eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.6هزار دنبال‌کننده
66.6هزار عکس
10.8هزار ویدیو
229 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 .... 💠 بعد از هنوز حکومتِ بر ملت و کشور حاکم بود. یک روز صبح درِ خانه ی ما را زدند در را باز کردم؛ دیدم مامور آگاهی شهربانی آن زمان با موتور یاماهای ۸۰ جگری منتظر من است؛ سلام کردم و او گفت بیا برویم ! من گفتم: تو برو من خودم می آیم. او قبول کرد و من رفتم شهربانی که جلوی "مسجد حاج محمد حسین" بود، وقتی رسیدم دیدم دوستانم سپهری و انصاری هم آمده اند. 💠 ما داخل شهربانی شدیم، بعد از اینکه پشت میزش در اتاق ما را نصیحت کرد و مرتب به عکس شاه بالای سرش نگاه و اشاره می کرد و می گفت: فکر کنم که هیچکس مثل شاه نمی تواند کشور را اداره کند و تعریف های آنچنانی.... و بعداً یک مامور دیگری داخل اتاق رئیس شد و مرا صدا زد و گفت: بیا؛ 💠 مرا به داخل اتاقِ برد و عکسهای مختلفی از ما گرفتند و چند برگه ی کاغذ را با مشخصات من پر کرد و این را یادم هست که نوشت: "خال در طرف راست صورتش است." و دیگر مشخصات شخصی، وقتی پرسیدم برای چه این فرم ها را پر کردی؟! گفت: از ما خواسته و ما باید مشخصات کامل شما را به یزد بفرستیم. باز فهمیدم ما کاملاً هستیم. 💠 به هر جهت بعد از حدود ۸ ماه به پیروزی کامل رسید و ما شدیم. از آن به بعد یک مدتی گذشت و دانشگاه ها تعطیل شد و جذب جهاد سازندگی و شدند و شروع شد و مرا برای شش ماه (احتیاط) به بردند؛ در آنجا وارد دایره ی پادگان شماره ی ۲ صالح آباد کرمانشاه شدم و در لشکر ۸۱ زرهیِ مشغول خدمت و بعد از ۶ ماه احتیاط به آمدم. 💠 بعد از بازگشت از کردستان، موقع تشکیل بود که با آقایِ به یزد می رفتیم و اجازه تشکیل روابط عمومی سپاه را به ما دادند و یک اتاق در ساختمان حوزه ی علمیه ی خواهران نزدیک مسجد حاج محمد حسین که زیر نظر بنیاد شهید بود به ما دادند و اقدام اولیه ی را انجام دادیم. 💠 بعد از تشکیل این نهاد، نیروها به آموزش نظامی فرستاده شدند و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که ساختمان آن انتهای خیابان آیت الله خامنه ای بود به صورت رسمی تشکیل شد و من با راهنمائی آقایان و که آن زمان رئیس سپاه پاسداران میبد بود از آموزش و پرورش اصفهان به آمدم و مامور به خدمت در سپاه پاسداران اردکان شدم و حدود دو سال در (بحبوحه ی جنگ تحمیلی) مشغول کار شدم. 💠 بعد از اینکه باز شد باز به برای ادامه ی تحصیل رفتم و به آموزش دانشگاه مراجعه کردم و تقضای حذف صفرهای کارنامه ی ترم اول که در زندان بودم را به تحویل دادم. صفرها از کارنامه حذف شد و دیگر اینکه شده بود که دانشجویان می توانند با داشتن شرایط، تغییر رشته بدهند و من هم از دانشگاه اصفهان به دانشسرای عالی یزد تغییر رشته دادم و تحصیلات در رشته ی ادبیات فارسی را تا ادامه دادم و بعد با تغییر مقطع در دبیرستان های شهرستانِ مشغول به تدریس شدم و امروز نیز بدون هیچ ادعایی دوران بازنشستگی را در کنار خانواده و دوستانم سپری می کنم و از کانال که حرفهای مرا به گوش همشهریان عزیزم رساند تشکر نموده، امید موفقیت مدیر محترم کانال، جناب را هر چه بهتر و بیشتر از خداوند مسئلت دارم. 🍃به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست🍃 ✍ سمیّه خیرزاده اردکان 📸 از سمت راست آقایان، محسن عادل زاده، سیّدضیاء هاشمی، عبّاس خیرزاده، سیّد میرزاده و رجب پور در بهشت زهرای تهران. @zarrhbin
