eitaa logo
ذره‌بین درشهر
18.5هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی مدیریت کانال @Haditaheriardakani آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 اندیشه های ناب... 💠 عاشق شوید....❣ ✅ برادرها، خواهرها شوید. به است. به آدم نمی ده. به آدم می ده، چه جور بهتر بُخوره، چه جور بهتر بِخوابه، چه جور بهتر پِلاسیده بشه، چه جور بهتر دل مُرده باشه، است که در انسان زندگی و شعله ی را بر می فروزاند. 🎥 @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 صاحب عقلی هستی بسان عقل...⁉️ ✅ اگر خود را به پای چوبه ی می کشانی! بدان عقلی هستی بسان . و اگر خود را به می فرستی! بدان عقلی هستی بسان . و اگر با خود به در می اُفتی! بدان عقلی هستی بسان . و اما اگر با خود به می پردازی و آنها را می سازی و به سخنان آنها می کنی! بدان عقلی هستی بسان .... @zarrhbim
🔘دوست داشتن، از عشق برتر است.⁉️ ✅ از برتر است. عشق، یک جوشش کور است، و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن، خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال. ✅ بیشتر از آب می خورد؛ و هر چه از غریزه سر زند، بی ارزش است. و از طلوع می کند، و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز، همگام با آن اوج می یابد. ✅ با شناسنامه بی ارتباط نیست، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد. اما ، در ورای سن و زمان و مزاج، زندگی می کند، و بر آشیانه ی بلندش روز و را دستی نیست. ✅ ، در هر رنگی و سطحی، با زیبایی محسوس، در نهان یا آشکار، رابطه دارد. امّا ، چنان در روح غرق است و گیج و زیبایی های روح، که زیبایی های محسوس را به گونه یی دیگر می بیند. ، طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است؛ امّا ، آرام و استوار و پروقار و سرشار از . ✅ ، با دوری و نزدیکی در نوسان است. اگر دوری به طول انجامد، می شود؛ اگر تماس یابد، به ابتذال می کشد؛ و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و "دیدار و پرهیز" امّا ، با این حالت ؛ دنیایش، دنیای دیگری است. ✅ ، جوششی یک جانبه است. به نمی اندیشد که کیست؟ یک "خودجوش ذاتی" است؛ و از این رو همیشه می کند، و در انتخاب به سختی می لغزد و یا همواره یک جانبه می ماند. امّا ، در روشنایی ریشه می بندد و در زیر نور، می شود و رشد می کند؛ و از این رو است که همواره پس از پدید می آید. ✅ ، جنون است؛ و جنون چیزی جز خرابی و پریشانیِ "فهمیدن" و "اندیشیدن" نیست. امّا ، در اوج ، از سرحد فراتر می رود، و فهمیدن و اندیشیدن را از زمین می کَند، و با خود به قله ی بلند می برد. ✅ زیبایی های دل خواه را در می آفریند؛ و ، زیبایی های دلخواه را در می بیند و می یابد. ✅ یک بزرگ و قوی است و ، یک راستین و صمیمی، بی انتها و مطلق. ✅ در دریا شدن است؛ و ، در دریا کردن. عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن می دهد. ، خشن است و شدید و در عین حال ناپایدار و و ، لطیف است و نرم و در عین