eitaa logo
ضرب المثل
32.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
889 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
میدونيد ضرب المثل«سرش بره قولش نمیره» از کجا اومده؟؟؟ ▪️روی دستش 🖤" پسرش " رفت ولی " قولش نَه " ▪️نیزه ها تا 🖤" جگرش "رفت ولی " قولش نَه " ▪️این چه خورشید 🖤غریبی است که با حال نزار ▪️پای نعش 🖤قمرش رفت ولی " قولش نَه " ▪️شیر مردی که 🖤در آن واقعه " هفتاد و دو " بار ▪️دست غم بر 🖤" کمرش " رفت ولی " قولش نَه " ▪️هر کجا مینگری 🖤" نام حسین است و حسین " ▪️ای دمش گرم 🖤" سرش " رفت ولی " قولش نَه " ▪️ السَّلامُ عَلَيْك 🖤یا اَباعَبْدِاللهِ الحسین✋ @zarboolmasall
میدونيد ضرب المثل«سرش بره قولش نمیره» از کجا اومده؟؟؟ ▪️روی دستش 🖤" پسرش " رفت ولی " قولش نَه " ▪️نیزه ها تا 🖤" جگرش "رفت ولی " قولش نَه " ▪️این چه خورشید 🖤غریبی است که با حال نزار ▪️پای نعش 🖤قمرش رفت ولی " قولش نَه " ▪️شیر مردی که 🖤در آن واقعه " هفتاد و دو " بار ▪️دست غم بر 🖤" کمرش " رفت ولی " قولش نَه " ▪️هر کجا مینگری 🖤" نام حسین است و حسین " ▪️ای دمش گرم 🖤" سرش " رفت ولی " قولش نَه " ▪️ السَّلامُ عَلَيْك 🖤یا اَباعَبْدِاللهِ الحسین✋ @zarboolmasall
📕 ضرب المثل "سر پیری و معرکه گیری" معنی و کاربرد: 🔹 در مورد کسانی به کار می رود که زمان پیری کار جوانان را انجام می دهند. 🔸️ این ضرب المثل بیشتر برای افراد سال خورده و کهنسال استفاده می شود که بیشترین کاربرد برای زمانی است که شخص کهنسال به فکر عشق و عاشقی و ازدواج افتاده باشد یا اعمالی مثل دعوا کردن، بازی کردن و امثال این کارها را بخواهد انجام دهد. 🔹️ این ضرب المثل در مورد کسانی به کار برده می شود که در زمان پیری کارهایی مانند جوانان انجام می دهند که در شخصیت یک سالخورده نیست. 🔸 به طور کلی یعنی انجام کاری که انجام آن برای شما که سن و سالی دارید شایسته نیست. @zarboolmasall
🇮🇷‌⃟🇮🇶 آموزش لهجه ی عراقي 🟢 آموزش یه ضرب المثل 🇮🇶 بَلَغَ إلسِّکِّینُ إلْعَظْمَ. 🇮🇷 کارد به استخوان رسید. 🔸بَ + لَ + غَ : رسید 🔹سِکْ + کِینْ : چاقو ،کارد 🔺عَ + ظُمْ : استخوان 🟣 میخواد بگه: « کاسه ی صبر ،لبریز شد» « دیگه تحمل نداره» @zarboolmasall
💎هرگاه كسی پولی را كه باید صرف مخارج لازم و ضروری شود در راه بیهوده و طریق غیر عادلانه خرج كند ، با استفاده از ضرب المثل بالا می گویند : فلانی همه را خرج اتینا كرد ، یعنی نفله كرد و روی اصل جهالت و جوانی به مخارج غیر لازم رسانید . آورده اند كه ... اتینا حشرات خرد و به كنایه به آدمهای فرومایه می گویند . شادروان امیر قلی امینی می نویسد : سابقاً مطربها در مجالس عروسی و امثال آن پس از آنكه یك دور می رقصیدند در مقابل هر یك از میهمانها می نشستند و پس از چندی سر و كله آمدن و عشوه گری كردن زنگی را كه در شست یا یك نعلبكی را كه در دهان داشتند جلو می برند و او به همت خود یا سكه ای زر یا سكه سكه ای نقره در زنگ یا نعلبكی او می ریخت و در حقیقت پولی مفت و رایگان را از دست می داد ، به همین مناسبت به خرجهای بیهوده و بی مصرف عنوان خرج اتینا دادند و آن جزء اصطلاحات مثلی قرار گرفت . اتینا در اصل اطیناست كه در تلفظ عوام بدین صورت درآمده است و راجع به مورد استعمال این واژه باید دانست كه سابقاً پس از دریافت شاد باش یكی از مطربان با بانگ بلند اعلام می داشت ، اعطینا یعنی مرحمت كردند ، این توصیف معلوم كردید كه واژه اتینا از فعل عربی اعطینا می باشد و در آن روزگار كه زبان عربی ، بیشتر از امروز در كشور ایران رواج داشت بر سر زبانها افتاده و به صورت ضرب المثل درآمده است . @zarboolmasall
