#بهشتی، سیدمحمد🌷
(۱۳۶۰_۱۳۰۷ه.ش.)
روحانیِ #اندیشمند و از رهبران انقلاب اسلامی
✅ در خانواده ای روحانی در محله ی لُنبان اصفهان به دنیا آمد. دوره ی اول متوسطه را در دبیرستان این شهر گذراند. سپس به مدرسه ی صدر رفت، #طلبه شد و تحصیل علوم دینی را آغاز کرد.
✅ چهارسال بعد به #قم رفت و در مدرسه ی حجتیه تحصیل را ادامه داد. او که #زبانهای انگلیسی و فرانسوی را نیز فراگرفته بود، ضمن تحصیل علوم دینی در قم، #دیپلم_دبیرستان را نیز گرفت و با پذیرفته شدن در دانشکده ی الهیات و معارف اسلامیِ #دانشگاه_تهران به تحصیل ادامه داد و در این رشته #دکترا گرفت.
✅ #دکتربهشتی، با هدف تربیت دانش آموزان برجسته، #دبیرستان دین و دانش را در قم تاسیس کرد و خود ۱۰ سال #مدیر آن بود. سپس مدرسه علمیه ی #حقانی را با همکاری آیت الله #شهیدقدوسی، تاسیس کرد که بعدها طلبه های فاضل، برجسته و #مبارزی از آن بیرون آمدند.
✅ او در سال ۱۳۴۳ از سوی مراجع تقلید به #مرکز_اسلامی_هامبورگ_در_آلمان اعزام شد و ۵ سال در آنجا به مسلمانان و به ویژه #دانشجویان، خدمات شایان توجهی کرد.
✅ پس از بازگشت به ایران، به اتفاق #محمدجوادباهنر و #علی_گلزاده_غفوری، کار برنامه ریزی و تالیف کتاب های دینی مدارس را برعهده گرفت.
✅ دکتر بهشتی در تمام این سالها به شدت زیر نظر #ساواک بود. اما با زیرکی خاصی که داشت، کمتر گرفتار بند و زندان شد.
✅ با #پیروزی_انقلاب_اسلامی در رده ی #رهبران تراز اول انقلاب قرار گرفت، #عضو شورای_انقلاب شد و از سوی #امام_خمینی به ریاست دیوان عالی کشور منصوب گردید.
✅ در سِمت #نایب_رئیس مجلس خبرگان اول، نقش بسیار مهمی در تدوین #قانون_اساسی_جمهوری_اسلامی_ایران ایفا کرد. در همان دوره با تنی چند از هم فکران خود، #حزب_جمهوری_اسلامی را تاسیس کرد که در سازمان دهی نیروهای انقلابی بسیار موثر بود. سرانجام، در هفتم تیرماه ۱۳۶۰ در محل همین حزب در سرچشمه ی تهران، به اتفاق جمع بسیاری از #مسئولان_کشور بر اثر انفجار بمب به #شهادت رسید.
✅ مرقد او و دیگر شهیدان این واقعه، در بقعه ی شهدای هفتم تیر در بهشت زهرای تهران است.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد...
📚 فرهنگ نامه ی نام آوران
( آشنایی با چهره های سرشناس ایران و جهان)
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
🍃 و خوشه ای از دریای معرفت #بهشتی که می فرمایند: کسانی که خواهان زمامداری اُمتند باید نخست وضع خود را از نظر سطح #زندگی روشن کنند،اگر آماده هستند در سطح کم درآمدترین مردم زندگی کنند در این راه گام بردارند وگرنه،نه.
@zarrhbin
🍃 #خاطرات_عباس_از_آن_روزها....
💠 بعد از #آزادی هنوز حکومتِ #شاه بر ملت و کشور حاکم بود. یک روز صبح درِ خانه ی ما را زدند در را باز کردم؛ دیدم مامور آگاهی شهربانی آن زمان با موتور یاماهای ۸۰ جگری منتظر من است؛ سلام کردم و او گفت بیا برویم #شهربانی! من گفتم: تو برو من خودم می آیم. او قبول کرد و من رفتم شهربانی که جلوی "مسجد حاج محمد حسین" بود، وقتی رسیدم دیدم دوستانم سپهری و انصاری هم آمده اند.