حال پایدار و سرشار . ✅ همواره با شک آلوده است؛ و ، سراپا یقین است و شک ناپذیر. از عشق، هر چه بیشتر می نوشیم، سیراب تر می شویم؛ و از دوست داشتن، هرچه بیشتر تشنه تر. عشق هر چه دیرتر می پاید، کهنه تر می شود؛ و دوست داشتن، نوتر. ✅ ، نیرویی است در عاشق، که او را به معشوق می کشاند؛ و ، جاذبه یی است در دوست، که دوست را به دوست می برد. عشق، تملک معشوق است؛ و دوست داشتن تشنگی شدن در دوست. ✅ ، معشوق را مجهول و گمنام می خواهد، تا در انحصار او بماند؛ زیرا عشق جلوه ای از خودخواهی و روح تاجرانه یا جانورانه ی آدمی است؛ و چون خود به بدی خود آگاه است، آن را که در دیگری می بیند از او بیزار می شود و بر می گیرد. امّا ، دوست را محبوب و می خواهد؛ و می خواهد که همه ی دل ها، آن چه را او از در خود دارد، داشته باشند. که دوست داشتن، جلوه ای از روح خدایی و فطرت آدمی است؛ و چون خود به ماورایی خود بیناست، آن را در دیگری می بیند، دیگری را نیز دوست می دارد، و با خود آشنا و می یابد. @zarrhbin 👇👇👇👇
🍃 اندیشه های ناب... 💠 خوبی ها.... ✅ پسرم از من یادگیر... ۱- همانا ارزشمندترین بی نیازی، است. ۲- و بزرگ ترین فقر، است. ۳- و ترسناک ترین تنهایی، است. ۴- و گرامی ترین ارزش خانوادگی، نیکوست. 📚 نهج البلاغه @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 ارزش های اخلاقی.... ✅ هیچ چون و هیچ چون نیست؛ هیچ چون ، و هیچ چون نیست. 📚 نهج البلاغه، حکمت ۵۴ @zarrhbin
🍃اندیشه های ناب... 💠 درب های آگاهی....⁉️ ✅ در زمانه‌ای می‌کنیم که درب‌های به روی همگان است، و مواضع و اظهار نظرها باید براساس و منطق باشد، تا یابد. @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 پنچ چیز گرانبها....⁉️ ✅ هر کس این را نداشته باشد، از خود چندان نمی برد: ، ، ، و . 📚 پرتوی از کلام امام حسین(ع) @zarrhbin
🍃اندیشه های ناب... 💠 بهتر است....⁉️ ✅ اگر به دست و پای انسان انداخته شود، از این است که و خرافات بر او و زنجیر بیندازد. @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب‌... 💠 ره آورد عقل.... ✅ تو را کند که راهِ را از نشانت دهد. 📚 نهج البلاغه، حکمت ۴۲۱ @zarrhbin
🍃اندیشه های ناب... 💠 ارزش عقل.... ✅ عقل را به نداد جز آن که او را با کمکِ نجات . 📚 نهج البلاغه، حکمت۴۰۷ @zarrhbin
🍃 اندیشه‌ های ناب... 💠 معیارهای روابط اجتماعی....⁉️ ✅ ای ، نفسِ خود را ، میان خود و دیگران قرار بده، پس آنچه برای خود دوست‌داری برای دیگران نیز دوست‌بدار و آنچه برای خود ، برای دیگران ؛ روا مدار، آنگونه که دوست نداری به تو ستم شود، نیکوکار باش، آنگونه که دوست داری به تو نیکی کنند. و آنچه را که برای دیگران زشت می‌داری برای خود نیز زشت بشمار؛ و چیزی را برای مردم بده که برای خود می‌پسندی؛ آنچه نمی‌دانی ، گرچه آنچه را می‌دانی اندک است؛ آنچه را دوست نداری به تو نسبت دهند، درباره‌ی دیگران مگو؛ بدان که خودبزرگ‌ بینی و ، مخالفِ راستی و آفتِ است؛ نهایتِ کوشش را در زندگی داشته باش و فکرِ برای دیگران مباش؛ آنگاه که به راه راست هدایت شدی، در برابرِ پروردگارت از هر فروتنی باش. 📚 نهج البلاغه، ترجمه نامه‌ی ۳۱ (نامه‌ی امام علی علیه‌السلام به فرزندش امام حسن مجتبی علیه‌السلام) 🍃 فرا رسیدن میلاد با سعادت کریم اهل بیت، آقا بر تمامی مُحبّین راستین آن حضرت، تبریک و تهنیت باد🌹 @zarrhbin
