😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 261
👈 دهاتی عارف در مسجد
نقل شده روزی سید هاشم امام جماعت مسجد سردوزک بعد از نماز منبر رفتند. در ضمن توصیه به لزوم حضور قلب در نماز فرمودند: روزی پدرم می خواست نماز جماعت بخواند، من هم جزء جماعت بودم، ناگاه مردی به هیأت دهاتی وارد شد. از صفوف عبور کرد. تا صف اول و پشت سر پدرم قرار گرفت.
مؤمنین از این که یک نفر دهاتی در صف اول ایستاده، ناراحت شدند. او اعتنائی نکرد، و در رکعت دوم نماز در حالت قنوت قصد فرادی کرد و نمازش را به تنهائی به اتمام رساند، همان جا نشست و مشغول نان خوردن شد. چون نماز تمام شد، مردم از هر طرف به او حمله و اعتراض می کردند.او جواب نمی داد. پدرم فرمود: چه خبر است؟
گفتند: مردی دهاتی و جاهل به مسأله آمد صف اول، و پشت سر شما اقتداء کرد آن گاه وسط نماز، قصد فرادی کرده و نشسته ناگه غذا خورد. پدرم گفت: چرا چنین کردی؟ در جواب گفت: سبب آن را آهسته به خودت بگویم، یا در این جمع بگویم؟
پدرم گفت: در حضور جمع بگو! گفت: من وارد مسجد شدم به امید اینکه از فیض نماز جماعت با شما بهره مند شوم چون اقتداء کردم، دیدم شما در وسط حمد از نماز بیرون رفتید، و در این حال واقع شدید که من پیر شده ام و از آمدن به مسجد عاجز شده ام، الاغی لازم دارم، پس به میدان الاغ فروشان رفتید، و خری را انتخاب کردید.
دو رکعت دوم در خیال تدارک خوراک و تعیین جای او بودید.من عاجز شدم، و دیدم بیش از این سزاوار نیست با شما باشم، لذا نماز خود را تمام کردم این را بگفت و رفت. پدرم بر سر خود زد و ناله کرد و گفت: این مرد بزرگی است او را بیاورید! من با او کار دارم. مردم رفتند که او را بیاورند، ناپدید گردید. و دیگر دیده نشد.
📗 #داستانهای_شگفت، ص77
✍ شهید آیت الله دستغیب
🌺
﷽🌺﷽
🌺﷽🌺﷽🌺﷽
﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽
🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
✍داستان و رمان مذهبی ،آموزنده👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3917348874Ce0b1d80042
✍آرشیوقرانومفاتیحالجنان👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2579628042C1d6e2ab9ee
✍ مــطــالب صــلواتی👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/365035524Cae91b421db
🔴کپی با ذکر صلوات🔴
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 262
🍃 #ﺷﻔﺎﻯ_ﺍﻣﺮﺍﺽ 🌹
💜👈ﻣﺮﺩﻯ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﻣُﺤﺒّﻴﻦ ﻭ ﺍﺭﺍﺩﺗﻤﻨﺪﺍﻥ ﺁﻗﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﺁﻝ ﻣﺤﻤّﺪ (ﺹ)ﺑﻪ ﻣﺤﻀﺮ ﻣﻘﺪّﺱ ﻭ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺷﺮﻑ ﻳﺎﺏ ﺷﺪ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻴﻜﻪ ﻣﺮﻳﺾ ﻭ ﺩﺭﺩﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ، ﻭ ﺍﺯ ﻣﺮﺿﺶ ﺭﻧﺞ ﻣﻰ ﺑﺮﺩ. ﺁﻗﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺩﻕ (ﻉ) ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﭼﻰ ﺷﺪﻩ، ﭼﺮﺍ ﺭﻧﮕﺖ ﭘﺮﻳﺪﻩ؟ ﮔﻔﺖ: ﺁﻗﺎﺟﺎﻥ، ﻓﺪﺍﻳﺖ ﺷﻮﻡ، ﻳﻚ ﻣﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺨﺖ ﻣﺮﻳﺾ ﻭ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﻭ ﺩﺭﺩﻣﻨﺪ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻢ ﻭ ﺗﺐ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﻧﻤﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ.
❌ﻫﺮﭼﻪ ﭘﻴﺶ ﺩﻛﺘﺮ ﻭ ﻃﺒﻴﺐ ﻭ ﭘﺰﺷﻚ ﺭﻓﺘﻢ، ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﻭ ﻧﺴﺨﻪ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ ﻭ ﻭﻳﺰﻳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺪ، ﭘﻴﭽﻴﺪﻩﺍﻡ ﻭ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻡ، ﻭﻟﻰ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻧﺪﻳﺪﻩ ﺍﻡ، ﺑﻬﺮﻩ ﻭ ﺳﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺑﻰ ﻭ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺍﻯ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ.