💠 ما داخل شهربانی شدیم، بعد از اینکه #رئیسشهربانی پشت میزش در اتاق ما را نصیحت کرد و مرتب به عکس شاه بالای سرش نگاه و اشاره می کرد و می گفت: فکر کنم که هیچکس مثل شاه نمی تواند کشور را اداره کند و تعریف های آنچنانی.... و بعداً یک مامور دیگری داخل اتاق رئیس شد و مرا صدا زد و گفت: بیا؛
💠 مرا به داخل اتاقِ #عکاسیشهربانی برد و عکسهای مختلفی از ما گرفتند و چند برگه ی کاغذ را با مشخصات من پر کرد و این را یادم هست که نوشت: "خال در طرف راست صورتش است." و دیگر مشخصات شخصی، وقتی پرسیدم برای چه این فرم ها را پر کردی؟! گفت: #ساواکیزد از ما خواسته و ما باید مشخصات کامل شما را به یزد بفرستیم. باز فهمیدم ما کاملاً #تحتنظر هستیم.
💠 به هر جهت بعد از حدود ۸ ماه #انقلاباسلامی به پیروزی کامل رسید و ما #خوشحال شدیم. از آن به بعد یک مدتی گذشت و دانشگاه ها تعطیل شد و #دانشجویان جذب جهاد سازندگی و #سپاه شدند و #جنگ شروع شد و مرا برای شش ماه (احتیاط) به #جبههیکرمانشاه بردند؛ در آنجا وارد دایره ی #عقیدتیسیاسی پادگان شماره ی ۲ صالح آباد کرمانشاه شدم و در لشکر ۸۱ زرهیِ #کردستان مشغول خدمت و بعد از ۶ ماه احتیاط به #اردکان آمدم.
💠 بعد از بازگشت از کردستان، موقع تشکیل #سپاهاردکان بود که با آقایِ #حاجعباسعلیروستائی به یزد می رفتیم و اجازه تشکیل روابط عمومی سپاه را به ما دادند و یک اتاق در ساختمان حوزه ی علمیه ی خواهران نزدیک مسجد حاج محمد حسین که زیر نظر بنیاد شهید بود به ما دادند و اقدام اولیه ی #تشکیلسپاهاردکان را انجام دادیم.
💠 بعد از تشکیل این نهاد، نیروها به آموزش نظامی فرستاده شدند و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که ساختمان آن انتهای خیابان آیت الله خامنه ای بود به صورت رسمی تشکیل شد و من با راهنمائی آقایان #حاجاحمدصحرائی و #حاجسیدحسینفیض که آن زمان رئیس سپاه پاسداران میبد بود از آموزش و پرورش اصفهان به #اردکان آمدم و مامور به خدمت در سپاه پاسداران اردکان شدم و حدود دو سال در #روابطعمومیسپاه (بحبوحه ی جنگ تحمیلی) مشغول کار شدم.
💠 بعد از اینکه #دانشگاهها باز شد باز به #اصفهان برای ادامه ی تحصیل رفتم و به آموزش دانشگاه مراجعه کردم و تقضای حذف صفرهای کارنامه ی ترم اول که در زندان بودم را به #آموزش تحویل دادم. صفرها از کارنامه حذف شد و دیگر اینکه #بخشنامه شده بود که دانشجویان می توانند با داشتن شرایط، تغییر رشته بدهند و من هم از #رشتهیزبانانگلیسی دانشگاه اصفهان به #رشتهیادبیاتفارسی دانشسرای عالی یزد تغییر رشته دادم و تحصیلات در رشته ی ادبیات فارسی را تا #کارشناسی ادامه دادم و بعد با تغییر مقطع در دبیرستان های شهرستانِ #اردکان مشغول به تدریس شدم و امروز نیز بدون هیچ ادعایی دوران بازنشستگی را در کنار خانواده و دوستانم سپری می کنم و از کانال #ذرهبیندرشهر که حرفهای مرا به گوش همشهریان عزیزم رساند تشکر نموده، امید موفقیت مدیر محترم کانال، جناب #آقایهادیطاهری را هر چه بهتر و بیشتر از خداوند مسئلت دارم.
🍃به پایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقیست🍃
✍ سمیّه خیرزاده اردکان
📸 از سمت راست آقایان، محسن عادل زاده، سیّدضیاء هاشمی، عبّاس خیرزاده، سیّد میرزاده و رجب پور در بهشت زهرای تهران.
@zarrhbin
♦️#درمان_خودشیفتگی چیست؟
ممکن است بسیاری از افراد مبتلا به اختلال شخصیت #خودشیفته در ابتدا فکر کنند که دچار #افسردگی هستند اما در واقع داروهای ضدافسردگی مطلقاً هیچ اثری بر مبتلایان به اختلال شخصیت خودشیفته ندارد.
