هدایت شده از ایران آینده🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💟 دکتر پیم ون لومل - متخصص قلب و عروق از دانشگاه اوترخت هلند و از محققان برجسته #تجربیات_نزدیک_به_مرگ (#NDE) - در مصاحبه سال 2014 که اینجا👆 زیرنویس کردهام، همانند دکتر جفری لانگ (پژوهشگر NDE در آمریکای شمالی) میگوید عمده این تجربیات در حالت ایست کامل قلبی و فعالیت صفر مغزی رخ داده است.
💟 توصیفات کسانی که تجربیات نزدیک به مرگ را گزارش کردهاند، صرفاً شامل عوالم دیگر و مشاهده نور و تونل و عمر گذشته و ... نیست، بلکه همچنین دربردارنده توصیفاتی از رویدادهای روی زمین در دورانی است که آنها در کما بودهاند؛ مانند اتفاقات اتاق عمل، رفتار و گفتار پرستاران و پزشکان، و ... .
💟 فیزیکالیستها معمولاً NDE را توهم ناشی از هایپوکسی مغز یا آسیبهای متابولیستی میدانند؛ چرا که تبیین فیزیکالیستی تجربه آگاهانه در شرایطی که فعالیت مغزی و دستگاههای ادراک حسّی از کار افتادهاند، بسیار دشوار مینماید و نظریات اصلی فیزیکالیستی مانند #اینهمانی ذهن و مغز یا #کارکردگرایی یا #بازنمودگرایی، بدون شبکه فعالیتهای نورونی یا ورود دادههای حسّی به سیستم، امکان تبیینی ندارند.
💟 در مقابل، آن دسته از تجربیات نزدیک به مرگ که درباره اتفاقات روی زمین بوده و با معیارهای سختگیرانه علمی راستیآزمایی شدهاند، معمولاً بعنوان پاسخی به توهمیدانستن این تجربیات ارائه شده که در قالب تحقیقاتی مانند کارهای جفری لانگ و پیم لومل و جین هولد و ... در منابع معتبر به چاپ رسیدهاند.
پ.ن: تعداد بیماران تحقیق ایشان، 3044 مورد بوده که اشتباها 44 مورد زیرنویس شده.
@PhilMind
#ایران_آینده👇🏻
🌐https://eitaa.com/joinchat/406913
هدایت شده از فلسفه ذهن
هوش مصنوعی یا بدن مصنوعی؟
💧 میتوان گفت برنامۀ پژوهشی و عملیاتی #هوش_مصنوعی در پی ساختن حیوانات مصنوعی است (یا دستكم چیزهایی كه به نظر میرسند حیواناند). بسیاری نیز معتقدند هوش مصنوعی فعالیت ساختن اشخاص مصنوعی (artificial persons) است (یا دستكم چیزهایی كه به نظر میرسد اشخاصاند). هدف برنامۀ #هوش_مصنوعی_قوی، ساختن اشخاص مصنوعی است، ماشینهایی كه تمام توانهای ذهنی انسانها را، شامل #آگاهی_پدیداری، دارند. بنابراین هدف هوش مصنوعی قوی، ایجاد ذهنمندی واقعی در ماشین است. (بنگرید: مدخل هوش مصنوعی، دایرةالمعارف اینترنتی استنفورد).
⚡️ اكنون از چالشهای پیش روی هوش مصنوعی قوی صرفنظر میكنیم و فرض میكنیم تحقق آن ممكن است. زین پس مراد از هوش مصنوعی، هوش مصنوعی قوی است. بر این اساس:
☄️ برخی محققان در #فلسفه_اسلامی برآناند كه موافق مبانی #حكمت_متعالیه، سخن گفتن از هوش مصنوعی خطاست (یعنی دقیق نیست و كاربردی مجازی یا تسامحی است)، و باید از بدن یا مغز مصنوعی سخن گفت.
