#توضیحات
-پرداختن: خالی کردن
-یکباره: یک بار، یک دم
-خیره: بیهوده، بیدلیل
-نمودن: نشان دادن
-همان: همچنین
-یکبهیک: یکی بعد از دیگری، کاملاً، دقیقاً
-از ایدر به نزدیکِ کاوسکی / سد افگنده بخشنده فرسنگ پی: بخشنده (خدا یا تعیینکنندهی منزلهای راه) از اینجا تا جایی که کاوس است، صد فرسنگ قرار داده است.
-چاهسار: چاه؛ جای زندگی دیوِ سپید
-هولجای: جای ترسناک
-نپرّد بر آن تیغ٘ پَرّانهمای: بهدلیلِ بلندی آن کوه حتی همای بلندپرواز نیز نمیتواند بر قلهی آن پرواز کند.
-دهودو: دوازده
-بر: سینه
-یال: گردن
-رَسَن: ریسمان؛ دراینجا واحدِ طول است.
-شاخ: دست و بازو
-عنان: افسار؛ اینجا کنایه است از سوارکاری.
-گزاریدن: بهکار بردن
-نیارستن: جرات نکردن
-کنارنگ: مرزبان، فرماندار، نگهبان
-وزان روی سگسار تا نرمپای / چو فرسنگ سیسد کشیده سرای: از سگسار تا محلِ زندگی نرمپایها حدود سیسد فرسنگ دیوار کشیده شده است. نرمپا یا دوالپا موجودیست با پاهایی چون تسمه، چرمی.
-پراگنده در پادشایی سوار / همانا فزونست ششسد هزار: سوارانِ پراکنده در سرتاسرِ قلمرو حکومت از ششسد هزار بیشترند.
-چنان لشکری با سلیح و درم / نبینی از ایشان یکی را دژم: حتی یکی از سپاهیانِ آن لشکر بزرگِ مسلح و ثروتمند را غمگین نمیبینی و همه از جنگیدن در آن لشکر (بهدلیلِ تعصب یا پرداختِ مالی خوب) خشنودند.
-تابیدن: تاب آوردن، تحمل کردن
-نتابی تو تنها. و گر ز آهنی، / بسایدت سوهانِ آهرمنی: تو بهتنهایی تاب نخواهی آورد و حتی اگر از آهن هم ساخته شده باشی، سوهانِ اهریمنی تو را خواهد سایید و کمکم از پا درخواهد آورد.
-راهجوی: طیکنندهی راه، راهنما
-پایوپر: تابوتوان، نیرو
-یال: گردن، نشانهی قدرت
-زخم: ضربه
-پی: عصب و رگ
-نهیب: ترس
-عنان را ندانند باز از رکیب: عنان و رکاب را از یکدیگر تشخیص نمیدهند. یعنی از ترس دستوپای خود را گم میکنند و برای فرار بهشتاب خود را روی اسب میاندازند.
-پی برداشتن: گام برداشتن، به راه افتادن
#غلط_ننویسیم
@zarboolmasall
#توضیحات
-از این خاک چندست تا چرخِ ماه؟: از اینجا تا آسمان چقدر فاصله است؟
-ستارهشمر: اخترشناس
-کژ٘ ناخوبچاره: چارهی ناخوبِ نادرست
-نشیم: آشیانه
-بهزیر آوردن: چیره شدن
-عود: چوب
-قماری: مسوب به شهرِ قمار/قماره در هند
سرِ تختهها را به زر سخت کرد: احتمالاً یعنی این که تختهها را با پارههای زر به هم متصل کرد. و منظور بیشتر از سختی اتصال، زیبایی و شکوهِ این تختِ پرنده است.
-ساز کردن: آماده کردن
-دل اندر اندیشه نبستن: نگران نشدن
-یکسره: کاملاً، اصلاً
-اندرافراشتن: بالابردن
-چنین باشد آن را که گیردش آز: سرنوشتِ هر که آز ورزد چنین است. منظور از آز در شاهنامه هرگونه افزونخواهیست و در اینجا افزونخواهی کاوس برای گشودنِ رازِ آسمان است.
-خوی: عرقِ تن
-از شگفتی: شگفتا
-همی بودنی داشت اندر نهان: تقدیر/مقدراتی در نهان داشت.
-ببایست لختی چمید و چرید: (چون تقدیر چنین بود که بعدها سیاوش از کاوس زاده شود، کاوس باید زنده میماند و) تا آن زمان در دنیا میخورد و میخرامید.
-تختِ نشست: تختِ پادشاهی
-زاروار: زار
-سیرشیر شدن: سیر از شیر شدن؛ از شیر گرفته شدن
#غلط_ننویسیم
#شاهنامه_خوانی
#توضیحات
-از این خاک چندست تا چرخِ ماه؟: از اینجا تا آسمان چقدر فاصله است؟
-ستارهشمر: اخترشناس
-کژ٘ ناخوبچاره: چارهی ناخوبِ نادرست
-نشیم: آشیانه
-بهزیر آوردن: چیره شدن
-عود: چوب
-قماری: مسوب به شهرِ قمار/قماره در هند
سرِ تختهها را به زر سخت کرد: احتمالاً یعنی این که تختهها را با پارههای زر به هم متصل کرد. و منظور بیشتر از سختی اتصال، زیبایی و شکوهِ این تختِ پرنده است.
-ساز کردن: آماده کردن
-دل اندر اندیشه نبستن: نگران نشدن
-یکسره: کاملاً، اصلاً
-اندرافراشتن: بالابردن
-چنین باشد آن را که گیردش آز: سرنوشتِ هر که آز ورزد چنین است. منظور از آز در شاهنامه هرگونه افزونخواهیست و در اینجا افزونخواهی کاوس برای گشودنِ رازِ آسمان است.
-خوی: عرقِ تن
-از شگفتی: شگفتا
-همی بودنی داشت اندر نهان: تقدیر/مقدراتی در نهان داشت.
-ببایست لختی چمید و چرید: (چون تقدیر چنین بود که بعدها سیاوش از کاوس زاده شود، کاوس باید زنده میماند و) تا آن زمان در دنیا میخورد و میخرامید.
-تختِ نشست: تختِ پادشاهی
-زاروار: زار
-سیرشیر شدن: سیر از شیر شدن؛ از شیر گرفته شدن
#غلط_ننویسیم
#شاهنامه_خوانی
@zarboolmasall