هدایت شده از رسانه علوم انسانی اسلامی
HoshMasnoei.mp3
11.37M
💯🔊 #بشنوید
🔸 صوت کامل نشست علمی "هوش مصنوعی قوی و حکمت متعالیه "
🎙 با ارائه:
#علیرضا_قائمی_نیا
⏰ سه شنبه 17 خردادماه 1401
#هوش_مصنوعی
#حکمت_متعالیه
🔊رسانه علوم انسانی اسلامی
🆔https://eitaa.com/joinchat/1640431707C83fef8f05c
🔻🔺مسأله جنسیت و نفس در حکمت متعالیه
❓ یکی از مهمترین پرسش های فلسفی در خصوص جنسیت زن و مرد، ذاتی یا عرضی بودن اختلاف و به عبارتی اختلاف یا اشتراک نوعی زن و مرد است.
در این پژوهش با ذکر برخی از مبانی حکمت صدرایی، سعی می شود به پرسش پیرامون اشتراک یا اختلاف نوعی زن و مرد پاسخ داده شود.
❇️حکمت متعالیه جوهر و عرض را دو معنای موجود به وجود واحد میداند. یعنی اگرچه واقعیت در مقام تحلیل متشکل از دو معنا است، اما این دو معنا به یک وجود در خارج تحقق یافتهاند. (ملاصدرا، ۱۹۸۱، ج۱: ۳۲۴)
✳️از دیگر مبانی این مکتب فلسفی آن است که هرگونه تغییر در عرض، موجب تغییر در جوهر شده (بلکه نشانهٔ تغییر در جوهر است) و جوهر شیء ثابت نبوده و دائماً در حال حرکت است. زیرا لازمه اتحاد وجودی جوهر و عرض آن است که با تغییر عرضْ وجود مشترک میان جوهر و عرض نیز تغییر کرده و به تبع آن جوهر نیز متغیر میگردد.
❎از طرفی ملاصدرا این نکته را میپذیرد که انسانها اگرچه در حدوث و بدو آفرینش اشتراک نوعی دارند، اما در بقاء هر یک میتوانند نوعی مجزا بیابند. (ملاصدرا، ۱۳۹۱: ۴۳)
✅بنابراین نفس انسان نیز به عنوان جوهر متحرک دائماً در حال تغییر و تبدیل تدریجی بوده و با تغییر اوصاف و حالات نفسانی؛ متغیر میگردد.
♻️اکنون در جواب به سوال از اختلاف نوعی زن و مرد باید گفت:
«اگر رابطه جوهر و عرض، عینیت خارجی باشد، و اگر اختلاف اعراض نشانهٔ اختلاف جواهر است، باید به حالات روانی، گرایشها، عواطف و احساساتی که مرد و زن دارند، مراجعه کنیم. اگر زن و مرد فقط در شخص اختلاف داشتند، یعنی حتی در شدت و ضعف هم مشترک بودند، یک نوعاند؛ ولی چنانچه در شدت و ضعف هم اختلاف داشتند، دو نوعاند.» (فیاضی، ۱۳۹۱: ۱۵۰)
✅این نظر به آن جهت است که بر اساس مبانی مزبور، هرگونه اختلاف ـ حتی در تعداد تار موی سر ـ به اختلاف در جوهر و اختلاف در نوع میانجامد. (همان: ۱۵۲)
البته ذکر این نکته لازم است که مطابق همین مبانی، همانگونه که اختلاف نوعی میان زن و مرد قابل اثبات است، اختلاف نوعی میان هر یک از افراد جنسیت مرد و زن هم قابل اثبات است (مثلا اختلاف نوعی مردها با یکدیگر).
❇️در این میان برخی از صاحب نظران معتقدند بر اساس مبانی ملاصدرا زن و مرد از نوع واحد بوده و صرفاً دو صنف مختلفاند. ایشان با اشاره به فلسفه نوع معتقدند چون ملاصدرا به رب النوع قائل است و بر این باور است که ربالنوع افرادی از جنس خود به وجود میآورد، در نتیجه تشخیص وحدت یا تعدد انواع به وحدت یا تعدد رب النوعها باز میگردد. بنابراین چون همه انسانها از رب النوع واحد سامان یافتهاند، همگی از نوع واحد میباشند. (یزدانپناه، ۱۳۹۱: ۱۶۶)
✳️این اختلاف نظر بر این اساس است که ایشان برای هر فرد از انسان نوعی مستقل قائل نبوده و عبارات صدرا مبنی بر جنس قرار گرفتن انسان برای انواع بعدی همچون ملکی و سبعی و شیطانی را به شکل دیگری تفسیر کردهاند. (همان: ۱۶۷)
📙ملاصدرا، ۱۹۸۱، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، دار احیاء التراث.
📘ـــــــ ، ۱۳۹۱، عرشیه، نشر مولی.
📒فیاضی؛ یزدانپناه؛ و دیگران، ۱۳۹۱، جنسیت و نفس، دفتر مطالعات و تحقیقات زنان.
