eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.3هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘 درس های ۲۸ مرداد...⁉️ 🍃 در نسل ما، وقتی حدود پنج تا ده ساله بودیم حسینیه ها و هیئت های عزاداری و روضه خوانی ها به علی ابن ابیطالب و همه ائمه ی معصومین صلوات الله و سلامه علیه را در دل ها می کاشتند و مدرسه ها به میهن را. خانواده ها و اجتماع هم راستی، درستی، راستگویی و زورخانه ها پهلوانی می دادند. حسینیه ها در اسلام بودند و مدرسه ها در ناسیونالیسم و ملی گرایی. البته رژیم شاه تلاش کرد که مدرسه ها به شاه دوستی را هم در بچّه ها تقویت کنند، ولی این کار فایده ی چندانی نداشت. روشنگری اکثر خانواده ها و مردم مسئله را معکوس می کرد. ▫️ یادم می آید حدودا ۱۲ ساله بودم باید حدود سال ۱۳۳۹ بوده باشد، برای ۲۸ مرداد جشن گرفته بودند. به میدان مجسمه یزد رفته بودند و من هم رفته بودم. داربستی بسته بودند و فرماندار، فرماندهان پلیس و ژاندارمری روی سکو نشسته بودند و نیروهای پلیس و ژاندارم رژه می رفتند. داشت درباره ی شاهنشاه و تلاش های ایشان و قیام مردم برای بازگشت اعلی حضرت صحبت می کرد. 🍃 مرد میانسالی از اقوام ما که نانوا بود با چندتن از دوستانش(من پهلوی آنها ایستاده بودم) گفت: زکی! بازهم گفتن شروع شد. من به شاطر عباس گفتم: امروز چه خبر است؟ شاطرعباس گفت: شب به خانه ی ما بیا تا بگویم چه خبر است. من شب با به خانه شاطر عباس رفتم. او با سه نفر از دوستانش پشت بام خانه نشسته بودند و بساط چایی شان پهن بود ▫️شاطر ماجرای شاه و روی کار آمدن او و فعالیت های مرحوم را بیان کرد، از تلاش ها و مبارزه ی مردم برای کردن به رهبری آن مرحوم گفت. درباره ی مخالفت انگلیسی ها و آمریکایی ها و اوباش داخلی و عدم مساعدت حزب توده و آن ها به مرحوم دکتر محمد مصدق و به ملت ایران و ۲۸ مرداد توضیحاتی داد. 🍃 او چندین شب مسائل را برای من بازگو کرد. آن مرد چندانی نداشت، شاطر نانوا بود ولی خود جریان امور را لمس کرده بود. چون بود و عضو هیچ هم نبود و فقط و بود، سخنش در من بود. ▫️من بعدها ده ها و صدها مقاله به فارسی و فرانسه درباره ی نهضت ملی شدن نفت و خیانت هایی که به این نهضت ملی شدن نفت و رهبر فقید آن مرحوم شد خواندم ولی هیچ کدام حرف های را نداشت. 🍃 سخنان امثال او باعث می شد که با وجود آن که بچّه ها جشن و شادی را دوست داشتند، ولی اکثریت قریب به اتفاق آنها تمایلی به شرکت در جشن های ۴ آبان نداشتند یا اگر در جشن شرکت می کردند به آن نداشتند، به جشن می رفتند چون شلوغ و مایه ی سرگرمی بود. این سخنان و آگاهی ها باعث می شد که که ظاهرا بی سواد ولی عملا بودند، در جریان امور به مدرسه بیایند و به بهانه ی آن که نمی خواهند بچّه هایشان شلوار کوتاه بپوشند، نگذارند بچّه ها در جشن تولد شاه شرکت کنند. مردم محلّه ی ما هرچند و بی سواد بودند ولی در دهه ی ۱۳۳۰ به دلیل مبارزات کارگری ( چون در محلّه ی ما کارگران کارخانه ها زیاد بودند) و تشکل های کارگری افرادی بودند. با اوج گرفتن قدرت شاه و و پرونده سازی علیه فعالان کارگری و بستن روزنامه ها، کم کم در عمق فرو رفتند. 📚 شازده ی حمام 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 🔹 سه شنبه ها و جمعه های هر هفته با پست همراه ما باشید. @zarrhbin
