eitaa logo
ضرب المثل
32.2هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
885 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🟩درخت هرچه بارش بیشتر سرش پایین تر 🔻هر کس رتبه و دانش فزونی یابد افتاده تر می شود 🔹️این ضرب المثل بیشتر زمانی به کار می رود که بخواهند فروتنی و افتادگی آدمی را نشان دهند. در خطبه ۱۹۳ معروف به خطبه متقین، حضرت علی (ع) که در این خطبه شگفت انگیز ویژگی های متقین را بیان می کند، یکی از صفات آنها را علم همراه با حلم می دانند و تواضع بسیار. 🔸️این ضرب المثل به خودی خود گویا است. «بار» همان میوه است و درختان پر میوه از درختان بی ثمر خمیده تر هستند. کسانی که سرشان را به نشانه غرور بالا می گیرند، اما تواضع ندارند، از روی نادانی شان است و در مقابل آنها افراد متواضعی قرار می گیرند که در اثر علم و فراوانی از شخصیت ها افتاده تری برخوردارند. انسان نادان زمانی به خودش می آید که دیگر خیلی دیر شده پس چه بهتر که همیشه انسان متواضعی باشیم. @zarboolmasall
🟩دانا داند و پرسد نادان نداند و نپرسد 🔻در مورد کسانی گفته می شود که از دانایی و هوشیاری زیاد سئوال می کنند و آدم نادان نمی داند و نمی پرسد 🔸 یعنی فرد دانا همیشه به دنبال کسب علم است و خود را بی نیاز از دانستن و یاد گرفتن چیزهای جدید نمی داند. درحالیکه شخص نادان فکر می کند همه چیز را می داند و به همان اندک دانسته هایی هم که دارد مطمئن است! 🔸 انسان هر چقدر عاقل و خردمند می شود به این مطلب پی می برد که ” هیچ نمی داند” !چرا که علم و دانش هیچ گاه تمامی ندارد و علوم مختلفی در این جهان وجود دارد که ما از آن بی خبریم یا هنوز کسب نکرده ایم. 🔸 یکی از راه های کسب علم، سوال پرسیدن است. انسان وقتی از شخص داناتری سوال می پرسد، گره های ذهنی اش باز شده و ابهاماتش رفع می شود و اگر مطلبی را اشتباه فهمیده باشد با جوابی که می گیرد، اصلاح می شود. اما اگر سوال نمی پرسید و بی تفاوت بود، چه زمانی از این جهل و غفلت می توانست خارج شود؟! همچنان توهم می کرد که دانسته های من درست است! @zarboolmasall
🟩جواب ابلهان خاموشیست 🔻 جواب نادانها را نباید داد. ⬅️با نادان و یا کسی که خود را به نفهمی زده نباید هم کلام شد و جوابش را داد. @zarboolmasall
🟩” عقلش پس کله شه “ ۱- یعنی عقلش به درستی کار نمی کند و نمی تواند تصمیم عاقلانه ای بگیرد. ۲- معنای ظاهری: یعنی عقلش پشت کله اش است و برای اینکه جلوتر بیاید و به کار بیفتد باید پس کله اش بزنی! 😁 معنای کنایی: دیر به قضیه پی می برد. ۳- معمولا وقتی کسی کار نسنجیده و بدون تفکری انجام می دهد موجب ضرر و زیان می شود. گاهی این زیان ها متوجه اطرافیانش هم می شود. در اینصورت وقتی دیگران خراب کاری او را می بینند با عصبانیت می گویند: عقلش پسِ کَله اش است! خلاصه اینکه نادان است! @zarboolmasall