🍃 همه ی خبرنگارها و عکاسانِ #شهر یک طرف، #آسیداکبرمون هم یک طرف.... ✅ در جشن چهل سالگی #انقلاب‌اسلامی بارانی بودن آسمان برایش مفهومی نداشته و ندارد، دلمان گرم است به #کنار‌هم‌بودن‌ها تا کور شود هر آنکس که نتواند دید؛ رفتیم زیر #باران با همه #مردم‌شهر...🌹 📸 خیرزاده اردکان 🇮🇷 @zarrhbin
، علی🌷 (۱۳۷۸_۱۳۲۳ه.ش) فرمانده‌ی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ✅ پدرش و اهل فارس بود و خودش در خراسان به دنیا آمد. بعد از گرفتن دیپلم وارد شد و در رشته‌ی ادامه‌ی تحصیل داد. ✅ در سال ۱۳۵۴، دوره‌ای را نیز در گذراند و پس از بازگشت، در مرکز به خدمت پرداخت. ✅ ، افسری لایق، شجاع و بود. از این‌رو، به طورِ بر ضد فعالیت می‌کرد. یک سال قبل از ، مدتی به افتاد. ✅ بعد از ، با آغاز درگیری‌ها در ، همراه با به کردستان اعزام شد و توانست را از دست ضدِ انقلاب خارج کند. او با نیز در نبردهای همکار و موردِ او بود. ✅ در طول دفاع مقدّس در بود. در سال ۱۳۶۰، از سوی به فرماندهی منصوب شد و چندی نیز نماینده‌ی امام در بود. ✅ در نیز، که به نیروهای در غربِ کشور انجامید، نقشِ داشت. ✅ در بهار سال ۱۳۷۸، هنگامی که جانشینِ رئیسِ ستادِ کلِ بود، به دستِ ترور شد. نام و یادش گرامی و راهش پُر رهرو باد... 📚 فرهنگ نامه‌ی نام آوران (آشنایی با چهره های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 💠 حُسن ختام هم خاطره‌ای از صیاد دل‌ها، یکی از بستگانِ از خدمت سربازی فرار کرده بود و پرونده‌اش رو فرستاده بودند دادگاهِ نظامی، دادگاه هم به زندان محکومش کرده بود. زنگ زد دفتر و گفت: "به علی بگو یه کاری براش بکنه این پسر جوونه، گناه داره." بهشون گفتم: "حاج خانوم خودتون به پسرتون بگین بهتر نیست؟" گفت: "قبول نمی‌کنه!" پرسیدم: "چطور؟" گفت: "علی خودش زنگ زد و گفت: عزیزجون! وقتی برام محترمه که رو حفظ کنه! آبروی من نبره...." @zarrhbin
#جهان‌آرا، محمد🌷 (۱۳۶۰_۱۳۳۳ه.ش.) فرمانده سپاه پاسداران خرمشهر و شهید دفاع مقدّس ✅ در #خرمشهر به دنیا آمد. در جوانی عضو گروهی به نام #حزب‌الله‌خرمشهر شد. او بر ضدِ #رژیم‌_پهلوی مبارزه می‌کرد که دستگیر شد و یک سال به زندان افتاد. ✅ سپس در #رشته‌ی‌بازرگانی درس خواند و در دوره‌ی دانشجویی به #گروه‌چریکی‌منصورون پیوست و به مبارزه‌ی #مسلحانه روی آورد. ✅ #جهان‌آرا پس از پیروزیِ #انقلاب‌اسلامی، جهاد سازندگیِ #خرمشهر را تاسیس کرد و فرماندهی‌ِ #سپاه آن شهر را نیز به عهده گرفت. ✅ با وقوع #جنگ‌تحمیلی، او و همراهانش ۴۵ روز از ورودِ #دشمن به خرمشهر جلوگیری کردند. ✅ #خرمشهر که سقوط کرد، #جهان‌آرا به تهران رفت و در رده‌های بالای فرماندهی به خدمت ادامه داد. ✅ #سرانجام در مهر ۱۳۶۰، هنگامی که در یک هواپیمای سی ۱۳۰ با جمعی از #فرماندهان‌عالی‌رتبه‌و‌رزمندگان از #خوزستان عازمِ #تهران بود، هواپیما در نزدیکیِ تهران #سقوط کرد و همه‌ی سرنشینان آن به #شهادت رسیدند. یاد و نامش گرامی و راهش پر رهرو باد... 