پناه غربت من دامنِ محبت توست...💛
#امام_رضا جان
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نور باران خیابان های مشهد در شب میلاد امام رضا علیه السلام
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
هدایت شده از شهید سجاد زبرجدی
خاطره سفر مشهد دو نفره آقاسجاد و آقا میثم
☘🍃☘🍃☘🍃☘🍃
دریکی ازروزهای تابستانی به سجادگفتم میایی برویم مشهدزیارت امام رضا(ع)گفت باشه میام قرارگذاشتیم بعدازظهرجلوی منزل آنها وقتی من رفتم جلومنزل سجاددیدم باکت وشلوارآمده گفتم چه خبره کت وشلوارپوشیدی داریم مرویم مشهدکت شلوارت خاکی میشودگفت چراگفتم بروکت رادربیارماخیلی زرنگ باشیم شایدبرویم هتل گوهرشادبخوابیم منظورم مسجدگوهرشاد.
حدودساعت۴صبح مشهدبودیم نمازرادرحرم خواندیم وچندساعتی درحرم بودیم چون دراتوبوس نخوابیده بودیم خیلی خوابمان می آمدهرکدام ازحیاطهای حرم رفتیم گوشه ای بخوابیم خادمها نمیگذاشتند دریکی ازحیاطهاساعت ۸صبح یک میزبزرگ بود من وسجادرفتیم زیراین خوابیدیم که خادمهامارانبینندکه مابتوانیم بخوابیم چندساعتی گذشت ازسروصدابیدارشدیم سجادگفت چه خبرگفتم صبرکن سینه خیزمقداری رفتم جلوزیرمیزپارچه ای دورمیز آویزان بودگوشه ای ازش راکنارزدم دیدم جمعیتی اززن ومردنشسته اندتازه متوجه شدم میزصنف وحاجی آقاروی صنف داردسخنرانی میکندبه سجادگفتم زیرصنف خوابیدیم زدیم زیرخنده گفتم حرکت نکن وصداهم نکن ولی من که یکمی شلوغ بودم حاجی بالای سرما که سخنرانی میکرد تاکمی حرفهای جالب میزدمن لگدپاه به سقف صنف میکوبیدم سخنران یک تکانی میخوردبه هرحال ماآنجا ماندیم تاسخنرانی ونمازتمام شدبعدآمدیم بیرون .😂
خاطرات این سفرادامه دارد.......
راوی: میثم حسن زاده
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
ادامه....🌱🍃
سه شب درحیاط زیرمنارهای بزرگ میخوابیدیم. به سجادگفتم بریم یک هتل آپارتمان معمولی برای دوشب بگیریم. رفتیم یک هتل آپارتمان گرفتیم. حدود۱۰شب بود. اون شب گفتم میایی بریم حرم، گفت نه!
گفتم پس من رفتم
یک ساعت ونیم گذشت آمدم هرچی درزدم سجاددررابازنکرد. محکم زدم دیدم نه دیگه باز نمی کنه، نگران شدم بامشت میزدم توی در. تمام مسافرهاازاتاقهاشون بیرون آمدن. صاحب هتل آپارتمان آمدگفتم چه خبره گفتم کلیداضافه نداری دررابازکنم رفت کلیدراآورددرابازکردم دیدم درازکشیده دویدم بغلش کردم داد زدم سجاد...😭سجاد....😭
بیدارشدگفت چیه... 😳چیکارداری منومیگی دیدم 😊خواب آقاسنگینه که بیدارنمیشه گفتم این همه درزدیم تومتوجه نشدی؟؟؟ عصبانی شدم دستم رابلندکردم بزنم توگوشش دلم نیامد.آن شب دراتاق خوابیدیم صبح بهش گفتم حال نمیده توحیاط حرم میخوابیدیم خیلی حال میدادگفت آره حال منم مثل تواتاق راپس دادیم دوباره رفتیم حرم وشبهارادرحیاط میخوابیدیم.
خاطرات این سفرادامه دارد.....
🌱🍃🌷🌱🍃🌷🌱🍃🌷
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
خاطره سفر مشهد #شهید_سجاد_زبرجدی و آقا میثم ادامه دارد. حتما بخونید. 😊😊
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
صدا ۰۴۱.m4a
10.34M
کرامت ویژه امام رضا عليه السلام به یک رزمنده دفاع مقدس
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
💕
تا دل از کف ندهد هر که تو را میبیند
روز و شب نذر نگاهت و جعلنا خواندم ...
