eitaa logo
ضرب المثل
36.1هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
523 ویدیو
7 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🟩در دروازه را می‌توان بست ولی دهان مردم را نمی‌توان بست 🔻به معنای این است که حرف مردم انتها ندارد 🔹️این ضرب المثل یعنی در هر صورت انسان هر کاری که انجام دهد، مردم در مورد آن قضاوت می‌کنند و پشت سر همدیگر حرف می‌زنند، بنابراین نباید بخاطر حرف مردم از کاری که می‌خواهیم انجام دهیم و فکر می‌کنیم درست است، صرف نظر کنیم و یا بر عکس کارهایی که انجام می‌دهیم به خاطر حرف مردم باشد و مطابق میل دیگران رفتار کنیم. 🔸️بهتر است بدون ترس از قضاوت مردم و بدون اهمیت دادن به حرف‌های بی مورد دیگران، بر اساس تفکر و تعقل، کار خود را انجام دهیم. @zarboolmasall
🟩شاهنامه آخرش خوش است 🔻 همیشه در اول کار نباید قضاوت کرد. 🔹️مقصود از ضرب المثل شاهنامه آخرش خوش است، توجه داشتن نتیجه پایانی کار و عدم امیدواری به موفقیت های موقتی می باشد. انسان های باهوشی که می دانند هر اسب تند و شتاب زده ای در نهایت با سر زمین می خورد همیشه به خودشان یادآوری می کنند که عجله نکنند و برای خوشحال و شادی منتظر نتیجه نهایی بمانند. 🔸️شاهنامه آخرش خوش است چه موقع بکار می رود؟ زمانی استفاده می شود که بخواهیم به کسی تذکر دهیم از قضاوت عجولانه در مورد نتیجه کار خودداری کند، زیرا انسان عاقل نمی تواند قبل از پایان کاری درباره آن قضاوت و نقدی داشته باشد @zarboolmasall
بسیار شنیدنی؛ اصلا از دست ندهید!🌴 قضاوت کار ما‌ نیست عقلمان به چشمانمان نباشد🤍🕊 مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد. فرزندی هم نداشت. و تنها با همسرش زندگی میکرد. در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد. روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟ در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد. بروید از قصاب بگیرید... تا اینکه او مریض شد احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد. هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود... همسرش به تنهایی او را دفن کرد اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد. او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت...!! @zarboolmasall
عالی بود، گوش جان بسپاریم🤍🕊 خوب یاد گرفته ایم برانداز کردن همدیگر را ...! یک خط کش این دستمان ! یک ترازو آن دستمان ! اندازه می گیریم و وزن می کنیم آدم ها را رفتارشان را انتخاب هایشان را تصمیم هایشان را حتی قضا و قدرشان را ! به رفیقمان یک تیکه سنگینی می اندازیم، بعد می گوییم خیر و صلاحت را می خواهم ! غافل از اینکه چه بر سر او می آوریم ! در جمع ، هرکس را یک جور مورد بررسی قرار می دهیم آن یکی را به ازدواج نکرده اش این یکی را به ازدواجی که کرده آن دیگری را... یکی هم نیست گوشمان را بگیرد که : آهای! چندبار به جای او بوده ای که حالا اینطور راحت نظر می دهی حواسمان نیست که چه راحت با حرفی که در هوا رها میکنیم چگونه یک نفر را به هم می ریزیم چندنفر را به جان هم می اندازیم چه سرخوردگی یا دلخوری بجای میگذاریم چقدر زخم میزنیم... حواسمان نیست که ما می گوییم و رها میکنیم و رد می شویم اما یکی ممکن است گیر کند بین کلمه های ما بین قضاوت های ما بین برداشت های ما دلی که می شکنیم ارزان نیست... پروردگارم! قاضی تویی کمک کن" هیچوقت قضاوت نکنیم" تا با کفش های کسی راه نرفته ای راه رفتن او را او را قضاوت نکنیم لطفا !!🤍🕊 @zarboolmasall
🔻ماجرای معروف بهلول و بوی غذا خیلی جالبه😁❤️ 📌مردی فقیر چشمش به مغازه خوراک پزی افتاد تکه نانی را بالای بخاری که از سر دیگ بلند می شد، می گرفت و می خورد. هنگام رفتن صاحب مغازه گفت: تو از بخار دیگ من استفاده کرده ای، باید پولش را بدهی. مردم جمع شدند و مرد از همه جا درمانده، بهلول را دید و او را به قضاوت دعوت کرد. 📌بهلول به آشپز گفت: این مرد از غذای تو خورده است؟ آشپز گفت: نه ولی از بوی آن استفاده کرده است. بهلول چند سکه نقره از جیبش در آورد و به زمین انداخت و گفت: ای آشپز صدای پول را تحویل بگیر. 📌آشپز با تعجب گفت: این چه قسم پول دادن است؟ 📌بهلول گفت: مطابق عدالت است. کسی که بوی غذا را بفروشد در عوض باید صدای پول دریافت کند. @zarboolmasall