🔹برخوردِ مردم با تکنولوژی ها...‼️
▫️صحبت از نوشتن مشق با خودکار بود. چقدر بچّه ها چون با #خودکار مشق می نوشتند از دست معلّم ها #کتک خوردند یا نمره منفی گرفتند. خودکار در دهه ۱۳۳۰ در یزد مثل کامپیوتر در دهه ی ۸۰ _۱۳۷۰ بود. بچّه ها از معلّم ها و آموزش و پرورش جلوتر بودند.
▫️همانطور که حالا در اکثر شهرهای بزرگ کشور و بخصوص در تهران بچّه ها از نظر کاربری کامپیوتر، شناخت نرم افزارها و استفاده از اینترنت از معلّم ها و آموزش و پرورش جلوتر هستند. آموزش و پرورش همیشه از دانش آموزان عقب تر بوده است. در مواردی که آموزش و پرورش خود وسیله ای برای اجرای بعضی اهداف دولت بوده است، مثل همان اهدای شیرخشک یا نفتی کردن بخاری ها. در هر صورت آموزش و پرورش که خود یک ابزار مدرنیزاسیون و نوسازی است در کشور ما، در اکثر موارد خود عقب تر از جامعه حرکت کرده است.
▫️ در شرایط فعلی فشار اقتصادی روی معلّمین، موجب شده است که شان معلّم نزد دانش آموز شکسته شود. دبیری که تاکسی سرویس امثال شاگرد خودش است کجا می تواند پدر روحانی او باشد؟
▫️اصولا برخورد مردم با تکنولوژی های جدید بسیار جالب است. من به یاد دارم که وقتی #بلندگو آمد و مردم در روضه خوانی خواستند استفاده کنند برخی منبری ها آن را #حرام می دانستند و استفاده از آن را #جایز نمی شمردند. به یاد دارم(حدود سال های۳۵_۱۳۳۳) تازه خواستند بلندگو را در حسینیه ی پشت باغ به کار گیرند یکی از وعاظ(منبری ها) ۷۰ ساله، سخت مخالف بود. چون حسینیه ی بزرگ بود و حدود ۲۵۰۰ نفر در روضه شرکت می کردند و صدای آن واعظ به همه ی حسینیه نمی رسید شخصی وسط حسینیه حرف های آقا را تکرار می کرد. ولی همان واعظ سال ها استفاده از بلندگو را حرام می دانست. گویا اوّلین منبری سرشناسی که #بلندگو را به #راحتی استفاده کرده است #مرحوم_فلسفی واعظ مشهور بود.
▫️وقتی #رادیو داشت عمومی می شد آشیخ علی پسر حاج شیخ غلام رضا قفیه خراسانی رادیو را #حرام می دانست نه این که حرف های رادیو را حرام بداند اصلا خودِ #دستگاه را حرام می دانست. برخی از طرفدارانش معتقد بودند که اگر رادیوی مغازه ها را خُرد و خمیر کنند جای آن ها در بهشت خواهد بود. فقط پلیس و دادگستری و به خصوص مخالفت عموم مردم توانست جلو آن ها را بگیرد.
▫️همین افراد و همفکران آنها وقتی #تلویزیون آمد استفاده آن را #حرام اعلام کردند. سالها پس از تلویزیون استفاده از #ویدئو و #اینترنت به همان بلا دچار بود. در صورتی که #مردم با مقاومت و صبر و شکیبایی استفاده ی آن را #عمومی ساختند. خدا می داند چند ده هزار نفر به خاطر ویدئو پرونده دار شدند و به دادگستری رفتند. حالا چه تعداد از مردم پرونده ی آنتنِ #ماهواره دارند⁉️ مردم ما باید دولت را به زور پشت سر خود بکشند؛ بیچاره این ملّت. از لحاظ استفاده از تکنولوژی های ارتباطی از اول ابتدای تکنولوژی تا سال ۱۳۵۷ دولت از مردم جلوتر بود و از آن به بعد مردم از دولت جلوتر بودند. مردم با دادن خسارت های مادی و معنوی و مقاومت، استفاده از ویدئو را #آزاد کردند. نوبت به #ماهواره و #قانونی شدنِ #اینترنت هم می رسد. ولی در این زمینه ها دولت از مردم عقب تر است.