💚🍃🌱☘
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
1_3628531138.mp3
2.82M
⭕️ «حاجقاسم» کدام شعر را گفته بود در حرم امام رضا(ع) بر جنازهاش بخوانند؟
◀️ خادم #امام_رضا(ع) میگوید: برنامه اعطای احکام خادمان امام رضا(ع) برگزار شد. ما شروع کردیم این شعر را زمزمه کردیم و حاجقاسم اشکش سرازیر شد و از من قول گرفت «اگر جنازه من آمد توی این حرم بیا و قول بده دوباره این را برای من بخوانی».حاج قاسم شهید شد وقتی پیکرش وارد حرم شد یک دفعه یاد قولی افتادم که به حاج قاسم داده بودم. «ای صفای قلب زارم هرچه دارم از تو دارم/ تا قیامت ای رضاجان سر ز خاکت برندارم»
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
مسابقه ی کرامت هایی از امام رضا جان 💚
خانم معصومه هراسانی از سمنان
یک بار در اوج شلوغی حرم یه لحظه غفلت کردم و کیف دستیم گم شد نشسته بودم ناامید، که الان چه کنم😔 مثل این بود که سوراخ داخل انبار کاه گم کنی پیدا کردنش همینقدر غیر ممکن بود😢 ولی بعد از چند دقیقه استیصال، یکی کیفمو گذاشت کنارم و رد شد🤲 اصلا باورم نمیشد. واقعا احساس کردم اون لحظه رافت امام رضا اجازه نداد منِ مهمان، با ناراحتی از پیشش برم ❤️
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
کرامت زیبای دوم ❤️
خانم فاطمه یوسفی
چندسال پیش برای لحظه ی تحویل سال قرار بود بریم باغ بهشت و کنار مزار شهدای گمنام سال رو تحویل کنیم قبل از بیرون اومدن از خونه توی تلویزیون حرم امام رضا جانمون رو نشون میداد به قدری دلم هوای حرم رو کرد که وصف شدنی نیست
وقتی بالای مزار شهدا نشسته بودم سرم پایین بود و فاتحه میخوندم یهو مامانم گفت فاطمه بیا پرچم امام رضا
سرمو که بالا آوردم دیدم پرچم امام رضا (ع) روبرومه
پرچم و گرفتم و های های گریه کردم
من دلم هوای مشهدو کرد امام رضا (ع) نشونه شو فرستاد😭😭😭
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
کرامتی زیبا از امام رضا جان ❤️
ارسالی از مخاطب ناشناس
یادم میاد دوره دبیرستان بودم
یک روز نشسته بودم و مشغول انجام تکالیفم بودم .
راس ساعت هشت شب تلویزیون نماهنگ من آمده ام ای شاه پناهم بده رو پخش کرد و من به صورت کاملا ناخودآگاه منقلب شدم و اصلا انگار یک اتفاقی تو قلبم افتاد که زمینی نبود تو دلم گفتم : ای امام رضایی که میگن خیلی مهربونی،
میگن ضامن آهو بودی ،تو که حتی ضمانت آهو رو هم میکنی مگه من چه گناهی کردم که تا این سن اجازه حضور تو حرمت رو به من ندادی؟ یعنی گناهان من اینقدر زیاد بوده که لایق زیارتت نباشم؟
اون میلیونها آدمی رو که رخصت حضور در جوار رو بهشون دادی چه کاری کرده بودن ؟میدونم لایق وصل تو نیستم ولی ای شاه خودت پناهم بده...
نمیدونم این چه حسو حالی بود که به یکباره تجربه کردم و این افکار از ته ته قلبم در ذهنم جاری شد و فردای آن روز وقتی به مدرسه رفتم معاون پرورشی مان در سر صف اعلام کرد که امروز یک بخشنامه به ما رسیده که کسانی را که سال قبل در مسابقات قرآن رتبه آوردند را به مشهد بفرستیم
من واقعا خشکم زد تا بحال عنایت و کرم یک امام را اینقدر ملموس حس نکرده بودم
و من به مشهد رفتم و پا بوس آقا .
خاطرات زیبایی در آن سفر برای من رقم خورد که تا ابد در ذهنم خواهد ماند .امام رضا امام ناممکن هاست واقعا من با پوست و گوشت این را حس کردم که اگر از ته دل بخواهیم قطعا دریغ نخواهند کرد.