💥 مطابق حكمت متعالیه، ذهنمندشدن فرایندی جسمانیة الحدوث است، یعنی آنگاه كه بدن انسانی مناسبی شكل میگیرد، ذهنمندی در آن تحقق مییابد و موجود انسانی بدنمند و ذهنمند حاصل میآید. پس هوشمندی امری متحقق در/بهنحوی مرتبط با بدن است. اگر تقسیم اشیا به طبیعی و مصنوعی درست و واقعی باشد، تنها میتوان بدن مصنوعی ساخت، و تحقق بدن (یعنی جسمی كه قابلیت ذهنمندشدن را بالفعل دارد) همان و تحقق ذهنمندی در/مرتبط با آن بدن، همان. (دربارۀ علت و چگونگی این تحقق نیز نظریاتی عرضه شده است.) پس برای آنكه هوشمندی محقق شود، باید بدنی ویژه را فراهم آورد. نمیتوان مستقیماً و بیواسطه هوشمندی را ایجاد كرد، بلكه باید از راه ساختن بدن متناسب بدان دست یافت.
☄️ بر این اساس پرسش از امكان هوش مصنوعی قوی، به این پرسش باز میگردد: آیا میتوان جسمی، با قابلیتها و پیچیدگیهای لازم، ساخت كه هوشمند شود؟ به نظر نمیرسد محال باشد.
☀️ بنابراین اگر هوشمندی واقعاً در هویتی فیزیكی روی میدهد، نباید آن را بهمعنای دقیق کلمه، «مصنوعی» دانست، زیرا هوشمندی یا موجود نیست، یا واقعاً بهنحوی برخاسته از/متحد با بدنی جسمانی است. پس هوشمندی همواره نامصنوع است. هوشمندی لازمۀ طبیعی جسممندی مناسب است، بدین معنا كه اگر جسم مناسب ذهنمندی یا هوشمندی موجود باشد، ذهن یا هوش ناگزیر، با موجود بودن علل خاص خودش، موجود میشوند و برساخته بودن یا مصنوع بشر بودنش بیمعناست. آنچه مصنوع بشر است، مغز یا بدن مصنوعی است. پس هوش نمیتواند مصنوع باشد، و تنها جسمی كه زمینۀ بروز و ظهور هوشمندی است، میتواند مصنوع بشر باشد، پس باید از بدن یا مغز مصنوعی سخن گفت.
💦 به نظر میرسد چندین دسته از نظریات ذهن-بدن با این تصویر میتوانند همراه شوند، ازجمله: #دوگانه_انگاری جوهری، #كاركردگرایی، #نوخاسته_گرایی، همه_روان_دار_انگاری و نظریۀ نفس-بدن صدرایی. بهطور كلی این تصویر با #فیزیکالیسم ناتقلیلگرا و نیز با اعتقاد به #سوپروینینس در مورد رابطۀ ذهن و بدن، سازگار است.
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind
هدایت شده از فلسفه ذهن
#همهرواندارانگاری بهسان راهحلی برساختی برای مسئله ذهن-بدن؛ دیدگاه کالین مکگین
⭕️ کالین مکگین در مقاله معروفش (1989) راهحلهای عرضه شده برای مسئلۀ ذهن-بدن را بر دو دستۀ برساختی (constructive) و غیر برساختی تقسیم میکند.
مطابق بیان او، «راهحلهای برساختی میکوشند ویژگیای طبیعی را متعلق به مغز (یا بدن) مشخص کنند که توضیح میدهد چگونه #آگاهی میتواند از مغز (یا بدن) سر بزند.»
⭕️ ازاینرو مثلاً #کارکردگرایی نیز برساختی است، زیرا یک ویژگی، یعنی نقش علّی، را مطرح میکند که هر دوی حالات مغزی و حالات ذهنی آن را دارند، و این ویژگی قرار است توضیح دهد که چگونه آگاهی از حالات مغزی فراهم میآید.
⭕️ مکگین میگوید همهرواندارانگاری را نیز در دستۀ راهحلهای برساختی قرار میدهم، زیرا میکوشد آگاهی را از راه ویژگیهایی متعلق به مغز توضیح دهد که همانند خود آگاهی، طبیعیاند. نسبت دادن ذرات آگاهی نخستین (proto-consciousness) به اجزای تشکیل دهندۀ ماده، آنطور فراطبیعی نیست که پذیرفتن جواهر غیرمادی یا مداخلههای الهی هست؛ صرفاً غریب است.