📚 فرهنگ نامه‌ی نام آوران ( آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 و اما جمله‌ای ناب از #شهیدسیدمحمدعلی‌جهان‌آرا که اینگونه فرمودند: بچّه‌ها اگر شهر سقوط کرد دوباره آن را پس می‌گیریم، مواظب باشید #ایمان‌تان سقوط نکند. 🍃 فرا رسیدن #سوم‌خرداد سالروز آزادسازیِ #خرمشهر گرامی‌باد🌹 @zarrhbin
، بزرگ🖋 (۱۳۷۵_۱۲۸۲ ه.ش.) نویسنده ✅ در خانواده‌ای بازرگان و ، در تهران به دنیا آمد. در مدرسه‌های اقدسیّه و دارالفنون کرد‌. سپس همراهِ پدرش به رفت. ✅ با تحصیل در در رشته‌ی تعلیم و تربیت، مدرکِ گرفت و به بازگشت. ✅ یک‌سال در در مدرسه‌ی صنعتی، تدریس کرد و سال بعد به تهران رفت. ✅ با صادق هدایت و مجتبی مینوی و مسعود فرزاد، دوست و بود و این چهار نفر به معروف شده بودند. ✅ ، ابتدا مانندِ ، تفکراتِ و عرب‌ستیزانه داشت؛ ولی آشنایی‌اش با دکتر ، که اشاعه دهنده‌ی افکارِ الحادی و بود، سبب شد به کمونیسم شود. ✅ در پی آن به پیوست و در انتشار مجله‌ی به ارانی همکاری کرد. یکی از "۵۳ نفر" معروف بود که در یک در دوره‌‌ی دستگیر شدند. ✅ وی ۵ سال در ماند و با سقوط حکومت رضاشاه، شد. او کتاب ۵۳ نفر را براساس همین در زندان نوشته است. ✅ اثر معروفِ که در کانون آثارِ او قرار دارد، رمانِ است که در سال‌ها دست به دست می‌گشت و تحتِ قرار می‌گرفت‌. ✅ ، پس از کودتای ۲۸ مرداد و متلاشی شدن حزبِ توده، در ، مقیم و استادِ شد. او در آن‌جا به مطالعه و تحقیق درباره‌ی فرهنگ و پرداخت. ✅ ، که همسری آلمانی داشت، بعد از به ایران بازگشت ولی مقیم نشد و به بازگشت و در ۹۳ سالگی در همان‌جا درگذشت. ✅ از آثار اوست: حماسه‌ی ملّی ایران (ترجمه، اثر نولدکه، ایران‌شناس آلمانی)، ورق‌پاره‌های زندان، ، میرزا، سالاری‌ها، گیله مرد. 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 و بخوانیم چند جمله‌ای از ؛ او در کتاب اینگونه می‌گوید: " من اگر از شما صداقت و صمیمت می‌خواهم، اول باید خودم با شما صادق و صمیمی باشم...." و حُسن خِتام، متن کوتاهی از کتابِ که "بزرگ" در آن اینگونه نوشته است: گیله مرد: آدمها را به میزان درکشان بسنج نه به اندازه‌ی مدرکشان؛ چرا که فاصله‌ی زیادی از مدرک تا درک وجود دارد. مدرکی که درک بالاتری به ارمغان نیاورد، کاغذ پاره‌ای بیشتر نیست. مهمترین نشانه‌ی درکِ بالاتر، تواضعِ بیشتر است. @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
#باقری، حسن 🌷 (۱۳۶۱_۱۳۳۴ه.ش) فرمانده و طراح عملیات جنگی ✅ غلام‌حسین اَفشُردی، مشهور به #حسن‌باقر
