eitaa logo
ضرب المثل
32.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
890 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️اندکـــی تامــــل 🔹ﻣﻮﺭﭼﮕﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی‌زنند، ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺩﺍﻧﻪ ﺟﻤﻊ می‌کنند. ﺯﻧﺒﻮﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی‌زنند، ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺧﺎﻧﻪ می‌سازند. ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی‌زنند، ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ می‌روند. ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺏ حرف می‌زنند... ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺟﻤﻊ می‌کنند . ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻨﺎ ﻣﯽ‌ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻔﺮ می‌کنند. براستی ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺗﻨﻬﺎ‌ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ...! 🔸ای برادر تو همان اندیشه‌ای 🔸ما بقی تو استخوان و ریشه‌ای‌ 🔸گر گُل است اندیشه‌ ات تو گُلشنی 🔸وَرْ بُوَدْ خاری تو هِیمه‌ی گُلخنی‌! @zarboolmasall
📚توبه یعنی... هر آن چیزی که روح انسان را یک گام از تعالی و تکامل مورد نظرش باز می‌دارد، گناه است. غفران یعنی پر کردن این خلأ، این کمبود روح، این زخم روان، این نقیصه‌ای که در نفس او به وجود آمده است، این برطرف شود، چگونه؟ با جبران کردن. خدای متعال نمی‌گوید چون تو گناه کردی حالا هرچه کار نیک بکنی، ما آن گناه را اصلا از بین نخواهیم برد. لج نمی‌کند خدا. (وَ إِنّی لَغَفَّارٌ) ما لجباز نیستیم، ما غافریم، ما خلأها را پر می‌کنیم، زخم‌ها را التیام می‌دهیم. اما برای چه کسی؟ «لِمَن تابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا ثُمَّ اهْتَدَى» به یقین من آمرزنده کسی هستم که توبه کند و ایمان بیاورد و کار شایسته نماید و به راه راست ره‌سپار شود. من بخشنده‌ام برای آن‌ که توبه کند. توبه کند یعنی چه؟ یعنی برگردد. راه تکامل شما از اینجا بود، شما باید این طرفی می‌رفتید؛ حاضریم شما را ببخشیم، کِی؟ وقتی بروید به‌طرف تکامل، مجددا به راه درست برگردید. (لِمَن تابَ) توبه کند، یعنی برگردد. توبه یعنی برگشتن. ایمان خود را قوی کند، عمل صالح کند. عمل! نباید از عمل غافل بود و به سخن گفتن و دل خوش داشتنِ خود بسنده کرد. مغفرت این نیست که خدای متعال بی‌حساب، از روی دلبخواه، یک کسی را مورد لطف بی‌جایی قرار بدهد، بدون اینکه خود او کوششی در راه این لطف الهی کرده باشد. 👤 رهبر انقلاب 📚 برگرفته از جلسه نخست کتاب @zarboolmasall
🌸🍃🌸🍃 هرگاه کسی در مقام معارضه و مبارزه بالاتر و قویتر از خود برآید از باب هشدار و تهدید به او گفته می شود :« با او درنیفت و چوب توی آستینت می کند » یا به شکل دیگر :« طرف قوی است . حریفش نیستی و چوب توی آستینت می کند .» به طوری که در کتب تاریخی مسطور است در ازمنه و اعصار گذشته که حکومت استبدادی و خودکامی و خودکامگی همه جا حکمفرما بود محکومان وگناهکاران را به انواع و اقسام مختلفه تنبیه ومجازات می کردند تا درس عبرتی برای سایرین باشد و خیال طغیان و سرکشی وتجاوز به حقوق دیگران را در سر نپرورانند . تنبیه و مجازات به تناسب شدت و ضعف جرم گناهکاران به سه شکل انجام می گرفت . مجازات مرگ ، مجازات قطع و نقص عضو، مجازاتی که موجب درد و ناراحتی می شد . اگرچه درعصرحاضرمحکومان به اعدام را به وسیله چوبه دار یا تیرباران یا دراطاق گاز و یا روی صندلی الکتریکی اعدام میکنند ، ولی انوع و اقسام مجازاتی که در ادوار گذشته منتهی به مرگ محکوم می شد عبارت بود از: سربریدن ، شکم دریدن ، طناب در گلو انداختن وخفه کردن ، شقه کردن ، ازکمر دو نیمه کردن ، زنده پوست کردن و... مجازات قطع و نقص عضو که درباره محکومان درجه دوم به کار می رفت عبارت بود: چشم ازحدقه درآوردن ، آهن تفته جلوی چشم عبوردادن و نور روشنایی چشم را سلب کردن ، دست و پا و گوش وبینی بریدن ، دندان شکستن ، لب دوختن وجز اینها که منتهی به مرگ نمی شد ولی محکوم بیچاره دچار نقص عضو می گردید . مجازات محکومان درجه سوم عبارت بود از: چوب و تازیانه بر کف وکفل محکوم زدن ، وارونه از درخت آویزان کردن ، وارونه روی دو دست ایستادن ، روی یکپای ایستادن و بالاخره چوب توی آستین محکوم کردن و مدتی او را به آن شکل وهیبت برپای داشتن بوده است . طرز و ترتیب کار این بود که دو دست محکوم را به شکل افقی نگاه می داشتند و آنگاه چوب محکم و غیر قابل انحنایی را به موازات دستهای محکوم از آستین لباسش عبورمی دادند و از آستین دیگر خارج میکردند . سپس مچ دستها و انتهای آستین محکوم را با طنابی محکم به آن چوب می بستند به قسمی که دستها به حالت افقی باقی بماند و نتواند آن را به چپ و راست و بالا و پایین حرکت دهد . محکوم را با توجه به کیفیت واهمیت خلافی که از او سرزده باشد مدتی به این شکل و هیبت در فضای باز نگاه می داشتند تا پشه ومگس و سایر حشرات مزاحم و چندش آور بر سروصورتش بنشینند و اونتواند آنها را از خود دفع کند . مجازات چوب توی آستین کردن اگر چه مرگ آور نبود و موجب نقص عضو نمی شد ولی پیداست که دستهای محکوم بر اثر سکون و بی حرکت بودن رفته رفته کرخت وبی حس می شد و مخصوصاً هجوم و حملات پشه ها و مگسها برسروصورتش چنان ناراحت کننده و چندش آور بود که دیر زمانی نمیگذشت که فریادش به آسمان بلند می شد و ازعمل خلافش اظهار ندامت و پشیمانی کرده طلب عفو و بخشش میکرد . @zarboolmasall
ترکی💙🦋 اودا گلمیسن سویا ؟ به آتش آمده‌ای یا آب؟به جنگ آمدی یا صلح؟ آتش= جنگ، آب= صلح اوزو به زکلی ، ایچی ته زکلی صورت بزک شده، داخلش کود ،پِهِن آغزیوا باخ تیکه توت به اندازه دهانت لقمه بردار @zarboolmasall
تعارف شاه عبدالعظیم💙💠 در قدیم زائران تهرانی که برای زیارت به شهر ری می رفتند پس از زیارت شب را در شهر ری توقف نمی کردند و به تهران باز می گشتند و ساکنان شهر ری با اطلاع از این موضوع از زائر تهرانی دعوت می کردند و چنین می گفتند که: تو را به این حضرت، شب را در منزل بمان و چون دعوت شونده ناگزیر از مراجعت بود لذا تعارف آن شاه عبدالعظیمی جنبه عملی نداشت و نمی توانست مورد قبول واقع شود. ‎بدین ترتیب عبارت تعارف شاه عبدالعظیمی ‎رفته رفته به صورت اصطلاح درآمد و تبدیل به ضرب المثل شد. @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 ریشه ضرب المثل از دماغ فیل افتادن گذشتگان بر این باور بودند که سه حیوان یعنی موش، گربه و خوک پیش از طوفان نوح وجود نداشته اند و تنها بر حسب ضرورت در کشتی نوح پدید آمده اند که داستان آن در روضه الصفا ( جلد اول، ص ۶۴ ) و مجمل التواریخ و القصص ( ص ١۸۵ ) چون این آمده است : در طی مدت شش ماه که کشتی نوح چون پر کاهی بر روی امواج خروشان دریا در حرکت بود سطح و هوای کشتی از سرگین و پلیدی مردم و فضولات حیواناتی که در کشتی بودند بسیار ملوث و متعفن شد . ساکنان کشتی که دیگر به ستوه آمده بودند نزد نوح رفتند و نزد او شکوه و گلایه کردند. پس از مناجات نوح بر درگاه خداوند، امر آمد که نوح بر پشت فیل دست فرود آورد. چون نوح به این فرمان عمل نمود، خوکی از بینی فیل بیرون افتاد و همه ی پلیدی ها را خوردن گرفت و سفینه پاک گشت آورده اند که ابلیس نیز دستی بر پشت خوک زده و از بینی خوک موشی بیرون آمد که در کشتی خرابی بسیار می کرد و نزدیک بود که کشتی را سوراخ کند. این بار نیز خداوند فرمان داد تا نوح دستی بر روی شیر بکشد که با این کار، شیر عطسه ای زده و گربه ای از بینی او بیرون آمد و زحمت موش را مرتفع ساخت @zarboolmasall