واقعیت آن است که #درمان اختلال شخصیت خودشیفته #آسان\نیست، این درمان نوعی
#روان_____درمانی است که راحت و بیدردسر نیست، اولین دشواری آن این است که معمولاً بیماران #قبول_ندارند که مشکلی دارند، 😍
بیشتر مبتلایان به این اختلال فکر میکنند این #دیگران هستند که #بیمارند و آنها معتقدند این دیگرانند که قابل #ترحم اند و بدین سان بسیاری یا خیلی از خودشیفتگان #دیر یا #هیچوقت به فکر #درمان نمیافتند چون بیشتر آنها فکر میکنند که #درمان یا هر فرد دیگری که با آنها سروکار دارد اصلاً اهمیتی ندارد.
♦️اما زیاد هم از خودشیفته ها #ناامید نشوید؛ خبر خوب این است که خودشیفتگی با #افزایش_سن؛ #کاهش پیدا میکند. 😍
به تجربه ثابت شده است که روند #افزایش_سن؛ تأثیر عمیقی بر خودشیفتگی میگذارد و به طور مشخصی آن را #کاهش میدهد.
اگر بتوان موردی را به طور جهانشمول باور داشت این است که افراد #مسنتر #کمتر از افراد #جوان؛ #خودشیفته هستند. این امر در #گروههای_نمونه و #مشاهدات بسیاری بارها و بارها به تجربه تائید شده است.
♦️اما آیا در جامعه های انسانی؛ #خودشیفتگی واقعاً رو به #افزایش است؟آیا ما با #همهگیری_خودشیفتگی مواجه هستیم یا با اختلال شخصیت خودشیفته یا فقط #وحشت_اخلاق_عمومی از خودشیفتگی؟
برخی از اساتید روانشناسی به شدت معتقدندکه خودشیفتگی رو به #افزایش است و حتی ما در جوامع انسانی با نسبت هایی از پدیده #همهگیری_خودشیفتگی روبرو هستیم. برای نمونه #پرسشنامه ای تحقیقی و بلند مدت موسوم به پرسشنامه شخصیت خودشیفته که درمورد دانشجویان عملیاتی شد؛ نشان داده است که #دانشجویان امروزی دانشگاههای #امریکا نسبت به سه دهه پیش؛ #بیش_از_پیش #خودشیفته شدهاند و تعداد دانشجویانی که در این پرسشنامه ها از #اصطلاحات_خودشیفتهوارانه استفاده کردهاند، #افزایش پیدا کرده است و افزایش چشمگیری در میزان دانشجویانی که فکر میکنند برای رسیدن به اهداف خود #بالاتر از حد #متوسط قرار دارند، دیده میشود، همچنین افرادی که باور دارند در #توانایی_رهبری #بالاتر از حد متوسط قرار دارند و همچنین در #اعتمادبهنفس_فکری و #اجتماعی هم بالاترند، افزایش پیدا کرده است.
بهرحال همانطور که از نمونه تحقیقات بر می آید؛بنظر میرسد جامعه به سمتوسویی پیش رفته است که بیشتر خودشیفته شده است و همراه با آن خودشیفتههای بیشتری هم در جامعه به وجود میآیند اما برخی هم عکس این اعتقاد دارند و بر این باور هستند که خودشیفتگی رو به #کاهش است و
دشوار است دریابیم که آیا واقعاً خودشیفتگی رو به افزایش است.
♦️اما آنچه که در دنیای امروزی غیر قابل انکار است اینکه
#شبکههای_____اجتماعی؛
بدون شک خودشیفتگی را در افراد #تقویت میکنند.
با این تفاسیر جای تعجب نیست که بسیاری از #شخصیتهای_معروف در دسته افراد #خودشیفته طبقهبندی میشوند.
اما واقعیت این است که میتوان از #خودباوری انسانهای خودشیفته یک #درس_بزرگ گرفت.توانایی این افراد در ساختن واقعیت به #شکلی که #خودشان میخواهند، مثل #کاتالیزوری است که آنها را #زودتر به #هدفشان میرساند: دلیلش این است که آنها طوری #رفتار میکنند که انگار #واقعیت_ساختگیشان؛ #حقیقت دارداما آنها همیشه از درون؛#حقارت شدیدی را تجربه میکنند.بهترین راهشان برای رهایی از این درد بی همتا؛ #تحقیر و #تخریب_دیگران است و ما حتی خودشیفتهای در #کاخ_سفید داریم؛ کسی که #اثر گذاری زیادی دارد واین موضوع در مورد #دونالد_ترامپ کاملا صدق میکند.