🖋 محمدمهدی رفیعی
#جنسیت #نفس #حکمت_متعالیه
🖥@ZehnShenakht
هدایت شده از فلسفه ذهن
#جنسیت و #نفس
☘️ مطابق تفسیر برخی محققان #حکمت_متعالیه از مبانی نفسشناسانۀ #ملاصدرا، نفس انسان جهتمندی جنسیتی دارد.
از نظر ایشان نفس همان حیثیت تعلقی به بدن مادی است، كه صورت بدن است و با بدن، مركب واحدی را تشكیل میدهند.
حال پرسش جنسیتمندی نفس این است: آیا تفاوتهای جنسیتی به نفس و سپس به حقیقت انسان نیز سرایت میكنند یا فقط به بدن مادی تعلق دارند؟
🌱 اگر نفس جنسیتمند باشد، همانگونه كه بدن بر دو قسم مردانه و زنانه منقسم میشود، نفس نیز زنانه یا مردانه خواهد بود؛ نفس زنانه مدبر بدن زنانه است و نفس مردانه مدبر بدن مردانه. (البته كسانی مدعیاند كه روحیات زنانه دارند ولی بدنشان مردانه است و بالعكس. قاعدتا صاحبان دیدگاه فوق باید تبیین خود از این موارد را نیز عرضه كنند).
🌿 استدلال این مفسران، دو مبنای اصلی دارد: (A) نفس انسانی جسمانیة الحدوث است و با حركت جوهری اشتدادی به تجرد میرسد، (B) بدن جسمانی مرتبۀ نازلۀ نفس است و نفس و بدن با هم گونهای اتحاد دارند. (در اینجا فرض میكنم كه این دو مبنا درستاند).
🍀 توضیح استدلال بر پایه مبانی فوق میتواند چنین باشد:
(1) بدن انسانی یا زنانه است یا مردانه؛
(2) نفسی كه برای هر انسانی حادث میشود، متأثر از خصوصیات بدنش است (لازمۀ A و B)
(نتیجه) نفسی كه حادث میشود، یا زنانه است یا مردانه؛ یعنی نفس بصورت جنسیتمند حادث میشود.
به بیان دیگر، زنانه بودن بدن، موجب میشود كه نفسی زنانه حادث شود و با آن بدن متحد و مدبر آن گردد و در نتیجه چنین نفسی دارای حالات زنانه خواهد بود. اساساً جنسیتمندی نفس، لازمۀ ضروری جسمانیة الحدوث بودن نفس و اتصال و ارتباط شدیدش با بدن است.
🌲 اما لازمۀ اینگونه تفسیر و نتیجهگیری از مبانی مزبور، تنها زنانه یا مردانه بودن نفس نیست، بلكه بر این اساس تمام ویژگیهای غیراكتسابی و اكتسابی هر انسانی وابسته به بدنش و ویژگیهای آن متعین میگردند. این نوعی #فیزیكالیسم را نتیجه میدهد، زیرا پیدایش و تعین هر ویژگی نفسانی را وابسته به/ و برخاسته از ویژگیهای بدنی میداند.
🌴بنظر میرسد این تفسیر از مبانی و اصول #علم_النفس صدرایی، چندان با نظرات وی سازگار نیست و نیازمند تكمیل است. برای نمونه با آنکه ملاصدرا اعتقاد دارد «نفس»، جنبۀ تعلقی انسان به بدن است و ارتباط و وابستگی به بدن مادی، ذاتی وجود «نفس» است، حقیقت انسان را در این تعلق خلاصه نمیکند و انسان را دارای جوهر و ذاتی مجرد و غیر بدنی میداند كه پس از قطع تعلق نفس با بدن، حتی لحظهای پس از حدوث نفس، باقی میماند و حقیقت شخص انسان هم همان است.
در این صورت، زنانگی یا مردانگی میتواند صفت نفس باشد، اما حقیقت ذات انسان، كه با قطع تعلق به بدن باقی میماند، میتواند زن یا مرد نباشد.
🌳 بدین ترتیب پرسیدنی است كه آیا حقیقت انسان، كه (موافق دیدگاه ملاصدرا) پس از مرگ باقی میماند، نیز زن یا مرد خواهد بود؟ آیا زنانه یا مردانه شدن نفس در طول حیات دنیایی، موجب میشود كه ذات مجرد انسان نیز زن یا مرد شود و هنگام انتقال به سرای دیگر، زن یا مرد باشد؟ اگر چنین نیست، تقریر مزبور چندان نكتۀ مهم و تازهای را در بر ندارد، و اگر چنین است، تقریر فوق توان اثباتش را ندارد؛ چراکه نفس پس از مرگ، از حالت نفسیت تبدل یافته و به جوهری مجرد و غیر متعلق به بدن مادی تبدیل میشود.