یا امام رضا خیلی دلم برات تنگه 😭
ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده
رضا جان😭😭
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
خاطره از زیارت امام رضا جانم ❤️❤️❤️
چند سال پیش به اتفاق همسر و پسرم ب لی زیارت به مشهد رفتیم پسرم و همسرم زیارت اولی بودن یه روز که برای زیارت و نماز به حرم رفته بودم و تنها بودم از جلوی مهمانخانه حضرت رد شدم بوی عحیب غذای حضرتی میومد تو دلم گفتم یا امام رضا ع پسرم و همسرم اولین باره برای زیارت اومدن نمیخوای مهمونشون کنی غذای تبرکی
رد شدم رفتم توی یه رواق صف نماز نشستم وقت نماز صفها شلوغ شد یه خانمی آمد به هر کس گفت بهش جا ندادن من یه کم خودمو جمع و جور کردم گفتم بیا اینجا بشین برای نماز بایستیم جا می شیم اون بنده خدا خسته بود اوند نشست و گفت خسته شدم رفتیم برای نذر گوسفند کدوم صحن اومدیم من گفتم خوشبحالتون پس غذای حضرتی میخورین گفت امروزبعد از ظهر بلیط داریم فردا فیش غذا بهمون دادن و فیش غذا رو دادن به من گفتن شما جای ما برین مهمانسرا التماس دعا گفتن و رفتن
به همین راحتی ما مهمان حضرت شدیم من حتی به زبون نیاورده بودم تو دلم از حضرت خواستم و فردا مهمان آقاشدیم و با قرمه سبزی به یاد ماندنی پذیرایی شدیم انشاالله همه اعضا ی کانال حاجت روا شوند
مریم رجبعلی بیگلو از تهران
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
خاطره ای از امام رضا 💚💚
علمدار کمیل:
جز به شوق حَرمت، موقع دلتنگیها
پرِ پرواز برای چه بخواهد دل من
چندی از زندگی مشترکمون نگذشته بود...
همسرم طلبه بودند و زندگی سختی داشتیم.
باسختی های زندگی میشود کنار آمد اما باسختی دلتنگی و کلافگی هرگز...
دلم یک گوشه دنج میخواست،گوشه ای که بشود خلوتی عاشقانه کرد به دور از هرگونه دغدغه ای...
اما دنیا پر از گوشه های دنجه پراز جاهایی که آدم نیاز داره کمی خلوت کنه تاحال دلش خوب شه
وهرکس حرم رفته میدونه،بهترین گوشه های دنج دنیا رو درحرمش میتوان پیدا کرد
آن هم گوشه ای ازصحن انقلاب...
دلتنگی باعث شد از همسرم بخوام که اگر شرایط مناسب هست به مشهد بریم اما از بغض توی چشماش فهمیدم امکانش فراهم نیست...😔
اندک مدتی گذشت و به میلاد آقانزدیک شده بودیم...
دلم بی تابی میکرد،صدای از درون خودش رو به دیواره های وجودم می کوبید،میخواست فریاد بزند وبگوید آقاجان حال گدایت خوب نیست خریدارش نیستی؟😭
یک روز که درحال و هوای خودم بودم و سرگرم خوندن مطالب،ناگهان توجه ام به متنی جلب شد که مسابقه ی کتابخوانی بود
به طور اتفاقی شرکت کردم...
بعداز گذشت چندی زنگ موبایلم به صدا در اومد
بعداز شنیدن خبر
نمیدانستم باید بخندم یاگریه کنم
گریه از سرشوق یاگریه از سر دلتنگی یا شرمندگی؟😔
فهمیدم که برنده مسابقه شدم و به مناسبت برنده شدن باید راهی مشهد بشم...
نمیدونستم چه انقلابی در قلبم پدیدار شده
قلبی که برای دیدار دوباره دراومده بود!😍
وقتش رسیده بود...وقت دیدار
میدونم لایق دیدار نبودم اما او مهربان ترین مهربان هاست وبازهم آبشار مهربانیش راهی قلبم کرد تا مرا سیراب کند....❤️☘
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
خاطره ای از امام رضا ❤️❤️
پدرم نذر کرده اگر شفا پیداکنه ما روبه مشهدمیبره .من که تاحالامشهدنرفته بودم همیشه برای شفای پدرم دعامیکردم ومیگفتم آقاجان پدرم روشفابده تابتونیم همراه پدرم به حرمت بیاییم .قربون آقابرم یک شب رخواب بودیم دیدم پدرم ازرختخوابش بلندشده گفت بابا پاهاتون بلندشدید شما تونستید سرپاهاتون بمونیدپدرم گفت دیدی دخترم آقاامام رضا آمد وبهم گفت بلندشو گفتم نمیتونم آقابعد آقاامام رضاگفت من میگم ومن بلندشدم دیدم شفام داده.بعدازآن پدرم به نذری که کرده بودعمل کرد وماروبه مشهدبردمن از زمانی که رسیده بودیم به خیابون امام رضا تا لحظهای که وارد حرم شدیم فقط محو تماشای گنبد طلا و عاشقان حرم بودم.بعد از زیارت رفتیم به سمت محل اقامتمون وچندروزی مشهدبودیم خیلی خوش گذشت.من بزرگی آقا رو وقتی پدرم روشفا دادوقتی ما روطلبید دیدم.