او باور داشت میتواند #رئیس_جمهور باشد و شد😍اگر ترامپ این باور را نداشت، این اتفاق هم نمیافتاد.😍🇺🇸شاید شما هم اگر به پایان این سربرگ رسیده باشید تایید خواهید کرد که اگر در مورد یک چیز بتوانیم #مطمئن باشیم این است که انگار #شیفتگی ما به #خودشیفتگی قرار نیست به پایان برسد.😍اگر موافقید #انگشتتان #بالا کنید و
جلو
#ذره_______________بین 🔍🔎🔍🔎
بگیرید
تا خودشیفتگی تان بزرگتر آید
😍🔍🔎🔍☝️متشکر ☝️🔎🔍🔎_
@zarrhbin
✳️ دعوت به همکاری نماینده فعال فروش بیمه پاسارگاد ویژه استان یزد #شهرستاناردکان
📋 شرکت بیمه پاسارگاد از افراد واجد شرایط و علاقه مند به فعالیت در صنعت بیمه، در ردیف های شغلی #مشاور، #کارشناسنمایندهرسمیفروشبیمههایزندگی به صورت پاره وقت و تمام وقت دعوت به همکاری مینماید.
*ویژه* #کارمندان، #فرهنگیان، #بازنشستگان، #مشاغلآزاد و بخصوص #کارجویان و #دانشجویان، حتی بعنوان شغل دوم و بدون رها کردن شغل اصلی هم میتوانید همراه ما باشید!!!!!!
🔻مدیر فروش – مشاور بیمه – نماینده رسمی
🔹داشتن روابط عمومی بالا
🔹بدون محدودیت سنی (خانم ها و آقایان)
🔹حداقل مدرک تحصیلی دیپلم و بالاتر
🔹اعطای نمایندگی رسمی فروش بر اساس آیین نامه ۵۴ بیمه مرکزی
🔹درآمد بلندمدت و دریافت کارمزد
🔹امکان دریافت تسهیلات ویژه
🔹بیمه تکمیلی تمام اعضا خانواده (ویژه پذیرفته شدگان)
🔹بیمه عمر و بازنشستگی
🔹امکان ارتقاء سریع جایگاه شغلی در سطوح سازمانی
🔹آموزش و پشتیبانی مستمر
🔹بدون نیاز به سرمایه، سابقه و دفتر کار شخصی
⬅️ کلیه آموزش ها و مراحل اعطای نمایندگی زیر نظر بیمه پاسارگاد و رایگان است.
🔅 جهت تکمیل فرم ثبت نام میتوانید به آدرس زیر مراجعه نمایید؛
🔗اردکان_ابتدای خیابان باهنر_جنب لوازم ورزشی
جهت کسب اطلاعات بیشتر با ما تماس بگیرید ؛
📲09162618065
📞03532234486
🔘 دلگرمی دلهای یخزده
#آقارضا_در_تهران💡
💚 درود، #سال_نو بر شما همراهان فهیم و بزرگوار ذرهبین، پیروز و فرخنده باد؛ امیدوارم سالی سرشار از تندرستی و سلامتی و موفقیت پیش رو داشته باشید در این ایام در خانه بمانید و #یار_مهربان را فراموش نکنید، باهم بخوانیم ادامه ماجرای آقارضا و مهری در تهران...
▫️بیشتر روزها #آقارضا_و_مهری فاصلهی خانه تا دانشگاه را پیاده میرفتند. هم ورزش بود، هم اندکی صرفهجویی و هم ادامهی فرهنگ پیادهروی یزد. #دانشگاه حال و هوایی داشت. دانشجویان درس میخواندند. بحثهای سیاسی میکردند. از دولت و حکومت انتقاد میکردند. #ساواک داشت کمکم داشت قدرت میگرفت. استادها خوب درس میدادند. هنوز به استادهای دانشگاه بابت اضافه تدریس دستمزد نمیدادند. هنوز این فاجعهی پول و پولپرستی به #نظامدانشگاهی راه نیافته بود.
▪️#استادها حقوق ثابت داشتند. اگر در هفته بیستساعت درس میدادند اگر پنجساعت، همان حقوق را میگرفتند. اگر ۱۰تا #پایاننامه را هدایت میکردند اگر یکی، حقالزحمهالشان یکی بود. چه روزگار نیکی! چه دانشگاه دور از وسوسههای پولی! این #پول در دانشگاهها چه فسادها و فاجعههایی را که پدید نیاورده است! "خدا" بهتر میداند.
