eitaa logo
ذره‌بین درشهر
18.4هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 واقعا باید خداقوتی جانانه گفت، به !!! بابا، که هیچ، هم هیچ،لطفا را دریابید، 🔺 اردکانی که متاسفانه شده بازیچه دستِ عدّه ای که جز چیدن پازل در این شهر از هچگونه چیدمان دیگری اطلاعی نداشته! و تنها را معطّل خود کرده اند؛ عدّه ای که در بین خودشان بده و بستانهایی دارند و فکر می کنند تنها نامحرم هستند، مردم بیچاره ای که آنها را بر کرسی قدرت نشانده اند‌.(بشکنه دستی که نمک نداره.....) 🔺ای کاش اگر می خواهیم برای همه بخواهیم و معرفتتان تا جایی نباشد که مصلحت و منفعت خودتان حکم می کند، تو با رای این مردم و شدی، پس کمی را درگیر کن، تا شاید بیدار شود. 👈 از ما گفتن بود، نگید که نگفتیم..... @zarrhbin
🔴 قابل توجه کسانی که چهارسال یکبار مفهوم و را بررسی می کنند و آنهم به صورت اجمالی ...‼️ 👈 نمی دانم آیا تا کنون به اردکان سری زده اید یا خیر؟! اما اگر خدا قسمت کرد و رفتید که امیدوارم همیشه به این مکان ها بیفتد چرا که شادی و نشاط از آن لبریز است و حرفی از بیماری و ناتندرستی در آنجا جریان ندارد. 👈 اما اگر رفتید خوب آن محل را کنید و ببینید آیا در مردم خوب و نجیب هست یا نه؟! آیا امتیازات یک مجموعه ی ورزشی را دارا هست یا نه؟! آیا جوابگوی نیازهای جوانان و نوجوانان و نونهالان ما هست یا نه؟! آیا در خور شهر و چون اردکان که هر روز این عناوین مانند پُتکی بر سر مردمان این شهر فرود می آید هست یا نه؟! 👈 راستی یک شهر کجاها هزینه می شود؟! بودجه های ورزشی که به یک شهر اختصاص می یابد در کجا باید نِمودش را دید و نتیجه گیری کرد؟! 👈 چرا همیشه برای دادن ها، را محکم بر زمین می کوبیم و از ادامه ی راه باز می مانیم؟! چرا راضی هستیم با ماشین آخرین مُدل!! شخصی به این مکان ها برای کلنگ زنی و افتتاح و تشویق قشر سری هر چند کوتاه بزنیم و از روی سنگها و خاکها خود را به سالنهای این مجموعه برسانیم اما به عنوان یک مسئول اصلا کَکِمان هم نگزد که فیزیک ساختمانی محل چگونه است؟! آیا نور محل کافی است؟! آیا نیاز به معماری دارد یا نه؟! آیا بازسازی نیاز دارد یا نه؟! و بلافاصله برای ندیدن نقص ها و کمبودها خودمان را به پشت میز ریاستمان می رسانیم و محکم به آن می چسبیم، که کسی خدای نکرده از ما آن را نگیرد.( رئیس خاصی مد نظر نیست و تمام مجموعه ی مدیران و رئیس های این را شامل می شود، که عناوین برایشان مهم تر از خدمت به خلق الله است.) 👈 راستی نماینده ی شهر یکبار گذرشان به مجموعه ورزشی افتاده است ایشان که برای یدک کشیدن عناوین ورزشی شان، یک تریلی نیاز است، واقعا به کجا چنین شتابان در حرکت هستیم وقتی آنچه که باید باشد و نیست؛ وقتی باشد و مردم از حداقل ها محروم باشند، وقتی را از بَر باشید و در مقام حرفی برای گفتن نداشته باشید. 👈 لطفا مسئولین شهر اردکان، از پشت نقابهای خود به در آیید و را بهتر و بیشتر از گذشته بشناسید و دریابید و آن را بسازید، با چه زبانی باید گفت این نیست آنچه که باید باشد و قدر و منزلت مردم ما بالاتر از عملکرد شماست.( متاسفانه را فقط زمان می شناسند که نردبانی هستند برای بالا رفتنشان!!! راستی هم اگر به خود گرفتند جای بسی خوشحالی است و می توان به آینده ی روشن شهر امیدوار بود هر چند که آینده واژه ی دوری است و حال، باید حالِ این شهر را فهمید و روشن کرد و ساخت.) 🖋 یکی از جمعِ مردم @zarrhbin
فرماندار قم در واکنش به وساطت رئیسی برای آزادی طلاب تجمع فیضیه: 🔺از نظر قانونی کسی نمی تواند در پرونده های قضایی دخالت یا اعمال نظر کند. #منبع_ایرنا #سیاسی @zarrhbin
