eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.3هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🐕 روزی از روزهای خدا بود، که در یک باغ بی در و پیکر کنار منزل مسکونی ما یک سگ با هفت توله اش زندگی می کرد که این توله ها، زبان بسته به کسی کاری نداشت اما چون عده ای از هر جنبنده ای می ترسند! وجودش را طاقت نیاورده و از نهادهای مسئول خواستند تا فکری به حال این مادر و بچّه هایش بکنند که آنها نیز در اولین فرصت آمده و اقدام کردند اما چه اقدامی؟! اقدام این بود چون سگ بیچاره بنا به غریزه ی اجازه نمی داد کسی به توله هایش نزدیک شود ابتدا به ضرب گلوله مادر را از پای درآوردند و بعد توله ها را با خود بردند تا مِن بعد محله ی ما آرام باشد و خانم و یا بچّه ای از سگها نترسد!! چند روزی از این اتفاق گذشت تا اینکه ما با آن همسایه ای که زنگ زده بود تا بیایند زبان بسته ها را ببرند روبرو شدیم که این بنده ی خدا گفت:"آن شب که باعث و شاهد قربانی شدن مادر توله ها بودم تا صبح از عذابِ وجدان خوابم نبرد و من دیگر غلط بُکُنم که برای رفع چنین مشکلاتی دست به دامن نهادهای زیربط شوم!." ⬅️ و چند روزی است که این موضوع به صورت هشتگ زدن و برجسته کردن مورد توجه همگان قرار گرفته است که کاری بس پسندیده و قابل تقدیر است. و خوشبختانه نهادی که مرتکب چنین عمل غیر انسانی شده است نیز مشخص است و باید پاسخگو باشد. اما چه بسیار هشتگ زدن هایی که ما آنها را فراموش کرده ایم و کسی هم نیست. 🐍 ما فراموش کرده ایم که در شهر ما به واسطه ی وجود در دل کویر در فصل هایی که مارها از خواب زمستانی بیدار می شوند و در گرمای سوزان می خواهند به حریم سایه ای پناه ببرند، محکوم به نابودی هستند و متاسفانه باید حریم کارخانه ها را سم پاشی کنند تا خدای نکرده بزرگواری! به خاطر نیش مار دچار گزیدگی نشود. حال کسی از خود پرسیده است آیا مارها جای ما را تنگ کرده اند یا ما به اکوسیستم آنها تجاوز کرده ایم⁉️ آیا مدعیان حافظ محیط زیست، هشتگِ نه به مارکُشی را هم زده اند⁉️ 🏭 ما فراموش کرده ایم که در شهر ما به واسطه ی وجود گَردهایی در هوای شهر پراکنده می شود که اگر گلوله، ریه ای را مورد اصابت قرار ندهد، آن کار یک گلوله را با ریه های آدم ها می کنند و آنها را از نفس کشیدن می اندازند، آیا کسی نه به آلودگی هوا را دنبال کرده و می کند⁉️( آمار سرطان ها و تومورها و تولد کودکان ناقص الخلقه بماند.) 🌳 در همین شهر به واسطه ی و افزایش جمعیت، بدون در نظر گرفتن زیر ساخت ها و برای اینکه آدم ها بی خانه نباشند و بی خانه نمانند اقدام به کُشتن درخت هایی می کنند که ثمره اش طلای سبز است؛ آیا کسی هست که نه به درخت کُشی را هشتگ بزند⁉️ 🍂 جالب است بدانید در همین شهر به واسطه ی ما میزبان انسانهایی هستیم با فرهنگهای متفاوت. آیا تا کنون به فرزندانمان آموخته ایم که هیچگاه نباید احترام به هموطن را از یاد ببرند حتی اگر از نظر مذهب و رنگ پوست با ما هماهنگ نباشند و تفاوت داشته باشند⁉️ چرا باید دانش آموزی در راه مدرسه کودکِ رنگین پوست بی گناهی را مورد آزار واذیت قرار دهد؟! آیا هیچکس نه به فرهنگ کُشی را برجسته نموده است⁉️ 👈 اینها را به نگارش در آوردیم تا کلاه خود را قاضی کنیم و با سر یک میز بنشینیم و ببینیم با و چند چندیم..‌.. 🖋 هوادارِ مردم @‌zarrhbin