▫️مهری و آقارضا هر دو استادهای مهربان و و متعهد و #باسواد داشتند. درس بود و کمی هم بحث سیاسی. این زن و شوهر یزدی از #بحثهایسیاسی خود را دور نگاه میداشتند. از تجمعها فراری بودند. لیلی و مجنون بودند. خارج از وقت کلاس زیر درختهای بلند دانشگاه قدم میزدند. روی نیمکتها کنار هم مینشستند و دربارهی #آینده حرف میزدند. با دوستانشان صحبت میکردند. همکلاسیهای جوان را راهنمایی میکردند. گروههای سیاسی در دانشگاه فعال بودند. سعی میکردند برای خود طرفدار جذب کنند. #آقارضا میگفت: "من اهل سیاست نیستم. اهل درس و زندگی هستم."
▪️آذر سال ۱۳۴۶ شد. معلوم بود که جوّ دانشگاه در حال تغییر است. #دانشجویان در گوشه و کنار دانشگاه سخنرانی میکردند. بچهها بحث از اعتصاب میکردند. آقارضا و مهری تصمیم گرفتند به محض تمام شدن کلاسها، به خانه برگردند. بیشتر مواقع کلاسهای مهری زودتر از آقارضا تمام میشد و زودتر به خانه میرفت. مقابل دانشگاه سوار اتوبوس و جلوِ کوچه خانهشان پیاده میشد. کرایهی اتوبوس چهار ریال بود. #مهری چای و غذا و ماست و خیار درست میکرد تا آقارضا بیاید. گاهی سری به همسایهی بالایی میزد. برخی روزهایی که کلاس نداشت، شیرینی میپخت. کمکم داشت خلق و خوی آذریها و ارمنیها را به خودش میگرفت. به همسرش میگفت آن مردمان خوب و #بینظیری هستند به تدریج کمی زبان ترکی و زبان ارمنی یاد گرفت.
▫️#یازدهمآذر بود مهری از ساعت دو بعدازظهر کلاس داشت تا ساعت چهار، آقارضا هم تا ساعت شش. #مهری زودتر او از دانشگاه به خانه رفت. منتظر همسرش بود. تا ساعت هشت شب از #آقارضا خبری نشد. مهری دلشوره داشت. نگران بود. سری به همسایهها زد. گفتند: "نگران نباش! همسرت میآید." خانهی آنها #تلفن نداشت. هنوز بیشتر خانههای تهران فاقد تلفن بود. تلفن همراه هنوز اختراع نشده بود. ساعت از ۹ شب گذشت. همه نگران شدند.
▪️مردهای همسایه گفتند به جستجوی #آقارضا میروند. حدود نیمههای شب بود که برگشتند و گفتند #دانشجوها اعتصاب کردهاند. عدهای گفته بودند پلیس چندنفر را گرفته است. آنها به کلانتری رفته بودند، ولی آقارضا در آنجا نبود. هیچکس پاسخی نداده بود. سری به بیمارستانهای اطراف زده بودند. اثری از آقارضا نبود. اشکهای #مهری جاری شد. زنان همسایه دلداریاش دادند. گفتند: "شوهرت سالم است. خدا را شکر که در بیمارستان نبوده است! فردا آزادش میکنند."
▫️همسایهی آذری دو دخترش را پیش مهری فرستاد. شب آنها پیش او ماندند، اما مهری مگر خواب داشت؟ تمام شب را بیدار ماند، دعا کرد و از خدا، پیغمبر و ائمهی طاهرین(ع) #یاری طلبید. میگفت: "کاش پدرم اینجا بود! کاش خواهرانم و شوهرانشان بودند!" مهری تا صبح حتی یک لحظه هم خواب به چشمانش نیامد. نگاهش خیره به پنجره بود. وقتی اولین اشعهی خورشید را پشت پنجره دید از خانه بیرون زد و رهسپار خانهی پسرعموی همسرش شد. #جعفرآقا او را دلداری داد و گفت امروز کارش را تعطیل میکند و به جستجوی آقارضا میرود.
👇👇👇👇
▫️بیستسالی بود جعفرآقا ساکن تهران شده بود. گلناز همسرش اهلِ #لاهیجان بود. زنی مهربان، دوستداشتنی، گرم و گیرا و مهربان چون همهی ساکنانِ خونگرمِ #شمالی کشور. گلناز بلافاصله دوعد تخممرغابی با کره برای مهری نیمرو کرد. مقداری هم سبزی خوردن آورد. جعفرآقا به روال هر روز صبح، با نان سنگک وارد خانه شد. دید سینی غذا جلوِ مهری است و او مشغول خوردن صبحانه است.
