eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.3هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹برخوردِ مردم با تکنولوژی ها...‼️ ▫️صحبت از نوشتن مشق با خودکار بود. چقدر بچّه ها چون با مشق می نوشتند از دست معلّم ها خوردند یا نمره منفی گرفتند. خودکار در دهه ۱۳۳۰ در یزد مثل کامپیوتر در دهه ی ۸۰ _۱۳۷۰ بود. بچّه ها از معلّم ها و آموزش و پرورش جلوتر بودند. ▫️همانطور که حالا در اکثر شهرهای بزرگ کشور و بخصوص در تهران بچّه ها از نظر کاربری کامپیوتر، شناخت نرم افزارها و استفاده از اینترنت از معلّم ها و آموزش و پرورش جلوتر هستند. آموزش و پرورش همیشه از دانش آموزان عقب تر بوده است. در مواردی که آموزش و پرورش خود وسیله ای برای اجرای بعضی اهداف دولت بوده است، مثل همان اهدای شیرخشک یا نفتی کردن بخاری ها. در هر صورت آموزش و پرورش که خود یک ابزار مدرنیزاسیون و نوسازی است در کشور ما، در اکثر موارد خود عقب تر از جامعه حرکت کرده است. ▫️ در شرایط فعلی فشار اقتصادی روی معلّمین، موجب شده است که شان معلّم نزد دانش آموز شکسته شود. دبیری که تاکسی سرویس امثال شاگرد خودش است کجا می تواند پدر روحانی او باشد؟ ▫️اصولا برخورد مردم با تکنولوژی های جدید بسیار جالب است. من به یاد دارم که وقتی آمد و مردم در روضه خوانی خواستند استفاده کنند برخی منبری ها آن را می دانستند و استفاده از آن را نمی شمردند. به یاد دارم(حدود سال های۳۵_۱۳۳۳) تازه خواستند بلندگو را در حسینیه ی پشت باغ به کار گیرند یکی از وعاظ(منبری ها) ۷۰ ساله، سخت مخالف بود. چون حسینیه ی بزرگ بود و حدود ۲۵۰۰ نفر در روضه شرکت می کردند و صدای آن واعظ به همه ی حسینیه نمی رسید شخصی وسط حسینیه حرف های آقا را تکرار می کرد. ولی همان واعظ سال ها استفاده از بلندگو را حرام می دانست. گویا اوّلین منبری سرشناسی که را به استفاده کرده است واعظ مشهور بود. ▫️وقتی داشت عمومی می شد آشیخ علی پسر حاج شیخ غلام رضا قفیه خراسانی رادیو را می دانست نه این که حرف های رادیو را حرام بداند اصلا خودِ را حرام می دانست. برخی از طرفدارانش معتقد بودند که اگر رادیوی مغازه ها را خُرد و خمیر کنند جای آن ها در بهشت خواهد بود. فقط پلیس و دادگستری و به خصوص مخالفت عموم مردم توانست جلو آن ها را بگیرد. ▫️همین افراد و همفکران آنها وقتی آمد استفاده آن را اعلام کردند. سالها پس از تلویزیون استفاده از و به همان بلا دچار بود. در صورتی که با مقاومت و صبر و شکیبایی استفاده ی آن را ساختند. خدا می داند چند ده هزار نفر به خاطر ویدئو پرونده دار شدند و به دادگستری رفتند. حالا چه تعداد از مردم پرونده ی آنتنِ دارند⁉️ مردم ما باید دولت را به زور پشت سر خود بکشند؛ بیچاره این ملّت. از لحاظ استفاده از تکنولوژی های ارتباطی از اول ابتدای تکنولوژی تا سال ۱۳۵۷ دولت از مردم جلوتر بود و از آن به بعد مردم از دولت جلوتر بودند. مردم با دادن خسارت های مادی و معنوی و مقاومت، استفاده از