eitaa logo
ضرب المثل
33.6هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
729 ویدیو
12 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
📕 🎩 ✍حکایت کرده‌اند که روزی مرد بی‌آزاری در خانه نشسته بود که داروغه شهر به سراغش می آید و او را متهم می کند که از یک مسافر غریب هزار سکه گرفته و به او پس نداده است. مرد با تعجب اظهار کرد که از این اتفاق بی خبر است و این موضوع صحت ندارد. داروغه هم که حرف او را قبول نمی کرد، گفت برای روشن شدن حقیقت باید تا دو روز دیگر به محکمه بیاید. 🔸همسر مرد که او را در حالت ترس و اضطراب دید، به او گفت اگر تو بی گناهی، چرا مضطرب شده ای، از قدیم گفته اند آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است.؟ مرد جواب داد می دانم. ولی من که تابحال به محکمه نرفته ام می دانم زبانم آنجا بند می آید و گناهکار شناخته می شوم. 🔹همسرش هم که زن باهوشی بود راهکاری را به مرد یاد داد؛ راهکار زن این بود : کلاهت را روبروی خودت قرار بده و همچنانکه به کلاه حرف می زنی، فکر کلاهت همان قاضی است و با وی راحت باش 🔸مرد خطاب به کلاه می گوید آقای قاضی وقتی این مرد من را نمی شناسد و اسم من را هم نمی داند، چگونه ممکن است این پول را به من داده باشد، این کار عملی شد و مرد با درایت همسر ,از گرفتاری رهایی یافت. @zarboolmasall
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔸 🔹 ✍روزي فقيري به در خانه مردي ثروتمند مي‌رود تا پولي را به عنوان صدقه از او بخواهد. هنوز در خانه را نزده بود که از پشت در شنيد که صاحب خانه با افراد خانواده خود بحث و درگيري دارد که چرا فلان چيز کم ارزش را دور ريختيد و مال من را اين طور هدر داديد؟! 🔹مرد فقير که اين را مي‌شنود قصد رفتن مي‌کند و با خود مي‌گويد وقتي صاحب‌خانه بر سر مال خود با اعضاي خانواده‌اش اين طور دعوا مي‌کند، چگونه ممکن است که از مالش به فقيري ببخشد؟! از قضا در همان زمان در خانه باز مي‌شود و مرد ثروتمند از خانه بيرون مي‌زند و فقير را جلوي خانه مي‌بيند. از او مي‌پرسد اينجا چه مي‌کند؟ 🔹مرد فقير هم مي‌گويد کمک مي‌خواسته اما ديگر نمي‌خواهد و شرح ماجرا مي‌کند. مرد غني با شنيدن حرف‌هاي او، لبخندي مي‌زند، دست در جيب مي‌کند مقداري پول به او مي‌بخشد، و مي گويد: 🔸، از آن زمان اين ضرب المثل را در مورد افرادي به کار مي برند که حواسشان به حساب و کتابشان هست، اما در زمان مناسب هم بي حساب و کتاب مال خود را مي‌بخشند. @zarboolmasall
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔸 🔹 ✍پیش از اسلام، قبایل مختلف اطراف مکه، هر کدام بتی مخصوص به خود داشتند و آنرا به آیین و شیوه ای خاص می پرستیدند. در این میان بت قبیله حنیفه از همه خاص تر بود، زیرا این بت، از خرما و آرد ساخته شده بود، اما در سالی، خشکسالی و قحطی بر مردم قبیله حنیفه آنچنان فشار آورد، که مجبور شدند، بتشان را تکه تکه کنند و در میان مردم قبیله آنرا تقسیم کنند. 🔹این عمل در میان مردم بت پرست عملی مذموم بود، زیرا معبود به دست بندگان خویش خورده شده بود، در نتیجه شعری ساخته شده و در میان مردم آن دوران رواج پیدا کرد، با این مضمون "اکل ربه زمن المجاعة "یعنی هم خدا را می خواهد و هم خرما را. 🔸شعر "هم خدا را می خواهد و هم خرما را "به صورت مثل در آمد و حتی وارد زبان فارسی نیز شد و کنایه است از افراد حریص و طماع که می خواهند، از دو چیز که کاملا مغایر هم هستند سود و بهره ببرند و همچنین حاضر نباشند از یکی به نفع دیگری چشم پوشی کنند به کار می رود. @zarboolmasall
✍از کتاب اربعين سيد عظيم الشأن قاضی سعيد قمی منقول است که از شيخ بهايی نقل می ‌‏فرمايد که شيخ فرمود: «رفيقی در قبرستان اصفهان داشتم که هميشه بر سر مقبره‌‏ ای مشغول عبادت بود و شيخ هر از گاهی به ديدنش می‌‏ رفته. روزی از او سئوال می ‌‏کند: از عجائب قبرستان چه ديده ‌‏ای؟ عرض کرد: 🔹روز قبل، در قبرستان جنازه ‌‏ای را آوردند و در اين گوشه دفن کردند و رفتند. هنگام غروب، بوی بدی بلند شد و مرا ناراحت کرد. چنين بوی بدی در تمام عمرم استشمام نکرده بودم. ناگاه هيکل موحشه و مُظلَمه‌‏ ای همانند سگ ديدم که بوی بد از او بود. اين صورت، نزديک شد تا بر سر آن قبر ناپديد گرديد. 🔸مقداری گذشت. بوی عطری بلند شد که در عمرم چنين بوی خوشی نشنيده بودم. در اين هنگام صورت زيبا و دلربايی آمد و بر سر همان قبر، محو شد. (اينها عجائب عالم ملکوت است که به اين صورتها ظاهر می شود.) مقداری گذشت. ديدم صورت زيبا از قبر بيرون آمد. ولی زخم خورده و خون آلود است. 🔹گفتم: پروردگارا؛ به من بفهمان اين دو صورت چه بود. به من فهماندند که آن صورت زيبا اعمال نيکش بود و آن هيکل موحشه، کارهای بدش. و چون افعال زشتش بيشتر بود، در قبر انيسش همان است. تا چه زمانی پاک شود و نوبت صورت زيبا برسد.» 📖 معاد ؛ آیت الله شهید دستغیب (ره) 🔸 🔹 ! ✍در سال های بسیار دور برای روشن کردن آتش، کبریت یا وسیله ای دیگر در اختیار نبود به همین منظور در یک مکان، آتشی همواره روشن بود تا مردم بتوانند از آن آتش برداشته و اجاق خانه های خود را روشن کنند. وظیفه آوردن آتش از آتشکده بر عهده فرزندان خانواده بود به همین دلیل خانواده ای که فرزند نداشت اجاقش خاموش یا به عبارتی کور بود. ریشه ضرب المثل ایرانی “فلانی اجاقش کور است” از همین است، به همین دلیل یکی از آرزوهای شیرین برای هر خانواده این جمله بود : " اجاقت سبز باد 🌱🌱💚🍃🍃 @zarboolmasall