▪️#جعفرآقا با خوشحالی گفت: "خدا را شکر اشتهایت باز شد!" #گلناز شادیکنان گفت: "صورت مهری درست شبیهِ شهربانو مادربزرگش شده است." گلناز چندبار به یزد آمده بود. آن زن مهربان شمالی، شهر کمباران و خانههای خشتی و پشتبامهای کاهگلیِ یزد را دیده بود. میدانست که #یزدیهای در فصل تابستان، صبح زود داخل حیاط هستیم، در گرمای ظهر به زیرزمین میرویم و شب به پشتبام کوچ میکنیم.
▫️آسمان شبهای زیبای پرستارهی یزد را دیده بود؛ آسمانی که زیبایی شبهایش کمتر از زیبایی دریا نبود. گلناز زنی بود که زیباییِ شمالِ پرباران را با کویر سوزان، باهم میدید. خودش میگفت #باقلواییزدی با #مرباهایشمال در دهانش طعم صمیمیت و #یکرنگی میدهد. "مهری" در خانهی این بانوی مهربان شمالی احساسِ #آرامش و امنیت میکرد. همانطور که وجود لئون ارمنی و آتقی آذری و خانوادهشان را پناهگاهی برای خود میدانست.
▪️عجیب است! کسانی که از #ملت حقوق میگرفتند تا امنیت مردم را تامین کنند، خود منشاء ناامنی و دلهره و ترس برای خود و سرورشان اعلیحضرت شدند. همیشه همینطور است. درست وقتی #حکومتها فکر میکنند همه تسلیم آنها هستند و آب از آب تکان نمیخورد، یک مرتبه در بستر دریا زلزله رخ میدهد و #سونامی_اجتماعی پدیدار میشود. مشروطیت به وجود میآید، ملی شدن صنعت نفت و واقعهی سیام تیر پیدا میشود. انقلاب اسلامی شکل میگیرد.
▫️زمین خدا همیشه آرام و ناآرام است. سکونِ آن هیچ وقت دلیل آرامش همیشگیاش نیست. همیشه زلزلهای در راه است. بهتر است #مدیریت_ریسک را یاد بگیریم تا مدیریت بحران را. در کشورهای جهان سوم، بزرگترین عامل ناامنیهای کلان و بحرانهای اجتماعی، #نیروهای_امنیتی هستند. یکی از عواملِ سرنگونی شاه، خود ساواک بود. آنها میدانستند که در بالشتِ فلان دانشجو #شبنامه است، ولی نمیدانستند که پیکرهی جامعه چنان ملتهب است که همهی #مردم خود هر یک، #شبنامهیسیار هستند.
▪️همهی #مردم خود بمب هستند. همه دیگ بخار هستند. وقتی نیروهای امنیتی، خُردنگر شدند و قدرتِ کَلاننگری نداشتند، به عامل ناامنی مبدل میشوند. ساوک ایران، "ک. ا. ژ. ب" شوروی سابق و استخبارات صدام و قذافی فکر میکردند بیدارند. خواب آنها عمیقتر از آن بود که التهابهای عمیق اجتماعی و جوشش مردمی را بفهمند و آن را درک کنند. بسیاری از نظامهای امنیتی در کشورهای جهان سوم و حتی کشورهای پیشرفته، به همین #بحران دچارند.
▫️#مهری صبحانهاش را کامل خورد، مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده است. #محکم و استوار بود. خواب داشت چشمانش را میربود. گلناز رختخواب را پهن کرد. مهری در رختخواب دراز کشید. پلکهایش را به آرامی بست و به خواب عمیقی فرو رفت. بیدار که شد، ظهر بود. جعفرآقا به #دانشگاه رفته بود. تا پیگیر کار پسرعمویش شود. مهری ناهارش را خورد و عازم دانشگاه شد. جلوِ دانشگاه شلوغ بود. پانزده آذر بود. شانزده آذرِ شلوغی در راه بود. هیچکس را به داخل دانشگاه راه نمیدادند. #دانشجویان داخل دانشگاه شعار میدادند، دانشجویان بیرون پاسخ شعار آنها را فریاد میکشیدند.
