#دورهمی_اردکانی_ها
🍃 اگر تو چارشمبه ی سُرخی، منم سیزّه ی صفرم.
📝 اگر تو (به سبب نحسی) چهارشنبه سوری هستی، من هم سیزده ی ماهِ صفرم. مترداف این ضرب المثلِ شیرازی که می گوید: اگر تو خَرِ نمیری، منم سگِ بیکارم، ظاهراً خری در حال مرگ بوده ولی نمی مُرده، سگ منتظر بوده تا او را بخورد و به او می گفته: هر چند که تو جان سختی و به این راحتی ها نمی میری ولی من هم کاری ندارم و منتظر می مانم. به عبارت دیگر #شخص به طرف مقابل می فهماند هر چند تو بداخلاق و نحس باشی #من از تو بدترم و #حریف تو هستم!
📚 واژه نامه ی گویشی اردکان
#دکتر_سیدمحمود_طباطبایی_اردکان
📌 پاورقی برای این ضرب المثل ندارم توضیحاتِ #دکتر جامع و کامل است؛ ولی بَضی وقتا بَضی ضرب المثلای لهجه ی شیرین خودون که مُخونَم دِلُم حال میاد:) این یکی از همونا بود، ایشاالله دل شِما هم حال اومده باشه ایشاالله؛)
@zarrhbin
#دورهمی_اردکانی_ها
🍃 تو گِه در بارِ خود اُوگینه داری، چرا بَر بارِ مردم می زنی سِین؟
📝 وقتی ما در بارمان شیشه داریم #نباید به بار دیگران سنگ اندازی کنیم تا آن ها هم #تلافی کنند، وقتی برای دیگران مزاحمت و مشکلی ایجاد کنیم، آنها نیز مشکلات و موانعی را برای ما پیش می آورند و جواب بَدیِ خود را خواهیم گرفت.
انگشت نکن رنجه به در کوفتنِ کَس
تا کَس نکند رنجه به در کوفتنت، مُشت
📚 واژه نامه ی گویشی اردکان
#دکتر_سیدمحمود_طباطبایی_اردکان
📌 راسّی این ضرب المثل، آدم رو یاد یکی دگه ضرب المثلِ لهجه ی شیرین خودون مِندازه که هر چی تو کتاب گَشتم، دیدم #دکتر به اون اشاره ای نکِرده و اون اینه گِه " تِلِینگُگ نَزَن بر درِ کسی که لَغَت مِزَنَن بر دَرُد..." یکی دگه هم هه:) و اونم اینه، "چیزی که عوض داره گیله نداره..." ؛)
#آدینه_بخیر🌹
@zarrhbin
#دورهمی_اردکانی_ها
🍃 بِگی و بد باشی، بئتره اینه گِه نَگی اُ خَر باشی.
📝 حرف حقی که در دل داری را بگویی بهتر از این است که نگویی و تو را احمق فرض کنند.
📚 واژه نامهی گویشی اردکان
✍ #دکتر_سیدمحمود_طباطبایی_اردکان
📌 سلام... این هفته بیی یَخَره از حقوق شهروندی بِگِم! حقوق شهروندی خو مِدونی چچیه؟! یعنی هر کسی هستی بلد باشی توی جمع زندگی کنی، بلد باشی حرمت هم نِگَر داری، بلد باشی کاری کنی گِه زندگیِ مردم روالِ عادیِ خودش داشته باشه، خدا نَکِرده هوس نکنی سینگِ گُنده ورداری و بِندازی جلوی پای مردم گِه نتونند قدم از قدم وَردارند...
بِزاری یکی قضیه بَرادون تَعریف کنُم شاد بهتر حالیون بِشه، ما یکی بنده خدایی اوروزا همسیون بود گِه همیشه آشغالاشون را میاُوردن راسِ درِ خونهی ما مِزاشتن، گَفِ زشتیه هیش وختَن این آشغالاشون که از مایبیبی بچه گرفته بود تا پوس پِسهی گُل، توو پاکتِ سیا نَمِکِردَن، ما هم کَسِ غیرهای نیسی دوس نَمِداشتِم این آشغالای ناخَش راسِ درِ خونهیِ ما باشه...