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
خاطره ای از امام رضا ❤️
خانم بساقی از خمین
سلام ای امامی که لقب مهربانی به شماداده شده روزایی بودکه خیلیادلموشکستن باحرفاشون بارفتارشون اون روزاخیلی بغض میکردم گریه میکردم یک دختر۵ساله داشتم خیلی دوستش داشتم ولی بعضی ادماازخداناغافل بهم میگفتن بایدصاحب یک پسرهم بشوی وقتی توجمع اقوام شوهرم میرفتم بهم میگفتن توجنست جورنیست مادوتاشوداریم خیلی ناراحت میشدم ازطرزتفکرشون میگفتم چرااینامنواینقدراذیت میکنن باحرفاشون همون فرزندی که خدابده خوبه حالاچه پسرچه دخترولی خوب حرف طعنه کنایه زیادبودیکروزکه تصیم گرفتم قبل اوردن فرزنددوم به زیارت امام رضابرم به همسرم گفتم قبول کردخلاصه برای اولین بارباکاروان راهی مشهدشدیم وقتی رسیدیم گلدسته های حرم رودیدم خیلی خوشحال شدم ولی درهمون حال اشکهای چشمام هم سرازیرمیشدوضوگرفتم واردحرم شدم بعدیک گوشه خلوترنشستم به دعارازنیازباامام رضاگفتم امام رضامن یک دختردارم ودوستدارم اگربه صلاحم هست فرزنددومم پسرباشه چون بخاطرنداشتن پسرخیلیاباروح وروانم بازی کردن وارامش روازمن گرفتن توزندگی من اولین بارهست زیارت شمامیام میگن کسی که برای اولین باربیادزیارت شماحاجت روامیشه منوهم دست خالی برنگردون ازهمسرمم خواستم باراولش بوداومده بودبراگرفتن حاجتمون دعاکنه خلاصه کلی درددل کردم باامام رضاوسبک شدم وقتی برای فرزنددوم بارداربودم استرس داشتم امامن هرچی بودفرزندم رودوست داشتم ولی توان حرفهای بعضیارونداشتم تااینکه امام رضا لطفشوشامل حال ماکردوماصاحب یک فرزندپسر صحیح سالم شدیم ودل ماروشادکردالان پسرم ۱۰ساله شده وممنونم ازامام رضاکه منودست خالی برنگردوندوهمیشه توزندگی تنهانذاشته امیدارم هم دختروهم پسرم فرزندانی بشن که بهشون افتخارکنم رضاجان دراین راه هم کمکم کن ومطمعن هستم این لطف تونه تنهاشامل من بلکه شامل حال همه زائران میشه فدای لطف مهربانی شما میدانم مستجاب کننده ی دعاهازخم هاهستی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
خاطره ای از امام رضا 💚🌱
خاطره من اینکه ۱۳ سال ازازدواجم میگذشت ومن بچه دارنشده بودم خیلی ناامید افسرده بودم دعوا درمانم اصلا فایده نداشت با هزینه های سنگین آه دربساط نداشتیم یکروز خواهرم گفت بریم مشهد گفتم دستم خالی پولی ندارم پدرم گفت من خودم کمکت میکنم گفتم اگه قرار باشه بطلبد باید خودش سفر جورکند خدا شکر طلبید به یک هفته نگذشت که ما با کاروان راهی مشهد شدیم برای اولین بار که به مشهد رفتم وقتی چشم به گنبد طلایی امام رضا افتاد با حالت بغض چشمان گریه گفتم یا امام رضا من آمدم ب درگاهت مرادم بده دست خالی برنگردم این چند روز که اونجا بودم دستم به ضریح امام می زدم میگفتم ۱۳ سال گذشت امروز گذشت فردا گذشت ماه رفت سال آمد پس کی حاجتم میدی الان خوب بود با بچه ام بیام وقتی میخاستم بیام خونه گفتم تو رو قسم به جوادت مرادم بده دیگه امید به زندگی ندارم بعد چند ماه به سال نگذشته بود اصلا خودم نمیدونستم باردارم شب خواب دیدم یک نفر لباس سبز پوش آمد بخوابم وگفت تو حاجتو گرفتی یادت آمدی چقدرگریه کردی دلشکسته رفتی خدا به من یک پسر داد الان ۷ سالش بعد اونم صاحب یک پسر دیگه شدم
خواستم بگم دراوج ناامیدی اگه ازدکتر دعوا درمان ناامیدی اول ازخدا بخواه دوم متوسل شو به امامان اهل بیت که ناامیدت نمیکنند.