جوانی پرشور و برای بی‌قرار بود؛ به سبب همین فعالیت‌ها، هنگامی که در سال دوم رشته‌ی کشاورزیِ درس می‌خواند، و به "سربازی" رفت. ✅ همان زمان فرمان داد ، پادگان‌ها را . افشردی نیز از پادگان فرار کرد و به پیوست. ✅ پس از ، دیپلم ادبی گرفت و در رشته‌ی‌ پذیرفته شد. او هم‌زمان همکاری خود را با "سپاه‌ پاسداران" آغاز کرد و در واحد به کار پرداخت و نام گرفت. ✅ با آغازِ جنگ به رفت و در مقامِ ، اقدامات بسیار مهمی انجام داد‌. ✅ راه‌اندازی واحد اطلاعات عملیات در ستاد عملیاتِ جنوب، ایجاد واحد بایگانی اسناد جنگ، طراحی گردان‌های رزمی، معاونت ستاد عملیات جنوب، شکست حصر سوسنگرد، فتح ارتفاعات الله اکبر، هدایت و فرماندهی عملیات "فرماندهی کل قوا" به جای ، فرماندهی محور دارخوین در عملیات ثامن‌الائمه در شکست حصر آبادان، دفع دشمن در تنگه‌ی چزّابه، فرماندهی قرارگاه نصر در سه عملیات فتح‌المبین، بیت‌المقدس و رمضان، بخشی از . ✅ این فرمانده در نهم بهمن سال ۱۳۶۱، هنگامی که برای به منطقه‌ی "فکّه" رفته بود، به اتفاق چندتن دیگر از "فرماندهان" به رسید. 🍃 نام و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد...🥀 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 💠 و اما شهید در یادداشتهایش در سال ۱۳۶۰ در مورد آمریکا اینگونه می‌نویسد: همانطور که از منافقین و بنی‌صدر به نتیجه نرسید از این هم به نتیجه نمی‌رسد ولی بعد از جنگ دو کار علیه ما انجام خواهند داد اول اینکه ایران را می‌کنند و دوم اینکه را به جای اسرائیل رو به روی ما قرار خواهند داد. 💠 اندیشه‌‌ای ناب از شهید : اگر خسته شدیم باید بدانیم کجای کار اشکال دارد وگرنه کار برای خستگی ندارد. 💠 و در پایان سفارش به ماها : اگر از دست کسی ناراحت شدید دو رکعت نماز بخوانید و بگویید: این بنده‌ی تو حواسش نبود، من ازش گذشتم، تو هم بگذر. @zarrhbin
‍ #مدنی، سیّد اسدالله 🌷 ✅ در دهخوارقان تبریز، که امروز #آذرشهر نام دارد، متولد شد. در نوجوانی به مدرسه‌ی #طالبیه‌ی‌تبریز رفت و طلبه شد. سپس برای ادامه‌ی تحصیل به #قم عزیمت کرد. ✅ در قم چهارسال نزدِ #امام‌خمینی، اخلاق و عرفان آموخت و به #نجف رفت، از محضر علمای بزرگ استفاده کرد، #مجتهد شد و خود استاد حوزه‌ی نجف گردید. ✅ با آغاز #نهضت‌۱۵‌خرداد به یاران "امام‌‌خمینی" پیوست و در این راه بارها به شهرهای نورآباد مَمَسنی، گنبد‌کاووس و کنگان تبعید شد. چند سال در همدان و خرم‌آباد مردم را #ارشاد می‌کرد. ✅ پس از پیروزیِ #انقلاب‌اسلامی، ابتدا #امام‌جمعه‌ی‌همدان شد و پس از شهادتِ آیت‌الله‌ قاضی طباطبایی، به #امامت‌جمعه‌ی‌تبریز منصوب گشت. ✅ او در روز جمعه ۲۰ شهریور سال ۱۳۶۰ پس از اقامه‌ی #نماز‌جمعه، به دست یکی از #منافقین در مصلای تبریز به #شهادت رسید. یاد و نامش گرامی و راهش سبز و پررهرو باد...🌹 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📆 چاپ پنجم، آذرماه ۱۳۹۲ 📌 #شهید_آیت‌الله_مدنی در سال ۵۹ با گریه‌ای دردناک در پشت تریبون اینگونه گفت: "آقایان نکند در قیامت محمدرضا شاه جلو ما را بگیرد و بگوید دیدید شما هم وقتی دستتان ترنج دادند دستتان را بریدید و مثل من کاخ‌ نشین شدید." @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
