eitaa logo
ذره‌بین درشهر
18.4هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 اندیشه های ناب... 💠 عظمت ایران.... ✅ من نه برای جنگیدم نه برای ، تنها من در زندگی‌ام، استقلال و عظمت بود و حتی از اینکه امروز در گوشۀ اظهار می کنم اندکی تاسف ندارم...! @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 صاحب عقلی هستی بسان عقل...⁉️ ✅ اگر خود را به پای چوبه ی می کشانی! بدان عقلی هستی بسان . و اگر خود را به می فرستی! بدان عقلی هستی بسان . و اگر با خود به در می اُفتی! بدان عقلی هستی بسان . و اما اگر با خود به می پردازی و آنها را می سازی و به سخنان آنها می کنی! بدان عقلی هستی بسان .... @zarrhbim
🍃 اندیشه های ناب... 💠 چون او.... ✅ همه، در گذشت؛ همه سر بر روی ، دل در و تن در ! و به قول : "جوانی هم از کودکی دارم". و اما چون ، دریغا دریغا ندارم که، گر چه به ، امّا، به گذشت‌. 📚 کویریات @zarrhbin
، علی🌷 (۱۳۵۶_۱۳۱۲ه.ش) بیدارگر و اندیشمند اسلامی ✅ در روستای مزینان از توابع به دنیا آمد. پدرش ، که شخصیتی و فعال در امور دینی و سیاسی بود، او را با خود به برد. ✅ در این شهر به رفت و پس از دبیرستان با ورود به دانش سرای مقدماتی، شد. ، جدا از هرگونه تحصیل رسمی، و جوششِ داشت که سبب شد بعدها به یکی از شخصیت های در پیدایشِ تبدیل شود. ✅ او پس از گرفتن در مشهد، با استفاده از بورس تحصیلی به رفت و در در رشته ی تحصیل کرد؛ ✅ او با ی بسیار و آشنایی با چهره های برجسته ی جهانِ علم و و نیز مرتبط شدن با مبارزانی از و دیگر کشورهای ، تجربه های تازه ای کسب کرد و به بازگشت. امّا به محض ورود، به خاطر سابقه ی مبارزاتش در خارج، و زندانی شد. ✅ پس از چندی معلّم مدارس مشهد گردید ولی به زودی استاد دانشکده ی ادبیات مشهد شد و خیلی زود در مقامِ ، برجسته و آگاه به مسائلِ و فکری، مورد استقبال قرار گرفت. ✅ به دعوت ، به آمد و در حسینیه ی ، که پایگاه وعظ و تبلیغ و بود، به سخنرانی و فعالیت پرداخت. این دوره، اوج فعالیت هایِ فکری بود تاثیر بسیار زیادی بر جامعه ی ایران گذاشت. ✅ به طوری که بعد از چند سال را کرد و شریعتی و پدرش را به انداخت. شریعتی ۱۸ ماه در زندان بود و پس از آزادی، در سال ۱۳۵۶ به طورِ ایران را کرد و به رفت اما به مرگِ در گذشت. ✅ پیکر او را به بردند و در گورستانی در کنارِ به خاک سپردند. از آثار اوست: انسان و اسلام، امت و امامت، شهادت، حج، فاطمه،فاطمه است، علی حقیقتی بر گونه ی اساطیر، ابوذر، کویر، هبوط، پدر مادر ما متهمیم، بازگشت به خویشتن‌. یاد و نامش گرامی و راهش پررهرو باد‌‌‌... 📚فرهنگ نامه ی نام آوران ( آشنایی با چهره های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 💠 و برای اطلاعات عمومی باید اضافه کنیم که نماز میت بر پیکر دکتر شریعتی توسط اقامه شد. و در پایان دکتر شریعتی در مورد حقیقت، اینگونه می فرمایند: من که تمام عمر شاهد قربانی شدن حقیقت ها به وسیله ی انسانهای مصلحت پرست بوده ام در مورد مصلحت پیدا کرده ام و اعتقاد یافته ام که هیچ چیز غیر از خودِ ، مصلحت نیست. @zarrhbin
بسم الله الرحمن الرحیم 🍃 و من قصّه ی تو را این گونه آغاز می کنم. یکی بود، هنوزم هست...... ، علی اکبر🌷 (تولد: ۱۳۱۳ ه.ش.) اوّلین رئیس مجلس شورای اسلامی و چهارمین رئیس جمهوری ایران ✅ در یکی از روستاهای رفسنجان به نام متولد شد. مردی کشاورز و و عمویش روحانیِ بود. ✅ در به قم رفت و به تحصیل در پرداخت. او طلبه ای کوشا، ، و موفق بود؛ به طوری که از دست جایزه گرفت. ✅ از همان آغاز به دنبال و طرح مسائل جدید بود و از این رو با و مجله ی را انتشار داد که بسیاری پیدا کرد. ✅ با آغازِ به رهبری ، هاشمی رفسنجانی در شمار در آمد که و به سربازیِ اعزام شد. پس از سربازی، به مبارزه ی علمی و عملی از طریقِ سخنرانی، و فعالیت های اجتماعی ادامه داد. ✅ در دو دهه ی ۵۰ و ۴۰، در معرضِ بود و بارها تحت تعقیب قرار گرفت، شد و دید. ✅ در سال ۱۳۵۳ مخفیانه به امام خمینی به رفت و پس از دیدار با ایشان، در نیز با ، شیعیان لبنان و مجاهدان فلسطینی کرد. در همان سفر به اروپا و آمریکا و ژاپن رفت و کشورهایِ را دید. ✅ پس از بازگشت به ایران، بار دیگر همراهِ ، و بسیاری به افتاد، اما با از زندان آزاد شد. ✅ هاشمی رفسنجانی از بدو انقلاب اسلامی، همواره در رده ی بوده و در شکل دادن به نقش بسیار ایفا کرده است. ✅ نمایندگی و مجلس شورای اسلامی، مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان، از جمله مسئولیت های او در این سالها بوده است. ✅ در نیز از سوی امام خمینی جنگ را عهده دار بود. از آثار اوست: سرگذشت فلسطین یا کارنامه ی سیاه استعمار، امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار، تفسیر راهنما و خاطرات. یاد و نامش گرامی و راهش پر رهرو باد... 