🍂 دیگِ را گذاشتند. تا شولی درست شود، زن‌ها عربونه زدند و رقیصدند. شولی درست شد و خوردند. شهربانو، شعر می ‌خواند‌. می‌گفت به شکمِ طرفدارانِ بی‌فکر خود می‌رسند. می‌گفت این عروس من هم به طرفداران کم‌عقل خود شولی می‌دهد. دو سه ساعتی از زَفت گذشته بود. باید پارچه به موها خوب بچسبد. آمنه زفت‌انداز توی تالار نشسته بود، چای می‌خورد و قلیان می‌کشید. او با کمال صبر به قلیانش پُک می‌زد. بعد از ۴_۳ ساعت پارچه را امتحان کرد. می‌خواست بداند کاملاً به موها چسبیده است یا نه. 🍃 کفری شده بود. به رقیه می‌گفت:"آخر دنیا عوض شده است. دکتر و دوای جدید آمده است. این چه کاری است سر بچه در می‌آوری." می‌گفت: " تو پیره‌زن چه می‌گویی؟ به تو چه؟" به آرامی و بدون هیچ خشم و عصبانیت گفت:" تو دخترت را عروس کرده‌ای. بچه پدر دارد، مادر دارد. چرا همه باید گوش به حرف تو که مادربزرگش هستی، بدهند؟" گفت:" نه باید گوش به حرف تو که مادر پدربزرگش هستی بدهند؟ بچه نیم ساعتی دردش می‌گیرد ولی کافر نمی‌شود به جهنم نمی‌رود." گفت:"آن که به جهنم می‌رود من هستم که نمی‌توانم جلوِ تو را بگیرم!" 🍂 آمنه گفت وقتش است. رقیه، عبدالله، زینت، و چند زن دیگر دست و پای اکبر را گرفتند. بچه هیچ تکانی نمی‌توانست بخورد. بی‌صدا اشک می‌ریخت. آمنه دست کرد به گوشه‌ی پارچه. گوشه‌ای که چسب نداشت و جلو پیشانی آویزان بود. گفت "یاعلی" و زَفت را کشید. اکبر نعره‌ای زد و غش کرد. تمام موهای سرش و تکه‌تکه پوست سرش به پارچه چسبیده بود. خون و چرک از سر اکبر جاری بود. آب به صورت اکبر پاشیدند. آب‌قندی را که آماده کرده بودند به حلقش ریختند. چند دقیقه طول کشید تا بچه به هوش آمد. جیغ می‌کشید، ضجه می‌زد. 🍃 لب حوض نشسته بود بلند گفت:" به این مردم عقل بده! خدایا فقط یک جو بده!" بعد از پانزده‌ روز سر اکبر خوب شد. اما سرش گُل‌باقلی شد. مثل همه‌ی کچل‌های آن زمان‌. اکبر همیشه مورد تمسخر بچه‌های مدرسه بود. بچه‌ها برای او شعرهای "کچل،کچل...." می‌خواندند. او همیشه تابستان و زمستان کلاه به سر داشت. 🍂 در اردیبهشت ۱۳۹۲ به دیدنش رفتم. گفتم دارم خاطرات بچگی‌ام را می‌نویسم. از او پرسیدم اجازه می‌دهد خاطرات مربوط به زَفت انداختنش را بنویسم؟ کلاهش را از سرش برداشت. موهایش سفید شده بود. پوست سرش گُل‌باقلی بود. گفت:" همین ارثِ مادربزرگم رقیّه است. می‌خواست من به جهنم نروم. طوری کچلم کرد که باید در گرمای تابستان هم کلاه سرم کنم." اکبر صدبار به خدا بیامرزی داد و گفت:"‌‌ آن پیره‌زن چون بود و عقل داشت او را می‌نامیدند. کاش همه‌ی طایفه‌‌ی ما مثلِ او کافر بودند!" 📚 شازده‌ی حمام، جلد۴ ✍ @zarrhbin
