eitaa logo
ذره‌بین درشهر
18.5هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی مدیریت کانال @Haditaheriardakani آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 دلگرمی دل‌های یخ‌زده 🍂 در خانه‌ی آقا‌رضا 📌 قصه به دکتر بردن شهربانو رسید، بخوانیم ادامه‌ی ماجرا را... ▫️ هر روز برای مادربزرگ کباب‌برگ یا کوبیده و یا جگر درست می‌کرد. به او روغن زرد گوسفندی و عسل می‌داد. عسل و ارده می‌داد. البته، در آن زمان با می‌شد این کارها را کرد. حالا چطور؟ این را پاسبان‌ها باید بگویند. ▪️ یک روز به شوهرش گفت: "این غذاها شاید برایش خوب نباشد!" شوهرش گفت: "از سیری بمیرد بهتر است تا از گرسنگی." بعد از یک ماه سرحال شد. چشمانش فروغ پیدا کرد. روزها خودش را نگه می‌داشت، دیگر زیرش را خیس نمی‌کرد. ▫️یک روز به گفت: "باید با آقارضا بروید بقیه‌ی کتاب‌های من را بیاورید." هر شب از داستان‌های برای آقارضا می‌خواند. یک روز آقارضا گفت: "من معنای شعرها را نمی‌فهمم." مادربزرگ گفت: "اگر بخواهی به تو شاهنامه درس می‌دهم." شهربانو چند جلد شاهنامه داشت. به مهری گفت: "برو جلد اول شاهنامه را بیاور." همیشه شعرها را از حفظ می‌خواند. ▪️آن روز را باز کرد و دست آقارضا داد و گفت: "بخوان!" آقارضا اولین خط شاهنامه را خواند. مادربزرگ گفت: "حالا بگو یعنی چه. فردوسی چه می‌خواهد بگوید؟" به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد مِن مِن کرد و گفت: "مهری، تو شعر را معنی کن!" مهری چیزهایی گفت. شهربانو به مدت یک هفته هر شب چند ساعت درباره‌ی خرد و حرف زد. درباره تفسیرهای کلمه "یعقلون" و "تعقلون" در صحبت کرد. مثال‌ها زد. ▫️درباره‌ی خِرد از شُعَرای دیگر شعر خواند. گاه دهانش باز می‌ماند. گاه خوابش می‌گرفت. ، آقارضا را وادار می‌کرد بعضی حرف‌های او را تکرار کند. ▪️ گفت: "عده‌ای با فردوسی و شاهنامه مخالف هستند. بهانه‌شان این است که فردوسی درباره‌ی شاهان حرف زده است. اما آن‌ها به دلیل همین کلمه‌ی خِرد با فردوسی مخالف هستند چون می‌دانند که اگر پای و خِرد به میان آید، بساط آن‌ها برچیده می‌شود. آن‌ها با عقل، خِرد، اندیشه، فکر و ابراز نظر، رای و ارائه‌ی طریق بر مبنای عقل مخالف هستند. اگر خِرد به میان آید، خرافات از بین می‌رود. آن‌ها که درآمدشان از خرافات و بی‌خِردی است، ضرر می‌کنند. پس آن‌ها با شاهنامه و فردوسی مخالفند. آن‌ها با هر کس که اهل خرد و عقل باشد، مخالفند." ▫️بیش از یک‌سال‌و‌نیم در خانه‌ی آقارضا بساطِ بود. آقارضا یک پا شاهنامه‌خوان شده بود. یک شب مادربزرگ بیت: که گفتت برو دست رستم ببند‌ مبندد مرا دست، چرخ بلند را تفسیر می‌کرد. آخر شب، گفت: "این پاسبانی هم شغل نشد. ما همه‌اش دستمان بسته است." ▪️ یک روز به نوه‌اش گفت: "مادر همه‌ی کتاب‌های مرا نیاوردی!" مهری به خانه‌ی مادرش رفت. گفت: "هر چه زودتر کتاب‌های این کافر را بردار و ببر. کتاب‌های این کافر هر کجا باشد، فرشته‌ها آن‌جا نخواهند بود. همین کتاب‌ها، این زنیکه را کافر کرده است. اگر تو هم این کتاب‌ها را بخوانی، کافر می‌شوی!" این متعلق به رقیه نیست. در طول تاریخ وجود داشته است. به خصوص قدرتمندان، شاهان، دیکتاتورها با مخالفند. 👇👇👇👇