ویدئو را کردند. نوبت به و شدنِ هم می رسد. ولی در این زمینه ها دولت از مردم عقب تر است. ▫️در جلسه ی مدیران گروه های آموزشی جغرافیایی کشور در شیراز بین ۲۱_۱۹ اردیبهشت ۸۱ یک دبیر از شیراز اعلام کرد که مسئول ICT آموزش و پرورش گفته است مایل نیستم که بچّه ها با آشنا شوند چون بدین ترتیب امکان به خارج رفتن آنها برای کار بیشتر می شود. همین نظر را یکی از مسئولین ICT آموزش و پرورش خراسان هم اظهار داشته اند. البته همه ی مسئولین اینطور فکر نمی کنند. یعنی به نظر این گروه کوچک از مسئولان، باید در مرکب بمانند تا باشند. ولی جوان ها راه خود را می یابند. همانطور که نسل ما در دهه ی ۱۳۳۰ استفاده از خودکار را به آموزش و پرورش تحمیل کرد و خود را از دوات های کثیف و قلم نی و قلم فرانسه رهاند. ▫️نسل جدید با تسلط خود بر ، آموزش و پرورش را گیج و مات و مبهوت کرده است و خواهد کرد. آموزش های قدرت این سازمان عریض و طویل که وظیفه اش ساختن افرادِ مطیع و بدون اعتماد به نفس است را دچار معظل خواهد کرد. ▫️ به احتمال زیاد در دهه ی۱۴۰۰ _۱۳۹۰ رایانه، خانواده و فرد را بر آموزش و پرورش و دولت حاکم خواهد نمود. بساط قدرت نمایی آموزش و پرورش را به کسادی خواهد کشاند. به نظر می رسد رایانه ها، آموزش و پرورشِ قدرت گرا را که در اکثر کشورهای جهان سوم کوشش دارد افراد مطیع، مفلوک، حرف شنو و منظم تربیت کند و پرورش دهد تا بعد از دیپلم کارگران و کارمندان نوکر صفت باشند را در هم خواهد شکست. 📚 از کتاب شازده حمام 📩 سمیّه خیرزاده اردکان @zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 نِفرت دارم...‼️ ✅ من از نِفرت دارم، زیرا از نظر من آنچه که با تمام تقسیم نمی شود و گناه آلود است. @zarrhbin
، محمد🌷 (۱۳۴۵_۱۲۶۱ه.ش) رهبر نهضت ملی ایران ✅ فرزند وزیر دفتر، از رجال دوره ی بود و در احمدآباد مستوفی، در نزدیکی تهران به دنیا آمد. ✅ از دکترای حقوق بین الملل گرفت و چون به بازگشت، در کابینه ی ، وزیر مالیه (دارایی) شد. اما چون با وثوق الدوله با انگلیسی ها (قرارداد ۱۹۱۹) بود، داد. ✅ ، پست ها و منصب های بسیاری داشت و در سال ۱۳۳۰ به منظور اجرای و خلع یَد از شرکت نفت ایران و انگلیس، را قبول کرد. ✅ او در سال ۱۳۳۱ از خواستارِ شد، ولی شاه با او کرد و مصدق نیز داد و شاه، احمد قوام السلطنه را به جای او منصوب کرد. ✅ در به این امر، مردم به دستورِ ، در روز ۳۰ تیر کردند. قیام آنان به کشیده شد و عده ای کشته شدند. به این سبب، شاه ناچار شد بار دیگر را به نخست وزیری بازگرداند. ✅ سرانجام در سال ۱۳۳۲، بین شاه و مصدق از یک سو و اختلاف او و به رهبری آیت الله کاشانی از سوی دیگر، بالا گرفت تا این که سرانجام، در پی که انگلستان و آمریکا طراحی کرده بودند، در ۲۸ مرداد همان سال کرد. ✅ ، که به خارج از کشور گریخته بود، به بازگشت. دستگیر و محاکمه و به سه سال محکوم شد. ✅ پس از از زندان به حالتِ در احمدآباد روزگار می گذراند تا در ۱۴ اسفند ۱۳۴۵ درگذشت و در همان جا به خاک سپرده شد. نام و یادش گرامی و راهش پررهرو باد... 📚 فرهنگ نامه ی نام آوران (آشنایی با چهره های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 می فرمایند: من از امتیازها و انحصارها دارم، زیرا از نظر من هر آنچه که با تمامِ تقسیم نمی شود و گناه‌آلود است. @zarrhbin
