eitaa logo
ذره‌بین درشهر
18.4هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 (۲۴۴_۳۱۰ه.ق.) صوفی و عارف ✅ نامش و از مردمِ بود. ✅ یکی از بحث‌انگیزترین و صوفیان و در "تاریخِ اسلام" است‌. ✅ به هندوستان و ترکستان و حجاز و عراق سفر کرد. هر جا که رفت مردم را به فرا خواند. ✅ آنچه درباره‌ی شهرت دارد این است که او عقیده داشت که می‌تواند در حلول کند و انسان به نزدیک‌ترین درجه در نزدِ برسد. ✅ او جمله‌ی اَنَاالحق (من حق هستم یا حق با من است) را بر زبان جاری می‌کرد. این موجب شد او را به و اِلحاد متهم کنند. ✅ سرانجام در او را به زندان انداختند و بعدِ دوسال، پس از ، به "دارش" آویختند. آن‌گاه جسدش را و خاکسترش را به ریختند. ✅ آثاری نیز داشته است که از این میان تنها کتابِ باقی مانده است. نامش جاویدان و یادش گرامی...🥀 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۲ 📌 و داستانِ به دار آویختنِ را حتماً بخوانید تا به اوصافِ "اَنَاالحق" گفتنِ عارفی سبکبال چون حلاج پی ببرید.(در این مقال نمی‌گنجید.) 📌 و اما در مورد کتابِ ""حلاج که جمعِ طس (طاسين) است. نام ديگر سوره‌ی نمل را به مناسبت آغاز سوره با كلمه «طس»، طاسين گفته‌اند. مفسران گويند «طس» در ابتداى سوره نمل، سوگند به خداى لطيف و سميع است. محتواى كتابِ طواسین، درباره‌ی "تجارب عرفانى حلاج" به زبان بسيار پيچيده است. 📌 را که می‌بردند پای چوبه‌ی دار، به گفتند بیاید برای وداع، او هم آمد اما بدون سربند.مردها همه بانگش زدند که پس حجابت کو؟ او پاسخ داد: من جز مَردِ دیگری نمی‌بینم. 📌گویند زمانی که او را دار زدند مردم بر جنازه‌ی او سنگ بسیار می‌زدند. (عارف و صوفی) نیز به خاطر دور نماندن از قافله‌ی مردم تکه گِلی کوچک به زد. از جنازه‌ی منصور آهی برخاست بلند؛ گفتند: این چه سرّ است؟ از این همه سنگ هیچ نگفتی، از گِلی اندک آه کردنت چیست؟ گفت: آنها که نمی‌دانند معذورند، از "شبلی" عجبم آمد که می‌داند من کیستم، نمی‌باید می‌انداخت و انداخت.   📌 درویشی در آن میان از او پرسید که "عشق" چیست؟ گفت: امروز بینی و فردا بینی و پس فردا بینی. آن روزش بکشتند و دیگر روزش بسوختند و سوم روزش بباد بردادند، یعنی اینست. 📌و در پایان ابیاتی پُرحَلاوت از :  دلا اگر نفسی ميزنی به صدق و صفا به جان بکوش که باشی غلام اهل وفا به هر قبيله چه گردی اگر تو مجنونی بيا و قبله گزين از قبيله‌ی ليلا چو تشنه لب به بيابان، هلاک خواهی شد غنيمتی شمر ای دوست، صحبتِ دريا اگر تو لذت ناز حبيب می‌دانی شفا ز رنج بجوی و ز درد خواه دوا اگر ستم رسد از دوست هم به دوست گريز کجا رود به جهان وامق از درِ عذرا مجوی جانب جانان ز عقل، راهبری که عشقِ دوست بود سویِ دوست، راهنما ميان شب به چراغ آفتاب نتوان جست که آفتاب هم از نور خود شود پيدا بپای مورچه نتوان بکوه قاف رسيد برو تو تعبيه کن خويش در پرِ عنقا طريق عقل رها کن به عشق ساز اگر تو عاشق عشقی و عشق را جويا @zarrhbin