سمیه بهرامی ازشهرخمین
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
💚سلام خاطرهای از کرامت امام رضا💚
در بیست و دوم بهمن ماه سال 1401
همه خانوادهام به زیارت آقا امام رضا رفتند.یک سفر ساده و سالم با عشق زیاد به اقا
شب اول منزلی را در مشهد اجاره میکنند.نیمه های شب یکی یکی از سردرد و چشم ها در حال سوختن از خواب بیدار میشوند.حدودا سی نفر بودند.
صبح هنگام نماز صبح با حالی بد سردرد و چشم ها ی ورم کرده راهی حرم میشوند.در راه به خاطر هوا به آنها میخورده کم کم حالشان بهتر میشود.
وقتی از حرم برمیگردند صاحب خانه کلی عرض خواهی میکنه دیشب شیر گاز باز بوده واگر کرم امام رضا نبود همه شما مرده بودید .
گفته بوده،این از کرامات امام رضا هست که حواسش به زائرش بوده
فاطمه بانشی از فارس
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
شهید سجاد زبرجدی
خاطره سفر مشهد #شهید_سجاد_زبرجدی و آقا میثم ادامه دارد. حتما بخونید. 😊😊 #شهید_سجاد_زبرجدی https://
ادامه خاطرات سفر مشهد دو نفره #شهید_سجاد_زبرجدی و آقا میثم
🍃🌱☘🍃🌱☘🍃🌱☘
قطاراتوبوسی معمولی گرفتیم توقطارخیلی میگفتیم ومیخندیدیم چندتاجوان هم دیدن که ماشوخ طبع هستیم باماگرم صحبت شدن چندساعتی گذشت من برای خانه یک دیزی سنگی بزرگ خریده بودم توکف قطارگذاشتم براثرتکان قطارجابه جامی شدگذاشتم بالاسرمان یک جابرای گذاشتن وسایل درست کرده بودن.به سجادگفتم من خیلی خوابم میادبلندشومن روی صندلی درازبکشم چنددقیقه ای گفت باشه گرم خواب بود خیلی خسته درخواب دیدم دارن تکانم میدن یک دفعه ازخواب پریدم آره تکانم میدادن هرکاری میکردم چشمانم بازنمی شدبازوربازکردم دیدم جمعیتی بالاسرمن هستندگفتم سجادچی شده گفت حالت خوب دیدم جلوچشمام خون گرفته سرم سنگین ودردمیکنه دست کشیدم سمت پیشانی وابروهایم دیدم پرازخون نگوکه دیزی سنگی ازبالا پرت میشود وکارخدابوده که کامل نخوردتوسرم فقط یک گوشه ای ازآن به ابرویم خرده وشکسته ..🌷
راوی: میثم حسن زاده
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
حضرت امام صادق علیه السلام :
هرکه به خدا اعتماد کند، خداوند کارهای دنیا و آخرتش را، که او را بی قرار کرده اند، کفایت می کند.
تحف العقول ص۳۰۴
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
∫°🌸.∫
صبح شروع می شود آقا به نامتان
💕
روزی من
همہجا ذکر نامتان
💕
من دلخوشم
به جواب سلامتان
🍃
السلام علیک یا صاحب الزمان
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
روزقیامت هرکسی در دست گیرد نامهای
من نیز حاضر میشوم تصویرِ جانان در بغل
#شهید_سجاد_زبرجدی
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc
این پسرچشم پاک بود. یکبارندیدم چشم بندازه توصورت ناموس مردم نگاه کنه. خیلی مراقب بود. مراقب نفس خودش. من چندین بارامتحانش کردم. خیلی مراقب بود. اگردرکنارش بودی چندنفر حرف نامربوط می زدن، سریع تذکر میداد. همینه که بعدازشهیدشدنش مزارش شلوغترین مزاردرقطعه شهداست خیلی سخت بتوانی چشم وگوش خودرادربرابرنامحرم دراین سن جوانی کنترل کنی..
#شهید_سجاد_زبرجدی
آقامیثم
https://eitaa.com/joinchat/1889992988Ca793390ccc