eitaa logo
ذره‌بین درشهر
18.4هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
👈 پروژه ی اردکان در چه مراحلی از پیشرفت کار قرار داد⁉️ ⬅️ هر از چندگاهی به فاصله های زمانی مثلا یکبار خبری از پروژه های نیمه تمام در کانالهای خبری شهرستان به ارائه می شود که به قول دلسوزان جامعه اعلام این به نوعی رفع تکلیف از حوزه ی فعالیت افرادی است که مسئولیتی را برعهده دارند‼️ اما اینجاست که برای تکمیل یک پروژه در شهر ما علاوه بر مردم باید نیز داشته باشند، شاید آن زمان است که خبر اِتمام پروژه ای گوش هایشان را نوازش دهد‼️( ، شهرِ ما الحمدالله زیاد دارد البته اگر اولویتها را از یاد نبرده و درست و به جا خرج و هزینه شود.) ⬅️ هنوز مدت زمان زیادی از این در فضای مجازی (حقیقی) نگذشته است که در نشست با اساتید دانشکده ی معماری در خصوص ساماندهی بافت تاریخی اردکان و قنات های موجود در منطقه، همچنین مقدمات لازم برای امکان آن در ، نظرات تخصصی آنان را جویا شدند‼️ ⬅️ بعد از مطالعه ی این این سئوال برای پیش می آید که به صِرف جویا شدن از بدون فعالیت خاصی، آیا آب از آب تکان خورده است⁉️ یا همچنان محکم تر از است‼️ ⬅️ برای تکمیل پروژه ی چند نیاز است و چه کسی پاسخگوی است⁉️ آیا بقیه ی پروژه ها در این برای تکمیل شدن، قرار است همانندِ سالها به طول انجامد⁉️ برای شروع و تکمیل ، چه باید کرد⁉️ آیا در ساختِ این ، که تغییر کاربری زمین مربوطه است باید منتظر باشند تا ببینند آقایان در میدان ، چه سرنوشتی را برای رقم می زنند⁉️ قابل توجه اینکه امروز مسئولان نباید از نسل فضای رسانه ای اردکان غافل شوند، زیرا آنها به دور از هیاهو و جنجال های سیاسی را مطالبه خواهند کرد و تریبونِ نداشته ی آنها خواهند بود و اجازه نخواهند داد که در حد باقی بمانند. ⬅️ و امیدواریم مجتمع فرهنگی، ورزشی و رفاهی چادرملو مسیر را در پیش نگیرد، که هر روز دایه ای دلسوزتر از مادر سرپرستی آن را برعهده می گیرد‼️اما دریغ و درد که این هم نمی تواند آن را به برساند‌ و متاسفانه هنوز اندر خَمِ یک کوچه است و باز متاسفانه، به جای اینکه نفسی تازه کند به بوته ی سپرده شده است‼️ ⬅️ و کلام آخر اینکه در مورد ساخت مجتمع تفریحی، ورزشی و رفاهی چادرملو هیچ اهمال و سستی از جانب پذیرفته نیست، همان که وقتی مردم گِله می کنند از شدن ، به جای دلجویی و نشان دادن اُفق های روشن، از آنها می خواهند شهر محل سکونتشان را تغییر دهند و کنند‼️ برادر عزیز برای همه که این امکان وجود ندارد که ساکن و شهرهای بزرگ کشور شوند!! و حتی اگر امکانش هم وجود داشته باشد عِرقِ به مانع می شود، پس از ما نخواهید که را به فراموشی بسپاریم و راهی دیار شویم، اما شما مسئول محترم می توانید با استفاده از اختیارات و که مردم با آرای خود بر دوش شما نهاده اند از درآمدهای این شهر به نفع و ایجاد برای به چشم نیامدن ، بهتر استفاده کنید. 📌 و بدانید که ما در ، لالایی برای نمی خوانیم پس سعی کنید نبرد و در مقابل پاسخگو باشید، و برای احداث مجتمع تفریحی، ورزشی و رفاهی،هم به قول معروف، تا تنور است را به سینه ی آن و به خاطر مردم به دست کسی ندهید و آن را به تاخیر نیندازید.(گفتیم، نگید نگفتیم...) 🖋 یکی از جمعِ مردم @zarrhbin
21 فوریه (۲ اسفند) روز جهانی زبان مادری گرامی باد🌹 طبق دستورالعمل سازمان #یونسکو: "هر کسی که نتواند زبان مادری خود را بنویسد و بخواند بی‌سواد محسوب می‌شود "یونسکو با انتشار پوستری به مناسبت روز جهانی زبان مادری، نوشت: "اجازه دهید #رازهایمان را به زبان مادری خود بیان کنیم" #زبان‌مادری، هویت انسان را شکل می‌دهد.با هم برای حفظ تنوع زبانی و فرهنگی تلاش کنیم... @zarrhbin