▫️در جلسه ی مدیران گروه های آموزشی جغرافیایی کشور در شیراز بین ۲۱_۱۹ اردیبهشت ۸۱ یک دبیر از شیراز اعلام کرد که مسئول ICT آموزش و پرورش گفته است مایل نیستم که بچّه ها با #اینترنت آشنا شوند چون بدین ترتیب امکان به خارج رفتن آنها برای کار بیشتر می شود. همین نظر را یکی از مسئولین ICT آموزش و پرورش خراسان هم اظهار داشته اند. البته همه ی مسئولین اینطور فکر نمی کنند. یعنی به نظر این گروه کوچک از مسئولان، #جوانها باید در #جهل مرکب بمانند تا #مطیع باشند. ولی جوان ها راه خود را می یابند. همانطور که نسل ما در دهه ی ۱۳۳۰ استفاده از خودکار را به آموزش و پرورش تحمیل کرد و خود را از دوات های کثیف و قلم نی و قلم فرانسه رهاند.
▫️نسل جدید با تسلط خود بر #رایانه، آموزش و پرورش را گیج و مات و مبهوت کرده است و خواهد کرد. آموزش های #مجازی قدرت این سازمان عریض و طویل که وظیفه اش ساختن افرادِ مطیع و بدون اعتماد به نفس است را دچار معظل خواهد کرد.
▫️ به احتمال زیاد در دهه ی۱۴۰۰ _۱۳۹۰ رایانه، خانواده و فرد را بر آموزش و پرورش و دولت حاکم خواهد نمود. بساط قدرت نمایی آموزش و پرورش را به کسادی خواهد کشاند. به نظر می رسد رایانه ها، آموزش و پرورشِ قدرت گرا را که در اکثر کشورهای جهان سوم کوشش دارد افراد مطیع، مفلوک، حرف شنو و منظم تربیت کند و پرورش دهد تا بعد از دیپلم کارگران و کارمندان نوکر صفت باشند را در هم خواهد شکست.
📚 از کتاب شازده حمام
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
@zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب...
💠 نِفرت دارم...‼️
✅ من از #امتیازها_و_انحصارها نِفرت دارم، زیرا از نظر من آنچه که با تمام #مردم تقسیم نمی شود #حرام و گناه آلود است.
#دکتر_مصدق
@zarrhbin
#مصدق، محمد🌷
(۱۳۴۵_۱۲۶۱ه.ش)
رهبر نهضت ملی ایران
✅ فرزند #میرزاهدایتالله وزیر دفتر، از رجال دوره ی #قاجار بود و در احمدآباد مستوفی، در نزدیکی تهران به دنیا آمد.
✅ از #دانشگاه_نوشاتل_سوئیس دکترای حقوق بین الملل گرفت و چون به #ایران بازگشت، در کابینه ی #وثوقالدوله، وزیر مالیه (دارایی) شد. اما چون با #قرارداد وثوق الدوله با انگلیسی ها (قرارداد ۱۹۱۹) #مخالف بود، #استعفا داد.
✅ #دکترمصدق، پست ها و منصب های بسیاری داشت و در سال ۱۳۳۰ به منظور اجرای #قانونملیشدننفت و خلع یَد از شرکت نفت ایران و انگلیس، #نخستوزیری را قبول کرد.
✅ او در سال ۱۳۳۱ از #شاه خواستارِ #اختیاراتبیشتری شد، ولی شاه با او #مخالفت کرد و مصدق نیز #استعفا داد و شاه، احمد قوام السلطنه را به جای او منصوب کرد.
✅ در #اعتراض به این امر، مردم به دستورِ #آیتاللهکاشانی، در روز ۳۰ تیر #قیام کردند. قیام آنان به #خون کشیده شد و عده ای کشته شدند. به این سبب، شاه ناچار شد بار دیگر #مصدق را به نخست وزیری بازگرداند.
✅ سرانجام در سال ۱۳۳۲، #تنش بین شاه و مصدق از یک سو و اختلاف او و #نیروهایمذهبی به رهبری آیت الله کاشانی از سوی دیگر، بالا گرفت تا این که سرانجام، در پی #کودتایی که انگلستان و آمریکا طراحی کرده بودند، #دولتمصدق در ۲۸ مرداد همان سال #سقوط کرد.
✅ #شاه، که به خارج از کشور گریخته بود، به #قدرت بازگشت. #دکترمصدق دستگیر و محاکمه و به سه سال #زندان محکوم شد.