📚 فرهنگ نامه ی نام آوران (آشنایی با چهره های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 🗞 روزنامه جمهوری اسلامی با خانم عفت مرعشی همسر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در تاریخ ۱۳۹۷/۱۰/۱۵ مصاحبه ای انجام داده است که ایشان در پاسخ به این چنین می گویند: 🎤 در آستانه ی دومین سالگرد رحلت ایشان جای خالی ایشان تا چه حد احساس می‌شود؟ 💠 من به جای خالی ایشان در زندگی و در دوران‌های مختلف عادت کرده بودم، از ابتدای ازدواج زندان و بعد از انقلاب، ماندن ایشان در مجلس و جبهه رفتن‌های زیاد. حال که ایشان در کنار مراد و امامش آرمیده، از محل دفن ایشان راضی هستم و مخصوصاً از عزّتی که خدا روز تشییع با برای ایشان ایجاد کرد و از همه مردم که ایشان را بدرقه کردند تشکّر می‌کنم، هر پنجشنبه که سر مزار ایشان می‌روم و با ایشان درددل می‌کنم. با توجه به فیلم‌ها و کتاب‌ها و مطالبی که هنوز هم برای ایشان ساخته یا نوشته می‌شوند، هنوز هم احساس می‌کنم آشیخ اکبر و تاثیر گذار است که این برای من است. 🍃 و برای اطلاعات عمومی شما مخاطب فهیم، آیت الله هاشمی رفسنجانی از جمله معدود سیاستمداران ایرانی بودند که داشتند؛ یعنی خاطرات خود را به صورت روزانه یادداشت می نمودند. و حُسن ختام، جمله ای تفکر برانگیز از ایشان که می فرمایند: "تحریف و سانسور و ، قدرتِ اقناعِ را ندارد." .... @zarrhbin
🍃 ... 💠 بعد از مدتی، ۴ نفر که لباس زرد رنگی به تن داشتند، شروع کردند به پرس و سئوال از کسانی که دستگیر شده بودند. یکی از آنها به من که رسید گفت: تو هستی؟ گفتم: بله، گفت: من تو را در اردکان زیاد دیدم(کَلَکِ طرف بود) و مرتب به من می گفت: چه طوری؟! 💠 و این چهار نفر شروع کردند به کتک زدن بچّه ها، آنها بودند؛ هر کدام از این ۱۰ یا ۱۵ نفر که می خواستند دستشان می گرفتند و به وسط اتاق می کشیدند و او را به پشت خود می بردند و محکم تسمه کش به زمین می کوبیدند. 💠 خوشبختانه من و دوستانم علی سپهری و حسین انصاری این طور زدن نصیبمان نشد و ترس دیگری که داشتم این بود که پسوند فامیلی هر سه ی ما بود و نیروهای اطلاعاتی همین امر را سوژه ی خوبی می دانستند و در ذهنشان این را تداعی می کردند که اینها هستند که دستگیر شده و باید شوند. 💠 بعد از مدتی که کتک کاری و ضرب و شتم تمام شد؛ فردی، را در همان اتاق صدا زد و از او سئوالی کرد او یواش جواب داد و مرد سئوال کننده ناراحت شد و یک دست محکمی به صورت و بینی علی سپهری زد که خون از دماغ علی سرازیر شد؛ که آنها به او اجازه دادند که برود و صورتش را در همان ساختمان بشوید و برگردد. (پدر این قسمت را با بغضی که درون گلو داشت تعریف کرد.) 💠 من هم که همینطور ایستاده بودم جای خود را با آدم کناریم عوض کردم؛ نفراتی که ماها را می زدند و از اتاق بیرون رفته بودند، باز به اتاق برگشتند. بعد دیدم که به این دانشجویی که من جای خود را با او عوض کرده بودم و بچه ی نبود، همان آدم که قبلاً به من می گفت اردکانی چه طوری؟! به او می گفت: کجایی؟! :) 💠 فهمیدم که این ها خیلی احمقند، تصمیم گرفتم که اطلاعات درستی به آنها ندهم. در این اتاق نفرات زخمی را جدا کردند؛ چون می بایست بقیه را به منتقل کنند، که منهای زخمی ها ما ۱۰ نفر بودیم که از این ۱۰ نفر ۳ نفر بودند و بقیه از شهرهای دیگر ایران، که خوشبختانه همگی سالم بودیم. 💠 آنها برای انتقال هر یک از ماها دو مامور گاردی و دو دستبند تهیه دیده بودند؛ یعنی دست راست ما با یک دستبند به دست یک گاردی و دست چپ ما نیز با یک دستبند به دست گاردی دیگری وصل شده بود یعنی بیست نفر گاردی و بیست دستبند برای این ده از دید آنها خرابکار، که ما را به داخل ماشین ریوی کمک ارتش که به دانشگاه آمده بود منتقل کردند و واقعاً با این وضعیت سوار ماشین شدن بسیار مشکل بود یعنی سه نفری باید به بالا برویم و باهم پایین بیاییم. 💠 سوار ماشین شدیم و ما را به تحویل دادند. آنجا دستبندها را باز کردند و هر ده نفر ما را رو به دیوارِ زبرِ سیمان زده قرار دادند، باز یک عده ای از پاسبان ها به طرف ما آمدند و با کفش های نوک تیز شروع به زدن ما کردند و به هرکس یک چیز و یک فحشی می دادند. 💠 به من که رسیدند مرتب به ساق پای من از پشت ضربه می زدند و می گفتند: فلان فلان شده (فحش) چرا کتانی پوشیدی؟ چرا ریش داری؟ به که رسیدند، او را می زدند و می گفتند: چرا پیراهن سیاه پوشیدی؟ 💠 پس از مدتی زدن، که ما فقط دست هایمان را جلوی پیشانی و دماغ گرفته بودیم که اگر ضربه به سرمان می زنند سرمان به دیوار سیمانی نخورد و نشود. هنوز به همین حالت بودیم که یکی یکی ما را صدا زدند؛ تا به داخل ساختمان ببرند. 