کلینیک خودباوری زیتون 🫒|نوجوان
دو روز بود که حال دوستم نامساعد شده بود و علاوه بر تهوع و سردرد و سرگیجه و تب شدید، با یک پدیده جدید
هشت سال پیش که اولین بارم بود سفر اربعین میرفتم؛ آدم به شدت پاستوریزه و هموژنیزه و مِن حیثالمجموع مسخرهای بودم. صبح که از مرز ایران رد شدیم وارد یه بیابون بیآب و علف شدیم. اون موقع من خیلی گشنهم بود. رفتیم و رفتیم تا به یه کامیون رسیدیم. گفتن در شرایط فعلی تنها وسیلهی حمل و نقل همینه... بریزید بالا! مام ریختیم بالا!!!
و من هنوز گشنهم بود.
رفتیم و رفتیم تا اینکه یهو کامیونه وایساد... گفتیم رسیدیم؟ گفتن نه! اینجا موکبه، راننده نگه داشته که پذیرایی شین، بعد ادامه میده. من که دیدم اونجا بیابونه و پر از خاک و خُله گفتم: اوااا!! من اینجا چیزی نمیخورم. اینجا آلودهس. بهداشت رعایت نشده و از این حرفا.
و هنوز گشنهم بود...
دوباره راه افتادیم تا اینکه به یه روستا رسیدیم که الان اسمش یادم نیست. اونجا از کامیون پیاده شدیم و سوار وَن شدیم. اونجام موکبها مشغول پذیرایی بودن و من باز ایش ایش کردم و چیزی نخوردم و دنبال نشان سیب سلامت و علامت استاندارد میگشتم.
و هنوز گشنهم بود.
با وَن حرکت کردیم و من توی راه خوابم برد. از شدت گشنگی خوابِ یه مهمونی رو دیدم که توش داشتن پذیرایی میکردن. یه نفر یه ظرف سالاد گرفته بود جلوم و هِی تعارف میکرد : بفرمایید سالاد... سالاد ... سالاد... بفرمایید سالاد.
یهو همسرم صدام کرد و بیدار شدم. دیدم غروب شده و راننده نگه داشته برای نماز و هِی داد میزنه صالات صالات... بفرمایید صالات (همون صلوه بود که با لهجه میگفت)
هنوزم که هنوزه سالاد میبینم یاد نماز میفتم.
🔸لیلا تندرو🔸
#پویش_خاطرات_اربعین
#کربلا_زیتونی
#شماره_۶
🌱| @zeitoon_clinic
برای خوب کردن حال ملت 😌
خاطرات اربعین تون را پذیرا هستیم💪😁
#بازخورد
کلینیک خودباوری زیتون 🫒|نوجوان
هشت سال پیش که اولین بارم بود سفر اربعین میرفتم؛ آدم به شدت پاستوریزه و هموژنیزه و مِن حیثالمجموع
شب جمعه حرم امام رضا (ع) بودم. داشتم نماز عشا میخوندم؛ وسطاش با خودم گفتم خوبه نمازم که تموم شد، دو رکعت نماز زیارت به نیابت از همه رفقام بخونم. بعد برم تو گروه دوستان اعلام کنم تا هر کدومشون کربلا رفت یاد من باشه.
اصلا بهشون میگم مدیونن اگه یادم نباشن!!؟
چهطوره بگم اونام هر حرمی که رفتن از نجف و کربلا و کاظمین و سامرا، دو رکعت به نیت من بخونن؟
نه خوب نیست! چرا مردم رو تو معذوریت قرار بدم تو اون شلوغ پلوغی عراق!
اصلا بهشون میگم هر کی دلش خواست بخونه نخواست نخونه.
ولی در حد یه سلام دادن به نیابت از خودم که مدیونشون بکنم؛ ها؟
نه گناه دارن! من که نمیخوام معامله کنم. هر کی منو یادش بود دمش گرم!
ولی چهطوری بگم که قشنگ یادشون بمونه منو؟
عه خب نمازم تموم شد. چه زود تموم شد؟!
ای بابا حواسم پرت شد رکعت دوم نماز عشا سلام دادم حالا باید از اول بخونم!
یعنی انقدر اعصابم خورد شد که...
صد سال نخواستم اصن یاد من باشین!
🔸فرزانه صنیعی🔸
#پویش_خاطرات_اربعین
#کربلا_زیتونی
#شماره_۷
🌱| @zeitoon_clinic
کلینیک خودباوری زیتون 🫒|نوجوان
کربلا زیتونی های خوب 😇 که امسال اربعین مشرف شده بودن....😍 خاطرات خودشون را تحت عنوان #پویش_خاطرات_ار
کربلا زیتونی ها😇
مستحضر باشن 📢
#پویش_خاطرات_اربعین
تا آخر صفر و نهایتا ۱۵تا خاطره بیشتر نیستاا😉
دریابیدش که جوایزمون هم در حال اتمامه🤓
کلینیک خودباوری زیتون 🫒|نوجوان
شب جمعه حرم امام رضا (ع) بودم. داشتم نماز عشا میخوندم؛ وسطاش با خودم گفتم خوبه نمازم که تموم شد، دو
امسال بعد از سیزده سال
برای اولین بار
توفیق شد و امام حسین علیه السلام
طلبیدن و رفتم به زیارتشون 🥺
خیلی مشتاق بودم زودتر به حرم برسم تا بتونم با امام حسین حرف بزنم باهاشون درد و دل کنم
راجب اذیت هایی که اطرافیان بهم میکنند بهشون بگم 😞
ولی وقتی وارد حرم شدم رو به روی
ضریح 🥺
اصلا یادم رفت میخواستم چی بگم ؟؟!!
تموم حرفایی رو که میخواستم بزنم فراموش کردم 😳
و خودمم باورم نمیشد اون همه حرف داشتم ولی همش یادم رفته 🙁
ولییییییی اینقدر حال و هوای حرم خوب بود که من نمیتونستم ناراحتی هامو پیش امام بگم 🥺
فقط باهاشون درد و دل کردم و برای بقیه دعا کردم ☺️
خیلی حال و هوای داخل حرم خوب بود 🥲
انشاالله قسمت همه اعضای کانال بشه 🙂
🔸کوثر سادات مکتوفی🔸
#پویش_خاطرات_اربعینی
#کربلا_زیتونی
#شماره_۸
🌱| @zeitoon_clinic