🍃 من دانشجو شدم و از رفتم، ولی آسیه به کارش ادامه می‌داد. از روزی که رقیه بساط آسیه‌ی یهودی را ریخت داخل کوچه، دیگر نزد زن‌های محله نداشت. او با تعصب کورکورانه‌اش قاعده‌ی کوچه و شهر ما را برهم زده بود. زن‌های محله می‌گفتند رقیه با مادرشوهرش دعوا دارد، چرا بساط این زن یهودی را به هم می‌زند؟ بعد از آن حادثه، کار و کاسبی آسیه بهتر شده بود. 🍂 وقتی معلوم شد طلا ندارد، عملاً رها شد. پیره‌زن مریض، تمام شبانه‌روز را گوشه‌ی اتاقش افتاده بود. مرتب و دختران دیگر گاهی به او می‌رسیدند. رقیه بر سر دخترانش فریاد می‌کشید: " این کافر را رها کنید تا هر چه زودتر به جهنم برود! " مهری بی‌صدا می‌ریخت. گاهی با مادرش تندی می‌کرد و می‌گفت: " او مادربزرگ ماست، مادر پدر ماست، برایمان زحمت کشیده، برای ما قصه گفته، شعر خوانده، تر و خشک‌مان کرده است، به ما پول داده است، سر عروسی به ما طلا داده، به شوهران ما کمک کرده، به علاوه، او هم است." 🍃 زینت و مهری به مادرشان می‌گفتند: " تو زود عصبانی می‌شوی، ولی مومن هستی. از بترس! " رقیه می‌گفت: " من از خدا می‌ترسم. باید در آن دنیا جواب خدا را بدهم که چرا به این عجوزه‌ی کافر خدمت کرده‌ام. این پیره‌زن سالی یکبار هم نماز نمی‌خواند. از او بپرسید اصلاً نماز بلد است؟" زینت و مهری می‌گفتند: "او به ما یاد داده است." رقیه می‌گفت:"ولی خودش هرگز نماز نمی‌خواند، هرگز دعا نمی‌کند." آن‌ها گفتند: "مادر، او هرگز هم نمی‌کند." رقیه گفت: " خدا گفته است هرکس شخص کافری را بکشد، جایش توی بهشت است. همین که من این زنیکه را نمی‌کشم، باید جواب خدا را بدهم." 🍂 گاهی بهتر می‌شد. او کِشان‌کِشان خودش را سرِ کوچه می‌رساند. همان‌جا می‌نشست تا کسی او را دخل خانه ببرد. گاهی که محمدعلی دیر به خانه می‌آمد، همسایه‌ها به مهری کمک می‌کردند تا شهربانو را به داخل اتاقش ببرند. رقیّه با محمدعلی هر صبح و شب دعوا می‌کرد. که آمد می‌رود. حسادت هم همینطور. تعصب، حسادت، کینه و عشق، عقل را زایل می‌کنند. شاید چیزهای دیگری هم باشد؛ از جمله اعتیاد. از جمله، . اعتیاد به قدرت، شاید از همه بدتر باشد. آدم مستِ قدرت که شد عقلش کم می‌شود، چشمش کور می‌شود، گوشش نمی‌شنود، اعتیاد به قدرت از اعتیاد به هروئین و شیشه بدتر است. 🍃 به مواد مخّدر خانواده‌ای را نابود می‌کند. اعتیاد به ، کشورها و ملیت‌ها را نابود می‌کند. هر چه استفاده‌اش طولانی‌تر شود، اعتیاد می‌آورد. "قدرت" هم همینطور است. ترک قدرت‌ها هزارها بار از ترک اعتیاد مشکل‌تر است. هیتلر، استالین، موسیلینی، صدام، قذافی نمونه های آن هستند. 🍂 ترکِ جز با مرگ و کودتا و انقلاب، نیست. اگر یک معتاد به شیشه را توانستید با نصیحت، ترک دهید، یک معتاد به قدرت را هم می‌توانید با نصیحت وادار به ترک قدرت کنید. ایده‌آلیست نباشید. شما هم اگر نظری دارید بگوئید یا بنویسید و یا ایمیل کنید. من دارم داستانِ تعصب و عقل را می‌گویم؛ یعنی داستانِ . ✅ پایان، هفته‌ی آینده با داستان "آقای کاوه" با همراه باشید،ان‌شاءالله. 📚 شازده حمام، جلد ۴ ✍ @zarrhbin