💚ﺁﻗﺎﺟﻮﻥ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﺩﺍﻣﻨﺖ، ﻛﻤﻜﻢ ﻛﻦ، ﻣﺎ ﺑﻴﭽﺎﺭﻩﻫﺎ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺷﻤﺎ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ. ﻳﻚ ﺩﻋﺎﻳﻰ ﻳﺎ ﺛﻨﺎﻳﻰ ﻳﺎ ﺩﻭﺍﻳﻰ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻋﻨﺎﻳﺖ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﺧﻮﺏ ﺷﻮﻡ.
💚👈 ﺁﻗﺎ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺩﻕ (ﻉ)، ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﻳﻘﻪ ﭘﻴﺮﺍﻫﻨﺖ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﻦ ﻭ ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻓﺮﻭ ﻛﻦ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺫﺍﻥ ﻭ ﺍﻗﺎﻣﻪ ﻫﻔﺖ ﺑﺎﺭ ﺳﻮﺭﻩ ﺣﻤﺪ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻥ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻓﻮﺕ ﻛﻦ،ﺍﻧ ﺸﺎﺀ ﺍﻟﻠّﻪ ﺧﻮﺏ ﻣﻰ ﺷﻮﻯ.
ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ:
🎯ﻫﻤﻴﻨﻜﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺯﻫﺮﺍ ﺳﻠﺎﻡ ﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﻴﻬﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ، ﮔﻮﻳﺎ ﺁﺏ ﺭﻭﻯ ﺁﺗﺶ ﺑﻮﺩ، ﻣﺜﻞ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﻃﻨﺎﺏ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﺭﻫﺎﻳﻢ ﻛﻨﻨﺪ، ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻰ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﺪﻡ.
📚ﺩﺍﺳﺘﺎﻧﻬﺎﻯ ﺳﻮﺭﻩ ﺣﻤﺪ: ﺹ 81.
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 263
مردی داشت در جنگلهای آفریقا قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دایم داشت بیشتر می شد به گوشش رسید.
به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنهایی با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش میآید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر که از گرسنگی تورفتگی شکمش کاملا به چشم میزد داشت به او نزدیک و نزدیکتر میشد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود.
سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد.تا مقداری صدای نعرههای شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه اژدهایی عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظهشماری میکند.
مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر میکرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه دارند از پایین چاه از طناب بالا میآیند و همزمان دارند طناب را میخورند و میبلعند. مرد که خیلی ترسیده بود با شتاب فراوان داشت طناب را تکان میداد تا موشها سقوط کنند اما فایدهایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب داشت با دیوارهی چاه برخورد میکرد که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد.
خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیوارهی چاه قرار دارد و دستش که آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن عسل و شیر و اژدها و موشها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید.
خواب ناراحتکنندهای ی بود و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد و نزد عالمی رفت که تعبیر خواب میکرد و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت خیلی ساده است: شیری که دنبالت میکرد ملک الموت(عزراییل) بوده... چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است... طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است... و موش سفید و سیاهی که طناب را میخوردند همان شب و روز هستند که عمر تو را میگیرند.
مرد گفت: ای شیخ پس جریان عسل چیست؟
گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و شیرینی آن مرگ و حساب و کتاب را فراموش کردهای...
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚
@zekrabab125 داستان و رمان،آموزنده
@charkhfalak500 آرشیوقرانومفاتیح
@charkhfalak110 مطالب صلواتی
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 264
❓ماجرای « #ضامن_آهو » بودن
امام رضا علیهالسلام چیست؟
آنچه در ذیل میآید حکایتی کهن است که عالم ممتاز، شیخ صَدوق(۳۱۱ه.ق-۳۸۱ه.ق) آن را نقل کرده، که به احتمال بسیار ضامن آهو بودن امام رضا علیهالسلام آنجا نشأت گرفته است.
ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی میگوید:
روزی برای شکار به بیرون رفتم و یوزی را به دنبال آهویی روانه کردم،
یوز همچنان دنبال آهو میدوید تا به ناچار آهو را به پای دیواری کشانید، و آهو آنجا ایستاد.