✅ پس از #آزادی از زندان به حالتِ #تبعید در احمدآباد روزگار می گذراند تا در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد.
نام و یادش گرامی و راهش پررهرو باد...
📚 فرهنگ نامه ی نام آوران
(آشنایی با چهره های سرشناس تاریخ ایران و جهان)
📩 سمیّه خیرزاده اردکان
📌 #دکترمصدق می فرمایند: من از امتیازها و انحصارها #نفرت دارم، زیرا از نظر من هر آنچه که با تمامِ #مردم تقسیم نمی شود #حرام و گناهآلود است.
@zarrhbin
🍃 زندگی در خانهها و #محلههایقدیمی هم از یک سو با آرامش همراه بود و از سوی دیگر با گرفتاری و #محدودیتهایاجتماعی. دخالت دیگران، حضور دائمی خانوادهی شوهر و زن. #چیزهایی که میتواند هم مثبت باشد و هم منفی.
🍂 #مهری میگوید: "عمهی آقا رضا زن خوبی بود، ولی من #تازهعروس بودم. سر سفرهی صبحانه، ناهار، شام یک نفر پهلوی ما نشسته بود. هر روز باید غذایی میپختم که عمهخانم میگفت. باید همان کاری را میکردم که عمهخانم میگفت. می خواستم به خانهی مادرم بروم تا به مادربزرگم کمک کنم، عمهخانم اجازه نمیداد." مهری شوهرش را دوست نداشت اصلاً #عروسشدن را دوست نداشت. حالا با وجود عمهخانم، حتی فرصتِ آشنایی با همسرش را نداشت. #عمهخانم اصلاً بدجنسی نمیکرد، اما همین حضورش #مهری را از همسرش و زندگیاش دور میکرد.
🍃 او اجازه نمیداد #مهری برای همسرش غذا بکشد. خودش برای آقارضا غذا میکشید. مهری میبایست لباس عمهخانم را بشوید. اتاقش را جارو و گاهی رختخوابش را جمع کند. حالا عدهای مدام از #روزگارقدیم حرف میزنند. اگر روش روزگار قدیم خوب بود، حتماً ادامه مییافت. شیوهی #زندگیقدیم را باید به بخشهایی تفکیک کرد. باید خوبیها و بدیهایش را با معیار همان #زمان سنجید. اگر با #معیارهایامروزی بسنجید، دچارِ "تضاد" میشوید.
🍂 مثل همین داستان من. خود این داستان بیانگرِ #تضاد است. خود داستان تضاد نیست؟ تحلیلهای من با ملاک امروزی تضاد را ایجاد میکند. یا تضاد را مینمایاند. یک کسی بپرسد: بالاخره آقای پاپلی، زندگی آن زمان خوب بود یا بد؟ با کدام ملاک؟ یکی از ویژگیهایِ "مدرنیته"، فروپاشی #خانوادهیگسترده است. در کدام دستگاه فلسفی میخواهید #زندگی_و_زمانه را تفسیر کنید؟ با روش سرمایهداری، اسلامی، سوسیالیستی، کمونیستی، سنتی، مدرن، پُستمدرن. در چهارچوب ساختارگرایی، کارکردگرایی، رفتارگرایی؟
🍃 #عمهخانم طبق معمول زمانه در زندگی آنها بزرگتری میکرد. #مهری حق نداشت از خانه خارج شود. هفتهای یکبار با آقارضا به خانهی پدرش میرفت. هفتهای یکبار هم به خانهی پدر و مادر آقارضا سر میزد. گاهی هم زن و شوهر به سینما میرفتند. عمهخانم به سینما نمیرفت. میگفت #سینما #حرام است. #مهری سینما را دوست داشت. هم فیلم را دوست داشت و هم تنهایی با شوهرش را. هر جا میخواست برود، باید با آقارضا میرفت. البته، مادر و پدر مهری و خواهرانش، به خصوص زینت، هم گاه به او سر میزدند.
