eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.4هزار دنبال‌کننده
60.3هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
صبح ها خرما بخورید !👌🏻 کسی که با معده خالی خرما میخورد، کمتر دچار کمخونی میشود و بدنی مقاوم در برابر باکتریها و ویروسها خواهد داشت، بعلاوه بخاطر افزایش سوخت و ساز بدن باعث لاغری میشود. @zarrhbin
، مهدی🌷 (۱۳۸۸_۱۳۰۰ ه.ش.) نویسنده‌ی مجموعه‌ی "قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب" 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
‍ #آذر‌یزدی، مهدی🌷 (۱۳۸۸_۱۳۰۰ ه.ش.) نویسنده‌ی مجموعه‌ی "قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب" 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @
، مهدی🌷 (۱۳۸۸_۱۳۰۰ ه.ش.) نویسنده‌ی مجموعه‌ی "قصه‌های خوب برای بچه‌های خوب" ✅ "مهدی آذر خرّمشاهی" معروف به در روستای خرّم‌شاهِ به دنیا آمد. پدرش بود و اجازه نمی‌داد فرزندش به مدرسه برود. اما خواندنِ قرآن را از یاد گرفت و باسواد شد. ✅ در به یزد رفت و به کارهای گوناگونی مانند کارگری، بنّایی، جوراب‌بافی و دست زد. یک‌سال نیز در ، عربی خواند و دوستانی طلبه و باسواد پیدا کرد. ✅ سپس به رفت و در چاپخانه‌ی محمدعلی علمی و سپس مشغول کار شد. روزی، کتابِ را خواند، به فکرش رسید که آن‌ها را برای "بچه‌ها" به زبانِ ساده و چاپ کند. ✅ بدین ترتیب، اولین جلد از مجموعه‌ی ، به وجود آمد. این مجموعه تا ۸ جلد منتشر شد و خیلی زود جای خود را در میان کتاب‌های خواندنی کودکان و نوجوانان باز کرد؛ تا جایی که به کتاب‌هایش داد و خودش مورد تشویق قرار گرفت. وی در "تهران" فوت کرد و در زادگاهش "یزد" به خاک سپرده شد. ✅ از : قصه‌های قرآن، قصه‌های قابوس‌نامه، قصه‌های مرزبان‌نامه، قصه‌های کلیله‌و‌دمنه، قصه‌های گلستان، قصه‌های مثنوی مولوی. 🍃 نام و یادش گرامی و راهش سبز و پررهرو باد...🥀 📚 فرهنگ نامه‌ی نام‌آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📆 چاپ پنجم، آذر ۱۳۹۲ 📌چند خاطره کوتاه و خواندنی از به قلمِ تقدیم به دوستداران آذر یزدی... 🍃 📌 سال‌های ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۰ بود که با آقای آذر یزدی چندین مکاتبه داشتم، بدون آنکه ایشان را دیده باشم. سال ۱۳۷۲ بود که استاندار یزد، آقای آذر یزدی را به یزد دعوت کرد و من نخستین بار ایشان را در حیاط موزه قصر آیینه از نزدیک دیدم. 📌 من در تدارک برگزاری نشست با استاد آذر یزدی بودم که یکی از دوستان آمد و گفت: آقای آذر مرتباً احوال تو را می‌پرسد، چرا نمی‌آیی؟ سپس مرا به آذر معرفی کرد و گفت: آقای مسرّت ایشان هستند؛ ایشان نگاهی به سراپای من انداخت و گفت: «حسین مسرّت تو هستی؟؟!! تو که خیلی بچّه‌ای؛ من که نوشته‌هایت را در ندای یزد می‌خواندم، فکر می‌کردم حسین مسرّت، ۷۰ سالشه. با یک عینک ته استکانی و یالی و کوپالی! کو یال و کوپالت؟» کلّی همه از حرف‌های او خندیدیم. 