یوز هم روبرویش ایستاد ولی به او نزدیک نمیشد،
هر چه کوشش کردیم که یوز به آهو نزدیک شود یوز از جایش نمیجَست و از خود تکان نمیخورد،
ولی هرگاه که آهو از جای خود، همان کنار دیوار دور میشد یوز هم او را دنبال میکرد اما همین که به دیوار پناه میبرد یوز باز میگشت
تا آنکه آهو به سوراخ مانندی در دیوار آن مزار داخل شد،
من وارد مزار حضرت رضا علیهالسلام شدم و از ابونصرمُقری که ظاهراً قاری قبر مطهر امام رضا علیهالسلام بوده است،
پرسیدم آهویی که همین حالا وارد مزار شد کو؟ گفت ندیدمش، همان لحظه به جایی که آهو داخلش شده بود وارد شدم و پشگلهای آهو و رد پیشابش را دیدم ولی خود آهو را نه!
پس از آن پس با خودم عهد کردم که زائران حضرتش را نیازارم و با خوشی با آنها رفتار کنم.
از آن پس هرگاه مشکلی برایم پیش میآمد به این«مشهد» روی میآوردم و حاجت خویش را میخواستم خداوند حاجت مرا برآورده میفرمود...
و هیچگاه از خداوند تعالی در آنجا حاجتی نخواستم مگر آنکه آن را مستجاب میکرد و این چیزی است که از برکات این مشهد که سلام خدا بر ساکنش باد بر من آشکار شد.
📗عیون اخبارالرضا، شیخ صَدوق
✍ به نقل از مقاله استاد دکتر احمد مهدوی دامغانی در کتاب حاصل اوقات، صفحه ۴۵۸-۴۵۷
.•°°•.💞.•°°•.
💛 💚
`•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 💖
🔰 #کاملترین_دعا 🔰 °•.¸¸.•🌺
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
✍داستان و رمان مذهبی ،آموزنده👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3917348874Ce0b1d80042
✍آرشیوقرانومفاتیحالجنان👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2579628042C1d6e2ab9ee
✍ مــطــالب صــلواتی👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/365035524Cae91b421db
🔴کپی با ذکر صلوات🔴
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 #داستانــهای_کوتاه_آموزنده 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘
#بچهداستان 265
🌴گریه جبرائیل بر مصائب حضرت زینب(س)
روایت شده است که پس از ولادت حضرت زینب(س) ، امام حسین(ع) که در آن هنگام کودک سه چهار ساله بود، به محضر رسول خدا(ص) آمد و عرض کرد: خداوند به من خواهرى عطا کرده است .
پیامبر(ص) با شنیدن این سخن ، منقلب و اندوهگین شد و اشک از دیده فرو ریخت . حسین(ع) پرسید: براى چه اندوهگین و گریان شدى ؟
پیامبر(ص) فرمود: اى نور چشمم ، راز آن به زودى برایت آشکار شود.
تا اینکه روزى جبرائیل نزد رسول خدا(ص) آمد، در حالى که گریه مى کرد، رسول خدا(ص) از علت گریه او پرسید، جبرائیل عرض کرد: این دختر (زینب) از آغاز زندگى تا پایان عمر همواره با بلا و رنج و اندوه دست به گریبان خواهد بود؛ گاهى به درد مصیبت فراق تو مبتلا شود، زمانى دستخوش ماتم مادرش (و سپس پدرش امیر مومنان) و سپس ماتم مصیبت جانسوز برادرش امام حسن(ع) گردد و از این مصایب دردناک تر و افزون تر اینکه به مصایب جانسوز کربلا گرفتار شود، به طورى که قامتش خمیده شود و موى سرش سفید گردد.
پیامبر (ص) گریان شد و صورت پر اشکش را بر صورت زینب(س) نهاد و گریه سختى کرد، زهرا(س) از علت آن پرسید. پیامبر(ص) بخشى از بلاها و مصایبى را که بر زینب(س) وارد مى شود، براى زهرا(س) بیان کرد.
حضرت زهرا(س) پرسید: اى پدر! پاداش کسى که بر مصایب دخترم زینب(س) گریه کند چیست؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: پاداش او همچون پاداش کسى است که براى مصایب حسن و حسین (ع) گریه مى کند.
📚 کتاب ۲۰۰ داستان از فضایل ، مصائب و کرامات حضرت زینب(ع
🌺
﷽🌺﷽
🌺﷽🌺﷽🌺﷽
﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽
🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽🌺﷽
📚 این کانال به دنبال طلایی کردن زندگی شما براساس قرآن و عترت، می باشد
✍داستان و رمان مذهبی ،آموزنده👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3917348874Ce0b1d80042
✍آرشیوقرانومفاتیحالجنان👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2579628042C1d6e2ab9ee
✍ مــطــالب صــلواتی👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/365035524Cae91b421db
🔴کپی با ذکر صلوات🔴