⭕️ مطابق این نگاه:
1) همهرواندارانگاری نظریهای طبیعیگراست، و میکوشد تبیینی طبیعیگروانه از آگاهی بهدست دهد.
2) ذرات آگاهی نخستین، ویژگیهایی طبیعیاند که به ذرات بنیادین ماده نسبت داده میشوند.
3) برایند این آگاهیهای نخستین، آگاهیهای سطوح بالاتر است، که آنها هم طبیعیاند، زیرا از امور طبیعی، چیزی فراطبیعی نمیتواند حاصل آید؛
4) آگاهی سطح بالاتر انسانی، ویژگی طبیعی مغز است.
5) با فرض اینکه در فرایند تبیین شکلگیری آگاهی انسانی هیچ اشکالی در کار نباشد، این نظریه برساختی است.
⭕️ اما مکگین معتقد است راهحلهای برساختی همگی برای پاسخ به پرسش ذهن-بدن ناکافیاند، و بنابراین همهرواندارانگاری نیز نظریهای موفق نخواهد بود.
⭕️ اشکال مشترک نظریات برساختی از منظر مکگین این است که آن ویژگی طبیعی تبیینگر برآمدن آگاهی از مغز یا بدن (ویژگی P) اساساً برای ما انسانها شناختپذیر نیست و ما نسبت بدان دچار بستار شناختی (cognitive closure) هستیم. بیانی از بستار شناختی چنین است:
ذهن M از نظر شناختی نسبت به ویژگی P (یا نظریۀ T) بسته است اگروتنهااگر روندهای مفهومسازی که M در اختیار دارد، نتوانند بسط یابند تا P (یا درکی از T) را فراچنگ آورند.
⭕️ مکگین با کسانی که به حلشدنی بودن مسئله مغز-آگاهی امیدوارند، در سه نکته همنواست: اول اینکه طبیعتگروی بهمثابه دیدگاهی جهانشمول و کلی درست است، و دوم اینکه رابطۀ مغز-آگاهی، از هر سنخی باشد، رابطهای طبیعی است، و سوم اینکه بر همین اساس، نظریهای طبیعتگروانه این رابطه را تبیین میکند. اما اختلاف نظر مکگین با دیگران در این است که: این نظریه را قوای شناختی انسانی کنونی درک نمیکنند و هرگز بدان نمیرسند.
⭕️ پس از منظر مکگین ویژگی P هست، که ویژگی مغز است، و مغز بهخاطر داشتن آن، پایۀ آگاهی است. به همین وزان، نظریۀ T مربوط به P موجود است که کاملاً وابستگی حالات آگاهی را به حالات مغزی توضیح میدهد. در این صورت، اگر T را میدانستیم، راهحلی برساختی برای مسئلۀ ذهن-بدن میداشتیم. اما آیا هرگز میتوانیم T را بدانیم و ماهیت P را درک کنیم؟
⭕️ پاسخ اساسی مکگین این است که مطمئناً امکانپذیر است که هرگز نتوانیم P را فراچنگ آوریم و ذهنهای ما نسبت بدان بسته باشد. هیچ تضمینی وجود ندارد که نیروهای شناختی ما بتوانند از عهدۀ عرضۀ راهحل هر مسألهای که با آن روبهرو میشویم، برآیند. از نگاه وی، اگر این ادعای جزمگروانه را میپذیری که نوع انسان در مرحلۀ کنونی تکاملش هرچیزی را میتواند بداند، دچار نوعی آرمانگروی نابجا در خصوص جهان طبیعی شدهای. کاملاً ممکن است چنین باشد که هر ویژگی که بتوانیم در ازایش مفهومی بسازیم، آنگونه باشد که هرگز نتواند مسألۀ ذهن-بدن را حل کند. ممکن است ما شبیه خردسالانی باشیم که میکوشند نظریۀ نسبیت را درک کنند. بعدها چنین رویکردی را رازآلودگروی (#mysterianism) نامیدهاند.
McGinn, Colin (1989). Can we solve the mind-body problem? Mind 98 (July):349-66.
🖊 رضا درگاهیفر
@PhilMind