خوبی که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند📚📍 انسان دو دسته هستند! 🖇دسته اول: وقتی به آنها خوبی می کنید قدرشناسیمی کنند و دوست دارند هر طور که شده خوبی شما را جبران کنند. با خوبی کردن به این دسته، روز به روز مهر و محبت در میان شما بیشتر می شود و از دل و جان یکدیگر را دوست خواهید داشت. 🖇دسته دوم: افراد پر توقعی هستند که وقتی شما به آنها خوبی می کنید نه تنها قدردانی و سپاسگزاری نمی کنند بلکه این کار را وظیفه تان می دانند! و با هر خوبی ای که به این دسته افراد می کنید، توقع اینها بیشتر و انتظاراتشان از شما بیشتر می شود. هیچ گاه از کسی راضی نمی شوند. دوست دارند بقیه همیشه در خدمت اینان باشند. این ضرب المثل درباره افراد دسته دوم است! اینان نادان هایی هستند که خوبی کردن بهشان وقتی زیاد شود، خیال و توهم برشان می دارد و جسارت و گستاخی شان بیشتر می شود! 🌿 یعنی خوبی و نیکی کردن و لطف زیادی به شخص نادان نتیجه عکس می دهد؛ چرا که او پر توقع می شود و حتی ممکن است احترام شما را هم نگه ندارد. پس باید در حد تعادل با فرد نادان رفتار کرد که مبادا از رفتارمان سوء استفاده کند. 🌿 این ضرب المثل قرابت معنایی دارد با ضرب المثل ” لطف مکرر، حق مسلّم ”. @zarboolmasall
🔴 ضرب المثل کوتاه خردمند بِه که نادان بلند کاربرد ضرب المثل: ” کوتاه خردمند به که نادان بلند ” در متنبه کردن کسانی که تنها ملاک انها در محاسبه افراد، ظاهر آنهاست، همچنین، در بیان شرافت و برتری عقل و دانش بکار می رود. داستان ضرب المثل کوتاه خردمند بِه که نادان بلند : ملک‌زاده‌ای شنیدم که کوتاه بودو حقیر و دیگر برادران بلند و خوب‌روی. باری پدر به کراهت و استحقار در وی نظر میکرد. پس به فَراست دریافت و گفت: ای پدر! کوتاه خردمند به که نادان بلند! نه هر چه به قامت مهتر، به قیمت بهتر. پدر بخندید و ارکان دولت پسندیدند و برادران برنجیدند. شنیدم که مُلک را در ان مدت دشمنی صعب روی نمود. چون لشکر از هردو طرف روی در هم آوردند، اول کسیکه به میدان درآمد، این پسر بود. بر سپاه دشمن زد و تنی چند مردان کاری بینداخت. آورده‌اند که سپاه دشمن بی‌قیاس بودو اینان اندک. طایفه‌ای آهنگ گریز کردند، شنیدم که هم در ان روز بر دشمن ظفر یافتند. مَلک سر و چشمش ببوسید ودر کنار گرفت و هرروز نظر پیش کرد که تا ولی عهد خویش کرد. @zarboolmasall
📚محبت که از حد بگذرد، نادان خیال بد کند! پدری برای پسرش تعریف میکرد که: یک گدایی بود که هر روز صبح وقتی از این کافه ی نزدیک دفترم می‌اومدم بیرون جلویم را می‌گرفت. هر روز یک بیست و پنج سنتی می‌دادم بهش. هر روز. منظورم اینه که اون قدر روزمره شده بود که گدائه حتی به خودش زحمت نمی‌داد پول رو طلب کنه- فقط براش یه بیست و پنج سنتی می‌انداختم. بعدش چند روزی مریض شدم و چند هفته ای زدم بیرون و وقتی دوباره به اون جا برگشتم می‌دونی بهم چی گفت؟ پسر: چی گفت پدر؟ پدر می‌گوید: «سه دلار و پنجاه سنت بهم بدهکاری...!» @zarboolmasall