💠 یکی آمد و را صدا زد و نزد خود خواند، که در آن لحظه من با خود گفتم: شاید یکی از او را لو داده باشد؛ چون قبل از اتفاقات دانشگاه، بچه ها به ساختمان پیشاهنگی در اردکان حمله و شیشه های آن را شکسته بودند و من هم شاهد این ماجرا در اردکان بودم.( ساختمان پیشاهنگی همان ساختمان کلینیک فرهنگیان کنونی است.) 💠 من با خود فکر می کردم شاید این جریان را به گوش اصفهانی ها رسانده باشند و مرا را لو داده باشند ولی بعداً فهمیدم که نه، چیز دیگری از علی سپهری سئوال کردند. که نوبت به بازجویی من رسید و مرا ابتدا به داخل ساختمانی بردند و بعد هم داخل اتاقی که در آن نشسته بود؛ ✅ادامه دارد.... 📸 آقای علی سپهری اردکانی یکی از دانشجویان دستگیر شده @zarrhbin
# فردیناد🚘 (۱۹۵۱_۱۸۷۵م.) صنعت گر اتریشی و طراح اتومبیل فولکس واگن ✅ #از کودکی استعداد فوق العاده ای در #داشت اما هرگز در این رشته تحصیل نکرد. هنگامی که در #بود. گاهی به کلاس های شبانه ی #سرکی می کشید. بعدها همین دانشگاه به او مدرک دکترای افتخاری داد ✅ #در سال ۱۹۰۲ نوعی #طراحی کرد که نیروی موتور آن به هر چهار چرخ منتقل می شد (4WD). ✅ او بعدها به #رفت و شرکت مشاوره ای #را در #تاسیس کرد. در این زمان موفق شد طرح خود را، که تولید #برای همه بود، و بعدها #( در زبان آلمانی یعنی خودرو مردمی) نام گرفت، اجرا کند. این طرح با استقبال #روبرو شد و #برای آن تاسیس گردید و به تولید پرداخت. ✅ با آغاز جنگ جهانی دوم، #تولید فولکس واگن را متوقف کرد و با دولت‌ نازی، در #به همکاری پرداخت. به همین دلیل، پس از جنگ، فرانسوی ها او را در حکمِ #دستگیر کردند. ✅ #۲۰ ماه در #به سر برد و چند سال بعد از آزادی، در پی سکته ی قلبی درگذشت. کارخانه ی #بعد از جنگ بار دیگر راه اندازی شد و هنوز هم به کار خود ادامه می دهد. 📚 فرهنگ نامه ی نام آوران (آشنایی با چهره های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌در پایان دو جمله ی ناب هم از # به یادگار داشته باشیم اول "من نتوانستم خودروی اسپورت مورد علاقه ام را پیدا کنم پس آن را ساختم" دوم "طراحی باید کاربردی باشد و کارایی باید به صورت زیبایی ها بصری خود را نشان دهد."
، محمد🌷 (۱۳۴۵_۱۲۶۱ه.ش) رهبر نهضت ملی ایران ✅ فرزند وزیر دفتر، از رجال دوره ی بود و در احمدآباد مستوفی، در نزدیکی تهران به دنیا آمد. ✅ از دکترای حقوق بین الملل گرفت و چون به بازگشت، در کابینه ی ، وزیر مالیه (دارایی) شد. اما چون با وثوق الدوله با انگلیسی ها (قرارداد ۱۹۱۹) بود، داد. ✅ ، پست ها و منصب های بسیاری داشت و در سال ۱۳۳۰ به منظور اجرای و خلع یَد از شرکت نفت ایران و انگلیس، را قبول کرد. ✅ او در سال ۱۳۳۱ از خواستارِ شد، ولی شاه با او کرد و مصدق نیز داد و شاه، احمد قوام السلطنه را به جای او منصوب کرد. ✅ در به این امر، مردم به دستورِ ، در روز ۳۰ تیر کردند. قیام آنان به کشیده شد و عده ای کشته شدند. به این سبب، شاه ناچار شد بار دیگر را به نخست وزیری بازگرداند. ✅ سرانجام در سال ۱۳۳۲، بین شاه و مصدق از یک سو و اختلاف او و به رهبری آیت الله کاشانی از سوی دیگر، بالا گرفت تا این که سرانجام، در پی که انگلستان و آمریکا طراحی کرده بودند، در ۲۸ مرداد همان سال کرد. ✅ ، که به خارج از کشور گریخته بود، به بازگشت. دستگیر و محاکمه و به سه سال محکوم شد. ✅ پس از از زندان به حالتِ در احمدآباد روزگار می گذراند تا در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد. نام و یادش گرامی و راهش پررهرو باد... 📚 فرهنگ نامه ی نام آوران (آشنایی با چهره های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 می فرمایند: من از امتیازها و انحصارها دارم، زیرا از نظر من هر آنچه که با تمامِ تقسیم نمی شود و گناه‌آلود است. @zarrhbin
، علی🌷 (۱۳۷۸_۱۳۲۳ه.ش) فرمانده‌ی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ✅ پدرش و اهل فارس بود و خودش در خراسان به دنیا آمد. بعد از گرفتن دیپلم وارد شد و در رشته‌ی ادامه‌ی تحصیل داد. ✅ در سال ۱۳۵۴، دوره‌ای را نیز در گذراند و پس از بازگشت، در مرکز به خدمت پرداخت. ✅ ، افسری لایق، شجاع و بود. از این‌رو، به طورِ بر ضد فعالیت می‌کرد. یک سال قبل از ، مدتی به افتاد. ✅ بعد از ، با آغاز درگیری‌ها در ، همراه با به کردستان اعزام شد و توانست را از دست ضدِ انقلاب خارج کند. او با نیز در نبردهای همکار و موردِ او بود. ✅ در طول دفاع مقدّس در بود. در سال ۱۳۶۰، از سوی به فرماندهی منصوب شد و چندی نیز نماینده‌ی امام در بود. ✅ در نیز، که به نیروهای در غربِ کشور انجامید، نقشِ داشت. ✅ در بهار سال ۱۳۷۸، هنگامی که جانشینِ رئیسِ ستادِ کلِ بود، به دستِ ترور شد. نام و یادش گرامی و راهش پُر رهرو باد... 