🍂 اولین بار که #رقیه فهمید دخترش با آقارضا به "سینما" رفته است، آشوب به پا کرد. رقیه میگفت: "دخترم بیچاره شد!" فریاد میزد: "ای خدا، این مرتیکهی پاسبان دخترم را به سینما برده است! جایشان در قعر جهنم است! اگر دخترم زنِ عباسآقا طلبه شده بود، به #روضه میرفت. به مسجد میرفت. حالا او زن پاسبان شده و به #سینما میرود!" #رقیه با شوهرش دعوا کرده بود که: "تو دخترم را به پاسبان دادی! پاسبان او را به سینما برده است! حالا من این #آبروریزی را چطور پنهان کنم؟"
🍃 #رقیه میخواست با آقارضا دعوا کند. #خلیفهمحمدعلی به طور جدی دخالت کرد. او به زنش گفت: "به ما چه که کجا رفتهاند! مهری زن آقارضاست. هرکجا میخواهد میبردش. تازه مگر او را کجا برده؟ بردهاش سینما..." رقیه در مقابل میگفت: "بردهاش جهنم!" سرانجام یک روز #مهری مادرش را دعوت کرد که با هم "سینما" بروند. مادرش صدتا فحش و بد و بیراه به مهری داد و گفت: "حقّا که نوهی شهربانو کافر هستی!".....
✅ همراهانِ یارِ مهربان، تا اینجا را داشته باشید، اِنشاءالله هفتهی آینده همراهِ #ذرهبین با آقارضاپاسبان به سینما خواهیم رفت!
📚 شازده حمام، جلد ۴
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلییزدی
@zarrhbin
🔘 دلگرمی دلهای یخزده
🍃 #آقارضاپاسبان
📌 قصه به اینجا رسید که رقیه #سینمارفتن را با به قعر "جهنم رفتن" یکی می دانست و به مهری که با همسرش به سینما میرفت، میگفت: "حقّا که نوهی شهربانو کافر هستی" #باهم بخوانیم ادامهی ماجرا.....
🍃 #آقارضا از این حرفها بیخبر بود. مهری به او گفت میخواهد خواهرانش را به #سینما ببرد آقارضا خواهرزنها، باجناغها و بچهها را به سینما دعوت کرد. وانت برادرش را قرض گرفت و همه را سوار کرد. دوازده نفر نشستند داخل ماشین، همه به #سینما_صفائیه رفتند. سینمایی تابستانی که با ماشین میشد به داخل محوطهی آن رفت.
🍂 تازه شهرها داشت دو شقّه میشد. از نظر فضای کالبدی، #محلهیصفائیه به وجود آمده بود. محلهای مدرن با زیرساختها و فضاهای مدرن و مردمی شبه مدرن با #نیازها و مصرفهای مدرن و با تفکری شبه مدرن. #محلهای با ساختاری کالبدی_فضایی متفاوت از بافت سنتی شهر.
🍃اما مهم آن بود که #جامعه هم داشت دو شقّه میشد. بین خانوادههای هم محلهای ما داشت #شکاف میافتاد. خانوادهای که در محلهای سنتی زندگی میکرد، اما میخواست با پدیدهها و فکر جدید زندگی کند. هنوز پولش نمیرسید که به بافت جدید کوچ کند، ولی آرزوی #زندگیمدرن را داشت.
🍂 در ظرف چهار یا پنج سال، #یزد از شبنشینی چند هزارسالهی زنها در کنار کوچه، به سینمای آقای پاچه رسید(قبلاً شرح آن در کانال ذرهبین رفته است) اما ظرف چهار سال از سینمای آقای پاچه به "درایو این سینما" رسید.
🍃 #پاسبانشهر، آدمهای سنتی را با وانت قرضی به "درایو این سینما" میبرد نه با ماشین BWM. آنها که به "درایو این سینما" رفتهاند، میدانند که چه میگویم.
🍂 #رقیه متوجه شده بود که بچهها و نوههایش نیستند، ولی دیده بود آنها به کجا رفتهاند. شب دیروقت همه به خانه برگشتند. وقتی رقیه فهمید آنها به #سینما رفتهاند، قیامت به پا کرد. دعوای رقیه سر سینما رفتن را من هم به یاد دارم. ساعت ۱۰ شب فریاد میزد، نعره میکشید، بددهانی میکرد. تمام مردم فهمیدند که خانوادهی #خلیفهمحمدعلی به سینما رفتهاند.