🔘 دلگرمی دل‌های یخ‌زده 🍂 در خانه‌ی آقا‌رضا 📌 قصه به دکتر بردن شهربانو رسید، بخوانیم ادامه‌ی ماجرا را... ▫️ هر روز برای مادربزرگ کباب‌برگ یا کوبیده و یا جگر درست می‌کرد. به او روغن زرد گوسفندی و عسل می‌داد. عسل و ارده می‌داد. البته، در آن زمان با می‌شد این کارها را کرد. حالا چطور؟ این را پاسبان‌ها باید بگویند. ▪️ یک روز به شوهرش گفت: "این غذاها شاید برایش خوب نباشد!" شوهرش گفت: "از سیری بمیرد بهتر است تا از گرسنگی." بعد از یک ماه سرحال شد. چشمانش فروغ پیدا کرد. روزها خودش را نگه می‌داشت، دیگر زیرش را خیس نمی‌کرد. ▫️یک روز به گفت: "باید با آقارضا بروید بقیه‌ی کتاب‌های من را بیاورید." هر شب از داستان‌های برای آقارضا می‌خواند. یک روز آقارضا گفت: "من معنای شعرها را نمی‌فهمم." مادربزرگ گفت: "اگر بخواهی به تو شاهنامه درس می‌دهم." شهربانو چند جلد شاهنامه داشت. به مهری گفت: "برو جلد اول شاهنامه را بیاور." همیشه شعرها را از حفظ می‌خواند. ▪️آن روز را باز کرد و دست آقارضا داد و گفت: "بخوان!" آقارضا اولین خط شاهنامه را خواند. مادربزرگ گفت: "حالا بگو یعنی چه. فردوسی چه می‌خواهد بگوید؟" به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد مِن مِن کرد و گفت: "مهری، تو شعر را معنی کن!" مهری چیزهایی گفت. شهربانو به مدت یک هفته هر شب چند ساعت درباره‌ی خرد و حرف زد. درباره تفسیرهای کلمه "یعقلون" و "تعقلون" در صحبت کرد. مثال‌ها زد. ▫️درباره‌ی خِرد از شُعَرای دیگر شعر خواند. گاه دهانش باز می‌ماند. گاه خوابش می‌گرفت. ، آقارضا را وادار می‌کرد بعضی حرف‌های او را تکرار کند. ▪️ گفت: "عده‌ای با فردوسی و شاهنامه مخالف هستند. بهانه‌شان این است که فردوسی درباره‌ی شاهان حرف زده است. اما آن‌ها به دلیل همین کلمه‌ی خِرد با فردوسی مخالف هستند چون می‌دانند که اگر پای و خِرد به میان آید، بساط آن‌ها برچیده می‌شود. آن‌ها با عقل، خِرد، اندیشه، فکر و ابراز نظر، رای و ارائه‌ی طریق بر مبنای عقل مخالف هستند. اگر خِرد به میان آید، خرافات از بین می‌رود. آن‌ها که درآمدشان از خرافات و بی‌خِردی است، ضرر می‌کنند. پس آن‌ها با شاهنامه و فردوسی مخالفند. آن‌ها با هر کس که اهل خرد و عقل باشد، مخالفند." ▫️بیش از یک‌سال‌و‌نیم در خانه‌ی آقارضا بساطِ بود. آقارضا یک پا شاهنامه‌خوان شده بود. یک شب مادربزرگ بیت: که گفتت برو دست رستم ببند‌ مبندد مرا دست، چرخ بلند را تفسیر می‌کرد. آخر شب، گفت: "این پاسبانی هم شغل نشد. ما همه‌اش دستمان بسته است." ▪️ یک روز به نوه‌اش گفت: "مادر همه‌ی کتاب‌های مرا نیاوردی!" مهری به خانه‌ی مادرش رفت. گفت: "هر چه زودتر کتاب‌های این کافر را بردار و ببر. کتاب‌های این کافر هر کجا باشد، فرشته‌ها آن‌جا نخواهند بود. همین کتاب‌ها، این زنیکه را کافر کرده است. اگر تو هم این کتاب‌ها را بخوانی، کافر می‌شوی!" این متعلق به رقیه نیست. در طول تاریخ وجود داشته است. به خصوص قدرتمندان، شاهان، دیکتاتورها با مخالفند. 👇👇👇👇