📚 فرهنگ نامه‌ی نام آوران (آشنایی با چهره های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 💠 حُسن ختام هم خاطره‌ای از صیاد دل‌ها، یکی از بستگانِ از خدمت سربازی فرار کرده بود و پرونده‌اش رو فرستاده بودند دادگاهِ نظامی، دادگاه هم به زندان محکومش کرده بود. زنگ زد دفتر و گفت: "به علی بگو یه کاری براش بکنه این پسر جوونه، گناه داره." بهشون گفتم: "حاج خانوم خودتون به پسرتون بگین بهتر نیست؟" گفت: "قبول نمی‌کنه!" پرسیدم: "چطور؟" گفت: "علی خودش زنگ زد و گفت: عزیزجون! وقتی برام محترمه که رو حفظ کنه! آبروی من نبره...." @zarrhbin
، بزرگ🖋 (۱۳۷۵_۱۲۸۲ ه.ش.) نویسنده ✅ در خانواده‌ای بازرگان و ، در تهران به دنیا آمد. در مدرسه‌های اقدسیّه و دارالفنون کرد‌. سپس همراهِ پدرش به رفت. ✅ با تحصیل در در رشته‌ی تعلیم و تربیت، مدرکِ گرفت و به بازگشت. ✅ یک‌سال در در مدرسه‌ی صنعتی، تدریس کرد و سال بعد به تهران رفت. ✅ با صادق هدایت و مجتبی مینوی و مسعود فرزاد، دوست و بود و این چهار نفر به معروف شده بودند. ✅ ، ابتدا مانندِ ، تفکراتِ و عرب‌ستیزانه داشت؛ ولی آشنایی‌اش با دکتر ، که اشاعه دهنده‌ی افکارِ الحادی و بود، سبب شد به کمونیسم شود. ✅ در پی آن به پیوست و در انتشار مجله‌ی به ارانی همکاری کرد. یکی از "۵۳ نفر" معروف بود که در یک در دوره‌‌ی دستگیر شدند. ✅ وی ۵ سال در ماند و با سقوط حکومت رضاشاه، شد. او کتاب ۵۳ نفر را براساس همین در زندان نوشته است. ✅ اثر معروفِ که در کانون آثارِ او قرار دارد، رمانِ است که در سال‌ها دست به دست می‌گشت و تحتِ قرار می‌گرفت‌. ✅ ، پس از کودتای ۲۸ مرداد و متلاشی شدن حزبِ توده، در ، مقیم و استادِ شد. او در آن‌جا به مطالعه و تحقیق درباره‌ی فرهنگ و پرداخت. ✅ ، که همسری آلمانی داشت، بعد از به ایران بازگشت ولی مقیم نشد و به بازگشت و در ۹۳ سالگی در همان‌جا درگذشت. ✅ از آثار اوست: حماسه‌ی ملّی ایران (ترجمه، اثر نولدکه، ایران‌شناس آلمانی)، ورق‌پاره‌های زندان، ، میرزا، سالاری‌ها، گیله مرد. 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 و بخوانیم چند جمله‌ای از ؛ او در کتاب اینگونه می‌گوید: " من اگر از شما صداقت و صمیمت می‌خواهم، اول باید خودم با شما صادق و صمیمی باشم...." و حُسن خِتام، متن کوتاهی از کتابِ که "بزرگ" در آن اینگونه نوشته است: گیله مرد: آدمها را به میزان درکشان بسنج نه به اندازه‌ی مدرکشان؛ چرا که فاصله‌ی زیادی از مدرک تا درک وجود دارد. مدرکی که درک بالاتری به ارمغان نیاورد، کاغذ پاره‌ای بیشتر نیست. مهمترین نشانه‌ی درکِ بالاتر، تواضعِ بیشتر است. @zarrhbin
، مهدی🌷 (۱۳۷۳_۱۲۸۶ه.ش.) نخست‌وزیر دولت موقت انقلاب اسلامی ✅ فرزندِ ، از بازرگانان خوش‌نام و بود. در متولد شد. ✅ تحصیلات عالی خود را در رشته‌ی در به پایان رساند و به "ایران" بازگشت. ✅ در دهه‌ی پس از شهریور ۱۳۲۰، که در میان ، فعالیت کمونیستی وسیعی داشت، به تاسیسِ اسلامی‌دانشجویان در "دانشگاه تهران" اقدام کرد. ✅ او همواره بخشی از را صرفِ مطالعات قرآنی، ، آموزش، سخنرانی، تالیف کتاب‌ها و می‌کرد. ✅ ، "کتاب‌ها" و منتشر کرد که در زمان خود با استقبال‌ِ گسترده‌ای روبه‌رو شد. ✅ او در بخشی از فعالیت‌ها، با ، ، و همکاری داشت. ✅ با "ملی شدن صنعت نفت"، مامور خلعِ یدِ "انگلیسی‌ها" از شد، به آبادان رفت و این "ماموریت" را با انجام داد. ✅ پس از ۲۸ مرداد، از در دانشگاه شد و به روی آورد. ✅ در سال ۱۳۴۰، و و تشکلی سیاسی به نامِ "نهضت آزادی" تاسیس کردند که بسیاری را به خود . ✅ در پیِ مخالفتِ و "هم‌فکرانش" با انقلاب سفید شاه، آن‌ها را دستگیر و پس از محاکمه به ۱۰ سال محکوم کرد؛ ولی پس از تحمل نیمی از این مدت آنان را ساخت. ✅ در بهمن ۱۳۵۷ از سویِ به عنوانِ و رئیسِ منصوب شد و با فروپاشی رژیم شاه، مسئولیتِ را به عهده گرفت. ✅ اما در ۱۳ آبان سال ۱۳۵۸، هنگامی‌که "دانشجویان" در اِشغال کردند، از این سِمت داد. او در اولین دوره‌ی به نمایندگی انتخاب شد‌. ✅ در سال ۱۳۷۳، زمانی که برای به خارج رفته بود درگذشت. پیکر او را به ایران آوردند و در به خاک سپردند. از ؛ سیر تحوّل قرآن، راه طی شده، عشق و پرستش، مطهِّرات در اسلام و اسلام مکتب مبارز و مولّد‌. 💠 نام و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد...🥀 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 و اما جملاتی ماندگار و اندیشه‌هایی ناب از ، 🍃‌ در محیط استبدادزده پرستیده‌ نمی‌شود. 🍃 نه به این معنی که یگانه وظیفه‌ی خود را روزه و نماز بدانیم. بلکه ورود ما به سیاست و مِن‌ بابِ "وظیفه‌ی ملی" و بوده و "خدمت به خلق" را می شماریم. 🍃 و اما نظرِ درباره حکومت اسلامی: انتقاد از مقامات از واجبات است؛ در تفتیش عقاید و تحمیل عقیده وجود ندارد. 📸 و در پایان بدانیم که خواندنِ بعضی از کتاب‌ها و خاطرات و دیدن بعضی از تصاویر، تلنگری است بر وجدان‌های به خواب رفته.... @zarrhbin
