هدایت شده از ذرهبین درشهر
📌#نمایشگاه_مبلمان_امیر
🛋 فروش مبلمان اداری و خانگی
💰 ۳۰٪ نقد و مابقی در ۱۰ قسط ، بدون بهره
🛠تعمیرات و تعویض لوازم اداری
صندلی کامپیوتر و....
💳 تضمین بهترین قیمت
🤝 پذیرای قرارداد با ادارات دولتی و شرکتهای خاص و عام
🚪آدرس : خیابان صدرآباد ، بعد از پیچ فاضل ، نبش کوچه ۱۱۰
تلفن:
📲 09131517901
📞 03532225333
#میرجعفری
May 11
📣📣
🌳شرکت خدماتی فضای سبز شهاب افروز میبد
تقدیم میکند ؛
🪴فروش فوق العاده #گل و #گیاه 🪴
🍀عرضه انواع گلهای آپارتمانی ، باغچهای ، درختان و نشا🍀
📆 افتتاحیه : 6 اسفند 1401
🚜انواع لوازم و ماشینآلات کشاورزی🚜
🍀انواع بذر و کود🍀
🌱 طراحی و اجرای فضای سبز و
کلیه خدمات باغی🌱
🌲میبد ، میدان نماز ، خیابان شهید مبینی ، روبهروی درمانگاه اعرافی
#نجوای_شبانه
❣پروردگارا
از تو می خواهیم تمامی بیماران را شفا داده و سلامتی را به وجودشان هدیه کنی🤲🏻
دوستان خوب و مهربان، از شما می خواهیم تا برای پوشیده شدن لباس عافیت بر تن همه بیماران دستان دعا به آسمان بگشایید و از خداوند در این شبهای عزیز طلب شفای عاجل نمایید🌸
#درپناهحق 👋
زندگی گاه بکام است
و بس است
زندگی گاه بنام است
وکم است
زندگی گاه بهدام است
وغم است
چه بکامُ
چه بکام
چه به دام
معرکه همت ماست
زندگی میگذرد
حیف باشدکه به شادی نگذرد
سلام صبح بخیر🌤
@zarrhbin🕊
#حدیث_بزرگان
✍امام على عليه السلام:
✨كسى كه غم روزى فردا را بخورد، هرگز رستگار نشود.
📚غررالحکم ، ح 9113
@zarrhbin🕊
❌مصرف دارو با آبمیوه به هیچ وجه توصیه نمیشود
🔹اگر داروهای سرماخوردگی با فاصله از آبمیوه خورده شود تأثیر دارو را بیشتر میکند لذا مصرف داروهای سرماخوردگی با آبمیوه به هیچ وجه توصیه نمیشود.
🔹مصرف داروهای سرماخوردگی با آبمیوه مدت زمان ماندگاری داروها را در سطح خون بیمار بیشتر میکند و باعث مسمومیت دارویی در خون می شود
#پیامسلامتی
@zarrhbin🕊
❌❌
📌مرثیه ای برای شهری که دوستش میداشتم
اردکان ، مکان مقدس
اردکان ، یونان کوچک ایران زمین
اردکان ، شهر با صفا و دلپذیر کودکی من
۴۰ سال از باهم بودنمان گذشت ، و چه زود گذشت ، انگار همین چند روز پیش بود ، یه شهر کوچیک و دوست داشتنی ،
وقتی که روی پشت بوم میرفتم دور تا دور تا چشم کار میکرد زمینهای کشاورزی بود و درخت و درخت و درخت ، عصرها دم غروب کارم این بود که برم روی پشت بوم و بشینم تا دسته های بیشمار گنجشک و کلاغی رو ببینم که پس از یک روز گردش تو زمینهای کشاورزی درحال برگشت به سمت درختان کاج سر به فلک کشیده پارک شهر و باغ ملی بودند ، دسته هایی که بعضا شاید بالای هزار تا گنجشک بود ،وقتی غروب میرفتی پارک شهر اونقدر صدای گنجشک از لابلای درختان کاج میومد که هیچ صدای دیگه ای نمی شنیدی ، و چه منظره بی نظیری بود ،
و چه بد که دوربین فیلمبرداری نداشتم...