، مهدی🌷 (۱۳۸۸_۱۳۰۰ ه.ش.) نویسنده‌ی مجموعه‌ی "قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب" ✅ "مهدی آذر خرّمشاهی" معروف به در روستای خرّم‌شاهِ به دنیا آمد. پدرش بود و اجازه نمی‌داد فرزندش به مدرسه برود. اما خواندنِ قرآن را از یاد گرفت و باسواد شد. ✅ در به یزد رفت و به کارهای گوناگونی مانند کارگری، بنّایی، جوراب‌بافی و دست زد. یک‌سال نیز در ، عربی خواند و دوستانی طلبه و باسواد پیدا کرد. ✅ سپس به رفت و در چاپخانه‌ی محمدعلی علمی و سپس مشغول کار شد. روزی، کتابِ را خواند، به فکرش رسید که آن‌ها را برای "بچه‌ها" به زبانِ ساده و چاپ کند. ✅ بدین ترتیب، اولین جلد از مجموعه‌ی ، به وجود آمد. این مجموعه تا ۸ جلد منتشر شد و خیلی زود جای خود را در میان کتاب‌های خواندنی کودکان و نوجوانان باز کرد؛ تا جایی که به کتاب‌هایش داد و خودش مورد تشویق قرار گرفت. وی در "تهران" فوت کرد و در زادگاهش "یزد" به خاک سپرده شد. ✅ از : قصه‌های قرآن، قصه‌های قابوس‌نامه، قصه‌های مرزبان‌نامه، قصه‌های کلیله‌و‌دمنه، قصه‌های گلستان، قصه‌های مثنوی مولوی. 🍃 نام و یادش گرامی و راهش سبز و پررهرو باد...🥀 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۲ 📌چند خاطره کوتاه و خواندنی از به قلمِ تقدیم به دوستداران آذر یزدی... 🍃 📌 سال‌های ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۰ بود که با آقای آذر یزدی چندین مکاتبه داشتم، بدون آنکه ایشان را دیده باشم. سال ۱۳۷۲ بود که استاندار یزد، آقای آذر یزدی را به یزد دعوت کرد و من نخستین بار ایشان را در حیاط موزه قصر آیینه از نزدیک دیدم. 📌 من در تدارک برگزاری نشست با استاد آذر یزدی بودم که یکی از دوستان آمد و گفت: آقای آذر مرتباً احوال تو را می‌پرسد، چرا نمی‌آیی؟ سپس مرا به آذر معرفی کرد و گفت: آقای مسرّت ایشان هستند؛ ایشان نگاهی به سراپای من انداخت و گفت: «حسین مسرّت تو هستی؟؟!! تو که خیلی بچّه‌ای؛ من که نوشته‌هایت را در ندای یزد می‌خواندم، فکر می‌کردم حسین مسرّت، ۷۰ سالشه. با یک عینک ته استکانی و یالی و کوپالی! کو یال و کوپالت؟» کلّی همه از حرف‌های او خندیدیم. 🍃 📌 همیشه در دستان آذر، دستمال پارچه‌ای سربی رنگی بود که چند لایه کرده و در دست می‌گرفت و به آن می‌گفت: کیف سامسونت. آذر می‌گفت: این دستمال را دست می‌گرفتم و به دست فروشی‌های جلوی دانشگاه تهران می‌رفتم و شبانگاه آن را پر از کرده و به خانه می‌آوردم. وچه کیف و حظّی داشت دیدن و خریدن کتاب‌هایی که سال‌های سال دنبالش بودی. این شادی را با هیچ چیز عوض نمی‌کردم. 🍃 📌 کتابخانه وزیری با پیگیری من دو بار کتابخانه شخصی آذر را خرید. وقتی که می‌خواستیم برویم کتاب‌هایش را بیاوریم می‌گفت: این‌ها را یک بار دیگر نگاه می‌کنم و سپس به شما می‌دهم و مجدّد آن‌ها را مطالعه می‌کرد و کتاب‌هایی را که بسیار دوست می‌داشت، نگه می‌داشت. 📌 آذر در همه زمینه‌ها کتاب داشت، حتی ۵۰ کتاب درباره ماشین. وقتی علّت را جویا می‌شدیم می‌گفت: می‌خواهم اگر ماشین‌دار شدم و ماشینم خراب شد، خودم بتوانم تعمیر کنم. انواع کتاب درباره نساجی و درودگری هم داشت؛ به طور کلّی آذر فرد خودساخته‌ای بود. 📌 آذر در همه حالتی کتاب می‌خرید. چندین بار آذر کتاب‌هایش را در تهران و دو بار به کتابخانه وزیری فروخته بود. یک بار هم تمامی کتاب‌هایش را به کتابخانه عمومی آذر یزدی که اکنون در آزادشهر است واگذار کرده بود و من و آقای پیام شمس‌الدینی را ناظر کتابخانه کرده بود؛ کتابخانه آذر قبلاً روبروی کوچه حسینیه خرّمشاه بود و حالا به آزاد شهر رفته است. آذر به محض فروختن کتابخانه‌اش دوباره کتاب‌های نو می‌خرید. 📌 آذر به ساده‌ترین نحو زندگی می‌کرد. تختخواب او ۱۸ عدد کارتن کتاب بود که روی آن را تشک گذاشته بود. آذر تا آنجایی که می‌شد در خرید پوشاک، غذا و... صرفه جویی می‌کرد، الا خرید کتاب. به طوری که اگر کتاب‌هایش را نفروخته بود، الان حدود ۲۰۰۰۰ جلد کتاب داشت که شخصاً خودش خریده بود. 🍃 📌 نخستین باری که همراه پسرم (مرحوم نیما مسرّت) که آن موقع نوجوان بود به خانه آذر در محله خرّمشاه رفتیم، ایشان در حال کشیدن سیگار بودند. پسرم گفت: آقای آذر شما که همیشه چیزهای خوب یاد بچّه ها می‌دهید، خودتان زشت نیست که سیگار می‌کشید؟! آذر بعدها می‌گفت: من آن روز از آن بچّه خجالت کشیدم، سیگارم را خاموش کردم و از آن به بعد دیگر سیگار نکشیدم. @zarrhbin