🔻 دهقان ثروتمند و پسر جاهل 🌾 دهقانی بود ثروتمند که زمین و باغ فراوان داشت همیشه به پسرش نصیحت می کرد در نگهداشتن مال و محافظت از آن. او را به داشتن دانش تشویق می کرد و از دوستان بد، برحذر می داشت. 🌾 پدر درگذشت و همه ثروت او به دست پسر افتاد. دوستانش چند برابر شدند. 🌾 مادر پسر که زن دانا و فهمیده ای بود، به او گفت: پسرم ارث و پند پدر را نگاه دار و دوستان را بدون این که بیازمایی خالص ندان. 🌾 پسر گفت: نه، اینها دوست واقعی هستند و حتی حاضرند جانشان را فدای من کنند. 🌾 مادر گفت: بهتر است آنها را امتحان کنی. 🌾 فردای آن روز، پسر نزد دوستانش رفت و گفت: به تازگی موشی در خانه ما پیدا شده که دیشب حتی گوشت کوب ما را خورد. 🌾 دوستانش به هم نگاه کردند. یکی از آنها گفت: بله، درست است. اتفاقا همین بلا سر ما هم آمد .موشی گوشت کوب ما را برداشت و به سوراخش برد. 🌾 دیگری گفت: این که چیزی نیست ما موشی داریم که یک روز نصف وسایلمان را به خانه اش برد. 🌾 آن یکی گفت: اگر بشنوید موش ما چه کرده ، شاخ در می آورید . موش ما گوش کوب و وسایل خانه و حتی آشپزخانه را هم به لانه اش برد. 🌾 پسر دهقان با خوشحالی نزد مادر رفت و ماجرا را تعریف کرد و از دوستان لایقش گفت که دروغ به آن بزرگی را پذیرفته بودند. 🌾 مادر گفت: همین نشان می دهد که دوستان خوبی نداری، چون دوست خوب آن است که به تو راست بگوید نه آن که تورا دل خوش کند. 🌾 پسر نپذیرفت تا مادر درگذشت و تمام دارایی خود را از دست داد . روزی در جمع دوستان نشسته بود، آهی کشید و گفت: دیشب فقط یک نان توی سفره داشتم که آن را هم موش خورد. دوستانش خندیدند، یکی گفت: عجب حرفی می زنی؟ مگر موش می تواند یک نان کامل را بخورد ؟ پسر دهقان با دلی شکسته به خانه بازگشت. @zarboolmasall
🟩بيلش را پارو كرده 🔹️مي گويند، اگر كسي‌ چهل‌روز پشت‌ سر هم‌ جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ و جارو كند، حضرت‌ خضر به‌ ديدنش‌ مي‌آيد و آرزوهايش‌ را برآورده‌ مي‌كند. سي‌ و نه‌ روز بود كه‌ مرد بيچاره‌ هر روز صبح‌ خيلي‌ زود از خواب‌ بيدار مي‌شد و جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ مي‌پاشيد و جارو مي‌كرد. او‌ از فقر و تنگدستي‌ رنج‌ مي‌كشيد. به‌ خودش‌ گفته‌ بود: .اگر خضر را ببينم، به‌ او مي‌گويم‌ كه‌ دلم‌ مي‌خواهد ثروتمند بشوم. مطمئن‌ هستم‌ كه‌ تمام‌ بدبختي‌ها و گرفتاري‌هايم‌ از فقر و بي‌پولي‌ است. روز چهلم‌ فرارسيد. هنوز هوا تاريك‌ و روشن‌ بود كه‌ مشغول‌ جارو كردن‌ شد. كمي‌ بعد متوجه‌ شد مقداري‌ خاروخاشاك‌ آن‌طرف‌تر ريخته‌ شده‌ است. با خودش‌ گفت: .