🌷 ( ٦٧_١ ه.ق. ) انتقام گیرنده‌ی خون شهیدان کربلا ✅ از اصحاب رسول خدا (صلوات‌الله‌علیه‌) و خودش طرفدارِ بود. ✅ از کسانی بود که با ، فرستاده‌ی امام به کوفه، . به همین سبب به افتاد و تا بعد از در زندان بود. ✅ سرانجام به درخواستِ ، که عروس بود، "دستور آزادی او" را صادر کرد و به حجاز رفت. ✅ پس از مرگِ یزید، ، از زادگاه خود طائف در حجاز به رفت و مردم کوفه را، که بسیاری و از ماجرایِ ، خشمگین بودند، با خود همراه کرد و بر ضدِ دست به قیام زد. ✅ او قاتلانِ را، هر جا که بودند، دستگیر کرد و به قتل رساند. از جمله را کشت و سرش را نزد به "مدینه" فرستاد. ماموران او، را نیز تا تعقیب کردند و کشتند. ✅ عاقبت به دست سپاهیانِ ، که از مکه به کوفه آمدا بودند، . درباره‌ی قیامِ مختار، کتاب‌هایی به نامِ نوشته شده و نیز فیلمی درباره او ساخته است. نام و یادش گرامی و راهش سبز و پر رهرو باد...🌹 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📆 چاپ پنجم: آذرماه۱۳۹۲ 📌 و اما گفتاری ناب که آن را از زبان جنابِ می‌دانیم: امروز می خواهم به مصاف "تزویر" بروم که بدترین آفتِ دین است. تزویر با لباس دیانت و تقوی به میدان می آید. تزویر سکه‌ای است دورو، که بر یک رویش نام خدا و بر روی دیگرش نقش ابلیس است. عوام خدایش را می بینند و اهل معرفت، ابلیسش. و چه خون دلها خورد از دست این جماعت سر به سجود آیه خوان و به ظاهر متدین... 📌و شاید بتوان گفت آخرین قبل از شهادت كه در مجموعه‌ی مختارنامه پخش شد، بهترین معرفی ابواسحاق از زبان خودش باشد كه هدف از خود را اینچنین بیان كرد: شما مدتی زمام امور خویش را به مختار ابوعبیده ثقفی سپردید و خواستید در میانتان به حكومت كند. تا آنجا كه در توانم بود به طلب حقتان كوشیدم و با آفت‌های عدالت‌خواهی جنگیدم. 📌 همچنین درباره كه به او داده بودند، چنین گفت: من هرچه كه بودم و هرچه كه هستم خدایم بهتر می‌داند. بدخواهان، كذابم می‌نامند و ستمكاران، دنیا دوست و قدرت طلبم می‌خوانند. آن كسی كه مبرّا از خطا و گناه است ولی و وصی خداست. كتمان نمی‌كنم كه در مسیرِ گاه پایم لغزیده و گاه دست و زبانم خطا كرده است؛ گوش‌هایم گاه نشنیده‌اند، چشم‌هایم گاه ندیده‌اند. از خدا می‌خواهم كه مرا ببخشد و خدا اَرحم‌الرّاحمین است. @zarrhbin
🔘 دلگرمی دل‌های یخ‌زده 💡 📌 قصه به اینجا رسید که آقارضا در اعتصابات دانشجویی دستگیر شد که به همین دلیل، مهری ناراحت بود و عذاب می‌کشید، بخوانیم ادامه‌ی داستان را... ▫️کاش می‌دانستند وقتی کسی را می‌کنند، چه به اطرافیانش می‌دهند. آن وقت بیخودی کسی را بازداشت نمی‌کردند. آن وقت خودشان هم بیخودی روزی بازداشت نمی‌شدند. اگر می‌دانستند وقتی کسی به زندان محکوم می‌شود، چه زجری به خانواده‌اش وارد می‌شود، بخشی از را می‌بخشیدند. نهادهایی را برای دلداری و حمایت خانواده‌ها تشکیل می‌دادند. ▪️شاید هم می‌دانند که با و بازداشت‌های بی‌جهت، چه را می‌آفرینند. عملاً این زجرها را به تحمیل می‌کنند. این "زندان" خود داستانی است. "میشل فوکو" را می‌خواهد تا فلسفه‌ی زندان را تشریح کند. باید در فلسفه‌ی زندان تجدیدنظر کرد. باید در فلسفه‌ی قوانینی که منجر به زندانی شدن آدم‌ها می‌شود، تجدید نظر کرد. چقدر قانون‌های سطحی وجود دارد که بر مبنای آن آدم‌ها راهیِ می‌شوند؟ باید جرم‌زدایی و زندان‌زدایی کرد. ▫️در سراسر دنیا بسیاری از جرم‌ها، واهی است. فقط برای ترساندنِ و پر کردن زندان‌هاست. دزدی و زندان هم بخشی از اقتصاد کشورهاست. "زندان" حتی نقش مهمی در دارد. "میشل فوکو" این قسمت از مسئله را ندیده است. من حتم دارم، اگر دزدها (همه رقم دزد) از جیب‌بُر گرفته تا دزد اداری که اختلاس می‌کند، به مدت ده سال کار خود را تعطیل کنند، حداقل چهارصد‌ هزارنفر در کشور بیکار می‌مانند. از پلیس و زندانبان و قاضی گرفته تا قفل‌ساز و زنجیرساز و نرده‌ساز، دوربین‌ساز، فروشنده‌های تلویزیون مدار بسته، نصّاب، قاضی دادگستری، زندان‌ساز، آشپز زندان و غیره و غیره همه می‌مانند و باید کار دیگر پیدا کنند. ▪️تازه، برای اینکه دزدی اداری انجام نشود، چه تعداد از افراد اسناد اداری و مالی را کنترل می‌کنند؟ برای ساختِ اتاق‌هایشان، ساختمان‌هایشان، چقدر تجهیزات و مواد و مصالح ساختمانی لازم است؟ میلیاردها خرج می‌شود تا معدن آهن کشف شود. میلیاردها خرج شود تا سنگ آهن، تبدیل به آهن و میلگرد شود. هزاران نفر کار کنند تا میلگرد به پنجره و حفاظ‌های سرنیزه‌ای برای لبه دیوارها تبدیل شود و دزدها نتوانند داخل خانه‌ی مردم شوند. این دزدی و داستانی است بسیار طولانی. ▫️در دنیای فعلی حدس زده می‌شود دست کم ۲۵ درصد اقتصاد جهان بر محور دزدی، قاچاق، اعتیاد، جرم و جنایت، ترور و عوامل بازدارنده‌ی این جرایم می‌چرخد. شما فکر می‌کنید همین سیستم نه چندان پیچیده‌ی دزدگیر ماشین و اعلام خطر سرقت در بانک‌ها، طلافروشی‌ها و فروشگاه‌ها نصب است، سالانه چقدر چرخش مالی دارد؟ در این دنیای مادی که همه چیز بر مدارِ می‌چرخد، چه کسی می‌تواند جرم‌زدایی کند؟ حتی برای رفع این مسائل، به یک اقتصاد مبدّل شده است. یک جور کاسبی است. که از ذهن و قلبِ بیرون رفت، جایش پاسبان، قاضی، زندان، زندان‌ساز، دوربین مداربسته و... می‌نشیند. را با فرهنگِ تربیت کنیم. شاید یک اقتصاد صحیح‌تر و کم‌هزینه‌تر جایگزین این اقتصادِ افسار گسیخته‌ی پرهزینه شود. ▪️حدود ۳۶ ساعت بود لب به چیزی نزده بود. حتی پلک‌ هم در این مدت روی هم نگذاشته بود. وقتی نمازش را سلام داد، یاد حرفِ افتاد: "در هر مشکلی حکمتی هست و در هر حکمتی، نعمتی" چند بار این جمله را تکرار کرد. چهره‌ی مادربزرگش پیش چشمش آمد. خنده‌ی پیره‌زن را می‌دید. با خودش گفت: "آن دفعه که مشکل پیش آمد، حکمتش را دیدم." داشت اعتماد به نفسش باز می‌گشت. احساس کرد دارد او را می‌نگرد. احساس کرد دارد خداوند را می‌بوید. احساس کرد همسرش پیش اوست. احساس کرد بر پیروز شده است. احساس کرد تاریکی در حال نابودی است. ▫️وقتی به خود آمد، دید هوا روشن شده است. هنوز آفتاب طلوع نکرده بود. چشمانش از شدت بی‌خوابی تار می‌دید، اما داشت روشن می‌شد. با یک استکان چای پشت سرش ایستاده بود. آن زنِ مهربانِ شمالی، با لهجه‌ی شیرینش گفت: "مهری‌جان! بیا یک چیزی بخور. حتماً امروز شوهرت آزاد می‌شود!" دلشوره‌ی اندکی کاهش یافت. احساس کرد دیگر نگران هیچ چیزی نیست. با صدای بلند گفت: "در این مشکل هم حکمتی است و در این حکمت، نعمتی." ▪️ با دهان باز به مهری زُل زده بود. در یک لحظه گفت: "مهری! چهره‌ات درست شبیه مادربزرگت شهربانو شده است. از پیشانی‌ات نور می‌تابد!" مهری استکان چای را برداشت و نوشید. گلناز شاد شد! در خانه‌شان دو عدد مرغابی داشتند. هنوز خیلی از خانه‌های تهران به آپارتمان تبدیل نشده بود. هنوز تهران به آلونک‌نشینی(!) آراسته نشده بود. هنوز خانه‌های ویلایی دارای حوض آب، فراوان بود. جمعیت تهران بسیار متعادل و مطلوب بود. 👇👇👇👇
👆👆👆 در مجمع‌الجزایری به وسعت دو برابر خاک بلژیک با ۲۵۰۰ نفر جمعیت زندانی شده بود. در جزیره‌ی خرس‌های سفید گیر افتاده بود . جزایری که تعداد خرس‌های سفیدش دو برابر تعداد آدم‌هاست. 🔗وای از دست این روابط اجتماعی ما .‌.. وای از دست این فرهنگ مداخله‌گر ما ... آیا ما معنای حمایت ، دخالت و تسهیل را می‌دانیم و می‌فهمیم ؟ کسی نیست از دایی‌ها بپرسد چه کار به کار این پدر‌مرده‌ها داشتید ؟ به جای‌آن‌که آنها را یاری دهید ،چه کردید؟ چرا برای دختر شانزده‌ساله خواستگار ۵۵ ساله آوردید؟ چرا برای این مرد ۵۵ ساله ؟ سبیل گرو گذاشتن شما ، گرو گذاشتن " " در اقیانوس منجمد قطب شمال بود. ما باید فرهنگ خودمان را نقد کنیم . فرهنگ پر از تضاد؛فرهنگ معرفت‌های انسانی؛ فرهنگ تخریب‌ها؛ فرهنگ حمایت‌های زورکی و فرهنگ دخالت‌ها. 🔗امید هر روز مریض‌تر می‌شد‌ . مادرش نبود که قربان‌ صدقه‌اش برود. خواهرش نبود که برایش آشی بپزد. هیچ نبود. امید فهمید که در این جزیره چند نفر ایرانی ساکن هستند . نام آن‌ها را از پرسید . سه برادر به نام‌های اسماعیل ، ناصر و مهران ضیایی ، اهل شیراز . به امید گفته شد که آنها بیش از هجده‌سال است که در جزیره ساکن‌اند. راننده‌ی راهنمای من ، اسم یکی از آن‌ها را "احمدرضاگورایی" عنوان کرد( شاید نام مستعاری باشد!). امید خانه‌ی آن سه برادر را پیدا کرد‌ فقط یک برادر چند کلمه با او صحبت کرد. گفت : " نمی‌خواهیم هیچ ایرانی را ببینیم !" امید حدس زد آنها فراریان سیاسی هستند‌. به احتمال زیاد آنها هم چون او ، در جزیره گیر افتاده بودند. این که چه نمی‌کند!؟ آتش‌فشان انقلاب گدازه‌هایش را در اقصی‌نقاط جهان پراکنده است‌ . آن‌ها به امید کمکی نکردند. حتی حاضر نشدند با او حرف بزنند. چنان که چند صفحه قبل نوشتم ، راننده‌ی راهنما مرا به درِ خانه این سه برادر برد. بعد از ده دقیقه که برگشت ، گفت سرایدار ساختمان گفته آن‌ها از جزیره رفته‌اند. به‌گمانم آنها در جزیره بودند ، ولی نمی‌خواستند مرا ببینند‌ . همان‌طور که حاضر نشدند امید را ببینند . 