‍ #تختی، غلام‌رضا🌷 (۱۳۴۶_۱۳۰۹ه.ش) قهرمان ملی ایران ✅ #تختی در محله‌ی #خانی‌آبادتهران دیده به جهان
✅ در ۲۰ سالگی به رفت و به عرصه‌ی "کُشتی" گام نهاد. او آنقدر جدی و با "پشت‌کار" بود که خیلی زود در این درخشید. ✅ و توانست در چهار دوره‌ی شرکت کند. در این المپیک‌ها به ترتیب یک طلا، یک نقره، یک نقره و یک عنوان چهارمی گرفت. سه دوره نیز را به دست آورد. ✅ ، به جز قهرمانی، به سببِ و منشِ انسانی و و هم‌راهیِ او با و مذهبی و ملی بود. به ، روحانیِ نستوه، علاقه‌ی بسیار داشت. ✅ در سال ۱۳۴۶ خبرِ خودکشیِ تختی را اعلام کردند که بسیار بود؛ زیرا دلیلی برای خودکشیِ قهرمانی مانند او وجود نداشت. از این رو بود که ، مرگِ او را به نسبت دادند. ✅ پس از بسیاری از ورزشگاه‌های کشور به نامِ نام‌گذاری شد و سال‌روز درگذشت او نیز اعلام گردید. 🍃روحش شاد، یاد و نامش گرامی و راهش سبز و پر رهرو باد...🥀 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۲ 📌 می‌گوید: وقتی قهرمان شدم آنگاه فهمیدم که باید بیشتر خم شوم تا مدال قهرمانی را به گردنم بیاویزند. 📌 و خاطره‌ای به یادماندنی از "تختی": در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۳۴۱ زلزله‌ی مهیبی به قدرت ۷/۲ ریشتر به ویرانی کامل شهر بوئین‌زهرا و روستاهای دشت قزوین انجامید. بر اثر این زمین‌لرزه، حدود بیست‌هزار نفر کشته و هزاران خانواده بی‌خانمان شدند. به پیشنهاد و "روزنامه‌ی کیهان" قرار شد ، برای زلزله‌زدگان کمک جمع کند؛ 📌 تختی قبول کرد و صندوق به گردن، از پارک ساعی در خیابان پهلوی تا تالار کیهان در خیابان فردوسی را پیمود. با بلندگو شخصاً از مردم می‌خواست تا به هموطنان زلزله‌زده‌شان هر چه در توان دارند، کمک کنند. زنان گوشواره و گردنبند و انگشتر و مردان پول اهدایی خود را در صندوق آویزان از گردنِ می‌انداختند. واکنش‌ها چنان باور نکردنی بود که بلافاصله موج بزرگی از نیکوکاران به راه افتادند و ده‌ها کامیون به وی سپرده شد. 📌 در ۱۷ دی ۱۳۴۶ در اتاقش در هتل آتلانتیک تهران در گذشت. او دو روز قبل از مرگش ۱۵ دی، "وصیت‌نامه‌‌اش" را در دفترخانه‌ی اسناد رسمی شماره ۲۰۲ تحت شماره‌ی ۳۴۲۸ و با تعیین "کاظم حسیبی" به عنوان سرپرستِ فرزندش (که تنها ۴ ماه داشت) به ثبت رسانده بود. 📌 و اما خاطره‌‌ی زیبای دیگری در مورد : زمانی‌که "محمد‌رضاپهلوی" می‌خواست مدال به گردن او بیاویزد؛ هر چه دوستش به او گفت: غلام‌رضا خم شو، فایده‌ای نداشت؛ بعد از مراسم اَزش پرسیدن، چرا خم نشدی؟؛ برایت دردسر می‌شود، او شاهِ مملکت است، گفت: هر که می‌خواهد باشد "تختی" فقط برای بوسیدنِ دستِ خم می‌شود. 📌 و درباره‌ی مرگِ تختی چنین نوشت: " از آن همه جماعت هیچ‌کس، حتی برای یک لحظه، به احتمالِ خودکشی فکر نمی‌کرد." @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
‍ #امین‌پور، قیصر🌷 (۱۳۸۶_۱۳۳۸ه.ش) 👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