🍃 زندگی در خانه‌ها و هم از یک سو با آرامش همراه بود و از سوی دیگر با گرفتاری و . دخالت دیگران، حضور دائمی خانواده‌ی شوهر و زن. که می‌تواند هم مثبت باشد و هم منفی. 🍂 می‌گوید: "عمه‌ی آقا رضا زن خوبی بود، ولی من بودم. سر سفره‌‌ی صبحانه، ناهار، شام یک نفر پهلوی ما نشسته بود. هر روز باید غذایی می‌پختم که عمه‌خانم می‌گفت. باید همان کاری را می‌کردم که عمه‌خانم می‌گفت. می خواستم به خانه‌ی مادرم بروم تا به مادربزرگم کمک کنم، عمه‌خانم اجازه نمی‌داد." مهری شوهرش را دوست نداشت اصلاً را دوست نداشت. حالا با وجود عمه‌خانم، حتی فرصتِ آشنایی با همسرش را نداشت. اصلاً بدجنسی نمی‌کرد، اما همین حضورش را از همسرش و زندگی‌اش دور می‌کرد. 🍃 او اجازه نمی‌داد برای همسرش غذا بکشد. خودش برای آقارضا غذا می‌کشید. مهری می‌بایست لباس عمه‌خانم را بشوید. اتاقش را جارو و گاهی رختخوابش را جمع کند. حالا عده‌ای مدام از حرف می‌زنند. اگر روش روزگار قدیم خوب بود، حتماً ادامه می‌یافت. شیوه‌ی را باید به بخش‌هایی تفکیک کرد. باید خوبی‌ها و بدی‌هایش را با معیار همان سنجید. اگر با بسنجید، دچارِ "تضاد" می‌شوید. 🍂 مثل همین داستان من. خود این داستان بیانگرِ است. خود داستان تضاد نیست؟ تحلیل‌های من با ملاک امروزی تضاد را ایجاد می‌کند. یا تضاد را می‌نمایاند‌. یک کسی بپرسد: بالاخره آقای پاپلی، زندگی آن زمان خوب بود یا بد؟ با کدام ملاک؟ یکی از ویژگی‌هایِ "مدرنیته"، فروپاشی است. در کدام دستگاه فلسفی می‌خواهید را تفسیر کنید؟ با روش سرمایه‌داری، اسلامی، سوسیالیستی، کمونیستی، سنتی، مدرن، پُست‌مدرن. در چهارچوب ساختارگرایی، کارکردگرایی، رفتارگرایی؟ 🍃 طبق معمول زمانه در زندگی آن‌ها بزرگ‌تری می‌کرد. حق نداشت از خانه خارج شود. هفته‌ای یکبار با آقارضا به خانه‌ی پدرش می‌رفت. هفته‌ای یکبار هم به خانه‌ی پدر و مادر آقارضا سر می‌زد. گاهی هم زن و شوهر به سینما می‌رفتند. عمه‌خانم به سینما نمی‌رفت. می‌گفت است. سینما را دوست داشت. هم فیلم را دوست داشت و هم تنهایی با شوهرش را. هر جا می‌خواست برود، باید با آقارضا می‌رفت. البته، مادر و پدر مهری و خواهرانش، به خصوص زینت، هم گاه به او سر می‌زدند. 🍂 اولین بار که فهمید دخترش با آقارضا به "سینما" رفته است، آشوب به پا کرد. رقیه می‌گفت: "دخترم بیچاره شد!" فریاد می‌زد: "ای خدا، این مرتیکه‌ی پاسبان دخترم را به سینما برده است! جایشان در قعر جهنم است! اگر دخترم زنِ عباس‌آقا طلبه شده بود، به می‌رفت. به مسجد می‌رفت. حالا او زن پاسبان شده و به می‌رود!" با شوهرش دعوا کرده بود که: "تو دخترم را به پاسبان دادی! پاسبان او را به سینما برده است! حالا من این را چطور پنهان کنم؟" 