🔗امید به تمام دکان‌های جزیره سر زد. هیچ‌جا کاری برایش نبود . در ساختمان‌سازی کار بود ، اما هیچ‌چیز از آن نمی‌دانست. آنجا کارگر ساده نمی‌خواستند . داشت از درد استخوان می‌مرد. پدرش به پوکی استخوان مبتلا شده و جانش را از دست داده بود. نگرانی سراسر وجودش را فراگرفته بود . با خودش گفت نکند او هم به بیماری پدرش مبتلا شده است‌. امید از همه‌جا ناامید بود‌ .پیش خودش گفت :" به ترمسو برمی‌گردم . پلیس هم اگر مرا بگیرد و به زندان بیندازد ، از این بهتر است ." تصمیم گرفت آخرین تلاشش را بکند . اگر موفق نشد ، با پای خود راهی شود . 🔗عصر بود . عصری که شب نداشت . خود را به صاحب کافه معرفی کرد . کافه‌ی خانوادگی . کافه‌‌ی زن‌ها. خود را به خانم TOVE EIED معرفی کرد. مدیر کافه FRUENE KAFEE BAK زنی مهربان بود . او به حرف‌های امید ، به طور کامل گوش داد. امید خودش را معرفی کرد و گفت جوان است و به زندگی امیدوار . سپس از خانم کافه‌دار خواست او را ناامید نکند . گفت اگر به او کار و پناه ندهد ، در آن ماشین آهنی یخ می‌زند و می‌میرد . مدیر کافه به او گفت کافه را زن‌ها اداره می‌کنند . اسم کافه FRUENE به معنای زن است. در عین حال آن زن به او گفت که تا دو روز دیگر به او پاسخ می‌دهد . نور امیدی در دل جوان کُرد زد‌. 🔗با امید از کافه خارج شد. هنوز به آن قفس آهنی نرسیده بود که تلفنش زنگ زد. خانم مدیر کافه بود. گفت او را به عنوان می‌پذیرد. امید به برگشت . خانم گفت باید یک هفته به صورت کار کند تا بعد درباره استخدام او تصمیم بگیرد . امید به سرعت مشغول کار شد . نیروی جدیدی گرفته بود . در آن کافه سرپناهی یافت . کافه در یک مجموعه تجاری بود. هوایش گرم بود و با آن زندان آهنی خیلی فرق داشت . صاحب کافه به کارگرانش محل اسکان هم می‌داد . امید را به خوابگاهی هدایت کردند. آپارتمانی چهار اتاقه. یک اتاق به امید اختصاص یافت. توالت ، حمام ، هال و آشپزخانه مشترک بود. اما هرکسی اتاق جداگانه داشت. امید در اتاقی گرم جای گرفت. روز در مکانی گرم کار می‌کرد و شب در اتاقی گرم می‌خوابید. اندکی هم وضعیت تغذیه‌اش بهتر شد. با وجود این ، نگران بود اگر خانم TOVE بعد از یک هفته او را نخواهد ، چه کند؟ روز سوم خانم TOVE به او گفت :" در امتحان قبول شدی . تو را می‌پذیرم." سپس با او قرارداد بست ماهانه پانزده‌هزار کرون خالص ، با پرداخت مالیات ، به او بپردازد. از این مبلغ پنج‌هزار کرون را باید بابت خانه می‌پرداخت. ده هزار کرون هم برایش می‌ماند. پول بدی نبود. می‌توانست ماهی پنج‌هزارکرون برای مادرش بفرستد. .... 📚شازده‌حمام ، جلد چهارم ✍ @zarrhbin
‍ ‍ ‍ ‍ 📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان 🍃 ( زاده ۲۴ دی ماه ۱۳۱۴ تبریز -- درگذشته ۲ آذر ۱۳۶۴ پاریس ) ناموَر با نام مستعارِ ، نویسنده ، پزشک ایرانی و از نمایشنامه نویسان نامدار روزگار خود بود. 📝غلامحسین ساعدی در ۲۴ دی ۱۳۱۴ در  و در خانواده‌ای کارمند و به قول خودش اندکی بدحال به دنیا آمد. پدرش، علی‌اصغر ، کارمند دولت و مادرش طیبه ، خانه‌دار بود . اگرچه پدربزرگ مادری او از تبریز بود و خانوادهٔ پدری‌اش در دستگاه ولیعهدِ وقت ، مظفرالدین‌شاه ، شغل و مقامی داشتند ، ولی وضع اقتصادی خانواده مناسب نبود. در مهرماه ۱۳۲۱ دورهٔ ابتدایی را در دبستانِ بدر آغاز کرد و در سال ۱۳۲۷ توانست گواهی‌نامهٔ ششم ابتدایی خویش را بگیرد. 📝 ساعدی " " نوشتن را ابتدا به صورت گزارش و تفسیر در هنگامه‌ نوجوانی آغاز و با نشریات فریاد، صعود و ... همکاری کرد و اولین بار در ارتباط با همین نوشته‌ها به افتاد. او نخستین آثارش را از ۱۳۳۴ در به چاپ رساند که در ابتدا به عنوان نمایشنامه‌ نویسی چیره دست "با نام مستعار گوهر مراد" شهرت یافته بود،‌ با نگارش داستان‌های زیبایی چون «گدا» «دو برادر» و «آرامش در حضور دیگران» جایگاه خود را به عنوان یکی از داستان‌نویسان ایران نیز تثبیت کرد. 📝آثار وی دستمایه‌ برخی از بهترین فیلم‌های بلند سینمای ایران قرار گرفته است که از جمله‌ی آنها می‌توان فیلم‌های " " "ساخته‌ی داریوش مهرجویی ۱۳۴۸" "ساخته‌ی ناصر تقوایی ۱۳۴۹" و "ساخته‌ داریوش مهرجویی ۱۳۵۳" را نام برد. 📝 ساعدی در امرداد ۱۳۳۲ وارد تبریز شد و در اواخر سال‌های دانشکده، فعالیت هنری و ادبی را مجدانه پی‌گیری کرد. وی در دهه‌ چهل که دوره‌ای خاص در ادبیات ایران محسوب می‌شود، رشد کرد و به تحصیل خود در رشته ادامه داد. 📝 عمده‌ فعالیت‌های قلمی ساعدی در حوزه نمایشنامه نویسی است و به همراه تنی چند همچون بیضایی، رادی و نصیریان، پیش زمینه‌ را بنیان نهادند. بخش دیگر از نوآوری او در زمینه تئاتر، چاپ آثار تحت عنوان . ساعدی در اوایل دهه‌ پنجاه گاهنامه‌ الفبا را به همراه تنی چند منتشر کرد و در سال ۱۳۵۶ همزمان با احمد شاملو در چاپ مجله‌ی ایرانشهر در خارج از کشور همکاری داشت. بعد از انقلاب نیز داستان‌های او هم چنان در کتاب جمعه، ویژه‌ هنر و ادبیات چاپ می‌شد. 