رنج کشیده ی دوران❣ 🍃 گاهی چشم های ما از دیدن واقعیتهایی که در زیر پوست شهرمان می گذرد غافل می شود. 🍃 روزی از روزهای خدا بود که برای انجام کاری به مرکز شهر رفته بودم، هنگام پارک ماشین کنار خیابان متوجه ی شدم که در حدود ۸۰ یا ۹۰ سال سن داشت؛ چادر کهنه و رنگ و رو رفته ای به سر، دمپای پاره ای به پا و عصایی نیز زیر بغل و یک پاکت پر از نیز در دست، با حالتی بسیار و ناراحت، که حتی اشک نیز در حلقه زده بود برای ماشینهایی که از مقابلش می گذشتند دست بالا می کرد تا شاید کسی برای خدا او را به مقصدش برساند، اما متاسفانه همه از کنار او، بدون آنکه را درگیر کنند، می گذشتند. 🍃 من با دیدن این پس از اتمام کارم، خودم را به او رساندم و از او خواستم تا سوار ماشینم شود از خدا پنهان نیست از شما هم پنهان نباشد نذر کرده بودم اگر راننده ی خِبره ای شدم تا آنجا که در توانم است زنانی که در مسیرم برای رفتن به مقصدی دست بالا می کنند حتماً توقف کنم و آنها را به مقصدشان برسانم؛ جالب است هر کدام از آدم هایی که من به مقصد رسانده ام قصّه ای داشته اند جالب و شنیدنی، چون خیلی پیش می آمد، بدون اینکه از آنها بخواهم؛ خود سفره ی دلشان را برایم باز می کردند. (ولی خانواده به خاطر اینکه امروز اردکان شهر هفتاد و دو ملت شده است مرا از این کار نهی کرده اند ولی من همچنان توچین شده نذرم را اَدا می کنم :)؛) 🍃 بگذریم... قصه ی ما دل پری از روزگار داشت بدون اینکه از او چیزی بپرسم خودش شروع کرد به کردن. او گفت: هستم که از مال دنیا دو دارم. امروز مجبور شدم برای بیماری که از آن رنج می برم به پزشک مراجعه کنم. بعد از اینکه داروهایم را از داروخانه گرفتم منتظر ایستادم تا کسی مرا به خانه ی دخترم برساند. 🍃 بی بی قصه ی ما از و اهلش گله های زیادی داشت و با بغضی که گلویش را می فشرد از نامهربانی های گفت؛ از اینکه با او مانند یک غریبه رفتار می کنند. از اینکه غذای مانده ی چند روز پیش را گرم کرده و با عصبانیت جلوی او می گذارند و به او می گویند: "می خوای بخور نمی خوای نخور!!" از اینکه فرزندانش هفته ها می آید و می رود و از او نمی کنند. 🍃 از اینکه فرزندان آدم فکر می کنند پیری و درماندگی تنها برای پدران و مادرانشان است. از اینکه به علت ترس از باید به خانه ی دخترانش پناه ببرد و گوشه ی خانه ی آنها بنشیند تا شاید کسی او را نه به عنوان بلکه به عنوان فرد بیچاره ای که از درمانده است قبول کنند و محلش بگذارند. 🍃 که با این کهولت سن خود را به پزشک می رساند تا مبادا فرزندانش برای بردن یا نبردن او به مطب، با یکدیگر نکنند و درگیر نشوند. که از این می نالید که حتی دخترانش در برخورد با او در بعضی موارد، الفاظ رکیکی به کار می برند که حتی شایسته نیست یک فرزند و یا یک مسلمان آن را به نوکرِ خود بگوید چه برسد به .... 🍃 و ای کاش ما آدم ها قدر داشته هایمان را بیشتر می دانستیم نه آن زمان که از دستشان می دهیم تازه به این فکر می افتیم که چه را از دست داده ایم و ای کاش برای چند دقیقه هم شده، چندین بار کلمه ی ، تنها این کلمه ی زیبا را با خود کنیم تا بفهمیم، این کلمه ی چه بار معنایی و احساسیِ زیبایی به همراه دارد. و در پایان بدانیم "مادر جلوه ی حق است، رضایت خداست، باید خدا را راضی نگه داشت." ✍ سمیّه خیرزاده اردکان @zarrhbin
📜 اندیشه‌های ناب... 💠 اُمید و آرزو...⁉️ ✅ و آرزو، است برای پیروان من، اگر نمی‌بود هیچ ، فرزند خود را شیر نمی‌داد و هیچ ، درختی نمی‌نشانید. ✍ 🍃 فرا رسیدن سالروز مبعثِ خاتم پیامبران ، پیامبر نور و رحمت و صلح و دوستی، بر عاشقان و سالکانِ واقعیِ راه آن حضرت تبریک و خجسته‌باد.🌹 🏠 🎊 @zarrhbin
💔 آتش و این همه اَسرار نمےدانستیم پشٺ ماندن و نمےدانستیم در وسط شعلہ اگر گیر ڪند نتوان گشٺ بر او یار نمےدانستیم 🥀 💔 🥀 @zarrhbin