🔴 قابل توجه.... ⏪ نکته ی جالب در حوزه ی صنایع و معادن، در اردکان یزد این است که ساختن کارخانه های بزرگ با درجه آلایندگی بالا که با توجه به استاندارهای جهانی تفکر برانگیز است و همچنین ایجاد و حفر معادن حتی در منطقه های حفاظت شده؛ به راحتی آب خوردن صورت می گیرد...‌ ⏪ اما گرفتن عواید و حتی ساختن یک مدرسه و حتی مجتمع تفریحی که قول آن را به نیز مردم داده اند در شهری مثل حکایت شق القمر کردن است. ⏪ جناب آقای تابشِ عزیز نماینده ی توانمند مردم نجیب اردکان شما که قدرت جابجا کردن کوه در این شهر را داشته اید و پنج دوره است انتخاب این مردم مهربان بوده اید،حاصل نشست امروز شما در سومین چه بوده است؟؟؟ آیا آبی از آن برای مردم اردکان گرم می شود؟؟؟ ⏪ آقای تابش بدون رو در واسی با شما بگویم که حکایت مردم اردکان، حوزه ی انتخابیه ی شما همان حکایت دیگ بخار در حال جوش بدون سوپاپ است، لطفاََ اجازه ندهید این دیگ منفجر شود، که دود آن به چشم خواهد رفت. ⏪ آقای تابش از مرام که دارم یاد گرفتم بدون لکنت حرف بزنم آن هم نه حرف دل خودم بلکه حرف دل مردم بدون تریبون و بدون نشریه. ارادتمند شما.... 🖋 هوادارِ مردم @zarrhbin
🔴 اندر حکایت در برخی از صنایع و ادارات و مراکز شهر!!! بزرگوار!!! 👈 به شما چه؟! که در کدام شهرم نماز می خوانم.... 👈 به شما چه؟! که من طرفدار آبی هستم یا قرمز.... 👈 به شما چه؟! که در ریاست جمهوری به چه کسی رای دادم.... 👈 به شما چه؟! که در انتخابات شوراها گزینه های انتخابی من چه کسانی بوده اند... 👈 به شما چه؟! که من در کدام محلّه زندگی می کنم.... 👈 به شما چه؟! که آئیین و مذهبم چیست.... 👈 به شما چه؟! که مرید کدام مرام در کشور هستم.... 👈 به شما چه؟! که پدرزن و پدرشوهر و پدربزرگ من کی بوده⁉️ 👈 اصلاََ به شما چه؟! که خود در مقامی می بینید که در شخصی ترین امور افراد دخالت می کنید؛ اگر واقعاََ شایستگی را در وجود من مشاهده می کنید به ننه و بابای من چه کار دارید!!! 👈 در ضمن اگر پستهای کلیدی را بنا بر روابطی که دارید برای فامیل هایتان بدون داشتن شایستگی های مورد نیاز گذاشته اید، لطفاََ با وعده های پوچ و امیدواری های الکی طرف را معطل خود نکنید، برای خود قائلند. 👈 واقعاََ به کجا چنین شتابان در حرکت هستیم، چرا دلمان برای همدیگر نمی سوزد، چرا فرع ها را چسبیده ایم و اصل ها را رها کرده ایم، بخدای احد و واحد، این راهی که بعضی در این شهر پیش گرفته اند نه تنها به ترکستان هم نمی رسد! بلکه شکاف بین جامعه را نیز عمیق تر و شدیدتر خواهد کرد، نکنید این کار را، با روان و یک جویای بازی نکنید، اگر می توانید کمکش کنید فَبِها، واگر نمی توانید و میلتان نمی کشد! فکر نکنید با که دارید قَیِّمِ هستید و اجازه ی در همه ی امور افراد جامعه را دارید. 🔺 من دیگر حرفی ندارم،اینبار به صورت کلی مطرح شد، مِن بَعد اگر دردِ دلی از جانب به گوش ما رسید و ایشان به نهاد، صنعت و اداره ای اشاره کردند؛ حتماََ به صورت مستقیم خواهیم برد. پس بزرگوار!! درست و منطقی سئوالات استخدامِ نیروهایت را مطرح کن تا دیگر بر ما خُرده نگیری؛ و هیچ وقت یک جوان جویای کار را با نیرنگ و ریای خود نکن که اصلاََ قابل قیاس نیست و وقت شریفتان را هدر می دهد. 👈 از ما گفتن بود، نگید نگفتیم.... 🖋 هوادارِ مردم @zarrhbin
♦️مجازات حبس برای ایجاد کانال یا گروه بدون مجوز 🔹در طرح پیشنهادی، مشروط شدن ایجاد کانال یا گروه به مجوز است. بر این اساس، فعالیت موثر در پیام رسان‌های خارجی و ‌داخلی مانند ایجاد کانال و گروه‌ها بدون مجوز ممنوع است. ایجاد یا اداره کانال‌ها وگروه‌هایی که با نقض غیرقانونی تدابیر ‌مسدودسازی صورت می‌گیرد مستوجب محکومیت حبس یا جزای نقدی درجه ۸ خواهد بود/رویداد ۲۴ @zarrhbin