🍃 می‌خواست با آقارضا دعوا کند. به طور جدی دخالت کرد. او به زنش گفت: "به ما چه که کجا رفته‌اند! مهری زن آقارضاست. هرکجا می‌خواهد می‌بردش. تازه مگر او را کجا برده؟ برده‌اش سینما..." رقیه در مقابل می‌گفت: "برده‌اش جهنم!" سرانجام یک روز مادرش را دعوت کرد که با هم "سینما" بروند. مادرش صدتا فحش و بد و بیراه به مهری داد و گفت: "حقّا که نوه‌ی شهربانو کافر هستی!"..... ✅ همراهانِ یارِ مهربان، تا اینجا را داشته باشید، اِن‌شاءالله هفته‌ی آینده همراهِ با آقارضاپاسبان به سینما خواهیم رفت! 📚 شازده حمام، جلد ۴ ✍ @zarrhbin
🔘 دلگرمی دل‌های یخ‌زده 🍃 📌 قصه به اینجا رسید که رقیه را با به قعر "جهنم‌ رفتن" یکی می دانست و به مهری که با همسرش به سینما می‌رفت، می‌گفت: "حقّا که نوه‌ی شهربانو کافر هستی" بخوانیم ادامه‌ی ماجرا..... 🍃 از این حرف‌ها بی‌خبر بود. مهری به او گفت می‌خواهد خواهرانش را به ببرد آقارضا خواهرزن‌ها، باجناغ‌ها و بچه‌ها را به سینما دعوت کرد. وانت برادرش را قرض گرفت و همه را سوار کرد. دوازده نفر نشستند داخل ماشین، همه به رفتند. سینمایی تابستانی که با ماشین می‌شد به داخل محوطه‌ی آن رفت. 🍂 تازه شهرها داشت دو شقّه می‌شد. از نظر فضای کالبدی، به وجود آمده بود. محله‌ای مدرن با زیرساخت‌ها و فضاهای مدرن و مردمی شبه مدرن با و مصرف‌های مدرن و با تفکری شبه مدرن. با ساختاری کالبدی_فضایی متفاوت از بافت سنتی شهر. 🍃اما مهم آن بود که هم داشت دو شقّه می‌شد. بین خانواده‌های هم محله‌ای ما داشت می‌افتاد. خانواده‌ای که در محله‌ای سنتی زندگی می‌کرد، اما می‌خواست با پدیده‌ها و فکر جدید زندگی کند. هنوز پولش نمی‌رسید که به بافت جدید کوچ کند، ولی آرزوی را داشت. 🍂 در ظرف چهار یا پنج‌ سال، از شب‌نشینی چند هزارساله‌ی زن‌ها در کنار کوچه، به سینمای آقای پاچه رسید(قبلاً شرح آن در کانال ذره‌بین رفته است) اما ظرف چهار سال از سینمای آقای پاچه به "درایو این سینما" رسید. 🍃 ، آدم‌های سنتی را با وانت قرضی به "درایو این سینما" می‌برد نه با ماشین BWM. آن‌ها که به "درایو این سینما" رفته‌اند، می‌دانند که چه می‌گویم. 🍂 متوجه شده بود که بچه‌ها و نوه‌هایش نیستند، ولی دیده بود آن‌ها به کجا رفته‌اند. شب دیروقت همه به خانه برگشتند. وقتی رقیه فهمید آن‌ها به رفته‌اند، قیامت به پا کرد. دعوای‌ رقیه سر سینما رفتن را من هم به یاد دارم. ساعت ۱۰ شب فریاد می‌زد، نعره می‌کشید، بددهانی می‌کرد. تمام مردم فهمیدند که خانواده‌ی به سینما رفته‌اند. 🍃 زن‌های دو دسته شده بودند. عده‌ی زیادی مخالف سینما رفتن بودند. آن‌ها می‌گفتند "آقای‌ پیشنماز" گفته سینما است آن‌ها به رقیه حق می‌دادند که سر و صدا کند. برعکس، دو سه نفری می‌گفتند آن‌ها هم می‌خواهند به سینما بروند. چند شب بعد بتول همراه شوهر و خواهرش به سینما رفتند. 🍂 بی‌بی هاجر می‌گفت یک دارد نظم کوچه را به هم می‌زند. نمی‌دانست که دارد به هم‌ می‌خورد. نمی‌دانست که "مدرنیته" آمده است تا نظم شهرها را به هم بزند. نمی‌دانست آمده است تا جهان را دگرگون کند. بی‌بی‌هاجر گناه نداشت. 👇👇👇👇