دیدَم هیش طریقی گلواُم تَه نَمِره! خاطیری نه بچهِ شیرُگ داشتِم! نِه سال میومَد و مِرَف پِسّه گُل مِدیدم! (چَشُم مِدید، دِلُم نَمِدید!) راسّی این همسیهی ما از اون جانماز اوکَشا بود، صُبا گِه مُخواس بِره نمازِ، درِ خونه رو شَقی هم مِزَد؛ یکی مَلِه رو خبر دار مِکِرد گِه دِره مِره مسجد!!! پیشِ خود نَمُگُفتن شاد یَگ بدبختی خَسّه بوده و مریض بوده، دمِ صُب یکی نَرمِه چَشُش رو هم رفته...
اینَم بِگَم ما یکی شریک دارِم گِه همیشه پیشون مِگه عَیال گذشت داشته باش، وِلُشون کن، کم کم سرِ عقل مِیان، مَنُم پیشُش مِگَم نه رفیق، دگِه نَمِشه! بَضیا گُذَشت سَرُشون نَمِشه، از خوبیا سوء استفاده مُکُنَن، یَگبار باد حالیشون کُنی اَگِه حالیشون شد خو چه بهتر، نشد هیچی...
خلاصه یگ رو گِه آشغال راسِ خونهی ما گذاشته بودَن رَفتِم درِ خونَشون زدِم، حاج خانم در واکرد؛ سلام کِردِم و پیشُش گفتِم شِما خدا رو قبول داری؟! پیغمبر رو قبول داری؟! گِه حاج خانم گفت: صُب اومدی سیخون بِزَنی! مگِه پیدِه نیس گِه قبول دارِم؟!....
ما هم خو به قول مادرون سیخ زن نیسم ولی لُکگو هَسِّم پیش حاج خانم گُفتِم از ظاهر خو پیدِه قبول داری ولی از باطن نَمِدونِم؟ خدا خودش بیشتر مِدونه...
بعدُش هم گفتِمُش: مِدونی خدا چچی گفته؟ گُف نه تو بگو چچی گفته! گفتِم: خدا گفته روز قیامت گِه شد و اومدی پایِ حِساب و تِرازو، من از حقِ خودُم مِگذَرَم، از حقِ خودُد هم مِگذَرَم ولی از حقِ مردم نَمِتونَم بگذَرم (خدا اُو پاکی رو دَسُون رِخته...)
خلاصه واشِ زبونِ لطفِ خوش، گَفِ دلون رو پیشِ همسیه زَدِم و خداحافظی کِردِم و اومدِم خونه، مِدونی نتیجه چچی شد؟!!! اینگِه همسیه نه تنها گوش نداد بلکه از صَباش علاوه بر آشغالاش سه چارتا ماشینی گِه خودُش و بچاش هم داشتَن گذاشتَن راسِ در خونهی ما!!!
از اونجا فهمیدِم گِه شهرنشینی، فرهنگِ خاصِّ خودش رو مِطِلَبه گِه بَضیا هنوز توو خمِ کوچهی اولیش موندَن!، توقع زیاتی هم نَمشه اَزُشون داشته باشی؛ ما هم واشِ خود گُفتِم حریفِ همسیه نَمِشِم حریفِ خودون خو مِشِم؛ خونه فروختم و رفتِم؛ فقط توو دلون گُفتِم خدا به دادِ اونی برسه گِه همسیهی زبون نفهم گیرُش میاد...
خیر ببینی، اینو از منِ دیوونه داشته باشی، رفتی روستا واشِ مردمِ روستا راه بیی، رفتی شهر واشِ مردمِ شهر راه بیی، هیش وَخ نَخواسّه باشی خِلافِ رودخونه حرکت کنی. اینم کلمهی آخری، اَگِه همه گِه هَسِّم حَقِ خودون راضی بودِم دنیا گُلِسون مِشُد، گُلِسون خو نه، بهشت مِشُد...
#سهشنبه_بخیر🌹
@zarrhbin