eitaa logo
ضرب المثل
31.7هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
950 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃 روزی هارون الرشيد برای تفريح به دارالمجانين (ديوانه خانه) رفت. در ميان ديوانگان، جوان با متانت و آرامی را مشاهده كرد. با او مشعول صحبت شد و به گمانش رسيد كه آوردن اين جوان به ديوانه خانه ظالمانه بوده است. در اين هنگام، خليفه شرابی طلبيد و خود جامی آشاميد و جامی به جوان داد. جوان از گرفتن شراب خودداری كرد. هارون اصرار كرد تا جام شراب را بگيرد. جوان ديوانه گفت تو شراب می نوشی كه مثل من شوی، اگر من بنوشم مثل چه كسی خواهم شد؟ هارون خنديد و امر كرد آزادش كنند. @zarboolmasall
🟩آبرو ره بز نارنه که ونه دم هوائه بی‌آبرو بز است که دمش را بالا می‌گیرد [نه من]. _______________ 🟩آبکش جری ره گِنه د سولاخه آبکش به آفتابه میگه «دو سوراخه». معادل: دیگ به دیگ میگه روت سیاه @zarboolmasall
درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟» درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟» کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟» درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.» چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت: «نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.» @zarboolmasall
🦋مردم ژاپن یک ضرب المثل بسیار جالب دارند که اساس توسعه کشورشون قرار گرفته !👌🏻 اون ضرب المثل میگه: بخاطر میخی، نعلی افتاد بخاطر نعلی، اسبی افتاد بخاطر اسبی، سواری افتاد بخاطر سواری، جنگی شكست خورد بخاطر شكستی، مملكتی نابود شد و همه اینها بخاطر كسی بود كه میخ را خوب نكوبیده بود... یادمان باشد هر كار ما، حتی كوچک، اثری بزرگ دارد كه شاید در همان لحظه ما نبینیم... @zarboolmasall
🔹 فَاسْتَبِقواالخَیراتِ پس درکارهای نیک بریکدیگرپیشی بگیرید 💌سوره مبارکه بقره آیه۱۴۸ 💎و اما مصداق آن در فارسی 🔸درکارخیر، هیچ حاجت به استخاره نیست @zarboolmasall
6.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨چهارشنبه تون شـاد و زیبا 🌸✨در این روز زیبای بهاری 🌟 از خدای مهربان تمنا دارم 🌸✨روزتون پراز خوبی 🌟لحظه هاتون پراز آرامش 🌸✨نگاهتون پراز مهربانی ✨دوستی هاتون پرازصداقت 🌸🌟رزق و روزی تون پراز برکت و ✨زندگیتون پراز محبت باشه @zarboolmasall
گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود گاهی بساط عیش خودش جور می شود گاهی دگر، تهیه بدستور می شود گه جور می شود خود آن بی مقدمه گه با دو صد مقدمه ناجور می شود گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود گاهی گدای گدایی و بخت با تو یار نیست گاهی تمام شهر گدای تو می شود… گاهی برای خنده دلم تنگ می شود گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود گاهی تمام آبی این آسمان ما یکباره تیره گشته و بی رنگ می شود گاهی نفس به تیزی شمشیر می شود از هر چه زندگیست دلت سیر می شود گویی به خواب بود جوانی‌ مان گذشت گاهی چه زود فرصت مان دیر می شود کاری ندارم کجایی چه می کنی بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود @zarboolmasall
حکایتی زیبا از امثال و حکم خری و اشتری بدور از آبادی بطور آزادانه باهم زندگی می کردند.... نیمه شبی در حال چریدن علف ، حواسشان نبود که ناگهان وارد آبادی انسانها شدند. شتر چون متوجه خطر گرديد رو به خر کرد و گفت : ای خر خواهش می کنم سکوت اختیار کن تا از معرکه دور شویم و مبادا انسانها به حضورمان پی ببرند!" خر گفت : "اتفاقا درست همین ساعت، عادت نعره سر دادن من است." شتر التماس کرد که امشب نعره کردن را بی خیال گردد.