🔘 حاج نورسته خانم...⁉️ 📌 دکتر پاپلی در کتاب شازده ی حمام دو داستان در مورد زنهای یزدی آورده است و اینچنین گفته است: "معروف است که زنهای یزدی به شوهرانشان وفادارند و به زندگی اشان خوب می رسند آنها واقعاً مصداق ضرب المثلِ 《زن خوب فرمانبر پارسا***کند مرد درویش را پادشا》 هستند." این هفته یکی از این داستانها را می خوانیم و یکی هم به شرط بقا هفته ی بعد. 🍃 نورسته خانم از خانواده ی خوب و بود. او خواستگاران متعدد داشت اما پدر و مادرِ این یکی خواستگار خیلی پی گیر بودند. دختر ۱۸ سال بیشتر نداشت و داماد ۳۰ ساله بود و دورِ را گشته بود. موقع خواستگاری داماد در یزد نبود و دختر را ندیده بود، اصلاً قصدِ نداشت؛ در مشهد گاراژدار بود. نام یک زن شمالی هم در شناسنامه اش ثبت شده بود. مادر و پدرِ داماد می گفتند پسرشان آن زن را طلاق داده است. 🍂 هیچ کس از نپرسید که می خواهی زن مردی که ندیده ای و اصلاً در یزد نیست و موقع هم نخواهد بود و پدرش با تو را عقد می کند بشوی ؟! در آن سالها، را در امر نمی پرسیدند. حتی از داماد هم به طور جدی نپرسیده بودند که می خواهی داماد شوی و دختر را غیاباً به عقد تو درآوریم یا نه؟! از بس که به او گفته بودند باید داماد شوی و زنِ بگیری او هم از سر بی حوصلگی گفته بود: هر کار می خواهید بکنید. 🍃 البته داماد از خانواده ی سرشناسی بود. پدربزرگش نسل اندر نسل بودند. این یکی در کل خانواده دنبال رانندگی، ماشین داری، گاراژداری و خوش گذرانی های مربوط به آن رفته بود. آخر آدمِ بازاری، و مغازه دار که هر روز صبح تا شب باید زیر سقف دکانش حاضر باشد نمی تواند که تفریحاتِ بکند. آدمِ کاسب اگر سر و گوشش بجنبد، مغازه اش می شود. البته را می گویم نه کاسب های حالا که خودشان داستان های دیگری دارند. 🍂 بالاخره در بساط عروسی را راه انداختند. بعد از عروسی هم داماد از مشهد به یزد نیامد. چند ماهی طول کشید و بالاخره داماد سی ساله که آدمِ قوی، ، زورخانه کار و کشتی گیر بود به یزد آمد و انجام شد. پدر دختر، با چند تن از دوستانش شرکتی تشکیل دادند و گاراژی در یزد درست کردند؛ برای او در یزد کار و کاسبی راه انداختند و بالاخره با فشار پدر و مادر، پدرزن و مادرزن مرد جوان همراه زنش ساکن یزد شدند. 🍃 داماد از خودش خانه ای نداشت. پدرش خانه ی بزرگی داشت ولی زندگی کردن با کاری بس بود. خانم جان مادر حسن آقا، خدای متلک، برتری جویی و دیگران بود. نمی شد با او کرد. پدرزن خانه ای در اختیار داماد گذاشت. حسن آقا شروع به کار کرد، اما تفریحات خودش را داشت و اصلاً به زنش نبود. اما نورسته خانم، یک زن یزدی بود که مادر و پدرش بزرگش کرده بودند. شوهرش را نه تنها دوست نداشت می پرستید. 🍂 سعی می کرد این مردِ سرکشِ دَدَریِ ، یک مرد کاسب به خانه و زندگی بسازد. اما محیط گاراژ بزن بهادری و خوشگذرانی بود. حسن آقا از نظرِ مخالف توده ای ها بود. او با گروه های شاهی زد و بند داشت و در انتخابات فعال بود. او با شهربانی و ژاندارمری و مقامت شهری ارتباط نزدیک داشت و دیگر نمی توانست هم مدقعیت اجتماعی اش را در شهری مثل یزد حفظ کند و هم به عیش و عشرت بپردازد. لاجرم یک پایش در تهران بود و یک پایش در یزد. 🍃 نورسته خانم می دانست که شوهرش به او نیست، اما هرچه حسن آقا بی وفایی می کرد، نورسته خانم می شد. دو دخترشان به دنیا آمده بودند که آنها صاحب باغ بزرگی شدند. حسن آقا مسافرت هایش را می رفت و در تهران هم بود. حسن آقا و نورسته خانم به رفتند و حاجی آقا و حاجی خانم شدند. حاجی خانم به خودش چسبیده بود و بچه ها را بزرگ می کرد حاجی آقا به خوشگذرانی هایش پای بند بود. وقتی حقوق ماهانه یک کارگر گاراژ ۳۰۰ تومان بود، خبر می آمد حسن آقا ، ۴_۳ هزار تومان خرجِ و کافه در تهران کرده است. 🍂 دخترهای حسن آقا به چهارتا رسیدند، حاجی آقا صاحب داماد و نوه شد. همه گفتند: حالا دیگر تلاش های حاج نورسته خانم به بار خواهد نشست و حسن آقا پای بند خانه و زن و زندگی خواهد شد. اما حاجی آقا‌ در سن ۵۲ سالگی با دختری تقریباً با دختری هم سن و سال دختر بزرگ خودش ازدواج کرد. حاج نورسته خانم مثل اسفند روی آتش نمی توانست بگیرد. ولی او اهلِ و فحش، سر و صدا و قهر و دادگستری نبود.نورسته خانم اول باور نمی کرد، که شوهرش شده است، او می گفت: شوهرش هر کاری می کند داماد نمی شود. ولی خبرها درست بود. حاجی آقا تهران خانه گرفته بود و دائم تهران بود؛ 👇👇👇👇