📜 اندیشه های ناب... 💠 زشتی‌ دنیای حرام...‼️ ✅ به خدا سوگند، این دنیای شما که به انواعِ آلوده است، در از استخوان خوکی که در دست بیمار جذامی باشد. است. 📚 نهج‌البلاغه، حکمت۲۳۶ ✍ @zarrhbin
📜 اندیشه های ناب... 💠 حقِ چشم...⁉️ ✅ حقِ بر تو این است که آن را: 1⃣ از نگاهِ بازداری. 2⃣ و از (از برای زندگی‌ات) عبرت بگیری. 📚 صحیفه‌ی سجادیه، رساله حقوق ✍ @zarrhbin
📜 اندیشه های ناب... 💠 حقِ دست...⁉️ ✅ حقِ بر تو این است که آن را: 1⃣ به سوی آنچه که "خداوند" کرده نکنی. 📚 صحیفه‌ی سجادیه، رساله حقوق ✍ @zarrhbin
🔘 دلگرمی دل‌های یخ‌زده 🍃 محمدعلی و ▫️از اکرم‌خانم پرسیدم: "در این خانه تغییراتی هم داده‌اید؟" گفت: "اصلاً! همان است که بوده است. فقط سال‌هاست درِ چاهِ چل گز بسته است. دیگر نه زیرِ زمین آبی هست و نه مرد آبکشی." به یاد کار و حرفه‌ی افتادم. در خانه‌ی محمدعلی چاهی بود که به آبِ می‌خورد. آب را با کمک چرخ‌چاه و دَلو (سطل لاستیکی) از دل قنات بیرون می‌کشیدند. ▪️حدود سال ۱۳۴۱ برق آمد. محمدعلی خرید. او می‌خواست اهل خانه راحت‌تر آب را از چاه بیرون بکشند. چند روز که گذشت، دینام را جمع کرد. از او پرسیدند چرا دینام را جمع کرده است و آیا دوباره می‌خواهد با چرخ‌چاه آب بکشد؟ ▫️پاسخ داد: "پدران ما به صاحبانِ اجازه می‌دادند قنات از زیر خانه‌هایشان بگذرد. برای این حقِّ عبور، صاحبان قنات به ما اجازه دادند که آب مصرفی متعارف خودمان را از چاه بکشیم. دینام را جمع کردم چون دیدم باعث شده از اندازه‌ی متعارف بیشتر آب مصرف کنیم و بیش از حد از قنات آب برداریم. دینام کار ما را راحت کرد اما آب‌ریزی ما زیاد شد. اگر این طور باشد؛ تمام آب قنات کشیده می‌شود و آبی برای صاحبان قنات باقی نمی‌ماند. این برداشت بی‌رویه‌ی آب است. من دینام را جمع کردم. امیدوارم که همسایه‌های ما نیز اگر دینام دارند، آن را جمع کنند." ▪️بعد از چند سال چاه‌های عمیق واقع در حریم قنات‌ها، آن‌قدر آب از زمین کشیدند که قنات‌های هزارساله خشکید. که رفت، هم رفت. حالا باید هزاران برابر پول محصولی که از آب این چاه‌ها تولید شده است، انرژی مصرف کرد تا آب از اصفهان به دشت خشکیده‌ی یزد برسد. امروز مصرف یک سیفون آب به اندازه‌ی مصرف یک هفته آب توسط محمدعلی است. ▫️در عالم فکر و خیال غرق بودم که چای نبات دوم را جلویم گذاشت. گفتم: "می‌خواهم از راه‌پله به پشت‌بام نگاهی بیندازم." گفت: "درِ راه‌پله باز است." از پله‌ها که بالا می‌رفتم، با هر قدم خاطرت ۵۲ سال قبل به یادم می‌آمد. خودتان می‌دانید آن راه‌پله‌ها چه اندازه حرف برای گفتن دارند. دل آدم حتی در پیری، به خشت و گِل‌های عصر جوانی‌اش وصل است و این همان حسّی است که فرنگی‌ها به آن می‌گویند " " ▪️بیچاره جوان‌های آپارتمان نشین! این چهاردیواری‌های صاف بدون راه‌پله و زاویه و کنج، تالار، زیرزمین، انباری، آشپزخانه، مرغدانی، طویله، آب‌انبار و پشت‌بام چه خاطرات صافی را در ذهن نسل امروزی ایجاد می‌کند؟ دیگر کدام پسر ۱۵_۱۴ ساله‌ای می‌تواند سر خود به خانه‌ی همسایه‌ها برود. ▫️کدام زیرزمینی با دستگاه‌های شَعربافی وجود دارد که جوان‌های همسایه آن را تمیز کنند؟ شاید همین خاطرات صاف و "آی‌پدی" و "وایبری" باعث می‌شود که این همه تروریست پرورش پیدا کند. خاطرات نسل ما خاطراتِ ، دوستی، عشق و جوانی است. تازه ما جنگ‌آفرین شدیم و دشمن‌تراش. خاطرات نسلی که فیلم‌های خشنِ آدمکشی می‌بینند و اعدام در ملأعام و قبرستان‌های پر از جوانان به خون خفته، منجر به چه می‌شود؟ اللهُ اعلم. 👇👇👇👇
ذره‌بین درشهر
🔘 هیچ وقت دیر نیست... 💠 ادامه‌ی داستان مسیر یک مهاجر _ علی بِن صالح نجیب (Ali Ben Salah Najib) 💢
💠ادامه‌ی داستان مسیر یک مهاجر _ علی بِن صالح نجیب‌ (Ali Ben Saleh Najib) 📌کار در هلند ▪️علی روانه هلند شد . سال ۱۹۶۱ بود. برای ویزا بگیر و ببندهای امروزی نبود . علی اول تیر ۱۹۶۱ در یک معدن زغال سنگ در هلند مشغول به کار شد. شرایط کاری تقریبا همان‌ بود که در معادن پادوکاله فرانسه بود . البته ، علی مشکلات بیشتری داشت ؛ چون او زبان هلندی را نمی‌فهمید ، ولی کارگران عربِ فرانسه زبان در معادن هلند زیاد بودند. غمی شدید سراسر وجودش را فرا گرفته و دچار افسردگی شده بود . ▫️ شرایط سخت معدن و شرایط سخت آب و هوایی ، او را افسرده کرده بود . وضع غذاییِ مناسبی نداشت . جدایی از پدربزرگ و مادر بزرگ و دور بودن از نور آفتاب ،او را غمگین می‌کرد. دچار بیماری شده بود. ▪️<<غم غربت ؛>> غم دوری از وطن . در هلند علی صاحب زن و سه فرزند شد . یعنی دوستانش با کمک یک دلال ترتیبی دادند که او صاحب زن و سه فرزند شود . ▫️برای رفتن به مدرسه سن علی را کم کردند تا بتواند به مدرسه برود . او سیزده‌ساله بود ، ولی از نظر شناسنامه هفت ساله شد . وقتی می‌خواست به فرانسه برود ، سنش را بالا بردند تا بتواند وارد فرانسه شود . در پاسپورت سال تولد او را ۱۹۳۶ نوشتند تا بتواند وارد فرانسه شود . وقتی در هلند بود دلال‌ها اسنادی را برایش درست کردند که به ظاهر نشان می‌داد او صاحب زن و سه فرزند است. نه زنی در کار بود و نه فرزندی . بدین ترتیب او از طرف دولت هلند کمک و مساعدت مالی می‌گرفت .علی داشت با دوز و کلک آشنا می‌شد . ▪️میگفت این پول نیست . دوستانش به او قبولاندند که این پول نیست. درست کردند . می‌گفتند گرفتن هر رقم پول از کفار استعمارگر است. ▫️شبکه مافیایی وجود داشت . از کارگران پول می‌گرفت . با پول اسناد لازم را فراهم می‌کردند. برای کارگران مجرد اسناد تاهّل درست می‌کردند . علی کم‌کم با سیستم ، رشوه و پارتی بازی آشنا می‌شد. سیستم اداری سن او را بالا و پایین می‌برد .سیستم کمک به خانواده در هلند او را صاحب زن و سه فرزند کرد . کمک و مساعدت دولت هلند به زن و فرزندانِ نداشته ، از حقوق او بابت کار در معدن زغال سنگ بیشتر بود. ▪️ در هلند نیز علی دوستانی پیدا کرد .