📜 اندیشه‌ های ناب... 💠 یک مؤمن...⁉️ ✅ يك مؤمن بايد داشته باشد: خانه‌ی وسيع، سواریِ خوب، لباسِ زيبا، چراغِ پر نور. شخصی پرسيد ما كه نداريم چه كنيم؟! ✅ فرمودند اين حديث "باطن" هم دارد: منظور از "خانه‌ی وسيع"، است كه بيان‌گر روحِ بزرگ است. "مركبِ خوب"، است. "لباسِ زيبا"، است. "چراغِ پر نور"، است كه ثمره‌ی آن بندگی است... ✍ @zarrhbin
📜 اندیشه های ناب... 💠 برتری عقل از مشاهده‌ی چشم...⁉️ ✅ همانندِ نیست، زیرا گاهی "دروغ" می‌نمایند، امّا آنکس که از "نصیحت" خواهد، به او . 📚 نهج‌ البلاغه، حکمت ۲۸۱ ✍ @zarrhbin
📜 اندیشه های ناب... 💠 علم...⁉️ ✅ پایه‌ی سعادت انسان، است؛ به شرطی که با همراه باشد.اگر عالِم باشد و عمل نباشد، است، همانطور که اگر عمل باشد و علم نباشد، عمل هم است. ✅ که از روی تفکر، تدبر، شناخت و علم نباشد، آن عمل مسلماً فاسد است، یعنی نیست. امتیاز انسان از حیوان همان علم و فکر و است. ✍ @zarrhbin
📜 اندیشه های ناب... 💠 ارزشِ عقل...⁉️ ✅ خدا را به انسانی نداد جز آنکه روزی او را با کمکِ عقل . 📚 نهج‌البلاغه، حکمت ۴۰۷ ✍ @zarrhbin
📜 اندیشه های ناب... 💠 ارزش‌های اخلاقی...⁉️ ✅ هیچ "ثروتی" چون و هیچ "فقری" چون نیست. ✅ هیچ "ارثی" چون و هیچ "پشتیبانی" چون نیست. 📚 نهج‌البلاغه، حکمت ۵۴ ✍ @zarrhbin
🌷 (۴۲۸_۳۷۰ ه‌.ق) پزشک و فیلسوف ✅ حسین‌بن‌عبدالله‌سینا، مشهور به و ابن‌سینا، بزرگ‌ترین دانشمند تاریخ تمدن اسلامی شناخته شده است. در اَفشَنه نزدیک بخارا به دنیا آمد. پدرش، در دستگاه سامانیان سرداری نظامی بود و به تربیت فرزند خود اهمیت بسیار می‌داد. ✅ کودکی نابغه بود. تا ۱۰ سالگی قرآن را از حفظ کرد. در ۱۶ سالگی شد و تا ۱۸ سالگی همه‌ی علوم زمان خود را فرا گرفت و مایه‌ی شگفتی همگان شد. از همین روست که زندگی‌اش تا حدودی رنگِ به خود گرفته است. ✅ این در عصر سامانیان و غزنویان می‌زیست. با سلطان محمود غزنوی روابط خوبی نداشت و برخلافِ ، که در دربار غزنوی می‌زیست و با سلطان به سفر می‌رفت، همواره از دوری می‌جُست. به همین سبب هیچگاه به دربار سلطان نرفت و بیش‌تر در خدمتِ بود. ✅ در شهرهای گوناگون و بیش‌تر در و اصفهان زندگی کرد و در ۵۸ سالگی در همدان درگذشت. مردی قوی‌بُنیه و پرکار بود که حتی در حال حرکت و سوار بر اسب، کتاب می‌نوشت. بیش از ۲۰۰ کتاب و رساله به او منسوب است، که از همه‌ی آن‌ها دو کتاب بزرگ اهمیت بیشتری پیدا کرده است. ✅ در زمینه‌ی "طب" است و چند قرن در دانشگاههای اروپا تدریس می‌شد. نیز دانش‌نامه‌ی مفصلی درباره‌ی "ریاضیات"، "علوم طبیعی"، "منطق" و "فلسفه" است. این دو کتاب هنوز در سراسر خوانده می‌شود. ✅ به جز کتابِ ، بقیه‌ی کتاب‌های خود را به زبان‌ عربی نوشته است. ترجمه‌ی لاتینی کتابِ قانون او در ظرف ۵۰ سال پس از اختراعِ چاپ، ۱۵ بار تجدید چاپ شد. ✅ در به ابن‌سینا "شیخ‌الرئیس" و در "امیرِ پزشکان" لقب داده‌اند. در زبان لاتینی نام اَویسِنا است. در سال ۱۳۳۱، که جشن هزاره‌ی بوعلی در برگزار شد، ، معمار معروف ایرانی، بر مزار او در شهرِ بنای باشکوهی ساخت که اکنون به نماد این شهر تبدیل شده است. نام و یادش گرامی، راهش سبز و پررهرو باد...