، سید روح الله🌷 (۱۳۶۸_۱۲۸۱ه.ش.) رهبر و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران ✅ در شناسنامه، سید روح الله ثبت کرده اند؛ اما او را با نام می شناسند و در نیز به نام آیت الله خمینی شناخته می شود. در سال ۱۲۸۱ ه.ش در شهر به دنیا آمد. از ( منسوب به امام موسی کاظم علیه السلام) بود؛ ولی نام خانوادگی خود را از پدر شهیدش، مصطفی، که در ماههای اول تولد او به دست در راه خمین به قتل رسید، گرفت‌. ✅ روح الله تا ۱۵ سالگی زیر نظر مادرش پرورش یافت و مقدمات علوم را از برادر بزرگش، ، آموخت. در ۱۹ سالگی به رفت و در حوزه ی علمیه ی آن جا به تحصیل ادامه داد. سپس همراه استادش، ، به قم رفت. شیخ در آنجا را تاسیس کرد. امام خمینی علاوه بر و داشتن خوب در کودکی و نوجوانی، نیز داشت که سید علی یثربی کاشانی، سید محمد تقی خوانساری، میرزا جوادملکی تبریزی، سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، میرزا محمد علی شاه آبادی و از مهمترین آنان بودند. ✅ در ۲۷ سالگی با خانم قدس ایران، دختر یکی از علمای ، ازدواج کرد. حاصل این ازدواج ۵ دختر و ۲ پسر بود. امام خمینی، که کودکی و نوجوانی را در سالهای و جنگ اول جهانی و سپس کودتای و دیگر تحولات مهم داخلی و خارجی گذرانده بود مردی و دارای بینش قوی علمی، دینی و سیاسی بود. ✅ در دوره ی آیت الله بروجردی، مورد توجه و اعتماد آن بود و دوباره از سوی ایشان به ملاقاتِ رفت تا به او بدهد. ✅ امام خمینی در سالهایی که در حوزه ی قم بود، بیش از هر چیز در تربیت شاگردانی و پیراسته از هواهای نفسانی کوشید. از این رو، بسیاری از شاگردانش، بعدها چهره های و خدمت گزارِ شدند. ✅ نقطه ی آغاز حرکتِ امام خمینی، پس از آیت الله بروجردی، از سال ۱۳۴۱ و در پی اقداماتی بود که رژیم دست نشانده ی به بهانه ی اصلاح امور بدان دست زد و نامش را گذاشت. اصلاحات ارضی، که موجب فروپاشی ساختارِ ایران شد، ارتباط آشکار با رژیم صهیونیستی، در پیش گرفتن سیاست های و گسترش غرب گرایی و توسعه ی اماکن فاسد و ضدّ اخلاقی و.‌‌‌.. سبب شد امام خمینی به آشکار با رژیم شاه برخیزد و علما و مراجع و قشرهای مذهبی را جلب کند. ✅ روحانی و امام موجب شد عامّه ی مردم به او بپیوندند و نهضت بزرگی در سراسر ایران برپا شود. رژیم شاه نیز نشان داد؛ امام را دستگیر کرد، به مدرسه ی ی قم حمله برد، در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، هزاران نفر را در تهران قلع و قمع کرد و سرانجام، امام خمینی را به شهر بورسا در و سپس نجف کرد. 👇👇👇👇
بزرگترین سند افتخار ظریف از نگاه علی جنتی 🔻بزرگترین سند افتخار دکتر جواد ظریف این کلام نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی است که گفت: ظریف رفت راحت شدیم! 🔻اکنون باید دید چه کسانی در داخل کشور همصدا با نتانیاهو ابراز خوشحالی کردند و او را سدی محکم در برابر مطامع و کجروی های خود میدانند. @zarrhbin
⭕️قانون اساسی قسمت سوم ؛ ؛ 🔴 یکی از مباحثی که در این روزها مخصوصا در فضای مجازی بسیاری به آن می پردازند. بحث است و به بهانه این دوست دارند با هر سبک و سیاقی در جامعه ظاهر شوند و هر کاری را انجام دهند. ⬛️ نمونه ی ظاهری آن را می توان در ناهنجاری های اجتماعی چون و حتی در برخی از موارد دید. و یا آن که با مطرح کردن مباحثی چون خودرو است با چنین پوشش هایی در ظاهر شوند. آنها خواسته یا ناخواسته با ترویج به کشور لطمه زده و با علاوه بر آن که را دست خوش تغییر کرده اند و بنیان را نشانه رفته اند. که امروز بسیاری از آثار این تغییر _زندگی را در جامعه می بینیم. 