👤 حاج اسماعیل دولابی (ره) ای عزیزان من دنیا جای پایداری نیست، گذرگاهی است به قدر رفع احتیاج، دل به این گذرگاه نبندید. ‌ ‌ @zarboolmasall
شامت اینجا بخور دهن گیرت جای دیگه💚🌿 مردی بود که همراه خانواده اش مشغول خوردن شام بودند . نه قرار بود جایی بروند نه با کسی قول و قراری داشت . ناگهان صدای در بلند شد . مرد نگاهی به همسرش انداخت و گفت : کیست که این وقت شب در می زند؟ از جا بلند شد و رفت در خانه را باز کرد . یکی از همکارانش بود . سلام و علیکی با هم کردند و همکارش گفت : «شام خانه ی دخترم میهمانم، گفتم سر راه سری به تو بزنم و حالی بپرسم . مرد گفت : بفرمایید . همکارش گفت : بهتر است مزاحم نشوم مرد، باز هم تعارف کرد . همسر مرد گفت : میهمان حبیب خداست . سفره باز است بفرمایید با ما شام بخورید . مرد همکار گفت : نه نه اصلاً‌ مزاحم نمی شوم . مرد گفت : مثل یک دوست خوب بنشین و غذایت را بخور . همکارش گفت : می خواهم خانه دخترم بروم . شام آنجا دعوت شده ام . مرد گفت : شام را با ما بخورید و بعد به خانه دخترتان بروید . همکارش گفت : نه خیلی متشکرم، شام نمی خورم، فقط دو لقمه دهن گیره می خورم و ته بندی می کنم و شام را به خانه ی دخترم می روم . سپس مشغول خوردن غذا شد . مرد و افراد خانواده اش که انتظار داشتند او پس از خوردن یکی – دو لقمه، کنار بکشد و چیزی نخورد . همکار مرد به اندازه ی غذای دو نفر را جلو خودش کشید و با اشتها خورد . چهره ی بچه های صاحب خانه که گرسنه مانده بودند، دیدنی بود . غذا تمام شد همکار مرد گفت : دست شما درد نکند خانم! غذای خوشمزه ای پخته بودید . کاش خانه ی دخترم میهمان نبودم و یک شام درست و حسابی اینجا می خوردم . مرد صاحب خانه که از دست او عصبانی بودگفت : «بهتر است این دفعه شامت را اینجا بخوری و دهن گیره ات را خانه ی دخترت ....» از آن به بعد درباره ی کسی که در پذیرش دعوتی بیش از حد تعارف کند اما در عمل ملاحظه نکند می گویند : (این دفعه شامت را اینجا بخور و دهن گیره ات را جای دیگر) @zarboolmasall
شیر بی‌ یال و دم ! در قدیم در شهر قزوین لوطی ها و داش ها رسم بود که با سوزن بر بدن خود نقش‌هایی را خالکوبی کنند، این کار معمولا توسط دلاکان حمام یا کولی ها انجام میگرفت. دلاک، سوزن را در مُرکب زده و بعد آن را در زیر پوست وارد میکرد و تصویری می‌کشید که همیشه روی تن میماند. روزی یک لوطی قزوینی پیش دلاک رفت و گفت بر شانه‌ام عکس یک شیر را خالکوبی کن. پهلوان روی زمین دراز کشید و دلاک سوزن را در مرکب زده و شروع به نقش زدن کرد. اولین سوزن را که در شانه پهلوان فرو کرد. پهلوان از درد فریاد کشید و گفت: آی! مرا کشتی. دلاک گفت: باید تحمل کنی. پهلوان پرسید: از کجای شیر شروع کردی؟ دلاک گفت: از دُم شیر. پهلوان گفت: دُم لازم نیست. دلاک دوباره سوزن را فرو برد پهلوان فریاد زد کدام عضو شیرا را می‌کشی؟ دلاک گفت این یال شیر است. پهلوان گفت: یال لازم نیست. عضو دیگری را نقش بزن. باز دلاک سوزن در شانه پهلوان فرو کرد. پهلوان قزوینی فغان برآورد و دلاک گفت شکم شیر است و خلاصه هر جای شیر را ایرادی گرفت ... دست آخر دلاک عصبانی شد و سوزن را بر زمین زد و گفت: شیر بی یال و دُم و اِشکم که دید؟ این چنین شیری خدا خود نافرید برگرفته از تمثیل مثل @zarboolmasall
«سلطان محمود غزنوی و بادمجان» ✨سلطان محمود را در حالت گرسنگی بادمجان بورانی آوردند. خوشش آمد. گفت:بادمجان طعامی است خوش. ندیمی در مدح بادمجان فصلی پرداخت. چون سیر شد گفت:بادمجان سخت مضر است. ندیم باز در مضرت بادمجان مبالغتی تمام کرد. سلطان گفت:ای مردک نه آن زمان که مدحش میگفتی نه حال که مضرتش باز میگویی؟ مرد گفت: من ندیم توام نه ندیم بادمجان.مرا چیزی باید گفت که تو را خوش آید نه بادمجان را. 🍃 @zarboolmasall