🍃 زنهای #پاتوقبیبیهاجر دو دسته شده بودند. عدهی زیادی مخالف سینما رفتن بودند. آنها میگفتند "آقای پیشنماز" گفته سینما #حرام است آنها به رقیه حق میدادند که سر و صدا کند. برعکس، دو سه نفری میگفتند آنها هم میخواهند به سینما بروند. چند شب بعد بتول همراه شوهر و خواهرش به سینما رفتند.
🍂 بیبی هاجر میگفت یک #پاسبان دارد نظم کوچه را به هم میزند. نمیدانست که #نظمجهان دارد به هم میخورد. نمیدانست که "مدرنیته" آمده است تا نظم شهرها را به هم بزند. نمیدانست #تکنولوژیجدید آمده است تا جهان را دگرگون کند. بیبیهاجر گناه نداشت.
👇👇👇👇
📜 اندیشه های ناب...
💠 زشتی دنیای حرام...‼️
✅ به خدا سوگند، این دنیای شما که به انواعِ #حرام آلوده است، در #دیدهیمن از استخوان خوکی که در دست بیمار جذامی باشد. #پستتر است.
📚 نهجالبلاغه، حکمت۲۳۶
✍ #امام_علی_علیهالسلام
@zarrhbin
📜 اندیشه های ناب...
💠 حقِ چشم...⁉️
✅ حقِ #چشم بر تو این است که آن را:
1⃣ از نگاهِ #حرام بازداری.
2⃣ و از #نگاهخود (از برای زندگیات) عبرت بگیری.
📚 صحیفهی سجادیه، رساله حقوق
✍ #امام_سجاد_علیهالسلام
@zarrhbin
📜 اندیشه های ناب...
💠 حقِ دست...⁉️
✅ حقِ #دست بر تو این است که آن را:
1⃣ به سوی آنچه که "خداوند" #حرام کرده #دراز نکنی.
📚 صحیفهی سجادیه، رساله حقوق
✍ #امام_سجاد_علیهالسلام
@zarrhbin
🔘 دلگرمی دلهای یخزده
🍃 محمدعلی و #موتور_پمپ
▫️از اکرمخانم پرسیدم: "در این خانه تغییراتی هم دادهاید؟" گفت: "اصلاً! همان است که بوده است. فقط سالهاست درِ چاهِ چل گز بسته است. دیگر نه زیرِ زمین آبی هست و نه مرد آبکشی." به یاد کار و حرفهی #محمدعلی افتادم. در خانهی محمدعلی چاهی بود که به آبِ #قنات میخورد. آب را با کمک چرخچاه و دَلو (سطل لاستیکی) از دل قنات بیرون میکشیدند.
▪️حدود سال ۱۳۴۱ برق آمد. محمدعلی #دینام خرید. او میخواست اهل خانه راحتتر آب را از چاه بیرون بکشند. چند روز که گذشت، #محمدعلی دینام را جمع کرد. از او پرسیدند چرا دینام را جمع کرده است و آیا دوباره میخواهد با چرخچاه آب بکشد؟
▫️پاسخ داد: "پدران ما به صاحبانِ #قنات اجازه میدادند قنات از زیر خانههایشان بگذرد. برای این حقِّ عبور، صاحبان قنات به ما اجازه دادند که آب مصرفی متعارف خودمان را از چاه بکشیم. دینام را جمع کردم چون دیدم باعث شده از اندازهی متعارف بیشتر آب مصرف کنیم و بیش از حد از قنات آب برداریم. دینام کار ما را راحت کرد اما آبریزی ما زیاد شد. اگر این طور باشد؛ تمام آب قنات کشیده میشود و آبی برای صاحبان قنات باقی نمیماند. این برداشت بیرویهی آب #حرام است. من دینام را جمع کردم. امیدوارم که همسایههای ما نیز اگر دینام دارند، آن را جمع کنند."
▪️بعد از چند سال چاههای عمیق واقع در حریم قناتها، آنقدر آب از زمین کشیدند که قناتهای هزارساله خشکید. #اخلاق که رفت، #آب هم رفت. حالا باید هزاران برابر پول محصولی که از آب این چاهها تولید شده است، انرژی مصرف کرد تا آب از اصفهان به دشت خشکیدهی یزد برسد. امروز مصرف یک سیفون آب به اندازهی مصرف یک هفته آب توسط محمدعلی است.