🔴افزایش آمار ؛ ؛ بخشی از تبعات این کم توجهی و حتی بی توجهی به است. ⬛️ زمانی که در میان بعضی از مسئولین به بهانه ، دغدغه ورزشگاه رفتن بانوان از دغدغه و بیشتر می شود اصل های مهم قانون اساسی خاک می خورند و مردم . 🔴اما اگر از قانون اساسی خود آگاه بودند از مسئولین، چنین مسائلی را (ازدواج آسان، استقلال فرهنگی ، تشکیل خانواده ) مطالبه می کردند تا در هیاهوهای این دغدغه ها از بین نرود. ⁉️حال می پرسید کجای این مسائل آمده است. 👀 شما را به خواندن اصل و قانون اساسی دعوت میکنم. در جمهوری اسلامی ایران، و استقلال و وحدت و تمامیت ارضی کشور از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و حفظ آنها وظیفه و آحاد است. هیچ فرد یا گروه یا حق ندارد به نام استفاده از ، به استقلال سیاسی، فرهنگی، اقتصادی ، نظامی و تمامیت ارضی ایران کمترین خدشه ای وارد کند. و هیچ حق ندارد به نام حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور را ؛ هرچند با وضع قوانین و مقررات؛ سلب کند. از آنجا که واحد بنیادی است.همه قوانین و مقررات و برنامه ریزی های مربوط باید در جهت کردن تشکیل ، پاسداری از قداست آن و استواری روابط خانوادگی بر پایه و باشد. @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 تفرقه‌ انگیزی....⁉️ ✅ در جامعه برای ماندگاری در است. در فضایِ نیز «فَرِّق تَسُد» شیوه‌‌ی استکباریون برای غارتِ است. @zarrhbin
، بزرگ🖋 (۱۳۷۵_۱۲۸۲ ه.ش.) نویسنده ✅ در خانواده‌ای بازرگان و ، در تهران به دنیا آمد. در مدرسه‌های اقدسیّه و دارالفنون کرد‌. سپس همراهِ پدرش به رفت. ✅ با تحصیل در در رشته‌ی تعلیم و تربیت، مدرکِ گرفت و به بازگشت. ✅ یک‌سال در در مدرسه‌ی صنعتی، تدریس کرد و سال بعد به تهران رفت. ✅ با صادق هدایت و مجتبی مینوی و مسعود فرزاد، دوست و بود و این چهار نفر به معروف شده بودند. ✅ ، ابتدا مانندِ ، تفکراتِ و عرب‌ستیزانه داشت؛ ولی آشنایی‌اش با دکتر ، که اشاعه دهنده‌ی افکارِ الحادی و بود، سبب شد به کمونیسم شود. ✅ در پی آن به پیوست و در انتشار مجله‌ی به ارانی همکاری کرد. یکی از "۵۳ نفر" معروف بود که در یک در دوره‌‌ی دستگیر شدند. ✅ وی ۵ سال در ماند و با سقوط حکومت رضاشاه، شد. او کتاب ۵۳ نفر را براساس همین در زندان نوشته است. ✅ اثر معروفِ که در کانون آثارِ او قرار دارد، رمانِ است که در سال‌ها دست به دست می‌گشت و تحتِ قرار می‌گرفت‌. ✅ ، پس از کودتای ۲۸ مرداد و متلاشی شدن حزبِ توده، در ، مقیم و استادِ شد. او در آن‌جا به مطالعه و تحقیق درباره‌ی فرهنگ و پرداخت. ✅ ، که همسری آلمانی داشت، بعد از به ایران بازگشت ولی مقیم نشد و به بازگشت و در ۹۳ سالگی در همان‌جا درگذشت. ✅ از آثار اوست: حماسه‌ی ملّی ایران (ترجمه، اثر نولدکه، ایران‌شناس آلمانی)، ورق‌پاره‌های زندان، ، میرزا، سالاری‌ها، گیله مرد. 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 و بخوانیم چند جمله‌ای از ؛ او در کتاب اینگونه می‌گوید: " من اگر از شما صداقت و صمیمت می‌خواهم، اول باید خودم با شما صادق و صمیمی باشم...." و حُسن خِتام، متن کوتاهی از کتابِ که "بزرگ" در آن اینگونه نوشته است: گیله مرد: آدمها را به میزان درکشان بسنج نه به اندازه‌ی مدرکشان؛ چرا که فاصله‌ی زیادی از مدرک تا درک وجود دارد. مدرکی که درک بالاتری به ارمغان نیاورد، کاغذ پاره‌ای بیشتر نیست. مهمترین نشانه‌ی درکِ بالاتر، تواضعِ بیشتر است. @zarrhbin