▪️#مردم همه جمع بودند. مهری جعفرآقا، لئون و آقاتقی را دید که در گوشهای ایستاده بودند. هر سهنفر امروز هم کارشان را تعطیل کرده و در جستجوی #آقارضا بودند. حالا مهری بود که آنها را دلداری میداد. #لئون در تعجب بود که مهری همان زن دیروزی است که مثل شوهرمردهها نگران بود؟ مهری به جعفرآقا گفت: "من به خانهی خودم میروم. شاید آقارضا امشب به خانه برگردد!" جعفرآقا به مهری اصرار کرد به خانهی او برود اما مهری گفت ترجیح میدهد به خانه خودش برود. او دیگر مهری دیشب نبود. حالا او بر اعصابش مسلط شده و اعتماد به نفس خودش را بازیافته بود. حالا او #ایمانش را با نظریهی مادربزرگش بازیافته بود: "در هر مشکلی حکمتی هست و در هر حکمتی، نعمتی." شما هم سعی کنید #مشکلات را اینطور ببینید و بعد بگویید در هر مشکلی نعمتی است. من همیشه مشکلات ناخودخواستهی اطرافم را #نعمت میدانم.
✅ ادامه دارد...
📚 شازده حمام، جلد ۴
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلی_یزدی
@zarrhbin
✳️ دعوت به همکاری نماینده فعال فروش بیمه پاسارگاد ویژه استان یزد #شهرستاناردکان
📋 شرکت بیمه پاسارگاد از افراد واجد شرایط و علاقه مند به فعالیت در صنعت بیمه، در ردیف های شغلی #مشاور، #کارشناسنمایندهرسمیفروشبیمههایزندگی به صورت پاره وقت و تمام وقت دعوت به همکاری مینماید.
*ویژه* #کارمندان، #فرهنگیان، #بازنشستگان، #مشاغلآزاد و بخصوص #کارجویان و #دانشجویان، حتی بعنوان شغل دوم و بدون رها کردن شغل اصلی هم میتوانید همراه ما باشید!!!!!!
🔻مدیر فروش – مشاور بیمه – نماینده رسمی
🔹داشتن روابط عمومی بالا
🔹بدون محدودیت سنی (خانم ها و آقایان)
🔹حداقل مدرک تحصیلی دیپلم و بالاتر
🔹اعطای نمایندگی رسمی فروش بر اساس آیین نامه ۵۴ بیمه مرکزی
🔹درآمد بلندمدت و دریافت کارمزد
🔹امکان دریافت تسهیلات ویژه
🔹بیمه تکمیلی تمام اعضا خانواده (ویژه پذیرفته شدگان)
🔹بیمه عمر و بازنشستگی
🔹امکان ارتقاء سریع جایگاه شغلی در سطوح سازمانی
🔹آموزش و پشتیبانی مستمر
🔹بدون نیاز به سرمایه، سابقه و دفتر کار شخصی
⬅️ کلیه آموزش ها و مراحل اعطای نمایندگی زیر نظر بیمه پاسارگاد و رایگان است.
🔅 جهت تکمیل فرم ثبت نام میتوانید به آدرس زیر مراجعه نمایید؛
🔗اردکان_ابتدای خیابان باهنر_جنب لوازم ورزشی
جهت کسب اطلاعات بیشتر با ما تماس بگیرید ؛
📲09162618065
📞03532234486
🔘 دلگرمی دلهای یخزده
#جلسه_دادگاه ⚖
📌 داستان به اینجا رسید که آقارضا و دکتر ابوالحمد در دفاع از آقارضا دفاعیات خود را در دادگاه علنی، انجام دادند و دادگاه برای اعلام رأی وارد شور شد، باهم #بخوانیم ادامهی داستان را...
▫️هر لحظه تعداد #دانشجویان زیادتر میشد. حدود صدنفری آمده بودند. موضوع برای آنها مهم بود. چند خبرنگار هم بودند. ساعت یک بعدازظهر، قضات به جلسه دادگاه برگشتند. "مهری" میلرزید. پاهایش تحمل بدنش را نداشت و برای ایستادن در اختیار او نبود. پاهایش میلرزید. داشت زمین میخورد. حالت سرگیجه داشت ملینا و سُلماز حال او را فهمیدند. زیر بغلش را گرفتند. مهری به آنها تکیه داد. چشمانش حالت ترحم به خود گرفته بود. حالت انتظار ترسناکی داشت. صدای تاپتاپ قلبش را سلماز و ملینا میفهمیدند. سُلماز گفت: "خیالت راحت باشد. نترس. خودت را محکم بگیر!" قاضی شروع به خواندن رأی کرد. نتیجهی رأی دادگاه، #تبرئهی_کامل_آقارضا بود!