📝 او در دهه‌ شصت از ایران به رفت و در آنجا با "بدری لنکرانی" ازدواج کرد و در ۵۰ سالگی درگذشت . پیکر او در گورستان پرلاشز در کنار صادق هدایت در فرانسه به خاک سپرده شد. ▪️روحش شاد و یادش گرامی🌷 📝ساعدی در جوانی درگیر عشقی شورانگیز و پنهانی به دختر تبریزی به نام شد. سال‌های سال کسی از این عشق خبر نداشت ، حتی دوستان نزدیک ساعدی . تا اینکه چندسال پس از مرگ طاهره کوزه‌گرانی ، خواهرزاده او نامه‌هایی که این نویسنده بزرگ به خاله‌اش نوشته بود را در قالب کتابی به نام " " منتشر کرد. این کتاب شامل نامه‌های ساعدی در یک فاصله زمانی ۱۳ ساله از سال ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۴۵ به طاهره‌ کوزه‌گرانی است ، نامه‌هایی که اغلب ماندند و خبر از عشقی سوزان و البته بی‌فرجام می‌دادند. در یکی از نامه‌ها ساعدی یک صفحه‌ی تمام تنها نام معشوقش را ۳۰۰ بار تکرار کرده و در پایان نوشته : "طاهره‌ام، دوستت دارم" 📝ساعدی در یکی دیگر از نامه‌هایش به طاهره نوشته بود : "گذشت روزگاران اگر همه‌چیز را کهنه و فرسوده می‌سازد بر آنچه که بین من و توست ، سایه‌ی پوسیدگی و مرگ نینداخته است . همه‌چیز بین من و تو جوان و سالم و شکوهمند است." 📚 طاهره،طاهره عزیزم ✍غلامحسین ساعدی @zarrhbin
‍ 📌 آشنایی با مشاهیر و مفاخر ایران و جهان ( زاده ۱۲۸۲ تهران _ درگذشته 1375 برلین ) 🔅آقا بزرگ علوی در سال ۱۲۸۲ در تهران به دنیا آمد . وی فرزند حاج سید ابوالحسن ، از مشروطه خواه بود. در نوجوانی همراه پدر به اروپا رفت و در برلین به تحصیل پرداخت. پس از فراغت از تحصیل در رشته تعلیم و تربیت ، به ایران بازگشت و در شیراز مشغول تدریس شد. در ۱۳۰۷ به تهران آمد و کار را دنبال کرد. و در همین سالها با سه تن دیگر از جمله صادق هدایت گروه " " را تشکیل دادند و سلسله بحثهای نوین ادبی را آغاز کردند. 🔅شوق داستان نویسی را صادق هدایت در او بارور ساخت. مجموعه داستان کوتاه (۱۳۱۳) نخستین اثر بزرگ علوی است. بزرگ علوی در این مجموعه با به کارگیری نثر ساده و انشای روان و بازتاباندن فرهنگ عامه و تصویر ناکامی ها و سیه روزیهای مردم ، به سبک محمدعلی جمالزاده و صادق هدایت نزدیک شده است، با این اختلاف که شخصیتهای داستانهای علوی به لحاظ تحرک و پویایی اجتماعی با شخصیتهای داستانهای هدایت، که "نگرشی دیگرگونه" نسبت به جهان دارند، فرق می کنند. 🔅بزرگ علوی در سال ۱۳۱۵ به اتهام داشتن افکار سوسیالیستی، با جمعی دیگر از همفکرانش به افتاد و تا برکنار شدن رضاشاه (شهریور ۱۳۲۰) در زندان ماند. یادداشتهای علوی در سالهای زندان روی کاغذ قند و سیگار و پاکتهای میوه به صورت پنهانی نوشته می شد و پس از آزادی از زندان دستمایه نگارش دو گزارش داستان گونه ی او شد. علوی در شهریور ۱۳۲۰ به اتفاق یاران همفکر خود از زندان آزاد شد و به فعالیتهای حزبی پرداخت. او کتاب ورق پاره های زندان را در ۱۳۲۰ و پنجاه و سه نفر را در ۱۳۲۱ منتشر کرد. حوادث سیاسی داخلی او را بار دیگر در سال ۱۳۲۷ به زندان فرستاد و این بار دو سال در زندان ماند. 🔅در ۱۳۲۹ از زندان آزاد شد و در زمانی که کشور صحنه تلاش برای ملی کردن صنعت نفت بود، بزرگ علوی نیز متاثر از سیاست روز در زمینه های گوناگون قلم می زد. او در همین سالها برجسته ترین اثر هنری این دوره از نویسندگی خود یعنی داستان نیمه بلند را نوشت و در ۱۳۳۱ به چاپ رساند. 🔅بزرگ علوی در فروردین ۱۳۳۲ ظاهراً برای معالجه چشم به آلمان رفت و وقوع کودتا در ۲۸ امرداد همان سال، بازگشت او را به ایران منتفی ساخت و برای همیشه در آلمان ماند و در به تدریس زبان و فرهنگ ایران پرداخت. بزرگ علوی در فرودین ۱۳۵۸ به تهران آمد و پس از چندی دوباره به آلمان بازگشت. و سرانجام در 21 بهمن ماه سال ۱۳۷۵ بر اثر سکته قلبی در برلین درگذشت. ▪️روحش شاد🌷 به فراخور 13بهمن ، زادروز بزرگ علوی... تو عقب خوشبختی پرسه می‌زنی؟با دیپلم، با مدرک، با پول، با شوهر. با این چیزها آدم خوشبخت نمی‌شود. باید درد زندگی را تحمل کرد تا از دور، خوشبختی به‌آدم چشمک بزند. ببین، من علیل هستم،شاید هم سل دارم نمی‌دانم، در هرصورت بیمار و علیل هستم. مادرم مرا در اتاق کوچکی ته‌باغ به‌طوری که صاحبخانه شیون او را نشنود به‌دنیا آورده. در آن اتاق پر از نم، بیمار پرورده شده‌ام. خودم می‌دانم که عمر من زیاد طولانی نیست چندسال دیگر بیشتر زندگی نخواهم کرد. اما خوشبخت هستم. برای من یقین است که کاری که انجام می‌دهم، در عرض ده‌سال دیگر ،اقلأ صد بچه ی معلول نجات پیدا خواهند کرد. این مرا خوشبخت می‌کند این لذتی است که از مبارزه نصیب من می‌شود. 📚چشمهایش @zarrhbin