📌 اشعار سعدی که ضرب المثل شده‌اند: 🖇 تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد 🖇 طریقت به جز خدمت خلق نیست 🖇 عاقبت گرگ زاده گرگ شود گر چه با آدمي بزرگ شود @zarboolmasall
نه شیر شتر نه دیدار عرب از قدیم مشهور بوده که اعراب قبایلی بیابان گرد بودند و چهار پایانی که مورد استفاده شان قرار میگرفت شتر بود. ظاهرا دیدار عرب آنقدر درد سر و سختی و بدی به همراه داشت که بین ایرانی ها مشهور شد که نمی ارزد انسان برای به دست آوردن شیر شتر با همه فوایدی که دارد به سراغ آنها برود. وقتی انسان از کسی بدی ببیند یا دیدار آن فرد بسیار پر دردسر و همراه مشکلات باشد حتی اگر آن فرد خصلت نیک یا چیز مهمی داشته باشد که انسان مجبور باشد به آن فرد رجوع کند؛ از این کار منصرف میشود و می گوید: نه شیر شتر نه دیدار عرب @zarboolmasall
: درد و ورم زری که نبود توی علم💚🦋 خیاطی بود که قسمتی از پارچه‌های مردم را موقعی که رخت و لباس براشان می‌دوخت برمی‌داشت و وقتی که زیاد می‌شد پوشاکی درست می‌کرد و می‌فروخت. شبی در عالم خواب دید که مرده و جلو تابوتش علم‌های همه رنگ در حرکت است و به او می‌گویند: "این علم‌ها از پارچه‌هایی است که موقع خیاطی دزدیدی" بعد از تقلا و پیچ و تاب زیاد از خواب بیدار شد و پشیمان از کرده‌های گذشته با خودش عهد کرد که دیگر دزدی نکند. وقتی هم به دکان رفت به شاگردش سپرد که: "هر وقت خواستم از پارچه مردم ببرم و بدزدم تو بگو: "علم علم" تا من دست از دزدی بردارم". اتفاقاً زد و یک پارچه زربافتی(پارچه ای که از گرده های طلا در بافت آن استفاده شده) پیش خیاط آوردند. خیاط که چشمش به پارچه زری گران‌قیمت افتاد عهدی که با خودش کرده بود یادش رفت و قیچی را برداشت تا یک تکه از آن را بچیند و برای خودش بردارد . شاگرد که استاد را می‌پایید گفت: "علم علم" استاد اعتنایی به حرف او نکرد. شاگرد این دفعه با فریاد گفت: "اوستا، علم علم" خیاط از فریاد شاگرد اوقاتش خیلی تلخ شد و داد زد: "چه خبرته! علم علم و درد ورم ـ زری که نبود توی علم!" وقتی کسی توبه می کند و به بهانه ای یا به بهانه های مختلف توبه خود را فراموش می کند و هرچه به او یاد آوری میکنند باز هم با بهانه تراشی کار خودش را میکند از این ضرب المثل استفاده میشود. مرتبط: "اوستا، علم علم، این یکی و بکش قلم!" @zarboolmasall
✍ ضرب المثل در مورد سوال پرسیدن 🔮 ۱. پرسش کلید دانش است 🔮 ۲. چو دانی و پرسی ، سوالت خطاست 🔮 ۳. دانا هم داند و هم پرسد ، نادان نداند و نپرسد 🔮 ۴. پرسیدن عیب نیست ، ندانستن عیب است . @zarboolmasall
🌸🍃🌸🍃 حکایت کرده اند که مردی الاغی خرید و پالان و خورجینی ، روی آن گذاشت و به همسرش گفت : " ای زن ، خوشحال باش که ما هم از امروز مَرکب داریم ، دیگر هرچه بخواهی از بازار شهر برایت می خرم ، حالا بگو چه می خواهی ؟ " زن خوشحال شد و از شوهر خواست که برای او میوه و پارچه و چیزهای دیگر بخرد . مرد به بازار رفت و ساعتی بعد مانده و ذله و با رنگ پریده برگشت . زن پرسید : " چی شد ؟ خندان رفتی و گریان برگشتی ؟ " مرد الاغش را گوشه حیاط رها کرد و گفت : " من دیگر به بازار نمی روم . " زن گفت :" چرا ؟ مگر بازار شهر مار و عقرب دارد ؟ " مرد تکرار کرد : " گفتم که دیگر به بازار نمی روم ." زن نگران شد که چه شده و چرا شوهرش به بازار نمی رود . یک روز به او گفت : " امروز می خواهم با هم به بازار برویم . " مرد گفت : " حتی اگر تو هم به بازار بیایی ، من دیگر به آن جا نمی روم ". زن گفت : " چرا ؟ و آن قدر اصرار کرد تا عاقبت یک روز با هم راهی بازار شدند . نزدیک دهانه بازار ، مرد افسار الاغش را به تنه درختی بست و آنها داخل بازار شدند . از چند دکان چیزهایی خریدند و خواستند سراغ الاغشان بروند که سر و صدایی شنیدند . نگاه کردند و دیدند که الاغ درمیان جمعیت بازار ، به این طرف و آن طرف می دود و مردم می خندند . الاغ در حال فرار به آدمها تنه می زد و چیزهایی را که دستشان بود ، به زمین می انداخت . بعضی ها هم داد می زدند : " این الاغ بی صاحب ، مال کیست ؟ " مرد هرچه را که خریده بود ، به همسرش داد و گفت : " همین جا باش تا من الاغ را بگیرم ." او این را گفت و در وسط بازار شروع به دویدن کرد . الاغ که از سر و صدای مردم وحشت کرده بود ، تندتر از مرد می دوید . مرد آن قدر دنبال الاغ رفت تا آن را گرفت و برگشت . وقتی کنار همسرش رسید ، به او گفت : " دیدی چه شد ؟ فهمیدی برای چه به بازار نمی آمدم ؟ " زن خیلی خونسرد گفت : " این که چیزی نیست ، تازه همه اش تقصیر تو بود ." مرد گفت : " تقصیر من ؟ " زن گفت : " بله ، نه بازار تقصیری داشت ، نه الاغ زبان بسته، الاغ هرکس ممکن است فرار کند و مردم بخندند ، ولی تو بلد نیستی . " مرد با تعجب پرسید : " چی بلد نیستم ؟ " زن گفت : " بستن الاغ را . افسار الاغ را محکم ببند . مگر نشنیده ای که می گویند : " اگر خواهی که بر ریشت نخندند بفرما تا خرت محکم ببندند . " از آن پس اگر کسی کارهایش را از همان آغاز درست انجام ندهد و باعث شود که مردم او را سرزنش کنند ، این ضرب المثل حکایت ِ حال او می شود . ‎ @zarboolmasall
🌸🍃🌸🍃 هر وقت یك نفر از دیگری كمك بخواهد و عوض كمك و فایده، زیان و ضرر ببیند این مثل را می‌گوید. در یكی از آبادی‌های بروجرد اربابی بوده خیلی ظالم و سخت‌گیر. یك روز حكم می‌كند رعیت‌‌ها جفتی دو من كره برای سر سلامتی او بیاورند. رعیت‌‌ها هم چیزی نداشتند. هرچه فكر می‌كنند چه كنند عقلشان به جایی نمی‌رسد. آخرش می‌روند و دست به دامن كدخدا می‌شوند و از او می‌خواهند كه پیش ارباب برود و بخواهد كه آنها را ببخشد و از دادن كره معافشان كند. كدخدا هم بادی به غبغب می‌اندازد و قول می‌دهد كه كارشان را درست كند و پیش ارباب برود. كدخدا پیش ارباب می‌رود و می‌گوید: "ارباب! رعیت‌‌ها امسال كار زیادی ندارند، قوه‌شان نمی‌رسد جفتی دو من كره بدهند یك لطفی بهشان بكن". مالك از خدا بی‌خبر هم كه رعیت‌هاش را خوب می‌شناخته و می‌دانسته كه چقدر صاف و صادقند می‌گوید: "والله كدخدا هرچه فكر می‌كنم ترا ناراضی بفرستم دلم راضی نمیشه، برو به رعیت‌‌ها بگو كره را بهشان بخشیدم جفتی دومن روغن بیارن!" كدخدا هم به خیال اینكه برای رعیت‌‌ها كاری كرده خوشحال و خندان می‌آید و رعیت‌‌ها را جمع می‌كند و می‌گوید: "مردم! هی بگید كدخدا آدم خوبی نیست، رفتم پیش ارباب آنقدر التماس كردم تا راضی شد به جای دو من كره، دو من روغن بدین! حالا برید و به جان من دعا كنین!" ‎@zarboolmasall
⬅️اجاقش کور است ! در سال های بسیار دور برای روشن کردن آتش، کبریت یا وسیله ای دیگر در اختیار نبود به همین منظور در یک مکان، آتشی همواره روشن بود تا مردم بتوانند از آن آتش برداشته و اجاق خانه های خود را روشن کنند. وظیفه آوردن آتش از آتشکده بر عهده فرزندان خانواده بود به همین دلیل خانواده ای که فرزند نداشت اجاقش خاموش یا به عبارتی کور بود. ریشه ضرب المثل ایرانی “فلانی اجاقش کور است” از همین است، به همین دلیل یکی از آرزوهای شیرین برای هر خانواده این جمله بود : " اجاقت سبز باد 🌱🌱🌱💚🍃🍃🍃🍃 @zarboolmasall