🍃 گفت: " مادربزرگم ملّا بود. مکتب‌دار بود. حدود چهل سال به بچه‌های مردم درس می‌داد. از ۲۵ سالگی تا ۶۵ سالگی مکتب داشت. ملّا نباتی شاگرد او بود." اگر این‌طور باشد شهربانو باید از سال ۱۲۷۰ شمسی تا ۱۳۱۰ مکتب‌داری کرده باشد. شهربانو در مکتب علاوه بر قرآن به بچه‌های مردم ، و درس می‌داد. در مکتب علاوه بر بچه‌های مسلمان بچه‌های و هم می‌آمدند. آن‌ها پیش او شاهنامه می‌خواندند. 🍂 مدتی به بچه‌های یهودی و در دهه‌ی ۱۳۰۰ به برخی از بزرگسالانِ یهودی درس داده بود. ملّاهای دیگر می‌گفتند شهربانو کافر است. می‌گفتند او به بچه‌های مردم کتاب‌های حرام (ضالّه) درس می‌دهد‌. می‌گفتند: این زن کافر است که و مثنوی درس می‌دهد. کافر است که یهودی‌ها و زردشتی‌ها پیش او رفت و آمد دارند. 🍃 آن‌قدر این حرف‌ها را گفتند و گفتند تا دیگر کسی بچه‌اش را به نفرستاد. مکتب‌خانه‌اش تعطیل شد. طی سال‌های بعد فقط ۳_۲ بچه پیش او درس می‌خواندند. تا حدود بیست سال بعد شاگردهای قبلی‌اش، شاگردانی که یا دبیر بودند، هفته‌ای دوساعت عصرهای دوشنبه پیش او می‌آمدند تا مثنوی بخوانند. تا حدود سال ۱۳۳۲ عصرهای دوشنبه کلاسِ داشت. 🍂 در سال ۱۳۳۲ کلاس او را کردند. گفته بودند آدم‌هایی که به این مکتب می‌آیند، هستند. گفته بودند مکتب مال بچه‌هاست؛ این آدم‌های ۵۰_۴۰ ساله چرا به مکتب می‌آیند؟ بالاخره کلاس شهربانو را تعطیل کرده بودند. می‌بینید وقتی گسترده شد تا کجا می‌رسد؟ تا کوچه‌پس‌کوچه‌های محلّه‌ی فقیرنشین ما، جلسه‌ی درس و بحث یک پیره‌زن را هم تعطیل می‌کنند. 🍃 از بالا، دیکتاتوری از پایین را با خودش می‌آورد. وقتی رضاشاه و محمدرضاشاه دیکتاتوری می‌کنند، سوپرِ محلّه هم دیکتاتور می‌شود. برای فرصت می‌آورد. فرصتِ ، فرصتِ ، فرصت از دور بیرون کردنِ . دیکتاتوری از بالا باعث می‌شود که در پایین دو کارمندِ دون‌پایه برای هم پاپوش درست کنند. مردم محلّه گفته بودند خوب شد گعده‌ی (جلسه‌ی) این کافر را تعطیل کردند. 🍂 شهربانو همیشه به همه می‌گفت را به مدرسه بفرستید. روزی شهربانو به حاج‌آقا‌رضا که پولدار محله بود و خیلی می‌شد، گفته بود: "تو در آن دنیا در قعر جهنم هستی! چون اجازه ندادی دخترهایت به مدرسه بروند." اصرار کرده بود که به مدرسه بروند. اگر فشار شهربانو نبود، پدر مهری تسلیم همسرش رقیّه می‌شد. مهری هم‌ مثل خواهرهایش به مدرسه نمی‌رفت. خیلی از این پیره‌زن‌های عصر قاجاری طرفدار بودند. 🍃 جالب است که بسیاری از دخترهای آن‌ها که در عصر رضاشاه بودند، با سوادآموزی مخالف بودند. راستی چرا؟ به نوه‌اش مهری می‌گفت: "خودم پشتت هستم. تا من زنده‌ام درس بخوان!" رقیّه هم جرات نمی‌کرد با شهربانو مخالفت کند. شهربانو به رقیّه گفته بود اگر نگذارد مهری به مدرسه برود تمام طلاهایش را به اشرف می‌دهد. اشرف جاریِ (هم‌عاروس) رقیّه بود. پسر دیگر شهربانو سه کوچه آن‌ طرف‌تر ساکن بود. شهربانو فقط دو پسر داشت. دختر نداشت. 🍂 شهربانو هیچ‌وقت از هیچ شاگرد مکتبی پول و هدیه نگرفته بود. شوهرش زود مُرده بود. بچه‌هایش با درآمدِ بزرگ‌و آن‌ها را داماد کرده بود. بخشی از مخارج عروسی و دامادی نوه‌هایش را هم داده بود. شهربانو می‌گفت اگر کار نکنند و با بازار سر و کار نداشته باشند، می‌شوند. او می‌گفت آدم نمی‌تواند باشد. وقتی کار تولیدی و سازنده ندارد، می‌چسبد به کارهای باطل. دائم می‌رود جلسه‌های . آدم بیکار، متعصب و بی‌عقل می‌شود. 🍃 آدمی که در دستش نباشد و نداند پول چطور به دست می‌آید، به درد نمی‌خورد. آدمِ بی‌خودی می‌شود. به مهری می‌گفت: "اگر مادرت کار می‌کرد، این‌قدر بحث گناه و بهشت و جهنم نمی‌کرد. مادرت توی خانه بیکار است. دائم دنبال حرف‌های مفت و است. چون بیکار است، دائم جلسه است. این جلسات برای او نوعی کار است. اگر تو هم می‌خواهی به سرنوشت مادرت دچار نشوی، باید درس بخوانی و بشوی، باید کار کنی. اگر بروی توی زیرزمین و پارچه‌‌بافی کنی و پول در بیاوری، عقلت بیشتر از خودت بیکار می‌شود." ✅ ادامه دارد.... 📚 شازده حمام، جلد ۴ ✍ @zarrhbin