با اين‌كه‌ آن‌ آشغال‌ها جلو در خانه‌ من‌ نيست، بهتر آنجا را هم‌ تميز كنم. هرچه‌ باشد امروز روز ملاقات‌ من‌ با حضرت‌ خضر است، نبايد جاهاي‌ ديگر هم‌ كثيف‌ باشد.. مرد بيچاره‌ با اين‌ فكر آب‌ و جارو كردن‌ را رها كرد و داخل‌ خانه‌ شد تا بيلي‌ بياورد و آشغال‌ها را بردارد. وقتي‌ بيل‌ به‌دست‌ برمي‌گشت، همه‌اش‌ به‌ فكر ملاقات‌ با خضر بود با اين‌ فكرها مشغول‌ جمع‌ كردن‌ آشغال‌ها شد. ناگهان‌ صداي‌ پايي‌ شنيد. سربلند كرد و ديد پيرمردي‌ به‌ او نزديك‌ مي‌شود. پيرمرد جلوتر كه‌ آمد سلام‌ كرد. مرد جواب‌ سلامش‌ را داد. پيرمرد پرسيد: .صبح‌ به‌ اين‌ زودي‌ اينجا چه‌ مي‌كني؟. مرد جواب‌ داد: .دارم‌ جلو خانه‌ام‌ را آب‌ و جارو مي‌كنم. آخر شنيده‌ام‌ كه‌ اگر كسي‌ چهل‌ روز تمام‌ جلو خانه‌اش‌ را آب‌ و جارو كند، حضرت‌ خضر را مي‌بيند.. پيرمرد گفت: .حالا براي‌ چي‌ مي‌خواهي‌ خضر را ببيني؟. مرد گفت: .آرزويي‌ دارم‌ كه‌ مي‌خواهم‌ به‌ او بگويم.. پيرمرد گفت: .چه‌ آرزويي‌ داري؟ فكر كن‌ من‌ خضر هستم، آرزويت‌ را به‌ من‌ بگو.. مرد نگاهي‌ به‌ پيرمرد انداخت‌ و گفت: .برو پدرجان! برو مزاحم‌ كارم‌ نشو.. پيرمرد اصرار گرد: .حالا فكر كن‌ كه‌ من‌ خضر باشم. هر آرزويي‌ داري‌ بگو.. مرد گفت: .تو كه‌ خضر نيستي. خضر مي‌تواند هر كاري‌ را كه‌ از او بخواهي‌ انجام‌ بدهد.. پيرمرد گفت: .گفتم‌ كه، فكر كن‌ من‌ خضر باشم‌ هر كاري‌ را كه‌ مي‌خواهي‌ به‌ من‌ بگو شايد بتوانم‌ برايت‌ انجام‌ بدهم.. مرد كه‌ حال‌ و حوصله‌ي‌ جروبحث‌ كردن‌ نداشت، رو به‌ پيرمرد كرد و گفت: .اگر تو راست‌ مي‌گويي‌ و حضرت‌ خضر هستي، اين‌ بيلم‌ را پارو كن‌ ببينم.. پيرمرد نگاهي‌ به‌ آسمان‌ كرد. چيزي‌ زيرلب‌ خواند و بعد نگاهي‌ به‌ بيل‌ مرد بيچاره‌ انداخت. در يك‌ چشم‌ به‌هم‌ زدن‌ بيل‌ مرد بيچاره‌ پارو شد. مرد كه‌ به‌ بيل‌ پارو شده‌اش‌ خيره‌ شده‌ بود، تازه‌ فهميد كه‌ پيرمرد رهگذر حضرت‌ خضر بوده‌ است. چند لحظه‌اي‌ كه‌ گذشت‌ سر برداشت‌ تا با خضر سلام‌ و احوالپرسي‌ كند و آرزوي‌ اصلي‌اش‌ را به‌ او بگويد، اما از او خبري‌ نبود. مرد بيچاره‌ فهميد كه‌ زحماتش‌ هدر رفته‌ است. به‌ پارو نگاه‌ كرد و ديد كه‌ جز در فصل‌ زمستان‌ به‌درد نمي‌خورد در حالي‌ كه‌ از بيلش‌ در تمام‌ فصل‌ها مي‌توانست‌ استفاده‌ كند. 🔻از آن‌ به‌بعد به‌ آدم‌ ساده‌لوحي‌ كه‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ هدفي‌ تلاش‌ كند، اما در آخرين‌ لحظه‌ به‌ دليل‌ ناداني‌ و سادگي‌ موفقيت‌ و موقعيتش‌ را از دست‌ بدهد، مي‌گويند بيلش‌ را پارو كرده‌ است. @zarboolmasall
💎 نادان را بشناسید 🔻أمیرالمؤمنین علی علیه‌السلام: قَد جَهِلَ مَن استَنصَحَ أعداءَهُ ❇️ كسى كه از دشمنانش انتظار خيرخواهى داشته باشد، است. 📚 غررالحكم، ۶۶۶۳ ‌ @zarboolmasall