، سیدمحمود🌷 (۱۳۵۸_۱۲۸۹ ه.ش.) روحانیِ و نخستین امام جمعه ی تهران ✅ زادگاهش روستای گِلیَرد از توابع طالقان بود؛ پدرش سیدابوالحسن طالقانی، از شاگردان در سامرّا و از هم فکران بود. ✅ در ۸ سالگی با پدر به تهران آمد، در نوجوانی به قم رفت و ۱۲ سال در مدرسه های فیضیّه و رضویّه، نزد آیت الله درس خواند؛ سپس به رفت و بعد از سه سال با درجه ی به تهران بازگشت. ✅ آیت الله طالقانی در سال ۱۳۲۷ مسجد هدایت را در تهران به عهده گرفت و آن را به پایگاهی برای هدایت و ارشاد ، به ویژه جوانان تبدیل کرد. ✅ طالقانی از آغاز جوانی، با هم فکری ، در اندیشه ی بسط معارف قرآنی و فعالیت در راه هدایت مردم و آزادیِ آنان از سلطه ی استبداد شاهنشاهی بود و پس از ۲۸ مرداد، با و ، را برای مبارزه با رژیم تشکیل دادند. ✅ آیت الله طالقانی بارها به زندان و فرستاده شد و شکنجه های بسیار دید و آخرین بار به ده سال زندان محکوم گشت. اما در آستانه ی آزاد شد. او از و ستایش گران بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به فرمان امام، امام جمعه ی تهران شد و نمازهای باشکوهی را در اقامه کرد. او نماینده ی هم بود. ✅ آیت الله طالقانی در ۱۹ شهریور سال ۱۳۵۸ بر اثر سکته ی قلبی در گذشت و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد. از اوست: اسلام و مالکیت، جهاد و شهادت، حج و تفسیر پرتوی از قرآن. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد... 📚 فرهنگ نامه ی نام آوران (آشنایی با چهره های سرشناس ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📝بیایید با محرومین و دردمندان جامعه هم صدا شویم ! 💠 ما موظفیم و مسؤولیت نسبت به مردم داریم.باید دردها، اندیشه ها، بدبختی ها، ناراحتی ها، عقب ماندگی های این مردم را جبران کنیم با قوانین نجاتبخش و حیاتبخش اسلامی.  💠 امیدواریم که همه ی ما هشیار بشویم، فرد فرد مسؤولیت قبول بکنیم و این مسائل عظیم اسلامی را پیاده بکنیم. خودرایی و  را کنار بگذاریم، گروه خواهی و فرصت طلبی و تحمیل عقیده یا خدای نخواسته استبداد زیر پرده ی را کنار بگذاریم و بیاییم با ، با دردمندها، با رنج کشیده ها، بامحروم ها باشیم. 📚 پایگاه اطلاع رسانی حوزه و برگرفته از کتابچه ی طالقانی و شوری @zarrhbin
، عباس🌷 (۱۳۶۶_۱۳۲۹ه.ش.) خلبان شهید ✅ ، از خلبانان برجسته و فداکار بود. در به دنیا آمد. پس از گرفتن دیپلم، از میان دو رشته ی و نیروی هوایی، که در هر دو پذیرفته شده بود، را برگزید و برای آموزش به اعزام شد. ✅ پس از سه سال آموزش دوره های خلبانی، به بازگشت و در مشغولِ شد. ✅ ، که جوانی و انقلابی بود و حتّی دوران آموزش در آمریکا، او مورد توجه فرماندهانش قرار گرفت، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در پایگاه هشتم شکاری اصفهان، شد. ✅ بعد از ناموفق بر ضد ، به سبب اعتمادی که به وی داشتند، او را به همان پایگاه کردند. سپس به ستاد فرمان دهی در آمد و شد و در طی ، خود نیز عملیات جنگی بسیاری انجام داد. ✅ سرانجام، در بهار سال ۱۳۶۶، هنگامی که از عملیات برون مرزی باز می گشت، گلوله ی تیربار ضد هوایی دشمن قرار گرفت و به رسید. هواپیمای او را، کمک خلبان سالم به زمین فرود آورد. مزار در جوار امام زاده سلطان حسین قزوین قرار دارد. یاد و نامش گرامی، راهش پر رهرو باد 📚 فرهنگ نامه ی نام آوران ( آشنایی با چهره های سرشناس ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 🍃 و این هم خاطره ای زیبا و از شهید بابایی که خواندنش خالی از لطف نیست. 💠 نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان، برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست. 💠 به بنده ی حقیر (مسؤل وقت فرودگاه) اطلاع دادند دم درب مهمان داری؛ رفتم و با کمال تعجب را دیدم که راحت روی زمین نشسته. پس از سلام، عرض کردم جنابِ چرا تو این گرما اینجا نشستی؟ 💠 خیلی آرام و متواضع پاسخ داد: این نگهبان بنده ی خدا گفت هواپیما روی باند است. و شما نمی توانی وارد شوی. من هم منتظر ماندم، مانع پرواز نشوم. 💠 در صورتی که فرمانده معاون عملیات وقت نهاجا بودند؛ ایشان نه به نگهبان اهانت کرد، و نه خواستار تنبیه او شد؛ بلکه از من خواست که نگهبان را مورد قرار دهم. 🍂 و چقدر این قصّه ها، شده است.... @zarrhbin