3 ✅ حجاب؛ گرمابخش کانون خانواده! ✍حامد کمالی اردکانی 🔸تصور کنید وقتی مردان از خانه خارج می شوند با انواع و اقسام جلوه گری ها از جانب زنان جامعه روبرو شوند، از آنجا که در مرد بسیار قوی است و طبعا همه افراد جامعه نیستند تا حتی در شرایط محرک هم بتوانند به خدا پناه ببرند و از لغزش مصون باشند؛ در چنین فضایی کاملا طبیعی است که مردان به زنان نگاه کنند و ارتباطاتی ایجاد شود و ، بخصوص اگر مداوم باشد علاقه و می آورد. 🔸در این شرایط که مردان در جامعه و در محیط اشتغال خود با زنان و صمیمی برقرار کردند طبعا آنها رو به سردی می گراید. این مساله کاملا طبیعی است و علم نیز تأیید می کند که هرچه مردان، بیرون از محیط خانواده، خود را از محروم کنند از کانون خانواده خود بیشتر می برند. اساسا لذت بردن انسان ارتباط زیادی با های او دارد. هرچه انسان نسبت به چیزی محروم باشد پس از رسیدن به آن احساس لذت بیشتری می کند. این ... 🔸وقتی مرد در روابط خانوادگی شد طبیعتا به همسرش کمتر محبت می کند. وقتی محبت مرد کم شد زن نیز به تدریج نسبت به نیازهای اساسی مرد یعنی و بی توجه می گردد. این آقا به خانم و متقابلا خانم به نیازهای آقا مدام ادامه می یابد تا اینکه کانون گرم خانواده را به یک روح تبدیل می کند. فضایی که دیگر نمی توان چیزی به نام و در آن یافت یعنی آن عنصری که از نظر هدف تشکیل زندگی بود به طور کلی از بین رفته و زن و شوهر بیشتر همدیگر را مانعی بر سر راه خود می بینند. تصور کنید این فضا برای چقدر نامساعد است. زیرا رکن اصلی تربیت، زن است اما بی توجهی های آقا، زن را بدل به یک کرده است. 🔸در این فضا توجهات مرد، بیرون از کانون خانواده - که در بسیاری از موارد حتی به هم منتهی نمی شود- است و طبعا محبت خود را بیرون از کانون خانواده خرج می کند. از طرفی به لحاظ و نه در خانواده و نه در بیرون از خانواده به طور کامل ارضا نمی گردد لذا این عدم آرامش به شکل در منزل نمود پیدا می کند. 🔸همه این مسائل و مشکلات بخاطر عدم رعایت حریم بین زن و مرد است که زن باید برای حفظ حریم داشته باشد و مرد هم باید نگاهش را کند. حجاب برای حفظ حریم است نه برای آنکه زن زندانی شود یا از مزایایی محروم شود. زن، با حجاب از هیچ مزیتی محروم نمی شود که مزیت های بسیار زیادی هم به او میرسد. اگر زنان در بیرون از محیط خانه، خود را رعایت کنند مردان با زنان در حد زیادی کاهش می یابد و طبعا مردان در همان کانون خانواده به تمتعات جنسی و نیازهای عاطفی خود می پردازند و مردی که در خانه ارضا شود خارج از خانه دیگر به دنبال و نیست، محبت خود را برای خانواده خرج می کند و این کانون گرم، هم رشد دهنده زن و مرد است و هم بهترین بستر و زمینه برای . 🔸بنابر این، یکی از فلسفه های مهم حجاب آن است که غیرمستقیم به کمک می کند و وقتی خانواده ها سالم بمانند طبعا جامعه، جامعه سالم و صالحی خواهد بود. لذا اگر می بینیم که دین اسلام، حجاب را به عنوان یک و نه صرفا موعظه ای اخلاقی معرفی میکند، اگر اسلام روی این مسأله ای دارد، بخاطر اهمیت بالای آن و نقش ویژه ای است که در سلامت روحی و روانی فرد، خانواده و اجتماع دارد. 🔻به اطراف خود نگاه کنیم. آیا همین مساله عدم رعایت حریم بین زنان و مردان بسیاری از خانواده ها را ویران نکرده است؟ تا کی میخواهیم با و حساس زندگی، برخورد و داشته باشیم؟... @zarrhbin
📌 "امید ابوالحسنی" 💠 فرهنگ 《 سبیل گرو گذاشتن》 ✍بخوانید ادامه داستان پرماجرای مهاجرت امید... 💭امید برادر را برداشت و راهی شد. مرد قاچاقچی گفته بود امید خودش را در فرودگاه تهران ، ترک اهل ترکیه معرفی کند. مال ترکیه بود؛ یعنی ایرانی نبود. قاچاقچی از امید خواست به هیچ عنوان در فرودگاه تهران خودش را ایرانی معرفی نکند و به ماموران بگوید فارسی نمی‌داند. در فرودگاه مشکلی پیش نیامد. کار قاچاقچی حرف نداشت ! کار جعل اسناد کامل بود . پاسپورت معرکه بود ! امید و برادرش سوار هواپیما شدند . وقتی امید روی صندلی هواپیما نشست ، دلهره‌اش فروکش کرد . قاچاقچی کارش را عالی انجام داده بود. این که پاسپورت‌ها جعلی بود یا دزدی ، امید نمی‌دانست . در فرودگاه وین اتریش ترانزیت شدند؛ یعنی پلیس اتریش هم متوجه پاسپورت‌های تقلبی نشد . قاچاقچی به امید گفته بود بعد از وین باید پاسپورت‌ها را نابود کند و در ورود به باید بگوید پاسپورت ندارد. امید در ارومیه فقط یک کلمه بلد بود Refogie. یکی از دوستان امید در جریان کارش بود. می‌دانست امید راهی نروژ است‌. می‌خواست به او خدمت کند. از این رو ، به امید گفت برای این‌که نروژی‌ها پناهندگی‌اش را قبول کنند ، باید خودش را معرفی کند. 