▫️در عالم فکر و خیال غرق بودم که #اکرمخانم چای نبات دوم را جلویم گذاشت. گفتم: "میخواهم از راهپله به پشتبام نگاهی بیندازم." گفت: "درِ راهپله باز است." از پلهها که بالا میرفتم، با هر قدم خاطرت ۵۲ سال قبل به یادم میآمد. خودتان میدانید آن راهپلهها چه اندازه حرف برای گفتن دارند. دل آدم حتی در پیری، به خشت و گِلهای عصر جوانیاش وصل است و این همان حسّی است که فرنگیها به آن میگویند " #نوستالژی "
▪️بیچاره جوانهای آپارتمان نشین! این چهاردیواریهای صاف بدون راهپله و زاویه و کنج، تالار، زیرزمین، انباری، آشپزخانه، مرغدانی، طویله، آبانبار و پشتبام چه خاطرات صافی را در ذهن نسل امروزی ایجاد میکند؟ دیگر کدام پسر ۱۵_۱۴ سالهای میتواند سر خود به خانهی همسایهها برود.
▫️کدام زیرزمینی با دستگاههای شَعربافی وجود دارد که جوانهای همسایه آن را تمیز کنند؟ شاید همین خاطرات صاف و "آیپدی" و "وایبری" باعث میشود که این همه تروریست پرورش پیدا کند. خاطرات نسل ما خاطراتِ #همزیستی، دوستی، عشق و جوانی است. تازه ما جنگآفرین شدیم و دشمنتراش. خاطرات نسلی که فیلمهای خشنِ آدمکشی میبینند و اعدام در ملأعام و قبرستانهای پر از جوانان به خون خفته، منجر به چه میشود؟ اللهُ اعلم.
👇👇👇👇
ذرهبین درشهر
🔘 هیچ وقت دیر نیست... 💠 ادامهی داستان مسیر یک مهاجر _ علی بِن صالح نجیب (Ali Ben Salah Najib) 💢
💠ادامهی داستان مسیر یک مهاجر _ علی بِن صالح نجیب
(Ali Ben Saleh Najib)
📌کار در هلند
▪️علی روانه هلند شد . سال ۱۹۶۱ بود. برای ویزا بگیر و ببندهای امروزی نبود . علی اول تیر ۱۹۶۱ در یک معدن زغال سنگ در هلند مشغول به کار شد. شرایط کاری تقریبا همان بود که در معادن پادوکاله فرانسه بود . البته ، علی مشکلات بیشتری داشت ؛ چون او زبان هلندی را نمیفهمید ، ولی کارگران عربِ فرانسه زبان در معادن هلند زیاد بودند. غمی شدید سراسر وجودش را فرا گرفته و دچار افسردگی شده بود .
▫️ شرایط سخت معدن و شرایط سخت آب و هوایی ، او را افسرده کرده بود . وضع غذاییِ مناسبی نداشت . جدایی از پدربزرگ و مادر بزرگ و دور بودن از نور آفتاب ،او را غمگین میکرد. دچار بیماری #نوستالژی شده بود.
▪️<<غم غربت ؛>> غم دوری از وطن . در هلند علی صاحب زن و سه فرزند شد . یعنی دوستانش با کمک یک دلال ترتیبی دادند که او صاحب زن و سه فرزند شود .
▫️برای رفتن به مدرسه سن علی را کم کردند تا بتواند به مدرسه برود . او سیزدهساله بود ، ولی از نظر شناسنامه هفت ساله شد . وقتی میخواست به فرانسه برود ، سنش را بالا بردند تا بتواند وارد فرانسه شود . در پاسپورت سال تولد او را ۱۹۳۶ نوشتند تا بتواند وارد فرانسه شود . وقتی در هلند بود دلالها اسنادی را برایش درست کردند که به ظاهر نشان میداد او صاحب زن و سه فرزند است. نه زنی در کار بود و نه فرزندی . بدین ترتیب او از طرف دولت هلند کمک و مساعدت مالی میگرفت .علی داشت با دوز و کلک آشنا میشد .
▪️میگفت این پول #حلال نیست . دوستانش به او قبولاندند که این پول #حرام نیست. #کلاهشرعی درست کردند . میگفتند گرفتن هر رقم پول از کفار استعمارگر #حلال است.