شبکه مراکشی‌های اروپا از او حمایت می‌کرد. البته ، او باید ماهیانه بخشی از در‌آمدش را به شبکه می‌داد. بدون پرداخت پول ، حمایتی وجود نداشت. ▫️حتی ممکن بود اذیت و آزار هم بشود . علی با وضعیت کار سخت در معدن نمی‌توانست کنار بیاید. بیماری پوستی‌اش شدت پیدا کرده بود. بزرگ‌تر می‌شدند. دکترها می‌گفتند ترکیب گاز معدن با بخارآب ، اسیدی ایجاد می‌کند که پوست تن را می‌سوزاند . علی مریض جسمی و روحی شده بود . نه راه پس داشت نه راه پیش. تصمیم گرفت به مراکش برگردد. تصمیم گرفت به روستا برود و کار را دنبال کند. ... 📚شازده حمام ، جلد ۴ ✍ @zarrhbin
✍امام صادق (عليه السّلام) فرمودند : ✨ يكى از سخت ترين واجبات بر بندگان خدا ، ياد كردن زياد خدا است. سپس فرمودند : مقصودم ذكر «سبحان اللّه والحمدللّه و لا اله الا اللّه و اللّه اكبر» نيست ، گرچه آن هم ياد خداست ، ولى منظورم اين است كه در برخورد با آنچه كه خدا يا كرده خدا را ياد كند ، اگر خدا بود به آن عمل كند و اگر الهى بود آن را رها كند. 📖 كافى ، ج ۲ ، ص ۸۰ @zarrhbin
✍پيامبر اكرم - صلي الله عليه و آله - فرمود: ✨هر كس را كند، خداوند بوي بهشت را بر او مي كند و جايگاهش است که بد جايگاهي است. 📚بحار الانوار، ج 74، ص 150 @zarrhbin
🔹️برکات روزه.... ✍پیامبر اسلام (ص) می‌فرمایند؛ 🔸️هیچ مومنی نیست که به خاطر خدا ، را روزه بگیرد جز اینکه خداوند برای وی چند چیز قرار می دهد: اول : اینکه را از پیکرش ذوب می کند . دوم : به خدا نزدیک میسازد. سوم : سختی های را بر وی آسان میسازد . چهارم : در از گرسنگی و تشنگی مصون میدارد او را پنجم: خداوند از دوزخ را به وی عنایت میکند ششم : خداوند از بهشت به او میخوراند 📚علل الشرایع شیخ صدوق ،صفحه ۸۵۱ ، باب ۱۰۹ @zarrhbin
✍رسول خدا صلی الله علیه و آله: کسی که ماه رمضان را بگیرد و در این ماه از و (دروغ و تهمت) کند، خداوند از او خشنود می‌گردد و باغ‌های بهشت را بر او می‌کند. 📗بحارالانوار ج۹۳ ص۳۴۶ @zarrhbin
📜حکم شرعی 🚲 بانوان🤭😱 👇 🖌امام خامنه ای: دوچرخه‌سواری بانوان در مجامع عمومی و نیز در جایی که در معرض دید نامحرم باشد، است. 🖌آیت الله مکارم شیرازی: با توجّه به پیامدهاى سوئى که این گونه امور دارد، (واجب) است از آن پرهیز شود و به وسوسه هایى که این و آن مى کنند توجّه نکنید. 🖌آیت الله سیستانی: اگر در معرض دید نامحرم باشد و وضع او تحریک کننده باشد (حرام است). @zarrhbin
✍ پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید:: 🔆خداوند بهشت را بر هر فحّاش بی‌آبرو و كم‌شرمی كه باكی از آنچه گوید و آنچه به او گویند ندارد، كرده است. 📚 بحار الانوار ، ج60 ، ص 207 @zarrhbin
✍امام هادى عليه السلام: ✨ همانا رشد نمى كند و اگر هم كند، ندارد، و اگر آن را كند، نمى برد، و آنچه بر جاى مى گذارد، توشه اش به سوى آتش خواهد بود 📚الكافی ، جلد5 ، صفحه125 @zarrhbin🕊