eitaa logo
زینبی ها
2.3هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
3.2هزار ویدیو
192 فایل
ما نسل ظهوریم اگر برخیزیم... _من!🍃 @atieh_59 _شرایط🥀 @Hh1400h _حرفتو ناشناس بزن... https://harfeto.timefriend.net/16847855722639 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
💕اوج نفرت💕 صبحونه رو زیر نگاه نگران عمو آقا خوردم هر سه از خونه بیرون رفتیم برای اولین بار روی صندلی عقب نشستم. نگاه میترا و عمو اقا از تو اینه آزارم میداد. چشم به خیابون دوختم. جلوی دانشگاه عمو آقا قبل از خداحافظی تاکید کرد که خودش میاد دنبالم. پیاده شدم و خداحافظی کردم توی حیاط دانشگاه روی صندلی مشرف به در ورودی نشستم. سر تا پا چشم شدم که ببینمش حاضر نیستند حتی ثانیه رو هم از دست بدم. انتظارم بی فایده بود همه ی کسانی که می شناختم و نمی شناختم اومدن، جز استاد. پروانه وسط محوطه ایستاده بود و با چشم دنبالم می گشت بالاخره پیدام کرد و با لبخند سمتم اومد و ذوق زده گفت: _ سلام. نگاهم را به کیفم دادم و ناراحت و غمگین جوابش رو دادم. _سلام. کنارم نشست و تچی کرد. _هنوز ناراحتی? _من چهار ساله روی خوش ندیدم. _تو رو خدا بس کن نگارخبر خوب برات دارم. نفس سنگینی کشیدم و خیره نگاهش کردم. _جشن عقد سیاوش افتاده جلو. پانزدهم ماه بعد تو هم دعوتی. ایستادم. _ مبارک باشه. جوری که انگار تو ذوقش خورده گفت: _ خوشحال نشدی? لبخند زورکی زدم. _ ببخشید پروانه جان حالم خوب نیست. کنارم ایستاد. _میای? پروانه حالم رو درک نمیکنه بیحوصله نگاش کردم _اگه عمواقا اجازه بده میام. لبخند رضایت بخشی زد. _ایشون که خودشون هم دعوتن. _باشه اگر آوردم میام. هم قدم شدیم. _ نگار تو چی میپوشی? از سوالش خندم گرفته تو اوج بی حوصلگی صدادار خندیدم. _همینه، تو رو خدا بخند. لبخند بوجود اومده از خنده ی چند ثانیه پیشم رو حفظ کردم شاید به خاطر پروانه، شاید هم برای دل خودم توی این همه بد بیاری. _حالا چی میپوشی? _یه مانتو آبی دارم اونو می پوشم. متعجب نگاهم کرد: _ شوخی می کنی? _ نه. _آخه تو عقد مانتو نمیپوشن! _خوب چی بپوشم ? _لباس مجلسی . _پروانه من تا حالا هیچ مراسمی شرکت نکردم نمیدونم. _ واقعا! _آره، تو تهران که بودم همش خونه. بعد که اومدم شیراز باز هم همش خونه. چهرش رنگ دلسوزی گرفت ولی زود خودش رو جمع و جور کرد و با ذوق گفت: _ عیبی نداره منم لباس ندارم با هم میریم می‌خریم. _ اگر عمو آقا گذاشت باشه. _ میزاره. پوزخندی زدم و نفس رو با اه بیرون دادم. هر دوکلاسم تموم شد تلاشم برای دیدن استاد هم بی فایده بود از پروانه خداحافظی کردم. جلوی در ورودی منتظر عمواقا موندم. با دیدن مهرداد ناصری یاد پروانه افتادم. باید خوبی های پروانه روجبران کنم. _اقای ناصری. نگاهم کرد و سرش رو پایین انداخت و روبروم ایستاد حجب و حیاش به قدری بالاست که تو چشمام نگاه نمی‌کنه. _ سلام. سلام. خوبید? خیلی ممنون. راستش من میخواستم یه شماره بهتونم بدم. جدی شد و گفت: خانم.صولتی م... حرفش رو قطع کردم و گفتم: _شماره خونه ی خانم افشار. اخم هاش باز شد با ذوق نگاه کوتاهی بهم انداخت. _ خیلی ممنون میشم. خودکارم رو از کیفم بیرون آوردم شماره خونه ی پدر پروانه رو بالای جزوه ای که دستش بود نوشتم. _فقط نگید من دادم. نفسهاش به شماره افتاده بود. _ خانم من واقعا نمی دونم چه جوری این لطف شما رو جبران کنم. _ من خودم دارم لطف پروانه رو جبران می کنم. _ ممنون. _ببخشید یه سوال دارم. _ در خدمتم. آب دهنم رو قورت دادم سخت بود پرسیدن این سوال ولی دلم تا سه شنبه طاقت نمی آورد. _شما امروز استاد امینی رو ندید? _نه متاسفانه، کارشون هم داشتم از استاد مرادی پرسیدم که کجا گفتن امروز نیومدن _خیلی ممنون _بازم تشکر می‌کنم با اجازتون شاد و خرم رفت و من دوباره با ناراحتی و ناامیدی به پیاده رو خیره شدم صدای بوق ماشینی باعث شد تا سر بلند کنم عمو اقا پشت فرمون نگاهم می کرد این اولین باری که دیر میاد دنبالم سلامی کردم و جوابم رو داد. راه افتاد نزدیکای خونه گفت: _ نگار من می خوام به احمد رضا بگم. مثل کسی که برق گرفتش سمتش سمتش چرخیدم _چی رو! از شدت ترس من کمی جا خورد. _نترس بابا ، بهش میگم که دیگه فسخش کنه. _ میفهمه _ نمیزارم بفهمه میگم اون که چهار ساله رفته فسخش کن اگه می خواست برگرده تا حالا برگشته بود فقط می خوام مطمعن شم _ از چی? _ از تو . اینکه مطمعنی دیگه دلت باهاش نیست _ از اولش هم نبود. _بود دلخور نگاهش کردم _بود که شکوه احساس خطر می‌کرد _ هر چی بوده یک طرفه بوده عمو اقا سکوت کرد و من هم دنبال حرف رو نگرفتم ماشین رو تو پارکینگ پارک کرده و با هم وارد خونه شدیم میترا نبود من باید فکری برای نهار می کردم لباسم رو عوض کردم غذا گذاشته و به اتاقم برگشتم گوشیم رو برداشتم پیام رسان محبوبم رو باز کردم تا دوباره عکسهای استاد رو نگاه کنم در کمال ناباوری جمله کوتاهی که به جای اسمش روی صفحه گوشیم بود روبرو شدم. "حساب کاربری پاک شده" حساب کاربری پاک شده و من حتی یک عکس ذخیره هم ازش ندارم. 💕💕💕💕💕