، قیصر🌷 (۱۳۸۶_۱۳۳۸ه.ش) شاعر و استاد دانشگاه ✅ در گُتوند، از توابعِ ، متولد شد. دیپلمِ خود را همان‌جا گرفت و به رفت. امّا آن را رها کرد و را برگزید. ✅ در رشته‌ی جامعه‌شناسی هم نماند و به روی آورد. او این رشته را تا مرحله‌ی ، با نوشتنِ "پایان‌نامه‌ای" با به انجام رساند. ✅ از شاعرانِ طلیعه‌ی بود. اولین فعالیت‌های شعری و ادبی خود را در حوزه‌ی "اندیشه و هنر اسلامی"، که بعدها نام گرفت، شروع کرد و اشعارش زود مورد توجه قرار گرفت. ✅ او یکی از بهترین "اشعاری" است که تا کنون درباره‌ی "جنگ‌ تحمیلی" سروده شده است. ✅ هم در حوزه‌ی بزرگسالان و هم در حوزه‌ی نوجوانان آثاری پدید آورده است: تنفس، صبح، مثل چشمه مثل رود، آینه‌های ناگهان، گل‌ها همه آفتاب‌گردان‌اند و دستور زبان عشق از آثارِ اوست. ✅ در آبان‌ماه ۱۳۸۶ در پی بیماری درگذشت و در زادگاهش "گُتوند" به خاک سپرده شد روحش شاد، یاد و نامش گرامی...🥀 📚 فرهنگ نامه‌ی نام آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۲ 📌و بخوانیم خاطره‌ی تولد یکی از دوبیتی‌های اُستاد ... 🍃 در یکی از روزهای آغازین جنگ تحميلی در جمع تعدادی از هنرمندان از جمله شادروان ، شاعر و نویسنده‌ی متعهد و انقلابی در امور تربيتی شهرستان دزفول نشسته بودیم و  بوی رنگ و گواش و پارچه‌های خطاطی در اتاق پراكنده بود. 🍃 یکی از هنرمندان مشغول کشیدن طرحی بود که در آن بال سیمرغی با رنگ آبی و در کنار آن لاله‌ای به زیبایی تمام، با رنگ قرمز، نقاشی می‌شد. او پس از تكميل نقاشی‌اش رو به کرد و گفت: آيا می‌شود برای این تصویر شعری بسرایيد؟ آخر این طرح یکی از آن دو بیتی‌های زیبای  شما را می‌طلبد. 🍃 با همان تواضع و ادب همیشگی و با اندکی شوخی گفت: "شعر و مطلب شیر آب نیست که هر موقع دلت خواست باز کنی و روان شود. باید جرقه‌ای در ذهن زده شود و اصولأ راز ماندگاری شعر در همین مسأله نهفته است که تا لطف و مدد الهی و الهامی صورت نگیرد ، شعر ماندگاری نیز آفریده نخواهد شد." 🍃 نقاش طرح خود را روی میز گذاشت و هر یک به کاری مشغول بودیم كه ناگهان باد، کاغذ نقاشی شده را بر زمین انداخت. در همان لحظه یکی از بچه‌ها که در حال گذر بود متوجه نشد و پایش بر روی نقاشی رفت. نقش كفش و شیارهای پر از خاک، روی لاله و بال سیمرغ نقش بست. صاحب اثر آن را برداشت و رو به ، با ناراحتی گفت: اگر شما برای این اثر ارزش قایل بودید این گونه نمی‌شد.  🍃 هم كه از اين حادثه ناراحت شده بود، مکثی کرد و همان‌جا این دو بیتی معروف خود را فی‌البداهه بر زبان جاری ساخت كه: مبادا خویشتن را واگذاریم امام خویش را تنها گذاریم ز خون هر شهیدی لاله‌ای رست مبادا روی لاله پا گذاریم @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
‍ #سلیمانی، حاج‌قربان🌷 (۱۳۸۶_۱۲۹۹ ه.ش.) 👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