▪️حالا دیگر آقارضا #آزاد بود. دانشجویان او را بر سر دست بلند کردند و از جلسهی دادگاه خارج شدند. اما عدهای هم بودند که از آزادی رضا ناراحت شدند. آنها میخواستند او محکوم شود تا بهانهای برای شورش داشته باشند. بهانهای برای شلوغ کردن در شانزده آذر. بهانهای برای این که هنوز #حزب_توده فعال است و هنوز حزب طرفدارانی دارد که به پانزده یا سی سال محکوم میشوند.
▫️سالن و راهروهای دادگاه شلوغ بود. مهری در جمع گم بود. سرانجام جعفرآقا، آقاتقی و لئون، #آقارضا را از دست جمع آزاد کردند جمعی که هیچ کدام در طول یکسال، سراغ همسر او را نگرفته بودند. رضا وسیلهی سیاسی آنها بود. گروههای مختلف، آزادی رضا را نتیجهی فعالیت و فشار خود میدانستند.
▪️آقارضا همراه با مهری و #همسایهها راهی خانه شدند. آقاتقی، همسایهی آذری بامعرفت، گفت: "نزدیک ساعت سهی بعدازظهر است. بیا باهم برویم منزل ما ناهار بخوریم." لئون گفت: "همه مهمان من هستید" و آقاتقی گفت: "مهمان من" جعفرآقا گفت: "من پسر عموی رضا هستم. همگی مهمان من باشید. ناهار به من میرسد." بالاخره قرار شد لئون و آقاتقی شریکی همه را دعوت کنند. دور میز هشت نفره نشسته بودند: مهری، ملینا، سُلماز، گلناز و همسرانشان.
▫️ #رضا دستان مهری را در دستانش گرفته بود. نمیدانست چه چیزی باید بگوید. او یازده ماه و ۲۵ روزِ خیلی سخت را بیگناه در زندان پشت سر گذاشته بود. شکنجه شده بود. اما حالا آزاد است. حالا معنای #عدالت و آزادی را درک میکرد. حالا از پاسبانی خودش نفرت داشت. حالا از قسم خوردن به پاگون اعلیحضرت حالت تهوع میگرفت. #مهری هم مفهوم آزادی را فهمیده بود. پیش خودش فکر کرد: "اگر مأموران ساواک به خانهی من ریخته و کتابهای مارکس را پیدا کرده بودند، چه خاکی باید بر سرم میریختم! رضا و خودم بیچاره میشدیم!" ملینا زن فهمیدهای بود. گفت ناهار را زود تمام کنید. هرکس به خانهی خودش برود. آقارضا و مهری خیلی حرفها برای همدیگر دارند.
👇👇👇👇
✳️ دعوت به همکاری نماینده فعال فروش بیمه پاسارگاد ویژه استان یزد #شهرستاناردکان
📋 شرکت بیمه پاسارگاد از افراد واجد شرایط و علاقه مند به فعالیت در صنعت بیمه، در ردیف های شغلی #مشاور، #کارشناسنمایندهرسمیفروشبیمههایزندگی به صورت پاره وقت و تمام وقت دعوت به همکاری مینماید.
*ویژه* #کارمندان، #فرهنگیان، #بازنشستگان، #مشاغلآزاد و بخصوص #کارجویان و #دانشجویان، حتی بعنوان شغل دوم و بدون رها کردن شغل اصلی هم میتوانید همراه ما باشید!!!!!!
🔻مدیر فروش – مشاور بیمه – نماینده رسمی
🔹داشتن روابط عمومی بالا
🔹بدون محدودیت سنی (خانم ها و آقایان)
🔹حداقل مدرک تحصیلی دیپلم و بالاتر
🔹اعطای نمایندگی رسمی فروش بر اساس آیین نامه ۵۴ بیمه مرکزی
🔹درآمد بلندمدت و دریافت کارمزد
🔹امکان دریافت تسهیلات ویژه
🔹بیمه تکمیلی تمام اعضا خانواده (ویژه پذیرفته شدگان)
🔹بیمه عمر و بازنشستگی
🔹امکان ارتقاء سریع جایگاه شغلی در سطوح سازمانی
🔹آموزش و پشتیبانی مستمر
🔹بدون نیاز به سرمایه، سابقه و دفتر کار شخصی
⬅️ کلیه آموزش ها و مراحل اعطای نمایندگی زیر نظر بیمه پاسارگاد و رایگان است.
🔅 جهت تکمیل فرم ثبت نام میتوانید به آدرس زیر مراجعه نمایید؛
🔗اردکان_ابتدای خیابان باهنر_جنب لوازم ورزشی
جهت کسب اطلاعات بیشتر با ما تماس بگیرید ؛
📲09162618065
📞03532234486