eitaa logo
ضرب المثل
35.3هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
582 ویدیو
9 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🟩” عقلش پس کله شه “ ۱- یعنی عقلش به درستی کار نمی کند و نمی تواند تصمیم عاقلانه ای بگیرد. ۲- معنای ظاهری: یعنی عقلش پشت کله اش است و برای اینکه جلوتر بیاید و به کار بیفتد باید پس کله اش بزنی! 😁 معنای کنایی: دیر به قضیه پی می برد. ۳- معمولا وقتی کسی کار نسنجیده و بدون تفکری انجام می دهد موجب ضرر و زیان می شود. گاهی این زیان ها متوجه اطرافیانش هم می شود. در اینصورت وقتی دیگران خراب کاری او را می بینند با عصبانیت می گویند: عقلش پسِ کَله اش است! خلاصه اینکه نادان است! @zarboolmasall
🟩شاهنامه آخرش خوش است 🔻 همیشه در اول کار نباید قضاوت کرد. 🔹️مقصود از ضرب المثل شاهنامه آخرش خوش است، توجه داشتن نتیجه پایانی کار و عدم امیدواری به موفقیت های موقتی می باشد. انسان های باهوشی که می دانند هر اسب تند و شتاب زده ای در نهایت با سر زمین می خورد همیشه به خودشان یادآوری می کنند که عجله نکنند و برای خوشحال و شادی منتظر نتیجه نهایی بمانند. 🔸️شاهنامه آخرش خوش است چه موقع بکار می رود؟ زمانی استفاده می شود که بخواهیم به کسی تذکر دهیم از قضاوت عجولانه در مورد نتیجه کار خودداری کند، زیرا انسان عاقل نمی تواند قبل از پایان کاری درباره آن قضاوت و نقدی داشته باشد @zarboolmasall
آدم تنبل، عقل چهل وزیر داره ! ۱- وزیران چون به پادشاهان مشورت می دهند درواقع کار ذهنی را خود انجام داده و عمل کردن آن را به پادشاه می سپارند؛ به همین خاطر از عقل خود بیشتر استفاده می کنند. آدم تنبل را هم به وزیری تشبیه کرده اند که فقط می اندیشد و تدبیر می کند اما تنبل است و اهل عمل نمی باشد. ۲- به معنای کسی که تنبل است، به دنبال چاره و راه حلی برای کارنکردن می گردد. ۳- یعنی اگر بخواهی تن پروری کنی و کاری انجام ندهی، راه حل ها و بهانه های زیادی خواهی یافت. ۴- همیشه راهی برای در رفتن از کارکردن وجود دارد! @zarboolmasall
🟩معنی ضرب المثل: عقلش پس کله شه 🔹کسی که بدون تفکر کاری را انجام داده و پس از به بار آوردن پشیمانی متوجه کار اشتباه خود بشود @zarboolmasall
ضرب المثل ترکی استانبولی Akıl yaşta değil, baştadır. معنای لغوی: عقل در سن نیست، در سر است. عامیانه: هوش و ذکاوت به سن و سال نیست. توانگری به هنر است نه به مال و بزرگی به عقل است نه به سال “سعدی” @zarboolmasall
بسیار شنیدنی؛ اصلا از دست ندهید!🌴 قضاوت کار ما‌ نیست عقلمان به چشمانمان نباشد🤍🕊 مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد. فرزندی هم نداشت. و تنها با همسرش زندگی میکرد. در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد. روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟ در جواب میگفت نیاز شما ربطی به من ندارد. بروید از قصاب بگیرید... تا اینکه او مریض شد احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد. هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود... همسرش به تنهایی او را دفن کرد اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد. او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت...!! @zarboolmasall
"بسم الله الرحمن الرحیم" 📚سخنان و حکایات کوتاه و پندآموز !!! به عارفی گفتند: ای شیخ! دل های ما خفته است که سخن تو در آن اثر نمی کند چه کنیم؟ گفت: کاش خفته بودی که هرگاه خفته را بجنبانی، بیدار می شود؛ حال آنکه دل های شما مرده است که هر چند بجنبانی، بیدار نمی شود بخیلی سفارش ساخت کوزه و کاسه ای را به کوزه گر داد. کوزه گر پرسید: بر کوزه ات چه نویسم؟ بخیل گفت بنویس «فمن شرب منه فلیس منی؛ هر کس از آن آب بنوشد از من نیست» (بقره 249) باز کوزه گر پرسید: بر کاسه ات چه نویسم؟ بخیل گفت بنویس «و من لم یطعمه فانه منی؛ هر کس از آن بخورد از من نیست.» (بقره 249) آورده اند که روزی عابدی نمازش را به درازا کشید و چون نگریست مردی را دید که به نشانه خشنودی در وی می نگرد، عابد او را گفت: آنچه از من دیدی، تو را به شگفتی نیاورد که ابلیس نیز روزگاری دراز، با دیگر فرشتگان به پرستش خدا مشغول بود و سپس چنان شد که شد گویند پادشاهی به بیماری سختی مبتلا شد. طبیب از او خواست که وصیتش را بیان کند. در این هنگام، پادشاه برای خود کفنی انتخاب کرد. سپس دستور داد تا برایش قبری آماده کنند. آن گاه نگاهی به قبر انداخت و گفت «ما أغنی عنی مالیه هلک عنی سلطانیه؛ مال و ثروتم هرگز مرا بی نیاز نکرد، قدرت من نیز از دست رفت.» (حاقه 28 و 29) و در همان روز جان داد ،بزرگترین‌نعمت‌الهی روزی پادشاهی به بهلول گفت: بزرگترین نعمت های الهی چیست؟ بهلول جواب داد: بزرگترین نعمت های الهی عقل است. خواجه عبدالله انصاری نیز در مناجات خود گوید: خداوندا آن که را عقل دادی، چه ندادی و آن که را عقل ندادی، چه دادی؟ پادشاهی به عارفی رسید، از او پندی خواست. عارف گفت: هر آنچه را در آن امید رستگاری است، بگیر و آنچه را در آن خطر هلاکت است، رها کن گویند: روزی خلیفه از محلی می گذشت، دید که بهلول، زمین را با چوبی اندازه می گیرد. پرسید: چه می کنی؟ گفت: می خواهم دنیا را تقسیم کنم تا ببینم به ما چه قدر می رسد و به شما چه قدر؟ هر چه سعی می کنم، می بینم که به من بیشتر از دو ذارع (حدود یک متر) نمیرسد و به تو هم بیشتر از این مقدار نمی رسد. @zarboolmasall