، حاج‌قربان🌷 (۱۳۸۶_۱۲۹۹ ه.ش.) نوازنده‌ی دوتار ✅ ، از نوازندگان محلی شمال خراسان بود و در به دنیا آمد. پدرش "کربلایی رمضان" از آن حوالی بود و "حاج‌قربان" از او دوتار آموخت. ✅ او سالها می‌زد تا اینکه به سفرِ رفت. در بازگشت، شخصی به او توصیه کرد که چون به زیارتِ نایل شده است، صلاح نیست تار بزند در نتیجه تار را کنار گذاشت. ✅ اما بعد از و پس از شانزده سال، روحانی حکیم و درس‌خوانده‌ای به او توصیه کرد که بار دیگر را شروع کند. از این زمان دوره‌ی شکوفایی مجددِ آغاز شد. ✅ دعوت از او به کنسرت‌های موسیقی داخل و خارج، سبب شد این نوع به جهان شناسانده شود. از افتخاراتِ حاج‌قربان در ، کسب مقام اولی و نیز احراز عنوانِ در این کشور بود. ✅ در نیز مقام برتر جشنواره‌ی را طی چند سال به دست آورد و ۱۲ دوره‌ی پی‌در‌پی نیز جشنواره‌های موسیقی مقامی کشور بود. ✅ او در تولید آلبومِ "شب، سکوت، کویر" با همکاری کرد. که نشان ۲ فرهنگ و هنر را از ، رئیس‌جمهوری وقت دریافت کرده بود، یک سال قبل از فوت دوتارش را به پسرش ، هدیه داد و با موسیقی وداع گفت. یاد و نامش گرامی‌، و راهش سبز و پر رهرو باد🌹 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📆 چاپ پنجم: آذر ۱۳۹۲ 📌 آقای در موردِ اینگونه می‌گوید: صدای سازِ خاموش شد... او و سازش از هم جدا نبودند. مثل رستم و رخش. چه کسی دیگر می‌تواند آن ساز را به صدا در آورد؟ علیرضا پسر حاجی قربان و یا حیدر نوه‌اش؟ حاج‌قربان می‌گفت: "وقتی می‌زنم همه چیز را از یاد می‌برم. در وضعیت معمولی نشستن برایم سخت است؛ نیم ساعتی که می‌نشینم، خسته می‌شوم. اما ساز که می‌زنم؛ تو بگو دوساعت؛ سه ساعت می‌زنم. دیگر حواسم به چیز دیگری نیست." در جشنواره‌ی ؛ که حاج‌قربان ستاره‌ جشنواره شد و به او عنوانِ گنجینه‌ی راستین ملی داده شد، وقت برنامه‌اش 40 دقیقه بود. او دو ساعت ساز زد...حاج قربان انگار نشانه‌ای از خراسان بزرگ بود. چهره‌ی او؛ سلوکِ او؛ صفایِ او که مثل باران بهار بود. سادگی‌اش که مثل آب بود. داستان‌ها و حکایت‌هایی که با سازش می‌خواند... می‌گفت من با سازم حرف می‌زنم. ساز به من می‌گوید؛ حالا بزن یا نزن. مثل پرنده است. نمی‌دانم او ساز من است یا من ساز او...وقتی ساز می‌زنم سیم‌هایش زنده می‌شود...کارِ است. در آغاز میانسالی، وقتی از سفر مکه باز گشته بود، طلبه قشری به او گفته بود؛ سازش را کنار بگذارد. شانزده سال دوتارش خاموش مانده بود تا روحانی درس خوانده‌ی حکیمی به او توصیه کرده بود، که ساز بزند. می‌گفت: وقتی سازم را کنار گذاشتم، از حسرت و دلتنگی دو سه سالی مریض بودم...گفتم؛ حاجی قربان اصلاً شنیدن ساز تو نه تنها حرام نیست که به فتوای واجب است! صدای ساز تو انسان را به خدا نزدیک می‌کند. یادِ را در دلها بیدار می‌کند... شاید بتوان حاج‌قربان را از بعد حالی که داشت با آقا مقایسه کرد؛ که سحر به پشت بام می‌رفت و تا دمیدن آفتاب ساز می‌زد. تا سپیده‌ی صبحی، همچنان که تارش در آغوشش بود؛ جان سپرد. عارف درباره او سروده بود: کاسه تار بعد از او زیبد که در آن عنکبوت بندد تار حاج قربان و سازش، ترکیب شگفت‌انگیزی بودند. شمیم خراسان بزرگ، عطرِ ؛ از صدای او و سازش به مشام می‌رسید. @zarrhbin