🍃 📌 همیشه در دستان آذر، دستمال پارچه‌ای سربی رنگی بود که چند لایه کرده و در دست می‌گرفت و به آن می‌گفت: کیف سامسونت. آذر می‌گفت: این دستمال را دست می‌گرفتم و به دست فروشی‌های جلوی دانشگاه تهران می‌رفتم و شبانگاه آن را پر از کرده و به خانه می‌آوردم. وچه کیف و حظّی داشت دیدن و خریدن کتاب‌هایی که سال‌های سال دنبالش بودی. این شادی را با هیچ چیز عوض نمی‌کردم. 🍃 📌 کتابخانه وزیری با پیگیری من دو بار کتابخانه شخصی آذر را خرید. وقتی که می‌خواستیم برویم کتاب‌هایش را بیاوریم می‌گفت: این‌ها را یک بار دیگر نگاه می‌کنم و سپس به شما می‌دهم و مجدّد آن‌ها را مطالعه می‌کرد و کتاب‌هایی را که بسیار دوست می‌داشت، نگه می‌داشت. 📌 آذر در همه زمینه‌ها کتاب داشت، حتی ۵۰ کتاب درباره ماشین. وقتی علّت را جویا می‌شدیم می‌گفت: می‌خواهم اگر ماشین‌دار شدم و ماشینم خراب شد، خودم بتوانم تعمیر کنم. انواع کتاب درباره نساجی و درودگری هم داشت؛ به طور کلّی آذر فرد خودساخته‌ای بود. 📌 آذر در همه حالتی کتاب می‌خرید. چندین بار آذر کتاب‌هایش را در تهران و دو بار به کتابخانه وزیری فروخته بود. یک بار هم تمامی کتاب‌هایش را به کتابخانه عمومی آذر یزدی که اکنون در آزادشهر است واگذار کرده بود و من و آقای پیام شمس‌الدینی را ناظر کتابخانه کرده بود؛ کتابخانه آذر قبلاً روبروی کوچه حسینیه خرّمشاه بود و حالا به آزاد شهر رفته است. آذر به محض فروختن کتابخانه‌اش دوباره کتاب‌های نو می‌خرید. 📌 آذر به ساده‌ترین نحو زندگی می‌کرد. تختخواب او ۱۸ عدد کارتن کتاب بود که روی آن را تشک گذاشته بود. آذر تا آنجایی که می‌شد در خرید پوشاک، غذا و... صرفه جویی می‌کرد، الا خرید کتاب. به طوری که اگر کتاب‌هایش را نفروخته بود، الان حدود ۲۰۰۰۰ جلد کتاب داشت که شخصاً خودش خریده بود. 🍃 📌 نخستین باری که همراه پسرم (مرحوم نیما مسرّت) که آن موقع نوجوان بود به خانه آذر در محله خرّمشاه رفتیم، ایشان در حال کشیدن سیگار بودند. پسرم گفت: آقای آذر شما که همیشه چیزهای خوب یاد بچّه ها می‌دهید، خودتان زشت نیست که سیگار می‌کشید؟! آذر بعدها می‌گفت: من آن روز از آن بچّه خجالت کشیدم، سیگارم را خاموش کردم و از آن به بعد دیگر سیگار نکشیدم. @zarrhbin
❌❌❌❌ 📌مردم همچنان منتظرند..... ۱_نتیجه اجرای فاضلاب شهرستان میبد در محدوده اردکان ؟؟؟!!!!! ۲_خروجی سفر اعضای شورا به همراه شهردار به استان و دادستانی استان؟؟؟؟!!!! ۳_مصوبات شورای تامین استان؟؟؟؟ و چه چیزی به شهرداری ابلاغ شده است؟؟؟!!! ۴_نماینده شهر هم خواهان اجرای مصوبات استان بود راستی مصوبات استانی چه بود؟؟🤔 👈لطفا پاسخگویی شفاف برای مردم @zarrhbin