🌹 📚 فرهنگ‌ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۲ 📌 در تقویم ایرانی " اول شهریور"، روز بزرگداشتِ را نامیده‌اند؛ در ادامه بخوانیم چند جمله‌ی ناب از "ابوعلی سینا" 💠 به قومی مبتلا شدیم که فکر می‌کنند جز آنها کسی دیگر را هدایت نکرده است. 💠 انسانی که هدفش خدمت به ممکن است انسان خوبی باشد؛ اما انسانی که هدفش خدمت به باشد حتماً انسانِ خوبی است. 💠 اگر می‌دانستید که یک محکوم به مرگ هنگام مجازات، تا چه حد آرزوی بازگشت به را دارد، آنگاه قدر روزهایی را که با سپری می‌کنید، می‌دانستید. 💠 برخی چنان سرگرم میراث علمی گذشتگانند که فرصت مراجعه به خود را ندارند، و اگر هم فرصتی دست آورند حاضر نیستند اشتباهات و لغزش‌های آنان را اصلاح و جبران کنند. 💠 همه‌ی افعال از نیات ناشی می‌شود، را خوب کن تا فعلت باشد. یعنی برای اصلاح فعل باید روی اصلاح خود سرمایه‌گذاری نمایی. 💠 را از زبان سه گروه می‌توان شنید؛ عارفان، سالکان، عاشقان @zarrhbin
📜 اندیشه های ناب... 💠 ارزش‌های اخلاقی...⁉️ ✅ ، نگاهدارنده‌ی آبروست و دهان‌بندِ بی‌خردان، و زکات پیروزی، و دوری کردن، کیفرِ خیانتکار و ، چشمِ هدایت است. ✅ و آن کس که با رای خود احساسِ بی‌نیازی کند به کامِ خطرها افتد، با مصیبت‌های شب‌ و روز پیکار کند و ، زمان را در نابودی انسان یاری دهد و برترین ، ترک آرزوهاست؛ ✅ و چه بسا که اسیرِ فرمانروایی هوس است؛ حفظ و به کارگیری ، رمزِ پیروزی است و نوعی خویشاوندی به دست آمده است. ✅ و به آن کس که به ستوه آمده و توانِ تحمّل ندارد . 📚 نهج‌البلاغه، نامه‌ی ۲۱۱ ✍ @zarrhbin
📜 اندیشه‌های ناب... 💠 اشارت هفتم...⁉️ ✅ تکرار را نمی‌پسندد؛ اما تکرار را دوست دارد. تکرار را دوست دارد، به تکرار نیازمند است. ✅ را از تکرار ساخته‌اند، با تکرار نیرومند می‌شود. با تکرار جان می‌گیرد و "نوروز" داستان زیبایی است که در آن، طبیعت، احساس و جامعه هر سه دست اندرکارند. 📚 حرف‌هایی برای نگفتن ✍ @zarrhbin
📜 اندیشه‌ های ناب... 💠پاداش...⁉️ ✅محمدبن‌سليمان الديلمی عن أبيه قال: قلت لابی عبدالله - عليه السلام - فلان بن عبادته و دينه و فضله! فقال: كيف عقله؟ قلت: لا أدری فقال: ان الثواب علی قدر العقل. ♡ سليمان ديلمی می‌گويد: به امام صادق - عليه السلام - عرض كردم فلانی در عبادت و ديانت و فضيلت چنين و چنان است. فرمود: عقلش چگونه است؟ گفتم نمی‌دانم. فرمود: به اندازه‌ی است. 📚 اصول کافی، جلد ۱، صفحه ۱۲ ✍ @zarrhbin
👌 📌سه چیز را با قلم سه چیز را لباس از سه چیز همت از سه چیز خود را فریاد سه چیز را زبان سه چیز را هیچ وقت مرگ ...! @zarrhbin
✍امام على عليه السلام : ✨اَلذِّكرُ يونِسُ اللُّبَّ وَ يُنيرُ القَلبَ و َيَستَنزِلُ الرَّحمَةَ؛ ✨ياد خدا را آرامش مى دهد، را روشن مى كند و او را فرود مى آورد. 📗تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 189 ، ح 3633 @zarrhbin