تا مبادا بدست انسانها بیافتند. خر گفت: " متأسفم دوست عزیز! من عادت دارم همین ساعت نعره کنم و خودت می دانی ترک عادت موجب مرض است و هلاکت جان!" پس خر بی محابا نعره های دلخراش بر میداشت. از قضا کاروانی که در آن موقع از آن آبادی می گذشت، متوجه حضور آنان گرديدند و آدمیان هر دو را گرفته و در صف چارپايان بارکش گذاشتند. صبح روز بعد در مسیر راه ، آبی عمیق پیش آمد که عبور از آن برای خر میسر نبود. پس خر را بر شتر نشانيده و شتر را به آب راندند. چون شتر به میان عمق آب رسید شروع به پایکوبی و رقصیدن نمود. خر گفت :ای شتر چه می کنی؟ نکن رفیق وگرنه می افتم و غرق می شوم." شتر گفت : خر جان، من عادت دارم در آب برقصم.!! ترک عادت هم موجب مرض و هلاکت است!" خر بیچاره هرچه التماس کرد اما شتر وقعی ننهاد. خر گفت تو دیگر چه رفیقی هستی؟! شتر گفت : " چنانکه دیشب نوبت آواز بهنگام خر بود!!! امروز زمان رقص ناساز اشتر است!" شتر با جنبشی دیگر خر را از پشت بينداخت و در آب غرق ساخت. شتر با خود گفت : " رفاقت با خر نادان ، عاقبتی غیر از این نخواهد داشت. هم خود را هلاک کرد و هم مرا به بند کشيد! امثال و حکم @zarboolmasall
روزی بهلول نزد قاضی بغداد نشسته بود که قلم قاضی از دستش به زمین افتاد. بهلول به قاضی گفت : جناب قاضی ! کلنگت افتاد آن را از زمین بردار ! قاضی به مسخره گفت : واقعا اینکه می‌گویند بهلول دیوانه است صحیح است، آخر (این) قلم است نه کلنگ ! بهلول جواب داد : مردک ! تو دیوانه هستی که هنوز نمیدانی با احکامی که به این قلم می‌نویسی خانه‌های مردم را خراب می‌کنی، تو بگو این قلم است یا کلنگ ؟! @zarboolmasall
🔴 حکایتی عجیب از دنیا بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم از حضرت صادق علیه السلام روایت است که: روزی حضرت داود علیه السلام از منزل خود بیرون رفت و زبور می خواند و چنان بود که هرگاه آن حضرت زبور می خواند از حسن صوت او جمیع وحوش و طیور و جبال و صخور حاضر می شدند و گوش می کردند و هم چنان می رفت تا به دامنه کوهی رسید که به بالای آن کوه پیغمبری بود حزقیل نام و در آن جا به عبادت مشغول بود. چون آن پیغمبر صدای مرغان و وحوش و حرکت کوه ها و سنگ ها دید و شنید، دانست که داود است که زبور می خواند. حضرت داود به او گفت: ای حزقیل! اجازه می دهی که بیایم پیش تو؟ عابد گفت: نه، حضرت داود به گریه افتاد، از جانب حضرت باری به او وحی رسید: داود را اجازه ده، پس حزقیل دست داود را گرفت و پیش خود کشید. حضرت داود از او پرسید: هرگز قصد خطیئه و گناهی کرده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز عجب کرده ای؟ گفت: نه، گفت: هرگز تو را میل به دنیا و لذات دنیا به هم می رسد؟ گفت: به هم می رسد، گفت: چه می کنی که این را از خود سلب می کنی و این خواهش را از خود سرد می نمایی؟ گفت: هرگاه مرا این خواهش می شود، داخل این غار می شوم که می بینی و به آنچه در آنجاست نظر می کنم، این میل از من برطرف می شود. حضرت داود به رفاقت او داخل آن غار شد، دید که یک تختی در آنجا گذاشته است و در روی آن تخت، کلّه آدمی و پاره ای استخوان های نرم شده گذاشته و در پهلوی او لوحی دید از فولاد و در آنجا نقش است که من فلان پادشاهم که هزار سال پادشاهی کردم و هزار شهر بنا کردم و از چندین باکره ازاله بکارت کردم و آخر عمر من این است که می بینی که خاک فراش من است و سنگ بالش من و کرمها و مارها همسایه منند، پس هر که زیارت من می کند، باید فریفته دنیا نشود، گول او نخورد!![1] ❌ پی نوشت [1] الأمالى، صدوق: 99، المجلس الحادى و العشرون، حديث 8؛ كمال الدين: 2/ 524، باب 46، حديث 6؛ بحار الأنوار: 14/ 25، باب 2، حديث3 منبع : عرفان اسلامی: 8/ 226 @zarboolmasall
دنبال معانی فرح می گردد آن گوشه که مرگ چون شبح می گردد در غزه شهید اگر نشد کودک شهر در آتش مهلک «رفح»... می گردد
یک ضرب المثل تبتی میگه: راز زندگیِ موفق و عمر طولانی این است که؛ نصف بخوریم... دو برابر راه بریم... سه برابر بخندیم... و بی اندازه عشق بورزیم... @zarboolmasall