🍀چنین مینماید كه برای تثبیت جنسیتمندی در ذات انسان، باید تبیینی عرضه كرد كه مطابق آن، زنانگی و مردانگی، هرچند در حدوث وابسته به / و برخاسته از تعلق بدنی باشند، در بقا و در ضمن حركت جوهری نفس، ارتقا يابند و از بدن مادی و تعلق بدان مجرد شوند تا بسان ديگر صفات مجرد نفس، متحد با آن بمانند و با حادثۀ مرگ زوال نپذیرند.
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind
هدایت شده از فلسفه ذهن
هوش مصنوعی یا بدن مصنوعی؟
💧 میتوان گفت برنامۀ پژوهشی و عملیاتی #هوش_مصنوعی در پی ساختن حیوانات مصنوعی است (یا دستكم چیزهایی كه به نظر میرسند حیواناند). بسیاری نیز معتقدند هوش مصنوعی فعالیت ساختن اشخاص مصنوعی (artificial persons) است (یا دستكم چیزهایی كه به نظر میرسد اشخاصاند). هدف برنامۀ #هوش_مصنوعی_قوی، ساختن اشخاص مصنوعی است، ماشینهایی كه تمام توانهای ذهنی انسانها را، شامل #آگاهی_پدیداری، دارند. بنابراین هدف هوش مصنوعی قوی، ایجاد ذهنمندی واقعی در ماشین است. (بنگرید: مدخل هوش مصنوعی، دایرةالمعارف اینترنتی استنفورد).
⚡️ اكنون از چالشهای پیش روی هوش مصنوعی قوی صرفنظر میكنیم و فرض میكنیم تحقق آن ممكن است. زین پس مراد از هوش مصنوعی، هوش مصنوعی قوی است. بر این اساس:
☄️ برخی محققان در #فلسفه_اسلامی برآناند كه موافق مبانی #حكمت_متعالیه، سخن گفتن از هوش مصنوعی خطاست (یعنی دقیق نیست و كاربردی مجازی یا تسامحی است)، و باید از بدن یا مغز مصنوعی سخن گفت.
💥 مطابق حكمت متعالیه، ذهنمندشدن فرایندی جسمانیة الحدوث است، یعنی آنگاه كه بدن انسانی مناسبی شكل میگیرد، ذهنمندی در آن تحقق مییابد و موجود انسانی بدنمند و ذهنمند حاصل میآید. پس هوشمندی امری متحقق در/بهنحوی مرتبط با بدن است. اگر تقسیم اشیا به طبیعی و مصنوعی درست و واقعی باشد، تنها میتوان بدن مصنوعی ساخت، و تحقق بدن (یعنی جسمی كه قابلیت ذهنمندشدن را بالفعل دارد) همان و تحقق ذهنمندی در/مرتبط با آن بدن، همان. (دربارۀ علت و چگونگی این تحقق نیز نظریاتی عرضه شده است.) پس برای آنكه هوشمندی محقق شود، باید بدنی ویژه را فراهم آورد. نمیتوان مستقیماً و بیواسطه هوشمندی را ایجاد كرد، بلكه باید از راه ساختن بدن متناسب بدان دست یافت.
☄️ بر این اساس پرسش از امكان هوش مصنوعی قوی، به این پرسش باز میگردد: آیا میتوان جسمی، با قابلیتها و پیچیدگیهای لازم، ساخت كه هوشمند شود؟ به نظر نمیرسد محال باشد.
☀️ بنابراین اگر هوشمندی واقعاً در هویتی فیزیكی روی میدهد، نباید آن را بهمعنای دقیق کلمه، «مصنوعی» دانست، زیرا هوشمندی یا موجود نیست، یا واقعاً بهنحوی برخاسته از/متحد با بدنی جسمانی است. پس هوشمندی همواره نامصنوع است. هوشمندی لازمۀ طبیعی جسممندی مناسب است، بدین معنا كه اگر جسم مناسب ذهنمندی یا هوشمندی موجود باشد، ذهن یا هوش ناگزیر، با موجود بودن علل خاص خودش، موجود میشوند و برساخته بودن یا مصنوع بشر بودنش بیمعناست. آنچه مصنوع بشر است، مغز یا بدن مصنوعی است. پس هوش نمیتواند مصنوع باشد، و تنها جسمی كه زمینۀ بروز و ظهور هوشمندی است، میتواند مصنوع بشر باشد، پس باید از بدن یا مغز مصنوعی سخن گفت.
💦 به نظر میرسد چندین دسته از نظریات ذهن-بدن با این تصویر میتوانند همراه شوند، ازجمله: #دوگانه_انگاری جوهری، #كاركردگرایی، #نوخاسته_گرایی، همه_روان_دار_انگاری و نظریۀ نفس-بدن صدرایی. بهطور كلی این تصویر با #فیزیکالیسم ناتقلیلگرا و نیز با اعتقاد به #سوپروینینس در مورد رابطۀ ذهن و بدن، سازگار است.
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind