eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.3هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 اندیشه های ناب... 💠 رشته ی مورد علاقه.... ✅ رفتم بخوانم در رشته ی مورد علاقه ام، امّا دیدم به یک نیاز دارند و رشته ی مورد علاقه ام را به مردم گذاشتم. @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 رشته ی مورد علاقه.... ✅ رفتم بخوانم در رشته ی مورد علاقه ام، امّا دیدم به یک نیاز دارند و رشته ی مورد علاقه ام را به مردم گذاشتم. @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 رشته ی مورد علاقه.... ✅ رفتم بخوانم در رشته ی مورد علاقه ام، امّا دیدم به یک نیاز دارند و رشته ی مورد علاقه ام را به مردم گذاشتم. @zarrhbin
🔴 اندر حکایت در برخی از صنایع و ادارات و مراکز شهر!!! بزرگوار!!! 👈 به شما چه؟! که در کدام شهرم نماز می خوانم.... 👈 به شما چه؟! که من طرفدار آبی هستم یا قرمز.... 👈 به شما چه؟! که در ریاست جمهوری به چه کسی رای دادم.... 👈 به شما چه؟! که در انتخابات شوراها گزینه های انتخابی من چه کسانی بوده اند... 👈 به شما چه؟! که من در کدام محلّه زندگی می کنم.... 👈 به شما چه؟! که آئیین و مذهبم چیست.... 👈 به شما چه؟! که مرید کدام مرام در کشور هستم.... 👈 به شما چه؟! که پدرزن و پدرشوهر و پدربزرگ من کی بوده⁉️ 👈 اصلاََ به شما چه؟! که خود در مقامی می بینید که در شخصی ترین امور افراد دخالت می کنید؛ اگر واقعاََ شایستگی را در وجود من مشاهده می کنید به ننه و بابای من چه کار دارید!!! 👈 در ضمن اگر پستهای کلیدی را بنا بر روابطی که دارید برای فامیل هایتان بدون داشتن شایستگی های مورد نیاز گذاشته اید، لطفاََ با وعده های پوچ و امیدواری های الکی طرف را معطل خود نکنید، برای خود قائلند. 👈 واقعاََ به کجا چنین شتابان در حرکت هستیم، چرا دلمان برای همدیگر نمی سوزد، چرا فرع ها را چسبیده ایم و اصل ها را رها کرده ایم، بخدای احد و واحد، این راهی که بعضی در این شهر پیش گرفته اند نه تنها به ترکستان هم نمی رسد! بلکه شکاف بین جامعه را نیز عمیق تر و شدیدتر خواهد کرد، نکنید این کار را، با روان و یک جویای بازی نکنید، اگر می توانید کمکش کنید فَبِها، واگر نمی توانید و میلتان نمی کشد! فکر نکنید با که دارید قَیِّمِ هستید و اجازه ی در همه ی امور افراد جامعه را دارید. 🔺 من دیگر حرفی ندارم،اینبار به صورت کلی مطرح شد، مِن بَعد اگر دردِ دلی از جانب به گوش ما رسید و ایشان به نهاد، صنعت و اداره ای اشاره کردند؛ حتماََ به صورت مستقیم خواهیم برد. پس بزرگوار!! درست و منطقی سئوالات استخدامِ نیروهایت را مطرح کن تا دیگر بر ما خُرده نگیری؛ و هیچ وقت یک جوان جویای کار را با نیرنگ و ریای خود نکن که اصلاََ قابل قیاس نیست و وقت شریفتان را هدر می دهد. 👈 از ما گفتن بود، نگید نگفتیم.... 🖋 هوادارِ مردم @zarrhbin
🔘 عاقبت بازنشستگی.... 🍃 در دربند روزی برای گرفتن نان رفته بودم، هنوز جای نانوایی یادم است و هربار که به دربند می روم یاد آن می افتم. منزلی نزدیک نانوایی بود. دیدم دو نفر پلیس دم در یک خانه هستند. مقداری هم اسباب و اثاثیه کنار خیابان ریخته است؛ چندنفری هم دور اثاثیه جمع شده بودند. آن موقع(سال۱۳۳۹) جمعیت خیلی کم بود( جمعیت مملکت حدود ۲۰ میلیون نفر بود) بعد دیدم کارگری یک را پشت کرده و از خانه بیرون آورد و او را در حاشیه ی خیابان اثاث گذاشت. پلیس ها در خانه را بستند و قفل کردند با یکی دونفر دیگر رفتند. 🍂 نانوا و هم با وجودی که تعجب کرده بودند کاری نکردند. من از یکی پرسیدم چه شده است؟ گفتند این پیرمرد دولت است و حدود ۱۵ سال است در این خانه اجاره نشین است؛ او بر اثر سکته فلج شده است مدتی است اجاره ی خانه اش را نداده است. حالا از طرف آمدند او را سر کوچه گذاشتند و خانه را هم خالی کردند و رفتند. از یکی پرسیدم حالا این پیرمرد فلج چه کار می کند؟ نانوا گفت: پیغام داده ایم بی انصافش از شهرستان بیاید و را جمع کند، هنوز نیامده است. نانوا افزود این مرد بوده است و حالا فلج شده است، زنش هم در همین خانه مُرد و تنها فرزندش که ظاهراً مهندس است با او قهر است و سراغش نمی گیرد. این مرد هم هر چه حقوق می گیرد مخارج دکتر و دوا می کند و دیگر چیزی بابت اجاره برایش باقی نمی ماند. 🍃 مردم متفرق شدند. پیش پیرمرد رفتم و سلام کردم او بر اثر سکته درست نمی توانست حرف بزند. آرام آرام از چشمانش فرو می ریخت شماره تلفنی به من داد و حالی ام کرد که به اداره راه همدان تلفن کنم و به پسرش بگویم به تهران بیاید. نانوا به مغازه اش رفته بود و من مسئله ی شماره تلفن را به نانوا گفتم. او گفت من ده بار به پسرش تلفن کردم و آخرین بار گفت شما دیگر زحمت نکشید و به من تلفن نکنید. 🍂 گفتم حالا پیرمرد چه کار باید بکند؛ نانوا گفت: شاطرِ من خودش در خانه ای اجاره نشین است یک اتاق خالی دارد، قرار شده است آخر وقت او را به خانه ی خودش ببرد. از من پرسید تو کجا هستی؟ گفتم اهل و اینجا چند روزی برای استراحت آمده ایم. نانوا گفت همین است که به این مسئله داری. مردم این دوره زمانه مثل شده اند. صاحب این خانه یکی از کشور است و در همین و دربند بیش از ۵۰ دارد؛ حالا وکیلش این بنده ی خدا را سرکوچه گذاشت. این هم کارمندی و . 🍃 من فوری شدم چرا پول هایم را خرج کردم. باید لااقل پول کرایه ی رفتن به یزد را نگه می داشتم. اگر گُم شوم، اگر دعوایم شود و بخواهم فرار کنم و به یزد بروم اگر، اگر پول ندارم‌. البته هر روز به من پول می دادند که کنم ولی آن پول من نبود و حق هم نداشتم از آن پول بردارم. آخر چندین بار آقای پشت باغ گفته بود، اگر کسی پول را بدون اجازه ی آنها بردارد در آن دنیا به می رود و در جهنم چه کار و چه کار با او می کنند. 🍂 من در عالمِ نمی خواستم به جهنم بروم تا در آنجا در حلقم بریزند و گوشتم را کباب کنند و به خورد خودم بدهند یا از موهای سرم آویزان کنند. آخر این حرفها را محل گفته بود و همه می گفتند او هرگز نگفته است. تازه همین حرف ها را پسر آشیخ غلام رضا فقیه خراسانی همان کسی که وقتی در خیابان راه می رفت، مغازه هایی که داشتند از رادیو را می کردند، هم گفته بود. تازه او خیلی بدتر هم می گفت. 🍃 او می گفت: اگر ذره ای از را بدون اذن آنها برداری، باید در آن دنیا به اندازه ی کوهی جریمه پس بدهی؛ چون در آن دنیا پول نداری و پولی نیست پس باید شوی و کیفرهای آشیخ علی خیلی سنگین تر و از کیفرهای آقای پیش نماز مسجد بود. شنیدن کیفرهای آشیخ علی را بر تن آدم سیخ می کرد. حالا با این و حرف ها من که روزی ۵_۴ تومان برای خانه خرید می کردم می توانستم مثلاً ۲ ریال از آن را بردارم یا بگویم جنس ها گران تر بود. امکان نداشت این کار را بکنم. گوشت و مواد خوراکی عمده را خود حاج آقا می خرید. 🍂 خرید نان، ماست، سیب زمینی، پیاز و گاهی بطری لیموناد و غیره به عهده ی من بود و این طور مخارجی برای یک خانواده ۶ نفره در آن زمان ۴ یا ۵ تومان در روز بیشتر نمی شد. جلیل هم برای خودشان خرید می کرد. البته در دربند ما تنها بودیم و خانواده ی پهلوانپور در همان خانه خیابان عباسی مانده بودند. از جهنم چه زمینه ی خوبی را برای بهره کشی انسان ها توسط آدم های فراهم می آورد. @zarrhbin 👇👇👇👇