت ۱۶:۳۰ ؛ با ما همراه باشید. @zarboolmasall
جواب ضرب المثل تصویری امروز ما؛ البته بعد از یه مدت کوتاه وقفه😍💭 گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی⏳ 💭 یعنی اگر کاری با صبر و بردباری انجام شود، به بهترین نتیجه می‌رسد. 💭 جهان در راستای اهداف افراد صبور می‌گردد. 💭 نیک فرجامی و رستگاری با صبر و حوصله حاصل می‌شود. 🤍✍🏻 کاربرد ضرب المثل گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی در مواردی است که افراد با بی‌حوصلی در پی انجام کاری هستند و توقع دارند به نتیجه دلخواه برسند. در چنین موقعیتی این ضرب المثل را عنوان کرده و فرد را دعوت به صبوری و بردباری می‌کنند. @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شنیدنی💭🫀 ◇• راننده گفت: این چراغ لعنتی چقد دیر سبز میشه! در همین زمان… دخترک گل فروش به دوستش گفت: سارا بیا الان سبز میشه؛ سارا نگاهی به چراغ انداخت و گفت: آه این چراغ چرا اینقدر زود سبز میشه، نمیذاره دو زار کاسبی کنیم… این حکایت زندگی ماست که بخاطر سختی رانندگی از هوای بارانی شاکی هستیم و کشاورزی در دور دست بخاطر همین باران لبخند می زند◇• «یادمان باشد….» خداوند؛ فقط خدای ما نیست.🦋 @zarboolmasall