هوای شهر توسط چه کسی یا کسانی در حال آلوده شدن است!!!!!! به راستی مگر عوامل آتش نشانی مشاهده نمیکنند در شرق شهر این دود حدود یک ساعتیست ادامه دارد 😱 @zarrhbin
سلام این تصویرمربوط به اب انبارمسجدشهدا هست که مدتی است قسمتی ازان تخریب شده واین خیابان مسیرعبور بچه هاست ازچندتا مدرسه .که این خشتها جایی بندنیست.خدای نکرده اگه روسرکسی بیفته یافقط بارون بیاد چه اتفاقی میفته .وماازمسئولین محترم شهر خواهشمندیم نسبت به تعمیروبازسازی این اثارباستانی اقدام نمایند تا ازخطرات احتمالی ان جلوگیری به عمل اید.واین اثارباستانی زیبایی شهرومسجدراازبین برده ونیز برای نمازگزاران خطرسازمیباشد. پیشاپیش اززحمات کلیه مسئولین محترم شهرکمال تشکر دارم. @zarrhbin
🔺برای خنک کردن نان از میزهای بیرون نانوایی‌ها استفاده نکنید❗️ 🔹دانشگاه علوم پزشکی البرز از شهروندان خواست پس از خرید نان از نانوایی، برای خنک کردن از میزهای بیرون نانوایی استفاده نکنند. 🔹چون مشاهده شده آخر شب سگ‌های ولگرد جهت خوردن نان خشکه‌های اطراف و روی میز، از این میزها آویزان می‌شوند و با زبان نان‌ها را جمع می‌کنند که باعث انتقال انواع بیماری‌ها می‌شود. @zarrhbin
5.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥تفکر زباله ای امروز گود نخاله شهرستان اردکان در چه فکری هستندشورا نشینان @zarrhbin
ذره‌بین درشهر
🎥تفکر زباله ای امروز گود نخاله شهرستان اردکان در چه فکری هستندشورا نشینان @zarrhbin
تفکر زباله ای اگر بخواهیم خوش بین باشیم که هستیم، آتش گرفتن بخش زیادی از زباله ها در پشت گود زباله اردکان آن‌هم در روز تعطیل را نهایتا یک شیطنت وگرنه که یک اتفاق عادی خواهیم دید. اما بگذارید ما هم یک بار شبیه برخی رسانه ها، بدبین باشیم و چند اتفاق را کنار هم بگذاریم تا ببینیم به چه نتیجه ای میرسیم: در روز تعطیل، حجم زیادی از زباله آتش گرفته. چرایی اش و عامل و آمرش به کنار، اما از شورایی که لااقل سه عضوش درگیر مسائل انتخاباتی شده اند، انتظار میرفت زودتر به ماجرا ورود کنند و نیروهای آتش نشانی در آغاز اتفاق جلوی پیشرفت آتش را با آن حجم از دود بگیرند. چند روزی است نمایشگر PM2.5 دوباره راه افتاده. در این چند روز با وجود سکون هوا، آمار با آنچه رسانه های سیاهکار می دادند تفاوت داشت و باید ثابت می کردند که دروغهای آنها راست است... چه می شد کرد؟ آتش با حجم دود زیاد با ذرات PM2.5 بالا که چند روز تداوم داشته باشد... بگذارید بدبین نباشیم ولی آیا اعضای شورا یا شهردار با اجرای طرح شکست خورده جمع آوری زباله در شب، نظارتی هم داشته اند که پیمانکار، زباله ها را کجا می برد؟ طبق اصول و قرار، به ۳۰ کیلومتری شهر یا طبق شواهد در ۱۰ کیلومتری اردکان؟ شورای ناظر بر شهردار یک بار یک نفر را مأمور کرده که ببیند این زباله طبق قرارداد کجا دفن یا رها می شود یا کارهای انتخاباتی یا غیرانتخاباتی مهمتری داشته اند؟ بگذارید بدبین باشیم: پازل جور است! آتش عمدی یا غیر عمدی چند روزه، ذرات PM2.5 بالا و نمایشگری که باید این فریب را نشان دهد! حالا بگذارید بدبین نباشیم و بگوییم آتش خودبخود ایجاد شده. آنوقت سوال پیش می آید که: پس نظارت شهرداری و شورا کجا بوده این همه مدت؟ پیمانکار که بوده؟ نورچشمی بوده یا شهرداری حوصله این کارها را نداشته؟! از این همه نیروی شهرداری و شورا یک نفر نگفته بود که چرا زباله را سر جای خودش دفن نمی کنند؟! در دو حالت خوش بینی و بدبینی به دو نتیجه مجزا می رسیم: عدم نظارت شهرداری و شورا و مشغول بودن به کارهای دیگر/ اثبات آلوده بودن هوا با استفاده از نمایشگر PM2.5 ولو ساختگی! انتخاب همیشه با مردم است و مردم از همیشه هوشیارتر! @zarrhbin
درخواست‌ وزیر بهداشت از معاون اول رئیس جمهور برای جلوگیری از ورود هرگونه مسافر از مبدأ چین @zarrhbin
سلام. غزلی پرشور بخوانید از کمال خجندی،شاعر همعصرحافظ: جهانی پر ز مقصود است راهی روشن و پیدا دریغا تشنه لب خواهیم مردن بر لب دریا کسی کز طلعت خورشید جز گرمی نمی بیند دلا معذور می دارش که دارد چشم نابینا جناب عشق بس عالی است موسی همتی باید که نتوان بر چنان طوری شدن بی همت والا چو با خود همسفر باشی در این ره ، بارها افتی که بارت آبگینه است و رهت پر خار و پر خارا گرت دانستن علم حروفست آرزو صوفی، نخست افعال نیکو کن چه سود از خواندن اسما مگر اصحاب دل رفتند و شهر عشق شد خالی جهان پر شمس تبریزست مردی کو چو مولانا به کنج ایمنی نتوان نشست از چشم و زلف وی که در هر جانبی شور است و در هرخانه ای یغما به نا اهل ار نشان دادی "کمال" از خاک درگاهش کشیدی کُحل بینایی ولی در دیده ی اعما کُحل= سُرمه اَعما= نابینا «فتاحی رضا» @zarrhbin
🔘 دلگرمی دل‌های یخ‌زده 💚 📌 قصه به اینجا رسید که مهری به دیدن آقارضا در زندان رفت و پیشنهاد همسایه‌ها، را برای جمع کردن پول جریمه را به او داد که آقارضا هم موافقت کرد، اما به شرط اینکه مهری اسم‌ها و مَبلغ‌ها را یادداشت کند تا آقارضا در آینده بتواند محبت آن‌ها را جبران کند بنابراین یک دفتر چهل‌برگ از بقالی آقامحمد ابریشمی خرید و اولین مبلغ را نیز آمحمد داد و آمحمد از مهری خواست اسم او را اول دفتر بنویسد، بخوانیم ادامه‌ی را... ▫️وقتی مهری به خانه برگشت، زن‌ها دور هم جمع شده ک منتظر نظر آقارضا بودند. موافقتِ آقارضا را گرفته بود. پول آمحمد‌ابریشمی را هم نشان زن‌ها داد. شب آقای پیشنماز (محصل‌همدانی) در مسجد بالای منبر حرف زد. مستمعان حدود بیست نفر بیشتر نبودند، ولی برای پخشِ کافی بود. ▪️در آن زمان بُردِ ، کوتاه اما عمقِ آن زیاد بود. ارتباطات احساسی و عاطفی بود. روابط دوستانه و انسانی ایجاد می‌کرد. در آن روزها ارتباطات و اطلاعات بیشتر توسط عملی می‌شد :) حالا رسانه‌های بسیار پیشرفته عهده‌دار این امر هستند. حالا بُرد ارتباطات بلند و جهانی است اما عمق آن بسیار کم است. ارتباطات امروزی، عقلی و اقتصادی است. عواطف و احساسات بشری بازیچه‌ی سیاست و سیاست‌بازان است. رسانه‌های ارتباطی هم ابزاری در اختیار آنهاست. ▫️این را باید دوست دانشمند و استاد مسلم ارتباطات آقای بگوید و آن را تجزیه و تحلیل کند. دکتر محسنیان‌راد، استاد باسابقه‌ی دانشگاه امام‌صادق (ع) را می‌گویم. من صلاحیت علمی لازم را برای اظهار نظر درباره‌ی "ارتباطات" ندارم. هیچ‌کس هم نیست به من بگوید ! وسط خاطرات دوران نوجوانی چکار به کمیّت و کیفیت ارتباطات داری؟ آخر تو چکاره‌ هستی که نحوه‌ی کیفیت ارتباطات پنجاه سال پیش را با حالا مقایسه می‌کنی؟ ▪️ گفت: "به مردی از محله‌ی ما ظلمی رفته است. همه می‌دانیم چه ظلمی به او شده است. طرف گرفتار است. همه همت کنند و مشکل را حل کنند. هرکس هر چه می‌تواند بدهد." او بالای منبر نه اسم آقارضا را برده بود و نه به موضوع زندان رفتن او اشاره‌ای کرده بود. اما همه می‌دانستند که موضوع چیست. ▫️مردها بعد از نماز با هم "مشورت" کردند. حاج مرتضی ضرّابی رئیس صنف مسگرها بود. پیرمردی بسیار جالب بود. اوضاع مالی‌اش خیلی خوب بود. چندین باب مغازه، و در و یزد ملک و املاک و باغ پسته داشت. او در امور اقتصادی و خرج کردنِ پول در خانه سختگیر و اصطلاحاً خسیس بود، در این کار افراط می‌کرد. اما همین حاجیِ خسیس، مخارجِ کفن و دفن و پُرسه‌ی "فقرا" را می‌پرداخت. اگر فقیری می‌مُرد و مخارج کفن و وفن نداشت، می‌گفت مرحوم را به قبرستان ببرید مخارج بر عهده‌ی من. ▪️سید لوکوک یا میراسماعیلی (یزدی‌ها در آن زمان به آدم چاق می‌گفتند لوکوک) مسئول قبرستان سیدصحرا و آقای خطیب مسئول قبرستان جو هرهر (جوب هرهر) می‌دانستند چه باید بکنند. مرده را با احترام دفن می‌کردند. صورتحساب را برای حاجی‌مرتضی ضرّابی(پدر حُرمحمد ضرّابی مسگر و علی والاگهر وکیل دادگستری و پدربزرگ دکتر سرهنگ محمدعلی ضرّابی دندان‌پزشک در مشهد) می‌فرستادند. تمام و کمال مخارج را می‌پرداخت. مجلسِ پُرسه‌ای هم در محله‌ی مربوط برگزار می‌شد که حاجی‌مرتضی مخارج آن را هم می‌داد. ▫️آن زمان آدم فقیرِ بی‌پولِ بی‌کفن کم نبود. حاجی حداقل هر ماه مخارج یکی دو نفر را می‌پرداخت. به شکلی عمل می‌کرد که احترام شخص مُرده و بستگانش حفظ شود این هم کارِ بود که سال‌ها حاج‌مرتضی می‌کرد. البته، حاجی کارهای خیر دیگری هم می‌کرد. بخشی از مخارج روضه‌خوانی حسینیه محله را هم عهده‌دار می‌شد. اما همین حاجی برای خانه‌اش منبع آب نمی‌ساخت. می‌گفت بچه‌ها بروند آب‌انبار آب بیاورند. فاصله‌ی خانه‌اش تا آب‌انبار دویست متر بود. خانه‌اش برق هم نداشت. به بچه‌هایش می‌گفت: "برق برای چه می‌خواهید؟ روز کار کنید و شب زود بخوابید." 👇👇👇👇