از دیلم بگم ، بهشت اردکان ، پر از باغ های پسته ،
، پسته زارهایی که برای من کودک ۱۰-۱۵ ساله حکم یک جنگل بی انتها داشت .
بهشتی پر از باغهای انار...
بهشتی با باغهای آلوچه و آلو و زردآلو...
بهشتی پوشیده از زمینهای کشاورزی ، بوی خوش علف و یونجه ، گندم و جو ، شلغم و چغندر، و وای که چقدر خربزه های اردکان شیرین بود ، شیرین تر از هر خربزه ای تو دنیا ، شیرین تر از عسل ، خربزه هایی که وزنشان از ۱۰ کیلو هم بیشتر میشد ، وای خدا مگر آنهایی که از جای دیگه به اردکان آمده اند باور هم میکنند این حرفها را؟ مگربچه هایمان باور میکنند که اینجا روزگاری شیرین ترین خربزه های دنیا رو داشت؟ و چه بد که دوربین فیلمبرداری نداشتم...
هنوز تصویر کدوحلوایی های غول پیکری که پدرم تو زمینمون کاشته بود جلو چشمامه ، اون سال کدوهایی که پدرم کاشت جادویی بودند ،بدون کود شیمیایی ، اکثرشان وزنشان بین ۲۰ تا ۳۰ کیلو بود و یک کدو که وزنش نزدیک به ۵۰ کیلو بود ، حیرت انگیز بود دیدن کدویی که قطرش نزدیک به یک متر بود ، و باز چه بد که دوربین فیلمبرداری نداشتم...
از امنیت بگم ؟ شاید درب فلزی ورودی خانه ها بی مصرف ترین چیز تو خونه ها بود ، حداقل تو محله ای که زندگی میکردم اینجوری بود ( مزرعه سیف ) یادم نمیاد هیچ وقت تو روز درب خانه ها بسته باشه ، از صبح که در باز میشد تا شب درب خانه ها باز بود ، و درب خانه ما که حتی اکثر شبها هم تا صبح باز بود ، و هیچ وقت نشد که سر سوزنی از وسایل تو خونه کم بشه ، اصلا دیدن دزد برای من بچه حکم دیدن لولو داشت ، ( نه لولو وجود داشت و نه دزد )
دوچرخه پدرم تا وقتی که خونه بود همیشه خدا توی کوچه کنار دیوار خونه بود ، و دریغ از اینکه یکبار کسی حتی دوچرخه را از جایش تکان بدهد ...
این چند تصویر از اردکان کودکی من است ، و این اردکان هیچ شباهتی به آن اردکان من ندارد ، فقط اسمش اردکان است ، اردکانی که هزار رنگ عوض کرده ، نه آب و هوای قدیمش را دارد نه آن طبیعتش ، نه آن امنیتش ، نه آرامشش و هیچ چیز دیگر ، از اردکانی که فقط باغات پسته آن مانده اند ، بی حال و بی رمق ، مگر میشود درختی که هر ۱۲۰ روز آب میخورد حال و رمقی هم داشته باشد؟ و مانده ام که با این وضع ، این تنها بازماندگان اردکان کودکی من تا کی دوام خواهند آورد ،تحمل تشنگی و بی آبی ، گرمای زیاد ، گرد سیلیس و آهن و دود گازوئیل و دود مازوت و دود بنزین ...
تیرها یکی یکی از هر سو بر پیکر اردکان من وارد میشود و من ،ساخت کوره دوم شیشه همین روزها شروع میشود ، نیروگاه دوم که شروع شده و تازه خبر دار شده ایم ،
فازهای توسعه کاشی یکی یکی درحال اجراست ،
فازهای توسعه فولاد در حال برنامه ریزی برای اجرا ،
و باغهای پسته ای که یکی یکی ریشه کن میشوند و تبدیل به خانه باغ میشوند ،
اردکان کودکی من درحال مردن است و من هم...
و هر دو نظاره گر مرگ دیگری...
و اینچنین این شهر سبز در حال تبدیل شدن به یک شهر سیاه است ، یونان کوچکی که در حال تبدیل شدن به عسلویه دیگری است، مکان مقدسی که در حال تبدیل شدن به قبرستان است ، قبرستان مردگانِ زنده ، مردگانِ ایستاده ...
#ارسالی
@zarrhbin🕊