💭او نامه‌ای جعلی به امید داد؛ نامه‌ای که بالایش آرم بود . نامه نشان می‌داد که امید عضو یکی از احزاب مخالف جمهوری اسلامی است. طبق این نامه، او تحت تعقیب وزارت اطلاعات بود‌. در بدو ورود به نروژ ، امید کلمه Refogie را گفت . وضع ایوب خود کمک‌کننده بود . پلیس برای امید مترجمی آورد. امید و ایوب را به در اطراف اسلو بردند. امید باید در اردوگاه می‌ماند تا وضعیت پناهندگی خود و برادرش مشخص می‌شد . کردهای مقیم اسلو کمک کردند. او آدرس چند نفر را داشت . وابستگی قومی در خارج ، بهتر از ارومیه کار می‌کرد. 💭حدود ۴۵ روز بعد ، مادر و خواهر امید هم وارد نروژ شدند. پاسپورت آن‌ها هم حرف نداشت. ماموران فرودگاه تهران و وین در اتریش نتوانستند تشخیص دهند که پاسپورت‌ها است. مادر و دختر به اسلو رسیدند. آن‌ها را هم به اردوگاه بردند. خانواده کامل شد. نزدیک به دو‌ ماه بود که چهارنفر با هم بودند. مادر و دختر و پسر به سختی مشغول بودند. 💭روزی مسئولان اردوگاه امید را خواستند . اعلام کردند نامه‌ای که او به پلیس ارائه داده ، است. نامه اداره اطلاعات را می‌گویم. معلوم نبود پلیس نروژ از کجا فهمیده بود نامه تقلبی است. امید را از اعضای خانواده‌اش جدا کردند و به اردوگاهی دیگر فرستادند. اردوگاهی وسط جنگل . در نزدیکی شهر MOSS. مادرش ضجه‌ها زد و خواهرش گریه‌ها کرد‌ . ایوب فهمیده بود که برادرش را از او جدا می‌کنند. در دلش آشوبی به پا شده بود ، اما نمی‌توانست احساساتش را بیان کند . 💭یک مادر همراه با دختری جوان و فرزندی معلول ، در گوشه‌ای از این جهان پهناور تنها شدند ، بدون دانستن زبان نروژی یا انگلیسی . بدون پول . بدون پاسپورت . آن‌ها به مفهوم واقعی تنها شدند . مرد و حامی‌شان را از آن‌ها جدا کردند . نه راه پیش بود نه راه پس . مادرش بر سرش می‌زد و خواهرش خون می‌گریست . اما مجریان قانون نروژ این‌ها را نمی‌فهمیدند . امید صدبار به آن ناسزا گفت . آن کاغذ جعلی به چه کاری می‌آمد؟ به کار جدایی . فراق . 💭مادر که روزگاری خود را در کرمان ، غریب می‌دانست ، حالا معنای واقعی را می‌فهمید. هم‌اردویی‌ها ، به او دلداری می‌دادند . خوشبختانه در اردو چند نفر کُرد عراقی و ترکیه‌ای بودند. مادر نگران سرنوشت پسرش بود . از سرنوشت دخترش می‌ترسید و به سرنوشت پسر معلولش فکر می‌کرد. روزهایی را می‌دید که هرگز در تصورش هم نمی‌گنجید. روزهای فراق! روزهای دلهره و روزهای ترس! روزهایی کوتاه که هرروز کوتاه‌تر می‌شد. روزهایی سرد که هرروز سردتر می‌شد. روزهای تلخِ ناامیدی . هرلحظه به برادران ناتنی‌اش نفرین می‌فرستاد و هر دم از خداوند و پیامبرانش یاری می‌طلبید. 💭کمپ یا اردوگاه MOSS شبیه زندان بود. عملا خلافکاران را به آنجا می‌فرستادند. کمپ در جنگل واقع بود و تا شهر نزدیک به چهل کیلومتر فاصله داشت. امید ، را از دست نداد. تمام مدت زبان می‌خواند . زبان سخت و مشکل نروژی را . شش ماه در انتظار پرونده‌اش بود . مادرش هرروز به مسئولان کمپ مراجعه می‌کرد . هرروز اشک می‌ریخت . او امیدش را می‌خواست . پول کافی نداشت . مختصر پولی که آورده بود ، تمام شده بود. در اردوگاه خورد و خوراک می‌دادند به اضافه‌ی ماهانه سیصد کرون پول نقد ، با این پول مادر نمی‌توانست یک موبایل بخرد و با پسرش در ارتباط باشد. لباس‌هایشان اصلا برای زمستان نروژ مناسب نبود . زن در روزهای سرد زمستان پتو دور خودش می‌پیچید و چشم انتظار امیدش ، ساعت‌ها مقابل در اتاق می‌نشست 👇👇👇