▫️شبکه مافیایی وجود داشت . از کارگران پول میگرفت . با پول اسناد لازم را فراهم میکردند. برای کارگران مجرد اسناد تاهّل درست میکردند . علی کمکم با سیستم #بروکراسی ، رشوه و پارتی بازی آشنا میشد. سیستم #بروکراسی اداری سن او را بالا و پایین میبرد .سیستم کمک به خانواده در هلند او را صاحب زن و سه فرزند کرد . کمک و مساعدت دولت هلند به زن و فرزندانِ نداشته ، از حقوق او بابت کار در معدن زغال سنگ بیشتر بود.
▪️ در هلند نیز علی دوستانی پیدا کرد .شبکه مراکشیهای اروپا از او حمایت میکرد. البته ، او باید ماهیانه بخشی از درآمدش را به شبکه میداد. بدون پرداخت پول ، حمایتی وجود نداشت.
▫️حتی ممکن بود اذیت و آزار هم بشود . علی با وضعیت کار سخت در معدن نمیتوانست کنار بیاید. بیماری پوستیاش شدت پیدا کرده بود.
#تاولها بزرگتر میشدند. دکترها میگفتند ترکیب گاز معدن با بخارآب ، اسیدی ایجاد میکند که پوست تن را میسوزاند . علی مریض جسمی و روحی شده بود . نه راه پس داشت نه راه پیش.
تصمیم گرفت به مراکش برگردد. تصمیم گرفت به روستا برود و کار #بزچرانی را دنبال کند.
#ادامهدارد...
📚شازده حمام ، جلد ۴
✍ #دکتر_محمدحسین_پاپلییزدی
@zarrhbin
#حدیث_بزرگان
✍امام صادق (عليه السّلام) فرمودند :
✨ يكى از سخت ترين واجبات بر بندگان خدا ، ياد كردن زياد خدا است. سپس فرمودند :
مقصودم ذكر «سبحان اللّه والحمدللّه و لا اله الا اللّه و اللّه اكبر» نيست ، گرچه آن هم ياد خداست ، ولى منظورم اين است كه در برخورد با آنچه كه خدا #حلال يا #حرام كرده خدا را ياد كند ، اگر #اطاعت خدا بود به آن عمل كند و اگر #معصيت الهى بود آن را رها كند.
📖 كافى ، ج ۲ ، ص ۸۰
@zarrhbin
#حدیث_بزرگان
✍پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - فرمود:
✨هر كس #همسايهاش را #اذيت كند، خداوند بوي بهشت را بر او #حرام مي كند و جايگاهش #دوزخ است که بد جايگاهي است.
📚بحار الانوار، ج 74، ص 150
@zarrhbin
#حدیث_بزرگان
🔹️برکات روزه....
✍پیامبر اسلام (ص) میفرمایند؛
🔸️هیچ مومنی نیست که به خاطر خدا ، #ماهرمضان را روزه بگیرد جز اینکه خداوند برای وی چند چیز قرار می دهد:
اول : اینکه #حرام را از پیکرش ذوب می کند .
دوم : به #رحمت خدا نزدیک میسازد.
سوم : سختی های #مرگ را بر وی آسان میسازد .
چهارم : در #روزقیامت از گرسنگی و تشنگی مصون میدارد او را
پنجم: خداوند #برائت از دوزخ را به وی عنایت میکند
ششم : خداوند از #خوشگواریهای بهشت به او میخوراند
📚علل الشرایع شیخ صدوق ،صفحه ۸۵۱ ، باب ۱۰۹
@zarrhbin
📜حکم شرعی #دوچرخه_سواری🚲 بانوان🤭😱 👇
🖌امام خامنه ای:
دوچرخهسواری بانوان در مجامع عمومی و نیز در جایی که در معرض دید نامحرم باشد، #حرام است.
🖌آیت الله مکارم شیرازی:
با توجّه به پیامدهاى سوئى که این گونه امور دارد، #لازم (واجب) است از آن پرهیز شود و به وسوسه هایى که این و آن مى کنند توجّه نکنید.
🖌آیت الله سیستانی:
اگر در معرض دید نامحرم باشد و وضع او تحریک کننده باشد #جایز_نیست(حرام است).
@zarrhbin
#حدیث_بزرگان
✍ پیامبر اکرم(ص) میفرماید::
🔆خداوند بهشت را بر هر فحّاش بیآبرو و كمشرمی كه باكی از آنچه گوید و آنچه به او گویند ندارد، #حرام كرده است.
📚 بحار الانوار ، ج60 ، ص 207
@zarrhbin